Discoverخط سفید جاده
خط سفید جاده

خط سفید جاده

Author: Mohammad Tajeran محمد تاجران

Subscribed: 1,629Played: 95,482
Share

Description

این پادکست، سفرنامه من، محمد تاجران، از سفر دور دنیا با دوچرخه‌ام است.

گزارش های یک مسافر که سالهاست داره دورنیا با دوچرخه اش سفر میکنه و درخت میکاره و با کودکان در مورد اهمیت درختان صحبت میکنه.

طبیعت‌دوستی که عاشق محیط‌زیسته خودش در حال آموختن و آموختن و آموختنه و تازه داره سفر کردن رو بعد از ۱۰۴۰۰۰ کیلومتر و ۶۰ تا کشور و کاشتن ۴۰۰۰ درخت در ۲۵۰ مدرسه مختلف دنیا یاد میگیره.

وبسایت : www.weneedtrees.com
توییتر : www.twitter.com/tajeran
اینستاگرام : www.instagram.com/mohammad.tajeran
دستنوشته ها : https://bikaraneha.blogspot.com/
پی پال : https://www.paypal.com/paypalme/mohammadtajeran
قهوه ای که مهمون میشه کرد www.coffeete.ir/MohammadTajeran
****************************************************
.بی انتهائی جاده همیشه مرا مجذوب خود ساخته است
انتهای غریبی که بر امتداد جاده استوار است چنان مرا به به خود میکشد که همچنان خواهان رفتنم .... رفتن رفتن به بی انتهائی جاده و این آغاز سفر است
بازتاب نور بر نشانه های راهنما آنان را نمایان میسازد . لحظه ای نور خاموش می گردد
.همه جا سیاه است . سیاه سیاه و دیگر هیچ نشانه ای دیده نمیگردد
از کنار روستائی گذر میکنیم
چراغهای خانه ها روشن است ایوانهای رو به جاده شان با نوری که از میان آنها آویزان است از دور نمایان است
سفره ای نانی وحضوری گرم
اما من فقط امشب آن را دیده ام ودیگر نیز نخواهم دید
باز تاریکی و سیاهی شب و بازتاب نور بر نشانه ها
خطوطی پیوسته که گاهی ونقطع می گردند امتداد راه است . پیوسته و گاهی منقطع
...گوئی در آن دور دستها خطوط دیگر همیشه پیوسته اند . اما آنجا که دیگر جاده ای نیست راهی نیست نشانه ای نیست خطی نیست
انتهای جاده میپیچد و در دل کوه گم میشود و من همچنان در حرکتم در امتداد جاده
***********************************
400 Episodes
Reverse
من بالاخره وارد کلمبیا شدم و در آستانه سفر و جستجو در این کشور زیبا هستم.
یه گفتگوی متفاوت با دوستم اوروس
روزهایی در خلوت و سکوت
من بایستی برمیگشتم به سائوپائولو به انتظار ویزای اکوادور.خیلی ژولانی شده بود فرایند ویزا و واقعا حوصله ام سر رفته ولی چاره ای هم‌نیست و بایستی مثل یه بچه گربه پشت در منتظر بشینم تا لحظه ای در باز بشه و بپرم بیرون
وقتی رسیدم به اوباتوبا، به دوستم پیام دادم و اون هم گفت که برم و توی کلبه جنگلی اون اقامت کنم. یه جایی وسط جنگل کنار یک رودخونه هیجان انگیز و زیبا. بهترین جایی که میشد روزهای بارونی رو‌به انتظار نشست تا تموم بشن و خورشید دوباره خودشو‌نشون بده
شهر کامپو دو‌ژوردائو یک شهر واقعا جذابه تو استان سائوپائولو، یه بافت اروپایی در ارتفاع حدود ۱۸۰۰ متر که کمک کرده آب و هوایی بسیار دل انگیز داشته باشه و‌مم واقعا خوشحال بودم که دوباره به اون ارتفاع رفته بودم و از هوای مطبوع ک‌هستان داشتم لذت میبردم.
 من از سائوپائولو زدم بیرون تا خودم رو کنی سرگرم کنم. خسته کننده شده بود برام موندن توی شهر و از طرفی مجبور بودم بمونم و این فرصت مغتنم لود تا زمانم رو‌کمی صرف کاری کنم که دوست دارم.
این روزها همه ما توی هر گوشه دنیا غمگینیم از آنچه داره به سر سرزمیمنمون میاد. روزهای سختیه و من هم این گوشه دنیا حوصله هیچ کاریو ندارم
قسمت 389"  "

قسمت 389" "

2025-07-1622:213

بعدا اضافه میشه
جلوی چادرم نشسته م و منتظرم که خشک بشه و راه بیفتم . احتمالا امشب آخرین شب کمپ زدنم تو شیلی باشه .چون باید فردا خودم رو به سانتیاگو برسونم و تکلیف خودم رو مشخص کنم که میتونم برم ایران یا نه .اگه هزینه بلیط جور بشه میرم ایران و گرنه باید برم برزیل .در ادامه گزارش قبلی، بعد از چند روزی که خونه اولگا بودم ..
این گزارش رو از خونه اولگا و رائول دوستان آرژانتینی م در نوکول تقدیمتون می کنم . هفتصد کیلومتری به سمت جنوب سانتیاگو اومدم تا مقداری از شلوغی و هیاهوی فضای شهری دور باشم و چند روزی رو سپری کنم تا وضعیت ویزا و ادامه سفرم مشخص بشه چون ده روز از ویزام بیشتر نمونده و هنوز مشخص نیست که کجا باید 
دوسه روز هست که به سانتیاگو رسیده م و یه آپارتمان اجاره کرده م و درحال استراحت و بازیابی خودم هستم و بقیه مسیرم رو مدیریت و طراحی می کنم .بعد از گزارش قبلی به جاده زدم هرروز تا غروب دوچرخه سواری می کرد م و صبح ها دیرتر راه می افتادم تا استراحت کنم و از فضای اطراف لذت ببرم و بعد راه بیفتم ...
در ساحل اقیانوس آرام جنوبی توی چادرم نشسته م و امواج بزرگ اقیانوس رو تماشا می کنم و از نشستن زیر آفتاب دل انگیز لذت می برم .در این مدتی که گزارش نداده م در حال دوچرخه‌سواری بودم و...
این گزارش رو نه از زیر چادر که از روی دوچرخه و در حال رکاب زدن پر می کنم و باینکه من تو گزارش دادن متکلم وحده هستم ولی همیشه حضورتون رو تجربه می کنم . مسیرم خیلی از دریا دور نیست و بعضی جاها دوسه کیلومتر با دریا فاصله دارم .مسیرم اتوبان هست و چیز خاصی نداره و فقط پر ماشین و ترافیک هست و مثل پاتوگونیا شگفت انگیز و پر از آب و رود خونه نیست و به راحتی در همه جا در دسترسی به آب نیست و به نظرم این تفاوت قشنگه ..
قرار بود این گزارش رو از ایران تقدیمتون کنم ولی شرایط فراهم نشد به همین دلیل هنوز در شیلی هستم ؛ به سمت شمال حرکت می کنم و اینجاها خشک و بیابانی و به سمت کویر هست و دیگه از رودخونه و سرسبزی خبری نیست . برنامه ذهنیم این بود که برای نوروز میرم ایران و فکر می کردم مثل همیشه همه چیز جور میشه .....
"چند روزی سفر با ماشین " کمی بیشتر ازدو هفته هست که یه ماشین کرایه کرده م . به کارترواوسترال جاده جنوبی رفتم و باز کمی اونجا رو دیدم هنوز از اونجا دل نکنده بودم .امروز به سمت سانتیاگو می رم و فردا ماشین رو تحویل می دم و به شکل نرمال زندگیم بر می گردم باید دنبال مدیریت شرایط ویزا باشم تا بعد از یک سال برگردم ایران .چند روزی که با ماشین بودم زندگی وسفرم خیلی متفاوت بود و محدویتم خیلی کمتر از دوچرخه بود  ...
بر خلاف گزارشهای قبلی پشت فرمون هستم ! و علتش رو و اینکه روزای گذشته چطور گذشت رو در این گزارش براتون تعریف می کنم .بعد از گزارش قبلی که کنار دریا بودم چند روزی در چیلوئه سپری کردم و بعد ازون باید خودم رو به شهر اونکود می رسوندم تا قطعات دوچرخه م برسه چون ادامه دادن با اون وضعیت دوچرخه دیگه تقریبا غیر ممکن شده بود ....
"چیلوئه "جلوی چادر نشسته م توی هوای ابری در پارک مزرعه مانندی که محصولش رو جمع کرده و کفِش فضای نرم و آرومی بود برای چادر زدن .و شب دل انگیزی آرومی رو داشتم و الان داشتم کم کم جمع می کردم که راه بیفتم به سمت پورتومونت ،دو روز تا اونجا راه دارم .در ادامه گزارش قبلی به چیلوئه اومدم و هدف خاصی نداشتم وصرفا می خواستم
زیر چادر کنار ساحل دریا نشسته م و دارم تماشا می کنم که آب کم کم بالا میاد .بعد از گزارش قبلی که سانتیاگو بودم باید مدتی می موندم تا وسایل دوچرخه م به والدیویا برسه و از طرفی اینجا حالا فصل توریست هست و همه جا خیلی شلوغه و برای من لذت بخش نیست و میخواستم بخشی از این زمان رو به دیدار دوستات سپری کنم و استراحت کنم تا این زمان بگذره و خلوت تر بشه و بعد به طبیعت برم ....
سانتیاگو ی شیلی هستم . بعد از اینکه از پورتوواراس که عاشقش بودم و بعد از سه ماه بودن در طبیعت زیبای پاتوگونیا وارد شهر شده بودم دچار شوک بودم و خیلی برام دشوار بود اما خوشبختانه خیلی آروم وارد این فضا شدم و بعد از چند جا در نهایت برای کارای ویزام وارد شلوغی سانتیاگو شدم ...
loading
Comments (619)

Ladan Jalali

لطفا در مورد امنیت کلمبیا هم صحبت کنید

Sep 1st
Reply

omidreza ebrahimi

سلام ، خوشبحالت محمد، همیشه سوالم اینه از شما که چطوری تنهایی سفر میکنی، بنظرم ما که پادکستت رو گوش میدم حکم پارتنرت رو داریم😋 شاد باشی همیشه مثل همیشه

Aug 30th
Reply

Morteza Firoozi

عالی موفق باشی محمد روز از نو روزی از نو

Aug 30th
Reply

Byrumi art

دم هردو تون گرم 🫂🌿

Aug 30th
Reply

Hamidreza Hasani

آقای تاجران منتظر اپیزودهای جدید هستیم

Aug 26th
Reply

S L

اعتماد و ایمانت به آفریدگار هستی ستودنی است، من همیشه بهتون غبطه میخورم، فکر می‌کنم زندگی تمامش یک سفر است و ما در این سفر در حال کشف جهان، خدا و خودمون هستیم، شما توانستید این پرده رو کنار بزنید ولی اکثر مردم از این حقیقت غافل هستند.

Aug 22nd
Reply

کتاب صوتی

محمد تاجران ببین چیکار کردی با ما گیر تعصب و کامنت بازی شدیم 😂😂😂

Aug 15th
Reply

کتاب صوتی

چه خبرهای هیجان انگیزی😍

Aug 14th
Reply

farzad besharati

با عرض ادب و احترام باید بگم که اگه در ناخودآگاه شما این اطمینان از رسیدن کمک‌ها و حمایتها نباشه هیچوقت این حس رد شدن از ترس و خود شایسته پنداری و دنبال کیفیت بودن پیش نمیاد. لازمه پیدایش این حس همون احساس اطمینان اولیست. علت و معلول هم هستن. موفق و پیروز باشید قهرمان

Aug 13th
Reply

AR.K

باز ممد گدا اومد جیب خالی چس عالی

Aug 13th
Reply (9)

ShSh

🙏🌸

Aug 11th
Reply

mahdi tehranian

💚

Jul 28th
Reply

Hamidreza Hasani

آقا خاطراتتون رو دنبال میکنیم.لطفا بیشتر مطلب بذارید.لذت میبریم

Jul 27th
Reply

Nima Azimi

محمدِ عزیز ،تو و این اپیزودها و روایت هات ، اون چیزی که تو صدات هست برای من پنجره هایی ان که هر وقت احساس تنگی نفس می کنم میام سراغشون و نفسم باز میشه . ممنون که رویات رو زندگی می کنی 🙏💚

Jul 27th
Reply

Shahnam Samimi

دمت گرم محسن خان ✌️🙏👍🏼👌🌹

Jul 17th
Reply

mojtaba moradi

چقدرحال داد گوش کردم ممنونم اقامحمد❤️

Jul 8th
Reply

Farzad Mirzakhani

اعصابم خورد شد. اما وسط های اپیزود یادم افتاد که تو اپیزود قبلی گفته بودی که میخوای در مورد یه اتفاق خنده دار، بامزه و غمگین صحبت کنی و همین مورد باعث شد که خیالم راحت بشه که تهش خوب تموم میشه.

Jul 4th
Reply

inovia

محمد تو عالی هستی .این روزا میفهمم جاری بودن چقد زیباست و چقد زندگی وسیع و قابل ستایش میشه وقتی که ما جاری هستیم در لحظه لحظه ی زندگی⚘❤

Jul 1st
Reply

کتاب صوتی

💚💚💚💚💚

Jul 1st
Reply

mojtaba moradi

عالی بود دم شما گرم❤️

Jun 26th
Reply