DiscoverFlaneur | فلانور
10 Episodes
Reverse
خیلی وقت بود فلانور را فراموش کرده بودیم اما انگار فلانور ما رو فراموش نکرده بود. البته این فراموشی هم دلایل خاص خودش رو داشت. از شروع کرونا بگیرین و درگیریهای شخصی هر کدوم از ما دو نفر که برای بقا مجبور بودیم پا روی علایقمون بگذاریم و بریم دنبال زندگی. بگذریم.
ماجرا از وقتی شروع شد که یک روز آقا رضا بلوط رو که اگه یادتون باشه شروع فلانور با اپیزودی از ایشون بود خیلی اتفاقی در خیابون دیدیم. آقا رضا همون نقاش خیابون انقلابه که به قول خودش میخواد فقط با یک خودکار و یک برگه آچهار به جنگ اشرافیت نقاشی امروز بره و نمایشگاه رو به کف خیابون بیاره. بعد از سلام و احوالپرسی گفت یه سری کارای تازه داره و حتی چند تا داستان که دوست داره اونا رو به ما نشون بده و برامون بخونه.
آقا رضا خیلی به ما لطف داره و همین باعث شد نتونیم به این خواستش نه بگیم، بهخصوص که هنوزم معتقدیم شهر درندشتی مثل تهران بخشی از هویتش رو از آدمهای اصیلی مثل رضا بلوط میگیره. خلاصه اینکه سرتون رو در نیاریم. قراری گذاشتیم تو یه کافه و آقا رضا نقاشی جدیدش رو هم آورد و یک داستان کوتاه هم برامون خوند.
نقاشی جدید آقا رضا خیلی خاصه از این نظر که تصویر زنی از پشت سر هستش. زن که انگار معلومه سرش به کاری گرمه (قالیبافی؟) از پشت گلوله خورده. خرمن گیسوش رها شده اما قامت رعناش خم نشده. نکته جالب اینکه، به قول آقا رضا، زن با وجود اینکه گلوله خورده اما هنوز زمین نیفتاده و داره کارش رو میکنه. با همون هیبت، همون خرمن گیسو. آقا رضا میگه، الان که به نقاشیهای قبلیم نگاه میکنم، کارایی که حدود 10 سال پیش کشیدم، میبینم که اون موقع هم در نظر من زن تِم اصلی بیشتر نقاشیها بود. آقا رضا از لابهلای برگههای آچهاری که توی کیفش گذاشته، یه نقاشی بیرون میکشه که داره تولد یک زن را در زهدان نشون میده.
این اپیزود نه در حکم برگشت ما به دنیای پادکست که البته خیلی دلمون میخواد برگردیمـ بلکه ادای دینی است به یکی از سوژههای فلانور. البته فلانور هم از اول هدفش جز این نبوده که یه تریبونی بشه برای شنیدن صداهایی که تو شلوغی تهران شنیده نمیشن.
پیشاپیش از اینکه ما رو گوش میدین، ممنونیم و امیدواریم که شما هم مثل ما از شنیدنش لذت ببرین.
عنوان اپیزود از عنوان داستان رضا بلوط گرفته شده است.
شاید شبیه یه مرکز خرید، سینما یا مرکز همایشها باشه، یا شبیه یه بازداشتگاه توی قلب تهران، اونهم چسبیده به تئاتر شهر و پارک دانشجو. غریبه، داستان ساختمون عجیبوغریب و پرحرفوحدیثیه که سر زمینش بیست ساله دعواست و این دعوا هنوز هم ادامه داره! چجوری این ساختمون سعی میکنه توی نبرد فضاها پیروز بشه؟ موسیقی: «سفید» از زبیگنیف پرایزنر
از آبان تا اسفند، راه دراز و سختی بود. راهی با قصهای پر آب چشم. شاید یه روز این قصه رو بنویسن، شایدم نه و بشه مثل خیلی قصههای ناشنیدهی دیگهی این سرزمین که تو گوشه کنارای تاریخ گموگور باقی مونده. این اپیزود ویژه، فقط ادای دینی ولو خیلی کوچیک و اندکه به انسانیت و یه یادآوری برای خودمون که نذاریم شتاب حوادث، آبان تا اسفند 98 رو از خاطرمون پاک کنه. فهرست کامل صداهایی که در این اپیزود میشنوین رو میتونین تو وبسایت فلانور ببینین.
رپ واسش یه مکتبه که توش باید از دردهای مردم گفت، اونم بدون توهین. موسیقی: «سرکوب» از یاس، «طلاق» از سندی، «اینجا تهرانه» از هیچکس، «دیوونه ۲» از رضا پیشرو، «نامهای به رئیس جمهور» از بهرام، «گناهمون» از علی اف.جی و اینفیمس، «دیس رضا پیشرو برای زدبازی»، «سیگار صورتی» از زدبازی، «گریه داره» از هیچکس، «شاهکش» از حمید صفت، «ادامه می دم» از یاس
قرار بود نماد سلطنت باشه اما شد نماد سیاست حکومت انقلابی. موسیقی: «سرود ملی شاهنشاهی» از «داوود نجمی مقدم»، «کیف انگلیسی» از فرهاد فخرالدینی، «آوار» از فرهاد، «قوزک پا» و «خاک» از فریدون فروغی و «کندو» از ابی. این اپیزود با همکاری گروه مطالعاتی دالان تهیه شده
حیوونا و اشیا هم تو ساخت فرهنگ شهری نقش دارن. این روزا گربهها نقش پررنگتری تو تهران بازی میکنن! موسیقی: «رنگ و رنگ» از بلک کتس و موسیقی فیلم «دایی من» به کارگردانی ژاک تاتی
بالا و پایین زندگی رو دیده و از سر پل تجریش تا بازار سد اسمال حرف داره واسه گفتن. موسیقی: «يا احلی احلی شی فی الكون» از فرید الاطرش و «زیر بارون» از عارف
مثل گرگ وال استریت جنون ثروت داشت اما پنجرهها مسیرش رو عوض کردن. موسیقی: «به خاطر تو» از ویگن
ساعتِ زنگزده، دیگه زنگ نمیزنه. چون زنگاشو زده. موسیقی: «تایم» از پینک فلوید
اسمش رضاست، فامیلیش بلوط. برای اینکه نقاشی کنه، میگه حاضره حتی به جنگ زندگی هم بره. موسیقی: «رضا خان» از محسن نامجو و «یه شب مهتاب» از فرهاد
ممنون از زحمتتون ولی چرا هی تکرار میشه؟ زمان پادکست اشتباه دو ساعت و خورده ای شده و تکرار میشه
چی بود این؟
🤩 فکر میکردم دیگه نیستین خیلی خوشحال شدم از برگشانتون
اینکه دیگه رستورانش برقرارنیست و تعطیل شده، به نظرم نشون میده که حرفاش بیشتر کمپین تبلیغاتی بوده
این توهمات سمزدایی و این حرفا چی بود آقا؟ داستانگوییتون خوبه واقعا. ولی کاش با چیزای عجیب و غریب قاطیش نمیکردید
این روزا که بنابه دلایل و شرایطی هر روز چند ساعتی تو مرکز شهر راه میرم، و فلانورهای قدیمی رو دوباره گوش میدم، بیشتر جای خالیش رو حس میکنم و دلتنگش میشم … و همچنان منتظر یه فلانور جدید
وای تقویم تاریخ، چه آهنگی، یادش به خیر
کاش زودتر یه اپیزود جدید از پادکستتون بشنوم 💙
به نظرم انسانیت متناسب با پول و طبقه اشخاص نیست برای همین با اون حرفتون که گفتید علاقه طبقات فرو دست به گربه از جنس کسب سرمایه است خیلی مودبانه ولی با قاطعیت مخالفم و به نظرم گستاخانه بود این حرف(امید وارم من اشتباه برداشت کرده باشم)
متروکه شده ؟
چه خبر اپیزود جدید نمیدید؟
صداش چرا انقد ضعیفه🤔
فلانور فوق العادس ای کاش ادامه بده
خیلی خوب بود. نگاهم کلا به خیابان کاخ تغییر کرد. هرچند که همیشه این خیابون و طبعا سینما عصر جدید برام بسیار عزیز بود.
امروز ۵ فروردین ۲۰۰۰ تحت تاثیر پادکست شما، ما رفتیم این رستوران رو پیدا کردیم که نامش شده رستوران ضامن. متاسفانه رستوران تعطیل بود. حتی درب ورودی نداشت. 😐😐
دمتون گرم 😚😚
چرا این قدر دور؟ چرا ابن قدر کوتاه؟پس کجایید؟
خیلی خوب بود این قسمت. سایتتون هم پیدا کردم. فقط اینکه ای کاش یه خورده عکس ها بیشتر بود با فضای خونه بیشتر اشنا میشدیم.
ا
سلام من تازه امروز شروع کردم به گوش دادن بهتون لذت بردم. فقط اینکه هر چی موسیقی فرهاد نشسته بود رو پادکست، موسیقی نامجو برعکس خراب کرده بود کارو. ادرس سایت هم هر چی زدم نیاورد بالا. ممنون