Discover
خط سفید جاده

خط سفید جاده
Author: Mohammad Tajeran محمد تاجران
Subscribed: 1,275Played: 66,202Subscribe
Share
© mohammadtajeran
Description
این پادکست، سفرنامه من، محمد تاجران، از سفر دور دنیا با دوچرخهام است.
گزارش های یک سایکلتوریست که سالهاست داره دورنیا سفر میکنه و درخت میکاره و با کودکان در مورد اهمیت درختان صحبت میکنه.
طبیعتدوستی که عاشق محیطزیسته خودش در حال آموختن و آموختن و آموختنه و تازه داره سفر کردن رو بعد از ۸۴۰۰۰ کیلومتر و ۵۴ تا کشور و کاشتن ۳۰۰ درخت در ۱۰۰ مدرسه مختلف دنیا یاد میگیره.
وبسایت : www.weneedtrees.com
توییتر : www.twitter.com/tajeran
اینستاگرام : www.instagram.com/mohammad.tajeran
دستنوشته ها : https://bikaraneha.blogspot.com/
پی پال : https://www.paypal.com/paypalme/mohammadtajeran
قهوه ای که مهمون میشه کرد www.coffeete.ir/MohammadTajeran
****************************************************
.بی انتهائی جاده همیشه مرا مجذوب خود ساخته است
انتهای غریبی که بر امتداد جاده استوار است چنان مرا به به خود میکشد که همچنان خواهان رفتنم .... رفتن رفتن به بی انتهائی جاده و این آغاز سفر است
بازتاب نور بر نشانه های راهنما آنان را نمایان میسازد . لحظه ای نور خاموش می گردد
.همه جا سیاه است . سیاه سیاه و دیگر هیچ نشانه ای دیده نمیگردد
از کنار روستائی گذر میکنیم
چراغهای خانه ها روشن است ایوانهای رو به جاده شان با نوری که از میان آنها آویزان است از دور نمایان است
سفره ای نانی وحضوری گرم
اما من فقط امشب آن را دیده ام ودیگر نیز نخواهم دید
باز تاریکی و سیاهی شب و بازتاب نور بر نشانه ها
خطوطی پیوسته که گاهی ونقطع می گردند امتداد راه است . پیوسته و گاهی منقطع
...گوئی در آن دور دستها خطوط دیگر همیشه پیوسته اند . اما آنجا که دیگر جاده ای نیست راهی نیست نشانه ای نیست خطی نیست
انتهای جاده میپیچد و در دل کوه گم میشود و من همچنان در حرکتم در امتداد جاده
***********************************
گزارش های یک سایکلتوریست که سالهاست داره دورنیا سفر میکنه و درخت میکاره و با کودکان در مورد اهمیت درختان صحبت میکنه.
طبیعتدوستی که عاشق محیطزیسته خودش در حال آموختن و آموختن و آموختنه و تازه داره سفر کردن رو بعد از ۸۴۰۰۰ کیلومتر و ۵۴ تا کشور و کاشتن ۳۰۰ درخت در ۱۰۰ مدرسه مختلف دنیا یاد میگیره.
وبسایت : www.weneedtrees.com
توییتر : www.twitter.com/tajeran
اینستاگرام : www.instagram.com/mohammad.tajeran
دستنوشته ها : https://bikaraneha.blogspot.com/
پی پال : https://www.paypal.com/paypalme/mohammadtajeran
قهوه ای که مهمون میشه کرد www.coffeete.ir/MohammadTajeran
****************************************************
.بی انتهائی جاده همیشه مرا مجذوب خود ساخته است
انتهای غریبی که بر امتداد جاده استوار است چنان مرا به به خود میکشد که همچنان خواهان رفتنم .... رفتن رفتن به بی انتهائی جاده و این آغاز سفر است
بازتاب نور بر نشانه های راهنما آنان را نمایان میسازد . لحظه ای نور خاموش می گردد
.همه جا سیاه است . سیاه سیاه و دیگر هیچ نشانه ای دیده نمیگردد
از کنار روستائی گذر میکنیم
چراغهای خانه ها روشن است ایوانهای رو به جاده شان با نوری که از میان آنها آویزان است از دور نمایان است
سفره ای نانی وحضوری گرم
اما من فقط امشب آن را دیده ام ودیگر نیز نخواهم دید
باز تاریکی و سیاهی شب و بازتاب نور بر نشانه ها
خطوطی پیوسته که گاهی ونقطع می گردند امتداد راه است . پیوسته و گاهی منقطع
...گوئی در آن دور دستها خطوط دیگر همیشه پیوسته اند . اما آنجا که دیگر جاده ای نیست راهی نیست نشانه ای نیست خطی نیست
انتهای جاده میپیچد و در دل کوه گم میشود و من همچنان در حرکتم در امتداد جاده
***********************************
382 Episodes
Reverse
زیر چادر کنار ساحل دریا نشسته م و دارم تماشا می کنم که آب کم کم بالا میاد .بعد از گزارش قبلی که سانتیاگو بودم باید مدتی می موندم تا وسایل دوچرخه م به والدیویا برسه و از طرفی اینجا حالا فصل توریست هست و همه جا خیلی شلوغه و برای من لذت بخش نیست و میخواستم بخشی از این زمان رو به دیدار دوستات سپری کنم و استراحت کنم تا این زمان بگذره و خلوت تر بشه و بعد به طبیعت برم ....
سانتیاگو ی شیلی هستم . بعد از اینکه از پورتوواراس که عاشقش بودم و بعد از سه ماه بودن در طبیعت زیبای پاتوگونیا وارد شهر شده بودم دچار شوک بودم و خیلی برام دشوار بود اما خوشبختانه خیلی آروم وارد این فضا شدم و بعد از چند جا در نهایت برای کارای ویزام وارد شلوغی سانتیاگو شدم ...
پورتو واراسا هستم شهری تو باریکه شمال شیلی ودوساعتی وقت دارم که اتاق رو تحویل بدم وتو این فاصله گزارش رو پر می کنم . یکماهی تو کارترواوسترال بودم که بهشت فوقالعاده ای بود یکی از زیباترین جاهایی که تاحالا سفر کرده بودم و سفر پر حرکتی بود .تو سی وچهار شب گذشته هرشب توی چادر بودم .
این روزها چون همش در حرکت هستم و کار خاصی انجام نمیدم و اینترنت هم زیاد دردسترس نیست ،گزارش کمتری میدم . خیلی وقت بود دلم می خواست چنین جایی دوچرخه سواری کنم طبیعت بکر وزیبا ست ،جمعیت کم و فاصله روستاها زیاده ،الان جایی که چادر زدم کنار یه دریاچه در یه جنگل حفاظت شده انبوه هست که فقط یه مسیر باریک باز هست
الان نگاه کردم ودیدم که دوهفته هست که گزارش نکردم .از گزارش قبلی که تو اویخینز بودم پونصد کیلومتر جاده خاکی طی کردم و وارد جاده کارترواوسترال شدم . این چند روز با یه دوچرخه سوار هلندی که تو کشتی آشنا شدم تا یونگای همراه بودم و بعد از هم جدا شدیم و من به سمت شمال حرکت کردم
در روستای اویخیز هستم و از زیر چادرم گزارش رو تقدیمتون می کنم .بعد گزارش قبلی به سمت شهر پورتو ناتالس راه افتادم ،چون بعد از چهار روز توی پارک نیاز به حمام گرم و غذای خوب وشستن لباسهام داشتم .و باید بررسی کنم که چکار کنم .چون تنها گزینه ای که بعد از رسیدن به پورتو ناتالس داشتم این بود که با کشتی خودم رو به ایستگاهی به نام کلتایونگای برسونم ولی
در روستای کوچکی به اسم سروکاسترو هستم . بعد از پارک ملی به این روستا رسیدم و بعد از پنج روز تونستم سوپر مارکت ببینم وخرید کنم وغذای گرم بخورم .بعد از گزارش قبلی به سمت پارک ملی رفتم ،ورودی پارک ملی خیلی زیاد بود و هنوز در کشمکش هستم که چرا باید برای دیدن طبیعت پول بدم ،مالک این کوه کیه که برای حق طبیعی دیدن طبیعت
این گزارش رو هم طبق معمول از توی چادرم تقدیمتون می کنم . بعد از گزارش قبلی که چهارشنبه هفته پیش بود، به پونتو آرنا رفتم باید برگشتم چون صبح پنجشنبه یه کارگاه در یه مدرسه داشتم
این گزارش رو از ته دنیا تقدیمتون می کنم . انتهای جاده های شیلی ،که بعد از اینجا دیگه هیچ جاده ای نیست . از اینجا که جنوبی ترین جای شیلی هست، حرکت به سمت شمال رو شروع می کنم که چهار پنج سال این مسیر طول می کشه که خودم رو به شمال قاره ی آمریکا برسونم
گزارش رو از شهر پونتو آرِنا در جنوب شیلی تقدیم می کنم .چون بدنم خیلی خسته بود دو روز هست که اینجا یه اتاق گرفته م که استراحت کنم .در ادامه براتون علت این خستگی رو تعریف می کنم .بعد از پیاده روی در الچاتن به کمپینگ که وسایلم رو گذاشته بودم رسیدم ،یک شب موندم و فردای اونروز به سمت راه افتادم .هنوز دوسه روز از ویزام مونده بود و یه مکان دیدنی هم مونده بود
گزارش رو از مسیر پیاده روی لَگوتوره در الچالتن در پاتوگونیا تقدیمتون می کنم .اینجا دل پاتوگونیا ست جایی که تمام زیباییهای معروفش وجود داره .دارم از کمپ به سمت الچالتن قدم میزنم تا بعد برگردم ریه گایدو پیش دوچرخه م .بعد از گزارش قبلی می خواستم تا الچالتن هیچ هایک (سفر با ماشینهای گذری) کنم .مسیر کمتر از پونصد کیلومتر بود و لی کم تردد ....
بعد از آخرین شبی که در پارک ملی لوس آلرسس بودم به شهری به اسم اِسکِل رسیدم ،وقتی به اسکل رسیدم چون بیشتر از دوهفته توی چادر بودم .دلم میخواست به هتل برم و تخت و دوش آب گرم مفصل داشته باشم و قیمتها در این قسمتهای توریستی آرژانتین خیلی بالاست . هتلی توجهم رو جلب کرد و جلوش ایستادم و وقتی قیمت رو پرسیدم خیلی مناسب بود ....
این گزارش روهم از توی چادرم تقدیمتون می کنم ، داشتم حساب میکردم دیدم هجده نوزده روز هست که هرشب توی چادر خوابیدم و اتاق وتختی نبوده و چه خوب ...بعد از اینکه از خونه ی خاویر بیرون اومدم و به سمت البورسون حرکت کردم ،مسافتی که داشتم بیشتر از یک روز بود و خودم هم به چند دلیل دوست داشتم که کمی آهسته تر برم و توقفهای بیشتری داشته باشم ....
کنار یه دریاچه خیلی زیبا در آرژانتین نزدیک باریلوچه گزارش می کنم ،اینجا از زیبایی در وصف نمی گنجه .آماده هستم ولی برای رفتن دودل هستم .بعد از گزارش وقتی به سمت جاده رودا د سیکلاگوس راه افتادم این مسیر پر از دریاچه ست و بسیار زیباست ولی هیچ محلی برای خرید و جود نداره و اینترنت وتلفن آنتن نداره ...
از کنار یه دریاچه فوقالعاده زیبا در کنار چادر گزارش رو تقدیمتون می کنم .بعد از گزارش قبلی ،اونروز اومدم کنار جاده که منتظر ماشین باشم . تا ساعت ده ،ده و بیست دقیقه منتظر بودم و تصمیم گرفتم تا دوازده منتظر بودم و اگر موفق نشدم راه بیفتم و برم .رفتم کنار پمپ بنزین که بطری آبم رو پر کنم و برم و راه بیفتم ...
زارش رو از شهر کوچکی به اسم کارمنسا تقدیمتون می کنم . دیروز همه ی روز اینجا منتظر ماشین بودم ولی گیرم نیومد و کنار پارک کوچکی که بود چادر زدم و صبح صبحانه خوردم تا بعد از اینکه گزارش رو پر کنم دوباره برم کنار جاده منتظر ماشین بشم ..
از کنار رودخونه ای تو شهر سن رافائل گزارش می کنم .داستان چند روز گذشته بامزه و عجیب بود که چون گزارش پر نکردم مقداریش از دست رفت ولی خلاصه ای از اون رو براتون تعریف می کنم .از شهری که آخرین گزارش رو دادم قرار بود دوستم رامین که بوینس آیرس زندگی می کنه بیاد و چند روزی با هم سفر کنیم. رامین اومد و ده یازده روزی با من بود بماند که یه بار همدیگر رو گم کردیم ..
" در کاری که بهش عشق می ورزی استمرار داشته باش "جلوی چادرم توی هوای فوق العاده دل انگیزی در آفتاب نشسته م . درگزارش قبلی براتون گفتم که دو نفر دوچرخه سوار دیدم ؛ لولا اسپانیایی بود و ویدنی نیوزلندی و دو روز بود با هم همسفر شده بودن ، همدیگر رو که دیدیم بخشی از مسیر رو باهم بودیم .بعد از گزارش قبلی که به کافایاته رسیدم اونها به من پیام دادن که هاستل خوبی پیدا کردن
توی چادرم نشسته م در دره ای به نام کِبرادا لاس چانکاس (Quebrada de las Conchas) . اینجا کوههای رنگی شبیه قشم داره ، منتظرهستم که هوا گرمتر بشه تا دوش بگیرم و راه بیفتم . در گزارش قبلی گفتم که با سانتیاگو روی گردنه ای بودم ،صبح که خواستم راه بیفتم ،خانواده ای از من خواسته بودن پیش اونها ، در سالتا برم ...
گزارش رو از بالای گردنه ای به نام سنتا لورنا تقدیمتون می کنم جایی در جاده شماره نه آرژانین به سمت سالتو .بیش از یکماه در بویتس آیرس موندم ولی هنوز تکلیف ویزای اوروگوئه من مشخص نشده بود و نمی تونستم بیشتر اونجا بمونم . تصمیم گرفتم که هیچهایک کنم تا خودم رو به خوخوی برسونم ....
توی یه کافه پشت پنجره نشسته م واز آفتاب زمستان لذت می برم . آخرین بعد از ظهری هست که تو بوینس آیرس هستم .چون توقفم طولانی شده بود تصمیم گرفتم به جای اینکه اینجا منتظر ویزا بمونم برای دیدن ایشوآیا برم و تنها گزینه هواپیما بود و امکانش برام نبود
این گزارش رو از بوینس آیرس تقدیمتون می کنم .سه هفته هست که اینجام و برای ویزاها و کارهای مربوط بهشون مجبورم منتظر بمونم .گزارش قبلی تا قبل شروع چالش بود.بعد از اون ، ساعت بین یازده تا یازده ونیم صبح که چالش چهل و هشت ساعته رو شروع کردم ....
بعد از مدتی تاخیر این گزارش رو از بوینس آیرس تقدیمتون می کنم . پشت پنجره ی اتاقی که خیلی دوستش دارم هستم و احتمالا در گزارش بعدی برسم که براتون درمورد اینکه چرا اینجا هستم حرف بزنم .آخرین گزارش جایی بود که تو پارک ملی بودم که قرار بود یک شب بمونم ولی دوشب موندم ... .
جلوی چادرم کنار جاده نشسته م و بخاطر سرما خودمو تو کیسه خواب پیچیده م و منتظرم خورشید طلوع کنه ...در ادامه گزارش قبل ...وقتی به نوکن اومدوم گوستاوو و مارسلا رو دیدم که تو برنامه کایاکی که تو شیلی شرکت کرده بودم باهاشون آشناشده بودم و براتون از چند روز خوشایندی که گذروندم صحبت می کنم .
ساعت نه صبحه و خورشید تازه طلوع کرده، بخاطر سرما خودمو ای کیسه خواب پیچیده م و منتظرم گرم بشم تا صبحونه بخورم و راه بیفتم . در ادامه گزارش قبل که تو خونه اولگا و رائول پر شد ،براتون از آشناییم با این دونفر صحبت می کنم و اینکه چطور یه دوستی و محبت عمیق شکل می گیره ....
روی تخت ، توی یک اتاق زیر شیروونی هستم ، فضای گرم و صمیمی و خونه زن وشوهری هست که در گزارشی قبلی گفتم توی راه دیدمشون .بعد از گزارش قبلی که راه افتادم مسیر فوق العاده زیبایی رو باید امتداد می دادم تا به جاده باریلوچه به نوکن می رسیدم و قصد داشتم در مسیر جاده اصلی مواد غذایی تهیه کنم ....
توی چادر کنار یه رودخونه ی زیبا نشسته م ،هوا خیلی خیلی سرده ،اینجا ساعت نه تازه خورشید طلوع می کنه ،الان ساعت ده و نیمه ولی هنوز آفتاب گرم نشده و هنوز نمهای روی چادر یخ زده هستن باید یک ساعتی صبر کنم قراره هوا گرمتر بشه و به دوازده درجه برسه ....
توی چادرم ،تو هوای ابری گرفته ی سرد تقریبا زیر صفر نشسته م . دیروز از جاییکه که کمپ زده بودم به سمت جایی که توی نقشه تصور میکردم شهر باشه به راه افتادم ،مسیر بسیار زیبا بود و مرتب برای عکاسی توقف می کردم
کنار رود خانه ای در پارک ملی nahuel huapi در شمال شهر باریلوچه هستم .بعد از گزارش قبلی که یک روز بارونی بود فرداش هوا ابری ولی بدون بارشی داشتم و چون می خواستم شب پیش دوستانم به باریلوچه برم ، دغدغه خشک کردن چادر رو نداشتم وسایلم رو جمع کردم و در مسیر خیلی زیبایی راه افتادم ....
عد از گزارش قبلی جایی که کنار دریاچه چادر زده بودم ،۱۶۰ کیلومتر تا مرز آرژانتین راه داشتم و چون سر بالایی زیاد تو مسیرم وجود داشت و نمی خواستم شب به مرز برسم اینطور برنامه ریزی کردم که سه روزی که هوا آفتابی بود، دو روز ۶۵ کیلومتری و یه روز ۳۰ کیلومتری برای رد شدن از گردنه پربرف کاردینال ساموره داشته باشم
زیر چادرم روبروی کوه زیبایی در بیست وهفت هشت کیلومتری مرز آرژانتین نشسته م و در حال آماده شدن هستم که راه بیفتم . بعد از گزارش قبلی که والدیویا بودم ، دوستام به والدیویا اومدن و با هم به پوکوئون رفتیم تادر همایش کایاک شرکت کنیم .چند روز زودتر از همایش رفته بودم ....
از شهر والدیویا گزارش می کنم .در یه خونه کوچک و گرمو راحت هستم . این شهر پربارانترین شهر شیلی هست و این دو روزی که اینجا هستم هوا بارانی هست .بعد از گزارش قبلی ،از ایکالما که خارج شدم برنامه م بود تا به پوکوهون برسم چون دوستم حمید که مدتی هست برنامه ریزی کردیم هم رو ببینیم اونجا خونه گرفته ، تقریبا مطمئن بودم که اونروز نمی تونم برسم ....از شهر والدیویا گزارش می کنم .در یه خونه کوچک و گرمو راحت هستم . این شهر پربارانترین شهر شیلی هست و این دو روزی که اینجا هستم هوا بارانی هست .بعد از گزارش قبلی ،از ایکالما که خارج شدم برنامه م بود تا به پوکوهون برسم چون دوستم حمید که مدتی هست برنامه ریزی کردیم هم رو ببینیم اونجا خونه گرفته ، تقریبا مطمئن بودم که اونروز نمی تونم برسم ....
کنار دریاچه ایکالما هستم و بعد از یه شببارانی نسبتا سرد دارم از نور گرم خورشید لذت میبرم .بعد از گزارش قبلی وقتی کلبه رو ترک کردم ،اونروز رو دوچرخه سواری کردم تا به شهر کورا کاوتین می رفتم و بعد شهرکوچکی به اسم منسونار می رفتم و تا ار اون به یه مسیر معروف و زیبای دوچرخه سواری می رفتم .
سلام ،در یه کلبه چوبی خیلی خوشگل اجاره ای توی مزرعه هستم نزدیک شهری به اسم ویکتوریا .دیروز روز استراحتم بود و تصمیم داشتم جایی پیدا کنم و یه روز بمونم و جایی رو هم سراغ نداشنم ... .
از شهر کُنسپسیون در حالیکه پشت پنجره آپارتمانم ایستاده م و بیرون رو تماشا می کنم براتون گزارش می کنم .شهر کنسپسیون یه شهر ساحلیه و فکر می کنم حدود هفتصد کیلومتر از سانتیاگو تا اینجا دوچرخه سواری کردم . سارا از قبل با یه خانواده ایرانی اینجا ارتباط برقرار کرده بود تا یک کارگاه رو برام هماهنگ کنن ،آسیه و آرون یه زن و شوهر ایرانی آمریکایی هستن که آسیه برام دوتا گفتگو تو دو دانشگاه هماهنگ کرده بود و وقتی رسیدم اینجا فهمیدم برام یه آپارتمان گرفتن که این چند روز رو بمونم ....
سلام ،جایی کنار جاده جلوی یه ساختمان غیر مسکونی کنار چادر هستم .در ادامه گزارش قبلی وقتی توی جاده افتادم ، روز خیلی فوق العاده ای داشتم .توی جاده شماره پنج که اصلی ترین اتوبان شیلی هست بودم و باید کمی قبل از شهر کوریکو از اون جاده جدا می شدم ولی وقتی دیدم خیلی پر ترافیکه تصمیم گرفتم زودتر ازون جاده بشم و به جاده خلوت تر و کوچکتری برم ...
سلام ، توی چادر روبروی رودخونه نشسته م و خورشید در حال طلوع کردنه . چون به جای دوچرخه با اتوبوس به سانتیاگو اومدم به جای چهل روز یک ونیم روز طول کشید ،نزدیک سانتیاگو که رسیدم فکر کردم کجا برم چون کسی رو توسانتیاگو نداشتم اما ...
گزارش رو تقدیمتون می کنم در حالیکه تو اتوبوس نشسته م در حال گذار از صحرای آکاتاما به سمت سانتیاگو ،طبقه ی بالا وجلوی اتوبوس نشسته م و از پنجره ها طبیعت کویر اکاتاما رو می بینم و از سمت راست اقیانوس آرام .
گزارش رو درحالی تقدیمتون می کنم که جایی در سواحل اقیانوس آرام زیر چادرم نشسته م و دارم اقیانوس رو تو هوای کمی مه آلود تماشا می کنم ... بعد از اینکه از لیما راه افتادم سرماخورده بودم ولی مجبور بودم راه بیفتم ...
از شهر لیمای پرو گزارش رو تقدیمتون می کنم در حالیکه لباس دوچرحه سواریم رو پوشیده م و آماده م که بعد از پر کردن گزارش راه بیفتم .وقتی به سائوپائولو رسیدم شرایط نامشخصی داشتم ....
سلام ، چهار ماه گذشته رو ایران بودم گزارشی پر نکردم ، حالا بعد از این مدت به سفر و روتین زندگیم برگشتم ، دیشب به سائوپائولو رسیدم و باید به پرو برم تا دوچرخه م که لیما هست رو بردارم و مسیرم رو ادامه بدم ....
در انتظار
وسط آمازون کنار جاده هستم ، یک ساعتی هست که منتظر ماشین هستم .بعد از اینکه با حامد به ماناوس رسیدیم یک روز پر فشار وسخت داشتم چون با خودم کلنجار رفتم که چکار کنم و چه مسیری رو باید انتخاب کنم ، زمانش بود که به ایران برگردم ولی تهیه بلیط برام مقدور نیست و از طرفی بعد از هفتادروز سفر از دوست صمیمیم جدا میشم . فعلا تنها گزینه ای که برام مقدوره اینه که خودم رو به سائوپائولو برسونم به امید اینکه امکان رفتن به ایران برام فراهم بشه ...
این گزارش به سفر بین لیما و ماناوس برمی گرده . بعد از چند روز استراحت در لیما قدم بعدی این بود که به ماناوس بریم چون چند روز تا تاریخ انقضای ویزای برزیل حامد باقی مونده و باید زودتر وارد برزیل بشیم تا ویزا رو تمدید کنه و بعد از اون حامد به مسیر سفر خودش ادامه میده و من هم میرم سراغ ادامه زندگی خودم ...
از ایکیتوس به سمت ماناوس در سفر هستیم . با قایق آهسته روی آمازون در حرکت هستیم و از این تجربه لذت می برم .از جایی شروع می کنم که در گزارش قبل راه افتادیم که به سمت اینکوآسی حرکت کردیم و در مسیر جنگلی دوچرخه سواری کردیم ...
گزارش رو از روی یک تپه مرتفع تقدیمتون می کنم . بعد از اینکه از هوآن کوآیه راه افتادیم سربالایی شروع شد ،مسیرمون که از سنتا ماریا تا اندو وایلایس هست .این مسیر دویست وپنجاه کیلومتر هست حداقل پنج گردنه مرتفع بیش از چهار هزار متر مسیر وجود داشت دویست کیلومتر مسیر جاده خاکی سنگین داشت که با باریدن باران و گلی شدن دوجرخه سواری غیر ممکن بود و تصمیم گرفتیم گردنه رو با ماشین رد کنیم ....
در این گزارش از شهر کوسکو تا اینجا رو براتون تعریف می کنم .از کوسکو راه افتادیم و برای ادامه مسیرمون داریم به شمال و به سمت سرچشمه های آمازون حرکت می کنیم . یه اشتباه خوشایند باعث شد دره مقدس رو دیدیم ....
این گزارش رو از روزی که تکلیف ویزای پرو مشخص شد ،پر می کنم .وقتی از شهر کوپاکابانا Copacabana به لاپاز برگشتیم ،درخواست ویزامون رو به سفارت پرو دادیم و چون خاطر جمع بودیم که تا چند روز دیگه آماده میشه اولین بلیط ماچوپیچو Machu Picchu که یکماه بعد بود رو گرفتیم ، ولی زمان مشخصی برای ویزا تعیین نکردن و مدتی بلاتکلیف موندیم .در ادامه براتون تعریف می کنم که چه پیچ وخمهایی رو برای رفتن به ماچوپیچو طی کردیم ....
مسیر سختلاپاز در هتل هستم و روزهای کلافگی انتظار برای ویزا رو می گذرونم .همونطور که در انتهای گزارش قبلی گفتم ، قرار بود که از ایکا به سمت سالار دی کویی پاسا salar de coipassa حرکت کنیم که کسی سر راهم قرار گرفت و مسیری دیگه ای رو معرفی کرد ،چون من همیشه حسم رو دنبال می کنم تصمیم گرفتم که از همون مسیر بریم ولی دچار چالشهایی شدیم ....
چون اپیزود قبلی طولانی شده بود ،گزارش رو قطع کردم و در این اپیزود ادامه میدم . براتون از مسیری که در salar انتخاب و دنبال کردیم صحبت می کنم و گزارش بعدی هم در مورد چالشهایی هست که در این مسیر داشتیم ....
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
خیلی شهامت داری محمد تاجران .... هنوز در حیرت کارهاتم در این روزگار به این شیوه زندگی کردن
درود محمد کتابِ پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو را خوندی؟ بنظرم یه زمانی تو هم باید چنین کتابی بنویسی
محمد تاجران، هزاران آفرین-من عاشق شنیدن پادکستاتم-من سفر با موتور رو تجربه کردم، حالا آرزوم سفر با یه ون مجهز به دور ایران و کشورهای اطرافه-من ازت الگو می گیرم.
درود برای درختکاری هزینه ها را خود همون مدرسه تقبل میکردند و کار یدی و آموزش را شما انجام میدادید؟
محمد جان هرچی طولانی تر باشه روایتت ما بیشتر کیف میکنیم
شروع ۱۲/۱۲/۱۴۰۳ شما به الگوی من تبدیل شدین آقای تاجران از زمانیکه دولینگو و کیلومتر رو دوباره و دوباره شروع کردید دوستتون دارم راهتون پر نور و امید 🫡🧡
ایا اینکه عمدا خودت رو در فضای نااگاهی قرار میدی،باعث بوجود اومدن مشکل تا به حال برات نشده؟ فیزیک بدن شما با خوردن اون صدفهای سمی،دچار مشکل نشده ولی ایا اگر در همین فضای نااگاهانه دچار مسمومیت شدید میشدی و جانت به خطر می افتاد،بی احتیاطی عمدی محسوب نمیشد؟؟
سلام محمد چرا انقدر تابلو چادر زدن ممنوع نصب کرده بودن؟مگه چادر زدن چه مشکلی پیش مییاره برلی اون منطقه؟؟
آقا تاجران دوچرخه سوار جهانگرد عزیز ،، یدونه عکس از آشپزخونه بفرست ببینم چقدر کثیف بوده ...
ساعت چهار و نیم صبح و من همین امشب با شما اشنا شدم و هنوز دارم به صحبتهای شیرینتون با دل و جان گوش میدم
ممنونم از شما که خاطرات و تجربیات و فلسفه زندگیتون را تشریح میکنید
درود بر شما..به نظر شما پاکستان برای سفر دو نفره کشور امنیه ؟به غیر از منطقه بلوچستان که فرمودید
الان در سفر هستی محمد. یا ایرانی ؟. هرجا هستی خدا پشت و پناه تو. مرسی بخاطر اشتراک این لحظات خوب با ما
بسیار عالی بود
🥲🧡
دمتون گرم، امثال شما واقعا زندگی میکنن و از لحظه لحظه ی زنده بودن استفاده میبرن...
بسیار عالی هستین من هم در اینستاگرام شما رو دنبال میکنم و هم تمامی پادکست هاتون رو گوش میکنم موفق باشید امیدوارم یک روز در شهر بم ببینمتون🌹
سلام محمد جات من بگواین اپیزود توحمام گفته بودی صدات یه جوریه😄 بهرحال خداقوت من تااینجا همه روگوش کردم ومیخام بیام تااخرش برسم بهت البته که رواینستا گرام دارمت ودیدم که الان امریکای جنوبی هستی دروووود💯🚴♀️🚴♀️
سلام ، مثل همیشه عالی . مساله همجنسبازی هم توسط رسانه طبیعی نشون داده شده ، ولی همه میدونن که چه کار چندش و کثیفیه ، و هلاف طبیعت و در هیچ کجای طبیعت دو هم جنس ارتباط جنسی ندارن ، خوشحالم که برای شما هم عادی نشده ، البته حس کردم در پادکست سعی کردین طوری صحبت کنین که افراد به اصطلاح روشن فکر بهشون بر نخوره ، ولی هیچ وقت این مساله عادی و طبیعی و مطابق طبیعت نیست. درمورد شهر و محیط شهری دیروز هم که استوریه شما رو دیدم توی شهر تعجب کردم ، که محمد توی دل شهر چیکار میکنه ، با خودم میگفتم نه من طبیعت میخام ، و خوشحالم که شما هم همین نظرو دارین و هیچ چی طبیعت نمیشه. خیلی خیلی ممنون بابت ضبط این ویس ها. 🙏🙏🙏🙏
موفق باشی ، همیشه در مسیر
از همه چیز مهمتر مادر و مادر و مادر
زندگی سخت
جداب جالب خوب محمد عزیز
ممد جان چقد دوس داشتم بوشهر ببینمت 🥺 متاسفانه قسمت نشد ، راستی محمد جان کلی شماره تماس داری از بقیه توی تلفنت ، چطوری اسم بقیه رو ذخیره میکنی که یادت بمونه کیه و اهل کجاست ؟
تاجران تاجر قلب مایی
تاجران حیف که دیگه وقت نمی کنی پادکست بذاری
چقدر زندگی میتونه قشنگ باشه
اراده شما ستودنی است.و روایتگر حرفه ای هستید،
این آدم های تاکسیک حالتو خراب میکنن محمد تاجران؟ کسی مثل اون خانومه که شکایت میکرد که حالا درخت کاشتی چی شد یا اون پسره که شما به خاطرش مسیرتو برگشتی و رفتی واسش بنزین آوردی
این قسمت عالی ترین بود خیلی حس خوبی باهاش گرفتم ..... 🍀🍀🍀
درود محمد جان تاجران عزیز قشنگ تصور میکنم چه حس و حالی داره با همه سختی ها و خطرات. خسته نباشید🙏🙏❤️
محمد تاجران توی این قسمت گفتی که حتی اساتید بزرگ هم همه ی کارهاشون مسترپیس نیست و از اینکه شاید این اپیزود محتوایی نداشته باشه گفتی .من هزارتن بار تعریف دیسیپلین رو از فیلم ها کتاب ها و آدمای مختلف شنیدم ! اما فقط با این پادکست بود که درکش کردم و یاد گرفتم ،حتی با این اپیزود ...
محمد جان این افکار فلسفی که بیان میکنی خیلی تحسین برانگیزه 👏👏👏🌹🌹🌹 متاسفانه خیلی از ماها ادعای اولين ها و بزرگترین و برتری داریم و فقط حرف خالی هستیم و هیچی نیستیم ،،، و از طرفی دیگه سکوت میکنیم در برابر درشت گویی خالی برخی افراد مصداق شعری که فرمودین ؛ از کوتهی ماست که دیوار بلند است .....
سلام آقای محمد تاجران عزیز ،، این اپیزود از گزارش هاتون رو الان برای بار اول گوش دادم و خیلی باهاش ارتباط گرفتم و بسیار لذت بخش بود انگار خودم هم با ماجراهایی که تعریف کردین همسفر بودم ... سپاس بیکران از انتقال تجربیات تون 🌹🌹❤️❤️🙏🙏
❤️
درود و عرض ادب، میتونم بپرسم با توجه به اینکه ۱۲۰۰ دلار پول توسط اون تاجر ایرانی در چین به شما رسید چرا به سفرتون به سمت کره ادامه ندادید!؟
فکر نمیکردم آنقدر جالب باشه داستانش عالی بود محمد تاجران
واقعا پادکستات عالی ان، محشرن.کارِت فوق العاده س. راستی کاظم و فریده چطورن؟ 😄
واقعا از شنیدن پادکست های شما لذت می برم، حتی بیشتر از فیلم و سریال. خودم یه مدت با موتور ادونچر داخل ایران مسافرت میرفتم، کاملا می فهمم که سفر با دوچرخه ،علیرغم زیبایی هاش میتونه چقدررررر چالشی باشه. واقعا حرف نداری. هزار آفرین
سلام محمد جان ا قوت گزارشتون رو الان شنیدم خیلی خوشحالم از اینی که از لحظههای زندگیتون انقدر زیبا لذت میبرید و خیلی ممنونم که لحظه به لحظه اتفاقات رو برای ما گزارش میکنین امیدوارم که تمام خطوط سفید جاده در تمام دنیا مسیر سفید و نورانی و پر از عشق برای شما باشه