Discoverبرگ هایی از فرهنگ و هنر افغانستان
برگ هایی از فرهنگ و هنر افغانستان
Claim Ownership

برگ هایی از فرهنگ و هنر افغانستان

Author: ار.اف.ای / RFI

Subscribed: 111Played: 1,826
Share

Description

به خبر های هنری و فرهنگی افغانستان نگاهی می کنیم و در گفتگو هایی با دست اندر کاران رشته های گونگون هنری، گزارش هایی از مهمترین رویدادهای این حوزه ارائه می دهیم.  
100 Episodes
Reverse
هرسال در روزهای آخر ماه مه، جمعی از نویسندگان و سینماگران از سراسر جهان برای شرکت در جشنواره "رهنوردان شگفت‌انگیز"* گرد هم می‌آیند؛ جشنواره‌ای که بیش از ٢٠٠ شخصیت ادبی و هنری از بیش از ٤٠ کشور جهان در آن شرکت می‌کنند. عتیق رحیمی، نویسنده فرانسوی- افغان از مهمانان همیشگی این جشنواره و عضو هیئت داوران آن است. امسال هم روزهای ٢٣ تا ٢۵ماه مه، شهر "سن مالو"* در فرانسه میزبان بیش از ٢٠٠ نویسنده و هنرمند از بیش از 40 کشور جهان بود که برای شرکت در بحث‌ها و جلسات ادبی و هنری این جشنواره و حضور در برنامه‌های مختلف آن، در آنجا جمع شده بودند. "عتیق رحیمی"، نویسنده فرانسوی- افغان، امسال نیز مثل سال گذشته عضو هیئت داوران این جشنواره برای انتخاب این آثار بود. عتیق رحیمی، نویسنده و سینماگر، برنده جایزه ادبی "گنکور" ٢٠٠٨، برای رمان "سنگ صبور" بود که فیلمی هم براساس این داستان با بازی گلشیفته فراهانی و کارگردانی عتیق رحیمی ساخته شد. وی به بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه درباره اهمیت این جشنواره و شیوه برگزاری آن و نیز معیارهای انتخاب آثار از سوی داوران می‌گوید. محمود شکراللهی، نویسنده و کارگردان ایرانی ساکن فرانسه و خالق آثاری چون "فریاد" و "مرض زندگی" هم درباره اهمیت حضور فارسی زبان‌ها در این جشنواره برای رادیو بین‌المللی فرانسه توضیح می‌دهد. "جشنواره رهنوردان شگفت‌انگیز"*، که امسال بیست و پنجمین سال تأسیس خود را جشن گرفت، به یکی از جشنواره‌های مهم فرانسه و سراسر جهان تبدیل شده و حضور شخصیت‌های بزرگ فرهنگی و هنری در آن، اهمیت این جشنواره را دوچندان می‌کند. Festival Etonnants-Voyageurs * Saint-Malo *
چند روز پیش، والی بلخ "عطا محمد نور"، یکی از استادان یکی از مکاتب مزار شریف را تنبیه کرد، به دلیل این که خود او یکی از شاگردان خود را تنبیه کرده بود. این ماجرا ما را به بررسی خشونت در معارف (آموزش و پروش) افغانستان، انداخت. خشونت هنوز هم در معارف افغانستان به شکل رسمی و غیررسمی وجود دارد. در حالیکه خشونت در معارف در کشورهای پیشرفتۀ اروپایی هم تا سال‌های 1960 وجود داشت، در کشور جنگ زده ای چون افغانستان، موجودیت آن تا حدی میتواند طبیعی باشد، ولی در ولایات مختلف اوضاع متفاوت است و این حرکت عطا محمد نور، نمایندگی از تلاش در بعضی موارد برای اصلاح این مشکل میکند. در بررسی این موضوع، صحبتی داریم با آقای لطیف کریمی استالفی، شاعر و نویسنده. آقای کریمی استالفی، ابراز تأسف از بیت‌های اشعار عامیانه در وصف خشونت در مکاتب آغاز میکند و میگوید که شکنجۀ شاگرد و کودک، در کشور ما به حیث یک فرهنگ جا افتاده است. او تشریح میکند که آموزش با دو شیوه صورت میگیرد، یا با تنبیه و یا با تشویق. وی در رد تنبیه میگوید که تنبیه یک شاگرد باعث شکستن شخصیت او میشود و در نهایت خود شاگرد هم زمانی که بزرگ شد خشونتی را که تحمل کرده است، دوباره در برابر دیگران به کار میبرد. ولی با وجود اینکه تشویق بسیار بهتر از تنبیه است، آقای کریمی استالفی مواردی را مطرح میکند که شاگرد گستاخ میتواند با معلم برخورد اذیت کننده داشته باشد؛ در چنین مواردی، به گفتۀ او، لازم است یک قدرت بازدارنده وجود داشته باشد. راه حل این است که استادان با روش های جدید آموزشی آشنا شوند و آنرا به کار ببرند. آقای کریمی استالفی با تصریح این که آزادی زیادی که در کشورهای غربی وجود دارد هم برای کشوری چون افغانستان مناسب نیست، اضافه میکند که باید تعلیم در فضای دوستانه صورت بگیرد و در کشورهای غربی، در صورت تخلف، استاد میتواند با خانوادۀ شاگرد تماس برقرار کرده و با همکاری خانوادۀ شاگرد مشکل را حل کند. مشکل باید در سطح وزارت حل شود. متدهای جدید باید به معلمان آموزش داده شود و مشکل کمبود معلمین حل شود. گره کلان مشکل، به نظر آقای لطیف کریمی استالفی، در خود وزارت معارف و بخصوص در رهبری این وزارت است. گفتگو با لطیف کریمی استالفی
مقامات ایران از عرضۀ دو کتاب علی امیری، روشنفکر افغان، به ویژه آخرین اثر او تحت عنوان "خرد آواره" در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جلوگیری کردند. وزارت فرهنگ و اطلاعات افغانستان در توضیحی که در خصوص این ممنوعیت به نویسندۀ کتاب "خرد آواره" داده گفته است که عرضۀ این اثر در نمایشگاه تهران "خلاف منافع ملی افغانستان و منشاء رنجش دولت میزبان و برگزارکنندۀ نمایشگاه بین المللی کتاب بوده است."  اندکی کنکاش در آثار علی امیری نشان می دهد که حسّاسیت مقامات ایران و مخالفت آنان با عرضۀ آثار وی به خوانندگان فارسی زبان در این کشور تصادفی نبوده است تا آنجا که صیانت از خردگرایی و کنکاش در خردستیزی و  ریشه های انحطاط عقل در تاریخ جوامعی نظیر افغانستان و ایران دغدغۀ اصلی علی امیری به ویژه در کتاب "خرد آواره" به شمار می رود. از علی امیری پیش از این کتاب "خواب خرد" نیز منتشر شده است. او امیدوار است که بعد از "خرد آواره" جلد سوم "سه گانه ای" را که به موضوع "انحطاط عقل" در تمدن اسلامی اختصاص داده به زودی منتشر شود.اگر کتاب "خواب خرد" ظهور و زوال خردگرایی را در تمدن اسلامی بررسی می کند، "خرد آواره" تلاشی است در بازیابی ریشه های انحطاط در تمدن اسلامی.خود علی امیری در توضیح دغدغۀ فکری اش، یعنی کنکاش در ظهور و زوال خرد در جوامع اسلامی گفته است :من طرح "سه گانه ای" دارم که دو جلد آن تحت عناوین "خواب خرد" و "خرد آواره" منتشر شده اند. "خواب خرد" استعاره ای دربارۀ زوال عقلانیت در جهان اسلام و ملهم از نقاشی های نقاش اسپانیایی، فرانسیسکو گویا، است. در این اثر، من با استناد به پدیدارهای اجتماعی و تاریخی کوشیده ام نشان بدهم که مدار کارها و امور در جوامعی نظیر افغانستان بر اساس عقلانیت نمی چرخد. در این اثر همچنین کوشیده ام نشان بدهم که عقلانیت غایب اصلی در تاریخ معاصر افغانستان و دیگر جوامع مشابه است. در کتاب دوم، "خرد آواره"، من به ریشه های عدم عقلانیت یا ناعقلانیت در جهان اسلام بازگشته ام که در اصل بررسی ریشه های عقلانیت، یعنی فلسفۀ یونان باستان و ورود و پذیرش آن در جهان اسلام است. کتاب "خرد آواره" همچنین مناسبت بررسی ریشه های حملات خردستیزانه ای است که با غزالی آغاز و بر پیکر اندیشه و عقل در جوامع اسلامی وارد می شوند. زوال و انحطاط خرد در کتاب "خرد آواره" در بستری تاریخی بررسی شده و تا ملاصدرا و تحولات بعدی اندیشه های او ادامه می یابد.کتاب "خرد آواره" سه بخش دارد که طی آن ها منشا و پی آمدهای زوال عقلانیت در جهان اسلام را بررسی کرده ام. بخش سوم کتاب تحت عنوان "شامگاه تفکر" به نمونه های زوال عقلانیت، گسل ها و گسست های آن در نزد اهل سنت و اهل تشیع اختصاص یافته است. در واقع، حدس من این است که برخی حسّاسیت ها نسبت به "خرد آواره" از سوی برخی دولت های اسلامی بررسی پی آمدهای زوال و انحطاط خرد در این کتاب بوده است. زیرا، در "خرد آواره" چگونگی زوال عقل از دورۀ میانه تا دوره های بعدی مورد توجه قرار گرفته است. در این بررسی مثلاً گذار از "مکتب نجف" به "مکتب قم" در بین اهل تشیع از اهمیت خاصی برخوردار است و احتمالاً چنین بررسی هایی نباید برای دولت های موجود خوشایند و یا با روایت های رسمی آنها از تاریخ اسلام سازگار باشد. جلد سوم "طرح سه گانه ام" که به زودی منتشر خواهد شد به امکان بازگشت به عقل اختصاص خواهد داشت. اگر چه علی امیری غزالی را اوج و منشاء خردستیزی در تاریخ جوامع اسلامی می داند، اما، آیا می توان ستیز با خرد را در جهان اسلام به غزالی فروکاست؟در پاسخ به این پرسش علی امیری از جمله گفته است :درست است که غزالی با حمله به خرد آغازگر جریان خزدستیزی است که امروز تحقق عینی یافته است. اما، بعد از غزالی نیز ما شاهد شخصیت هایی نیستیم که در دفاع از عقلانیت کامیاب بوده باشند. در کتاب "خرد آواره" فصلی را به ابن رشد اختصاص داده ام که گویا ارسطویی ترین چهرۀ فلسفی در جهان اسلام است. با این حال، نباید فراموش کرد که ابن رشد هرگز در دفاع از خرد و عقلانیت کامیاب نبود. من برای اولین بار سرّ این ناکامی را در کتاب "خرد آواره" باز کرده ام. بعد از ابن رشد چهره هایی نظیر خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا قادر به پی گرفتن طرح فارابی و ابن سینا و بازگشت به طرح های فلسفی آنان نبوده اند. در واقع، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا نیز به نوبۀ خود اسیر عرفان ابن عربی و غزالی می شوند. درصد بالایی از کتاب "اسفار اربعه"، اثر ملاصدرا، را منقولات ابن عربی و غزالی تشکیل می دهند. همین نشان می دهد که غزالی چنان پارادایم یا اندیشۀ سرمشقی را ساخته است که حتا شخصیتی همانند ملاصدرا ناگزیر است در درون آن اندیشه کند. به بیان دیگر، این تاثیر و نفوذ نشان می دهد که کار غزالی بسیار اساسی و مهم بوده و در نتیجه بدون بازگشت به ریشه های تاریخی کامیابی غزالی و شکست ابن رشد، نمی توانیم برای بن بست های معاصر و خشونت هایی که جهان اسلام را در برگرفته راه حل های جدّی تری بیابیم. موفقیت در این هدف نیازمند بازگشت به ریشه های خردستیزی در جوامع اسلامی است. این ریشه ها بسیار عمیق هستند و در تار و پود تمدن اسلامی تنیده شده اند.     *در میان روشنفکران ایرانی آرامش دوستدار نیز دربارۀ نسبت عقل و دین تأملات مهم و بیسابقه ای انجام داده است، با این تفاوت که آرامش دوستدار این نسبت یا در اصل سلطۀ دین در تاریخ جوامع اسلامی را منشا عقل ستیزی یا به تعبیر وی امتناع از فکر کردن در طول تاریخ تمدن اسلامی می داند. علی امیری با این تعبیر موافق به نظر نمی رسد و در توضیح مخالفت اش از جمله می گوید :موضع آرامش دوستدار در کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" انتزاعی است. ما نیازمندیم که در سازوکارهای امتناع از اندیشیدن در تاریخ تمدن اسلامی عمیقاً کنکاش کنیم. بررسی های من نشان می دهند که فارابی و ابن سینا می توانستند فارغ از دین یا علایق دینی شان واقعیت و هستی را مورد پرسش قرار بدهند. اما، این امکان در نتیجۀ حملات غزالی به زوال خرد منجر شد. تا آنجا که اطلاع دارم فارابی در هفت یا هشت مورد در خصوص نسبت دین و فلسفه کنکاش و پرسش کرده است. یکی از دغدغه های همیشگی فارابی بررسی نسبت فلسفۀ یونانی و معارف وحیّانی بوده است. این یعنی پرسشگری در سپهر دینی. اینکه آقای دوستدار هر نوع تفکر و پرسشگری را در حوزۀ دینی ناممکن می داند، تا حدود زیادی انتزاعی است. ممکن است سخنان او در مورد ملاصدرا و امثال وی صحت داشته باشد. اما، نباید از یاد ببریم که فلسفۀ ملاصدرا که ترکیبی از تصوف و شریعت است بعد از حملات غزالی علیه عقل به وجود آمده است. همانطور که گفتم، مسئله در مورد فارابی به گونه ای دیگر است و در جهان اسلام کسی که حقیقتاً در مورد او به جد اندیشیده باشد سراغ ندارم. به گمان من چه روایت سید حسین نصر که جهان اسلام را سراسر فلسفی می انگارد و چه روایت آرامش دوستدار که این جهان را تماماً دینی می خواند، غیر واقعی و انتزاعی هستند. در پایان از علی امیری می پرسم که کانت، روشنگری و گذار به دموکراسی چه جایگاهی در رویکرد و کنکاش او در مورد عقل ستیزی در تاریج جوامعی نظیر ایران و افغانستان دارند. نویسندۀ کتاب "خرد آواره" در پاسخ می گوید :من تا حد بسیاری متاثر از کانت هستم، هر چند تردید دارم که طرح فلسفی کانت یا نقد خرد به طوری که او مطرح کرده و انجام داده لزوماً پاسخگوی مسائل ما باشد. من در کتاب "خواب خرد" گفته ام که جهان معاصر اسلام شناختی از پدیدۀ ایمان در دنیای معاصر ندارد. به همین دلیل مسلمانان دائماً بر پایۀ توهمات شان یا میان خود می جنگند یا علیه دیگران. به همین دلیل در کتاب "خواب خرد" بازگشت به طرح فلسفی کانت را در جوامع مسلمان ضروری دانسته ام. برای این منظور من مشخصاً به اثر مهم کانت تحت عنوان "دین در محدودۀ عقل تنها" استناد کرده ام که به نظرم برای جوامع مسلمان اثری بسیار مهم است. طرح فکری من تا حد زیادی بازگرداندن دین در محدودۀ خرد است. نمی توان مسئلۀ دین را در جهان اسلام یک سره نادیده گرفت یا آن را به یاری مفاهیمی نظیر  "دین خویی" به حاشیه راند. دین عامل مهمی در زندگی اجتماعی در جهان اسلام است. به همین خاطر من کوشیده ام که در جلد سوم اثرم بازگشت به خرد را با توجه به محدودیت هایی که دین ایجاد می کند مورد مداقه و بررسی قرار بدهم. در این اقدام، کانت به گمان من بهترین آموزگار یک روشنفکر جهان سومی می تواند باشد.
درود یعنی چه، و با «سلام» چه فرق دارد؟ و چرا نام های شاهنامه ای، در کشورهای ما دوباره ظهور کردند؟ موجی از مردمان ما، از دهه های گذشته به این سو، در تلاش احیای فرهنگ کهن و به باور آنان، اصیل خود استند. در برنامهء امروز دو بخش کلیدی این برگشن به «اصالت» اولی را، که یکی اسم گذاری است و دیگری سلام کردن، با آقای مهدی زاده کابلی، نویسنده و دانشنامه نویس، در میان می گذاریم. درود یعنی چه؟ و با «سلام»، چه فرق دارد، و چرا کسانیکه میخواهند از فرهنگ عربی به فرهنگ آبایی خود برگردند، بجای «سلام»، «درود» میگویند؟ آقای مهدیزاده کابلی میگوید که سلام به معنی آرزوی سلامت کردن است. بدرود و درود از اصطلاحات فارسی استند که در زبان های مجاور هم برای خود جا باز کرده اند. بدرود به معنی ترک کردن است. و اما این که چرا این اصطلاحات ظهور دوباره کرده اند، بر میگردد به اینکه مردمان ما در جستحوی هویت خود استند. این هویت جویی قبل از افغانستان در ایران آغاز شد، و خانواده ها در کنار نام های اسلامی، مانند احمد و محمد و علی از نام های شاهنامه ای هم، برای نامگذاری بر فرزندان خود استفاده کردند، بعد ها، بخصوص بعد از کار های آقای «کهزاد» در زمین‌تاریخ، در افغانستان هم برگشت به هویت اصلی مروج شد. یما، که همان جمشید است، ولی به روایت دیگر، در افغانستان به عنوان اسم و همچنان کنشکا و اسامی دیگر، مورد استفادهء بیشتر قرار گرفتند. در ارتباط این اسامی با گریز از دین، آقای مهدی زاده میگوید که این ارتباط حتمی نیست، و از این اسامی در خانواده های معتقد و مسلمان هم استفاده میشود.
اکنون بیش از ٢ماه است که ٣١ شهروند افغانی توسط افراد ناشناس در این کشور ربوده شده اند که تا کنون خبری از محل نگهداری و وضعیت سلامت آنها دردست نیست.  معاون دوم ریاست ‌جمهوری در مورد ربوده شدن بیش از ۳۰ شهروند کشور از مسیر کابل- قندهار در ولایت زابل، گفته است که حکومت از همان ساعات اولیه این موضوع را پیگیری کرده است. معاون دوم ریاست جمهوری گفته است که «نباید به گونه‌ای رفتار کنیم که جان هموطنان ما با خطر مواجه گردد». با این حال با گذشت بیش از دو ماه از ربوده شدگان به خانه و کاشانه خود بازنگشته‌اند. در همین رابطه، گروهی از جوانان دانشجو و هنرمند افغانستان این هفته با برگزاری یک تئاتر خیابانی در کابل، پایتخت، با اعتراض به عدم امنیت خواستار رهایی ربوده شدگان بی گناه گردیدند. در ادامه همین فعالیت‌ها در جهت دعوت به عدم خشونت، شماری از فعالان مدنی، دانشجویان و شهروندان کشور، با برگزاری تجمع اعتراضی به ناامنی و جنگ، مراسمی زیر نام “از اسلحه تا گاندی” را دایر کردند.آنان اسلحه‌های پلاستیکی را به گونه نمادین زیر خاک کرده و به جای آن نهال غرس کردند.شماری از اشتراک کنندگان از دولت خواستند تا به جنگ و ناامنی نقطه پایان بگذارند و برای مردم زندگی با آسایش و امن را تأمین کنند آنان تأکید کردند که در آینده از اندیشه‌های گاندی، رهبر فقید هند پیروی کرده و برای آبادانی کشورشان تلاش خواهند کرد. قشر جوان افغانستان، اکنون پس از دهه‌ها جنگ و ویرانی در کشورشان، به طور گسترده‌ای فعالیت‌های خود را بر خشونت‌زدایی و رواداری سیاسی در کشور متمرکز کرده اند. در گفت وگویی با آقای احمد بهزاد، روزنامه‌نگار و تحلیگر رویدادهای افغانستان،در آغاز از وی پیرامون گرایش‌های صلح‌جویانه قشر جوان افغانستان پرسیدم؟ مشروح این گفتگو را از طریق فایل صوتی گوش کنید.
زنان در کشورهای اسلامی، از خود و حقوق خود دفاع میکنند و قضیۀ سنگسار شدن "فرخنده"، باعث شد که "سونیتا"خواننده افغان، ترانه‌ای در یادبود از این قضیه بنویسد. مهمانان امروز ما، رخساره قائم مقامی، مستند ساز ایرانی و سونیتا علیزاده، خواننده "رپ" افغان هستند. سونیتا که با وجود سن کم فعلاً در ایالات متحده در حال تحصیل است، در ایران زندگی میکرد و در ایران با رخساره آشنا شد. در برنامۀ امروز ما، این دو دختر همکار، از همکاری های خود صحبت میکنند و از وضع نا بسامان زنان در کشورهای اسلامی، بخصوص در افغانستان. سونیتا علی زاده، ترانه ای دارد که در آن، زیر عنوان "دختر فروشی"، رسم و رواج های عقب ماندۀ افغانستان را تشریح میکند.  در این ترانه که در آن سونیتا میگوید که از هرات است، باعث تعجب میشود که که پدیدۀ دختر فروشی که گمان میرفت در بعضی از دهات و در مناطق عقب ماندۀ افغانستان وجود داشته باشد، چگونه در شهر متمدن هرات هم وجود دارد. در این گفتگو، سونیتا از واقعیت این مشکل صحبت میکند و با شنیدن سخنان او، ابعاد مشکل را بهتر میشود درک کرد. رخساره قائم مقامی، از تفاوت ها و شباهت‌های میان دو کشور صحبت میکند که اگرچه ایران در وضع بهتری قرار دارد، ولی هر دو کشور از یک بستر اجتماعی برخاسته اند. او همچنان این را شرح میدهد که در این اواخر در افغانستان قوانین بسیار خوبی تصویب شده اند که در بسا موارد، پیشرفته تر از قوانین ایران هستند. ولی متأسفانه، قانون در افغانستان اعمال نمیشود. گفتگو با سونیتا علیزاده، خواننده "رپ" افغان و رخساره قائم مقامی، مستند ساز ایرانی را از طریق فایل صوتی بالای صفحه گوش کنید.
از عمر کوتاه اولین گالری خصوصی آثار هنری در کابل تنها چند ماهی میگذرد. بدون شک تاریخ هنر معاصر افغانستان این خبر را از یاد نخواهد برد که بنیانگذار اولین گاری هنری در کابل یک خانم افغان است : منیره یوسف زاده . گالری شمامه در هفت ماهی که از عمر پر بار ولی کوتاهش می گذرد تا کنون شش نمایشگاه آثار هنری دایر کرده است که چهار مورد از آنها در درون گالری برگذار شده و دو تای دیگر توسط این گالری ولی در خارج از محل اصلی آن به معرض نمایش عمومی گذارده شده است. در گفتگوئی با منیره یوسف زاده مدیر این گالری وی توضیح می دهد که چگونه پس از آشنائی با فعالیت های هنری دختران افغان در یک مرکز آموزش هنری که از پنج سال پیش خود در این مرکز فعالیت میکرده است، بفکر افتاده است که با سرمایه گذاری شخصی و بر پائی یک گالری هنری این امکان را فراهم کند که مردم بتوانند با آثار هنری مدرن آشنا شوند و در عین حال علاقمندان به این آثار بتوانند با خرید آنها هنرمند را در ادامه کار هنری تشویق و یاری کنند. خانم منیره یوسف زاده که از فعالان حقوق زن محسوب می شوند، در این اقدام شجاعانه هنری توجه ویژه ای به وضعیت زنان افغانستان دارند. او خود می گوید تمایل دارد تا وسیله ای برای طرح مشکلات زنانی باشد که در کارهای اجتماعی فعالیت می کنند، یا در خانه محصورند و یا به کارهای هنری اشتغال دارند. منیره یوسف زاده عقیده دارد که هنر بعنوان یک پیام رسان خوب، تنها راه مبارزه مسالمت آمیز است. او می گوید " ما با افتتاح این گالری یک پیام نو به جهانیان می دهیم . پیام این است که با همه تبعیض های جنسیتی که در افغانستان حاکم است زنانی هستند که از راه هنر می خواهند توانائی ها و استعداد هایشان را به جامعه معرفی کنند و از راه هنر مبارزه کنند و فرهنگ بسازند. این مبارزه به این دلیل نیاز جامعه ماست که متاسفانه فرهنگ خشونت در این جامعه نهادینه شده است. " خانم یوسف زاده از استقبال فرهنگیان و جامعه روشنفکری افغانستان از این گالری خبر می دهد. او البته با تلخی یاد آوری می کند که با وجود استقبال مردم، متاسفانه از سوی دولت تاکنون حمایتی از این مرکز نشده است. مدیر گالری شمامه در باره میزان حضور هنرهای ترسیمی و تجسمی در جامعه عقیده دارد که اشکال کلاسیک این هنر ها در افغانستان سابقه دارد . ولی بصورت مدرن آن هنوز در این کشور شناخته شده نیست. او می گوید این را می توانم با افتخار بگویم که در عرصه هنرهای مدرن دختران افغانستان پیشگام هستند.به این گفتگو گوش کنید.
به تازگی کتاب «از آسه‌مایی تا دماوند» نوشته منوچهر فرادیس توسط انتشارات زریاب در کابل منتشر شده است. این کتاب، که در واقع سفرنامه نویسنده به ایران است، با نثری روان، برخی از شهرها، مکان‌ها و وقایع ایران امروز را از نگاه یک افغان روایت‌ می‌کند. آن طور که نویسنده کتاب «از آسه‌مایی تا دماوند» نوشته: دو تصویر از ایران در افغانستان وجود دارد؛ عده‌ای با آن در کل مخالف هستند و عده‌ای در کل موافق. منوچهر فرادیس در این کتاب تأکید کرده که جزو این دو گروه نیست. این نویسنده و ناشر افغان در گفت‌وگو با رادیو بین‌المللی فرانسه با توضیح درباره چگونگی نوشتن این کتاب، از علاقه‌اش به ایران می‌گوید؛ این که از نوجوانی آن قدر شیفته کتابفروشی‌های خیابان انقلاب تهران بوده که گاهی خواب این خیابان را دیده است.
در حالی که امروز ١٦حمل، همه مردم افغانستان در مراسم فاتحه عمومی در سراسر کشور شرکت کردند و با این کار خود بر بیگناهی فرخنده- این دختر جوان و تحصیل کرده- مهر تأیید کوبیدند و عمل جنایتکارانه قتل او را محکوم کردند، بنظر می‌رسد که بحث‌های عمومی درباره علل بروز فجایعی از این دست همچنان ادامه دارد. شهروندان افغان، اندیشمندان کشور و نیز فعالان جامعه مدنی، با حرارت و اشتیاق به کنکاش خود ادامه می دهند و رسانه‌های کشور محل مناسبی برای تجلی این بازاندیشی ملی شده اند. در دو هفته‌ای که گذشت، ابتدا انگشت اتهام همگانی بسوی تعویذ نویسان نشانه رفت، از آنجا که گفته می شد مشاجرات لفظی میان فرخنده با یک تعویذ نویس باعث ایجاد اولین جرقه فاجعه شده است، همه جا کمیسیون‌هائی برای مقابله با تعویذ نویسان تشکیل شد و بساط بسیاری از آنها را بهم ریختند. فعالان مدنی در این دوران کوتاه بیانیه‌هایی منتشر کردند و هر کدام به علت یابی بروز این فاجعه پرداختند. در یکی از این بیانیه‌ها قتل فرخنده نشانه‌ای از «عمق فروپاشی اخلاق اجتماعی و اوج بحران قانون شکنی» توصیف شده است. این بیانیه همچنین «استفاده ابزاری از دین» را نیز مورد نکوهش قرار داده است. در گفتگوئی با آقای علی امیری، استاد دانشگاه ابن سینا در کابل، وی عملیات فجیع قتل فرخنده را در پیوند نزدیک با انحطاط فرهنگی جامعه قلمداد می کند که بنظر او افغانستان قرن‌هاست با آن دست بگریبان است. بعقیده علی امیری این حادثه قبل از این که بُعد سیاسی، قانونی و حتی دینی داشته باشد، بُعد فرهنگی دارد. یعنی روان مردم، آکنده از نفرت و خشونت است. او در بخشی از سخنانش حتی ادعا می کند که سائقه روانی کسانی که به این عملیات دست زده اند خشم نبوده است، چه بسا لذت بوده است؛ لذت از اعمال خشونت؛ لذت از قتل و خونریزی. بعقیده آقای امیری، واعظان مذهبی، گروه‌های مختلف خشونت طلب، جریان‌های ایدئولوژیک، سال‌های سال بر طبل خشونت کوبیده‌اند و این کار ارزش جان انسان را در کشور پائین آورده است. در مورد نقش اعتقادات دینی در بروز این فاجعه، این استاد دانشگاه معتقد است که زمینه‌های فرهنگی هستند که به کنش‌ها و اعتقادات دینی شکل می دهند. از نظر او چون افغانستان دچار یک انحطاط عمیق اخلاقی شده است؛ این ویژگی، دین را متأسفانه به یک سّم اجتماعی بدل کرده است که تنها با خشونت می خواهد به حیات خود ادامه دهد. او این پدیده را «انحطاط دینی» نام می دهد.  علی امیری، بعنوان مثال می گوید اگر یک روز جمعه در کابل باشید و از این مسیر تا آن مسیر بروید، هیچ خطبه دینی را نمی شنوید که یک، دو، سه‌تا فرمان قتل و فرمان تکفیر میانشان نباشد. بعقیده او، این پدیده روان جامعه را آلوده کرده است. در بخشی از این گفتگو، درباره موج مبارزه با تعویذ نویس‌ها و رمال‌ها صحبت هائی مطرح شد؛ علی امیری اعتراف می‌کند که در افغانستان مرجعیت فرهنگی و درمانی آنها در میان مردم بسیار زیاد است و این موضوع البته بعقیده او خیلی نگران کننده است. با این حال او تأکید دارد مبارزه با آنها مبارزه با معلول است. وی می گوید شاید براحتی بتوان با چند تا تعویذ‌ نویس درافتاد ، ولی این کار هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد و حتی ریشه‌های خشونت را تشدید می کند.
پس از قتل "فرخنده"، زن جوان افغان، شورای علمای کابل از دولت خواست تا مانع فعالیت تعویذنویسی (دعانویسی) در این شهر شوند، اما آیا می‌توان در افغانستان با دعانویسی که به یک حرفه تبدیل شده و مشتریان بسیاری هم دارد مبارزه کرد؟ چرا علمای کابل که پیش از این نیز درباره دعانویسی انتقاداتی داشتند به مبارزه با آن برخاسته‌اند؟ آیا نگرانی از رایج شدن امری خرافی در جامعه دلیل آن است یا علل دیگری هم دارد؟ تقریباً یک هفته از قتل "فرخنده"، زن جوان افغان که متهم شده بود به سوزاندن قرآن می‌گذرد. از این حادثه روایت‌های مختلفی شده از جمله اینکه یکی از دعانویس‌های مسجد "شاه دو شمشیره" که فرخنده در آنجا کشته شد، گفته که وی به دروغ اعلام کرده که این زن قرآن را آتش زده و به همین دلیل باعث برافروختن خشم مردم شده. این موضوع باعث اعتراض شورای علمای کابل شد که خواستار ممنوع شدن تعویذنویسی در شهر کابل شدند. اما تعویذنویسی چیست و چقدر در افغانستان جدی است؟ اگر فقط یک بار گذرتان به شهر کابل افتاده باشد، بر در و دیوار شهر در کنار تابلو‌ها و تبلیغات تجاری، تابلوهای تبلیغاتی تعویذنویسان را هم می‌بینید که از مردم دعوت می‌کنند برای حل مشکلات زندگی، درمان بیماری‌ها، افزایش محبت میان اعضای خانواده یا باطل کردن سحر و جادو به سراغ آن‌ها بروند. تابلوهایی با مضمونی شبیه این: «تعویذنویسی افغانی، معالجه سحر و جادو، جنیات، ارواح خبیثه، محبت و کار و بار». این درحالی است که پدیده «تبلیغات» در افغانستان امری تازه است وچند سال بیشتر از آشنایی افغان‌ها با آن نمی‌گذرد. این روز‌ها دعانویسان کابل که اغلب مارگیر یا فال‌بین هم هستند، مدرن شده و از تکنولوژی برای رونق کسب و کارشان استفاده می‌کنند. کامپیو‌تر، تلفن همراه، فکس، ماهواره و اینترنت به یاری دعانویسان آمده‌اند تا مشتریات بیشتری را جذب کنند. "سید شرف"، معروف به "آقا صاحب تایمنی" که از همین تعویذنویسان مدرن است، به خبرگزاری "پژواک" گفته که مردم برای «دم و دعا» به او مراجعه می‌کنند و او هم «براساس کلام پرودگار (قرآن) به آن‌ها تعویذ می‌دهد. وی همچنین گفته که به مشتریان خارج از افغانستان خود به وسیله تلفن، ایمیل یا فکس رسیدگی می‌کند. مشتریان این افراد، از طبقات مختلف اجتماعی هستند. همچنان که فهیم کوهدامنی، خبرنگار ساکن کابل، درباره این افراد به بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه می‌گوید که در میان آن‌ها اشخاص با تحصیلات بالای دانشگاهی هم وجود دارد.مردم افغانستان به گفته کوهدامنی برای حل مشکلات مختلف و حتی درمان بیماری‌های روانی به دعانویسان مراجعه می‌کنند و این استقبال سبب شده برخی تعویذنویسان در افغانستان درآمد زیادی داشته باشند: «برخی از این دعانویسان روزانه رقمی معادل ۲۰ دلار امریکایی و بعضی هم در روز ۲۰۰۰ دلار آمریکایی درآمد دارند»  اما ریشه و دلیل مراجعه زیاد مردم افغانستان به دعانویسان در چیست؟ رونا اتمر، شاعر و دانش‌آموخته اسلام‌شناسی در پاکستان که اکنون ساکن آلمان است، در گفت‌و‌گو با بخش فارسی رادیو بین المللی فرانسه، ریشه این امر را در جامعه خرافات زده و مذهبی افغانستان می‌داند. هرچند پس از قتل فرخنده، شورای علمای کابل به طور جدی از دولت خواست تا تعویذنویسی در این شهر ممنوع شود. عبدالبصیر حقانی، رئیس این شورا، به خبرنگاران گفته بود که بقیه علما را هم برای مقابله با تعویذنویسان بسیج خواهد کرد، اما آیا چنین موضوعی قابل اجرا شدن است؟ فهیم کوهدامنی، معتقد است که شرط اجرایی شدن چنین تصمیمی، درنظرگرفتن قوانینی برای مجازات تعویذنویسان است. کوهدامنی می‌گوید که «ماجرای فرخنده، بیش از هرچیز، مسأله خطرناک بودن خرافات را نشان داد» و به همین دلیل تنها راه مقابله کوتاه مدت با آن از طریق قوانین جزائی است. این درحالی است که تعویذنویسی در افغانستان اکنون به یک حرفه تبدیل شده و با توجه به اشتیاق مردم برای مراجعه به این افراد، شاید تنها راه حل اولیه برای برچیدن آن، اقدامات ضربتی قانونی باشد، هرچند برای ممانعت از روی آوردن گسترده مردم به اینگونه خرافات، آموزش‌های فرهنگی، بیش از هراقدامی کارآمد به نظر می‌رسد.
پیشاپیش نوروز، خبر رسید که در یک مسجد در ویانا، مرکز اتریش، بین نمازگزاران و ملا، دعوا شده و کار به اعتصاب نماز رسیده است. این قضیه مربوط به جمعۀ گذشته، یعنی دو روز قبل میشود و مهمان امروز برنامۀ فرهنگ افغانستان، آقای رحمانی است، که از افغانان ساکن ویانا میباشد و در این جماعت حضور داشت. آقای رحمانی میگوید که طی خطبۀ معمول پیش از نماز، سعی کرد در رد نوروز آیتی از قران بیاورد ولی نیافت، و موفق نشد. ولی استدلال شبیهی را پیدا کرد. به همین ترتیب، کوشش کرد حدیثی برای رد کردن نوروز بیابد و این هم نشد. بالاخره ملا امام برای رد کردن نوروز، از یک شخصی نقل قول کرد که شاید خودش از آن شخص پیروی میکرد، ولی برای حاضرین قابل قبول نبود. درین جا مردم اعتراض کردند و گفتند نوروز کدام منافی با اسلام ندارد. و اگر میداشت، در طی این هزار و چهار صد سال مشخص شده میبود. با یاد آوری این که در فیسبوک آمده است که «با سوء استفاده از خطبه نماز جمعه، با لحنی بسیار زشت، به کشورها و مردمانی که نوروز را جشن میگیرند حمله کرده، آنها را کافر و غیرمسلمان خواند. زمانیکه متوجه شد، همه گوسفند وار نشسته اند و به چرندیاتش سرا پا گوش هستند، جسورتر شده، پا را فراتر گذاشته و آنهایی را که در افغانستان، ایران و آسیای میانه نوروز را تجلیل میکنند کافر خواند»، از آقای رحمانی میپرسم آیا این حرف ها درست است؟ او میگوید بلی، و اضافه میکند که این گروه نه تنها این نوع مراسم را حرام میدانند، بلکه همچنان، کسانی را که در این نوع محافل اشتراک میکنند، کافر تلقی میکنند. در ادامۀ نوشتۀ فیسبوک آمده است که «بالاخره کاسه صبر نمازگزاران بسر آمده و صدای اعتراضات بلند شد و سر و صدا در داخل مسجد بالا گرفته و درگیری های شدید لفظی میان نماز گزاران شروع شده و تعدادی از نمازگزاران هم به رسم اعتراض مسجد را بدون ادای نماز ترک کردند». با طرح این مسئله از آقای رحمانی میپرسم که بالاخره کار به یک نوع اعتصاب رسید؟ این را هم آقای رحمانی تایید میکند و میگوید که بلی، بالاخره سرو صدا در داخل مسجد بلند، یک تعدادی بیرون شدند، و یک تعداد دیگر هم، به خاطر حرمت نماز جمعه و مردمی که در آن حضور داشتند، نماز خواندند. چرا ملاها با نوروز مخالفت میکنند؟ در گذشته در ممالک اسامی، در عین زمانیکه مراسم اسلامی به جا میشد، مراسم قبل از اسلام یا غیر اسلامی هم اشکالی نداشت. چرا امروز ما در یک حالتی رسیده ایم که تعدادی از مسلمانان مراسم غیر اسلامی را تحمل نمیکنند و دنبال یک نوع انحصارگری هستند؟ در جواب به این سوال، آقای رحمانی هم از گذشته ها یاد آوری میکند که ملاها هم نوروز را به مردم مبارک باد میگفتند و در مورد اینکه چرا اوضاع تغییر کرده، میگوید که شاید رقابت های کشورهای بیگانه کار را به اینجا کشانده باشد. کشور ما همزمان با جنگ مسلحانه، محل جنگ های سرد و رقابت های ممالک هم بوده است، و دلایل عمیق این حالت را باید در این رقابت ها و جنگ های سرد و گرم جستجو کرد. گفتگو با آقای رحمانی، در مورد اعتصاب نماز در دفاع از نوروز در اتریش
یازدهم مارس امسال چهارده سال از تخریب بوداهای بامیان بدست رژیم ساقط شده طالبان می گذرد. در طول این مدت، برنامه های متعددی برای بازسازی بوداها و همچنین بازسازی شهر بامیان مطرح شده است اما به نظر میرسد نه بت های تخریب شده و نه هم مردم بامیان، از این برنامه ها سود چندانی نبرده اند.   احمد علی احمدپور، معاون ریاست اطلاعات و فرهنگ بامیان در گفتگو با رادیو بین المللی فرانسه گفت در طول چهارده سال گذشته برنامه های مربوط به بت های بامیان بیشتر حفظ یا « تحکیم » بقایای هردو اثر تخریب شده را مدنظر داشته اند و تا کنون تنها بقایای "شهمامه" یا بت کوچک بامیان محکم کاری شده است.آقای احمدپور با اشاره به طرح های متعددی که برای بازسازی احتمالی این دو اثر تاریخی مطرح شده است گفت شماری از کارشناسان آثار باستانی در مورد بازسازی کامل بوداها نظر مساعد نداشته اند. بگفته این کارشناسان، بازسازی یک آبده تاریخی، در صورتی ممکن است که هشتاد درصد این آبده تاریخی موجود باشد حال آنکه بخش اصلی بوداهای بامیان بدست طالبان تخریب شده است.معاون اطلاعات و فرهنگ بامیان گفت در چارچوب برنامه های بازسازی فرهنگی در بامیان بخشی از آبدات تاریخی این شهر مانند بقایای "شهر غلغله" یا " کنبد خواجه سبزپوش" مورد توجه قرار گرفته اند اما در قسمت "شهر ضحاک" و "قلعه کافری" کاری صورت نگرفته است.او گفت در تازه ترین برنامه ای فرهنگی برای بامیان، قرار است "مرکز فرهنگی بامیان" با همکاری و حمایت سازمان یونسکو در این شهر اعمار گردد.این مرکز فرهنگی بر اساس طرحی از یک گروه از مهندسان آرژانتینی، در فاصله دو کیلومتری از بقایای بوداها ساخته خواهد شد.
انتشار ویدئویی از گروه "دولت اسلامی" که در آن مجسمه‌های باستانی عراق توسط اعضای این گروه تخریب می‌شد، بار دیگر تخریب تندیس‌های بودا در بامیان توسط طالبان را به یاد آورد؛ تندیس‌های بزرگی که در دل کوه ساخته شده بودند و شهرتی جهانی داشتند. زمریالی طرزی، باستان‌شناس افغان و استاد دانشگاه استراسبورگ فرانسه، در گفت‌وگو با بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه، به سرچشمه‌های تخریب مجسمه‌های بودا در بامیان و تأثیرات این فاجعه بزرگ می‌پردازد. آقای طرزی می‌گوید: فجایع تخریب بودای بامیان ریشه‌اش در تلاش مجدد برای برپایی موزه کابل داشت که در زمان طالبان از سوی عده‌ای از دانشمندان و دوستان هنر و باستان‌شناسی افغانستان، صورت گرفت. وی اضافه می‌کند که در ادامه این کار اخلال به وجود آمد و در نهایت ملاعمر، رهبر طالبان، بر اساس اسلام دستور تخریب مجسمه‌ها را صادر کرد. این باستان‌شناس افغان همچنین به اهمیت مجسمه‌های بودایی که در بامیان تخریب شد، می‌پردازد و تأکید می‌کند که این مجسمه‌ها از بزرگترین مجسمه‌های ایستاده در جهان بودند. او می‌گوید بامیان نه تنها یک "سایت" یا "ساحه" باستانی است، بلکه خودش یک "سایت طبیعی" است. همچنین این شهر نقش مهمی در تمدن داشت و در شاهراه هند و چین واقع بود. این باستان‌شناس، در ادامه گفت‌وگو به تلاش‌های یونسکو برای تأسیس یک موزه و مرکز فرهنگی در این شهر اشاره می‌کند و می‌گوید که کشور ژاپن در تأسیس این مرکز فرهنگی نقش بسزایی دارد. زمریالی طرزی، همچنین به مقوله باستان‌شناسی در افغانستان امروز می‌پردازد و ناامنی را عاملی تعیین‌کننده در عدم پیشرفت آن می‌داند. این باستان‌شناس افغان مقیم استراسبورگ، علاوه بر نقش مخرب طالبان در زمینه باستان‌شناسی و حفاری، به کارشکنی‌های دولت افغانستان نیز اشاره می‌کند. او می‌گوید که به غیر از "ساحه عینک" که به دلیل دخالت چینی‌ها برای استخراج معادن مس، در آنجا امنیت برقرار است، دیگر سایت‌های باستان‌شناسی افغانستان ناامن شده است.
بصیر سیرت، فعال حقوق بشر در سوئد ضمن اظهار بدبینی نسبت به فعالیت دادگاهها در افغانستان، بویژه در ایالات دور از مرکز و نیز اظهار بدبینی نسبت به برخی از ماموران پلیس افغانستان، می گوید فکر نمی کند که آنها بتوانند در مبارزه علیه خشونت به زنان کمک زیادی بکنند. در یکی دو هفته اخیر بحث بر سر خشونت جنسیتی در رسانه‌های افغانستان رواج بسیاری داشت و بویژه بمناسبت روز همبستگی جهانی زنان علیه خشونت، بیانیه های رنگارنگی منتشر شدند، آمارهای جدیدی درباره میزان رواج خشونت در ایالات مختلف افغانستان در مطبوعات چاپ شد و سازمان های مردم نهاد مدافع حقوق زنان مطالبات متنوعی را بقصد مبارزه با خشونت مطرح کردند. در میان این مطالبات آنچه بیشتر توجه را بخود مشغول میکرد، نه فراوانی حیرت انگیز موارد خشونت، و نه تنوع اشکال خشونت در مناطق مختلف کشور، بلکه شرح موانعی بود که جامعه را برای مقابله با این پدیده شوم ناتوان کرده است.در میان مطالب منتشر شده به سادگی می شد به مواردی برخورد که نویسندگان به مجازات نشدن عاملان خشونت اعتراض کرده بودند. گروهی مامورین انتظامی را مورد انتقاد قرار می دهند که گویا در برخی موارد با زنان قربانی خشونت همراهی لازم را نمی کنند. یا به علت تسلط دیدگاههای مردسالارانه در میان این ماموران، زنان قربانی خشونت قادر به جلب همدردی آنها نمی گردند. همین مشکل در دادگاهها و در میان قضات هم وجود دارد و کم نیستند وکلا و یا قاضی هائی که در دادگاههای کشور آمادگی همدلی با قربانیان خشونت را ندارند و در مواردی علیه قربانیان رای می دهند. درباره چگونگی عملکرد مسئولان دولتی نیز در این روزها پرسش هائی فراوانی مطرح شده و میزان تاثیر گذاری آنها در مقابله با خشونت مورد سئوال قرار گرفته است. آیا جامعه مدنی و سازمان های مردم نهاد گستردگی و توانائی لازم برای مقابله با این پدیده شوم اجتماعی را دارند؟در میان مطالباتی که مطرح شده اند یکی هم تقاضا از امامان مساجد است که به مردان برای رعایت حقوق زنان آگاهی بدهند و یا برای محو خشونت های جنسیتی اقدام کنند. آیا چنین توقعی از ملایان منطقی است؟ در گفتگوئی با بصیر سیرت، فعال حقوق بشر افغانستان در سوئد، پرسش هائی از این دست را در میان گذاشته ایم. بصیر سیرت ضمن اظهار بدبینی نسبت به فعالیت دادگاهها در افغانستان، بویژه در ایالات دور از مرکز و نیز اظهار بدبینی نسبت به برخی از ماموران پلیس افغانستان می گوید فکر نمی کند که آنها بتوانند در مبارزه علیه خشونت به زنان کمک زیادی بکنند. چرا که بخش هائی از این نیروها خود قربانی تفکر سنتی و مردسالارانه هستند. بصیر سیرت در عین حال نسبت به وزارت امور زنان خوشبین است و می گوید آنها واقعاً می خواهند کاری انجام دهند. ولی چون نیروی اجرائی ندارند و فقط قرار است نقش ناظر را داشته باشند نخواهند توانست وارد عرصه دادخواهی شوند. سیرت همچنین درباره نهادهای جامعه مدنی اظهار خوشبینی می کند و معتقد است که فشارهای آنها به دولت نقش مهمی در ایفای حقوق زنان دارد. او نسبت به رسانه های افغانستان نیز خوشبین است و نقش آنها را در آگاهسازی ستایش می کند. بصیر سیرت برعکس در مورد نقش احتمالی ملاامامان مساجد بدبینی زیادی دارد و می گوید من مطمئنم که آنها نمی توانند نقشی در جلوگیری از خشونت علیه زنان داشته باشند. چرا که خود ترویج کننده اعتقادات سنتی و مذهبی اند. بعقیده او توقع فعالین حقوق زن از ملاها توقع سازنده ای نیست. به این گفتگو گوش کنید.
"در کشوری دیگر" نام اثری از بانوی بزرگ داستان‌نویس افغانستان "سپوژمی زریاب" است که به تازگی در ایران منتشر شده است. رمانی با محوریت مشکلات مهاجران افغان در دیگر کشورها. نویسنده در این رمان به دغدغه‌ها و مشکلات  مردم مشرق‌زمین در کشورهای غربی و تقابل میان دو فرهنگ پرداخته است. "میکائل باری Michael Barry" منتقد فرانسوی ادبيات فارسی، در پابرگ کتاب "ديوارها گوش دارند" مينويسد: "سپوژمی که نامش «مهتاب کامل» معنا دارد، در کنار خليلی و مجروح، يکی از سه نويسنده بزرگ افغان در روزگار مـاست." برای بررسی جایگاهی که "سپوژمی زریاب" در ادبیات داستانی معاصر افغانستان دارد. همچنین سبک پردازش او در قصه نویسی و درآمیختن مفاهیم سنت گرایی و مدرنیته که در کتاب "در کشوری دیگر" او به نحو زیبایی تبلور یافته است، با سعید حقیقی، نویسنده، روزنامه نگار و منتقد ادبی مقیم کابل به گفتگو نشسته ایم. ***  "سپوژمی زریاب" از نامداران عرصه داستان‌نویسی معاصرافغانستان است؛ وی در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در کابل به دنیا آمد، تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فرانسه در کابل و سپس درسطح دکترا در کشورفرانسه به پایان برده است. دومجموعه داستان "دشت قابیل" و "شرنگ شرنگ زنگ‌ها" و داستان بلند "در کشوری دیگر" از جمله آثار این نویسنده است که در کابل منتشر شده است. کتاب در کشوری دیگر نخستین بار در سال ۱۳۶۷ خورشیدی توسط انجمن نویسندگان افغانستان در کابل منتشر شده است. این اثر به تازگی توسط انتشارات "سپیده باوران" در ایران بازچاپ شده و در چاپ جدید، واژگان خاص فارسی دری در پاورقی این نشر تازه برای مخاطبان ایرانی ترجمه شده است. سپوژمی زرياب با مجموعهء داستانی "دشت قابيل" و "چهرهء شهر بر زمينه بنفش" که بر بنياد نوشته ديگرش در جشنواره "آوینویون Avignon1991 "به نمايش گذاشته شده بود، آوازه بلندی يافت. "میکائل باریMichael Barry" منتقد فرانسوی ادبيات فارسی، در پابرگ کتاب "ديوارها گوش دارند" مينويسد: "سپوژمی که نامش «مهتاب کامل» معنا دارد، در کنار خليلی و مجروح، يکی از سه نويسنده بزرگ افغان در روزگار مـاست." سپوژمی زرياب از هفــده سـالگی به نوشـتن داسـتان های کوتاه آغـازيد. او در این باره ميگويد: "گرايش به ادبيات را از پدرم گرفته ام؛ هنگامی که کودک بودم ، پدرم شـبانه شـعرهايی برای مـا ميخواند و من آنها را يکی پی ديگر به حافظه ميسپردم. شايد سه يا چهار ساله بودم. او شعری را آغاز ميکرد، دنباله اش را من ميخواندم. سپس ادبيات ديروز، راه پيشرفت در سفر ادبی را برايم هموارتر کرد." او ادامه میدهد که پديده دلخواهش در ادبيات، داستان کوتاه است و شيفتگی او به داستان، که خود دستاورد غرب است، ريشه در کار نويسندگان خارجی، به ويژه اروپاييها و آمريکاييها دارد." داستانهای کوتاه دری سپوژمی از نگاه پرداخت، آميزه يکدستی است از سادگی، گستردگی و حس شاعرانه. همچنین، انسانگرايی و جهانباوری دراين نوشته ها به نحوی جادوئی به هم گره خورده اند . داستان هایش جلوه هايی دارند که برخاسته از يادهای سرزمينی است که او در آن بالنده شده است. درداستان کوتاه "موزه ها در هذيان" سپوژمی يورش شوروی را باز ميگويد. راوی داسـتان زنی است در آسـتانه مرگ. او ميبيند که چگـونه تانک های شـوروی به روسـتا ميرسند... دختر جوانی که سـرش زخم برداشـته، دچار روانپريشی ميشود. او به گمان خودش ازاين سوی کشور به آنسو ميرود و می بيند که به جای خوشه های انگور، دسـتها، پاها و سـرها از تاکهـا آويزان شده اند ... در داستان ديگری، "تذکره"، سپوژمی از نوجوانی ميگويد که مادرش او را پنهان ميکند، زيرا ميترسد مبادا فرزندش را برای ارتش نامنويسی کنند... "لطیف ناظمی" از نویسندگان بزرگ افغانستان در مقدمه این کتاب در مورد ویژگی‌های رمان در کشوری دیگر نوشته است. "در کشوری دیگر، تصویری از سیمای دو جامعه عمیقاً متفاوت. جامعه‌ای فقیر و درمانده با همه ارزش‌نماهای جدی‌اش، با همه صداقت‌های روستایی‌اش و با همه صمیمیت شرقی‌اش، با توانمندی و از خود بیگانگی‌هایش، با درون تهی هولناکش و با آدم‌هایی که به گفته مارکوزه یک بعدی‌اند. در اینجا سرگذشت آدمهایی را میخوانیم که با صداقت و باور میزیند و میمیرند و هم سرگذشت آدمهایی را که در برهوت تنهایی و بیباوری رها شدهاند؛ قصه خانواده‌های به هم پیوسته است و خانواده‌هایی از هم گسیخته؛ خانواده‌هایی که عشق و صمیمیت مهره‌های ساختاری آنهاست و خانواده‌هایی که بیگمان در پیله تنهایی دردناکی می‌تنند و می‌فرسایند. آدم‌های داستان، یک زن سالخورده، یک جوان و یک آدم شرقی‌اند که این آدم شرقی، «من» روایتی داستان را می‌سازد. نویسنده با دید شرقی و اشراقی به غرب می‌نگرد از این رو، هم از آدم‌های مرکزی داستانش نفرت دارد و هم دوستشان دارد. او آدمی است که بسیار عاطفی می‌اندیشد و از این رو گاه گاهی در داوری هایش از مفاهیم کلی انسانی، از انسان گرایی و اومانیسم عالی بهره می‌جوید. از" ژرار" می گوید که به دوستش "پاسکال" خیانت روا داشته و این خیانت مسیر زندگی پاسکال را دگرگون کرده است؛ او تحصیل را رها می کند، معتاد به مواد مخدر می‌شود و سرانجام در کشوری دیگر کشته می‌شود. نویسنده، گناه این خیانت‌ها را به گردن جامعه باختر زمین نمی‌اندازد، بلکه دست به یک طرح تاریخی می‌زند و نشان می‌دهد که همیشه قابیل‌هایی در پی هابیل‌ها بوده‌اند، شغادهایی به دنبال رستم‌ها و ژرارهایی در کمین پاسکال‌ها. با آن هم، این مدینه فاضله و این فرنگستان، سرزمین دلهره و اضطراب است؛ فساد آباد است؛ جامعه‌ای است که در واژه "خارجی"غمبارترین اهانت‌ها و تحقیرها را بار کرده است و انسان شرقی در این مدینه فاضله غریبه بودنش را و بیگانه بودنش را در میان دیگران حس می‌کند. از زبان «من» روایتی داستان است که می‌خوانیم «خود را درختی تصور می‌کردم که با ریشه‌اش از زمین کنده شده و به زمین دیگری نشانده شده و در زمین دیگر سر سازگاری ندارد.» این درخت افسرده که در سرزمین‌های دیگر زندگی ملال‌انگیزی دارد. هنگامی که بهشت گمشده‌اش را می یابد، نفس راحتی می‌کشد؛ آسمان آبی، چشمانش را پر می‌کند؛ در بهشت بازیافته زندگی را درمی‌یابد و مرگ فاصله‌ها را می‌نگرد." "در کشوری دیگر"، در ۱۹۲ صفحه و به قیمت ۹۸۰۰ تومان در سال ۱۳۹۳ در مشهد و توسط "سپیده باوران" منتشر شده است.  در بخش‌هایی از کتاب "در کشوری دیگر" می‌خوانیم: "بزانسون" شهر کوچکی است در شرق فرانسه. شهری است در مرز سوئیس و فرانسه. مردم این شهر عادات خاص خودشان را دارند؛ و درِ خانه‌شان را به آسانی به روی دیگری باز نمی‌کنند. در بین خود، حلقه‌های کوچکی ساخته‌اند که این حلقه‌ها هم بسیار محکم‌اند و هیچ تازه‌واردی نمی‌تواند به سادگی در این حلقه‌ها داخل شود. تمام زندگی این مردم در چهار‌دیوار خانه‌هایشان خلاصه می‌شود. و تمامی اندیشه‌هایشان دَورِ چَوکی‌‌هایشان، پرده‌هایشان و میزهایشان دَور می‌زنند. انگار بیرون از دروازه‌هایشان جهانی وجود ندارد؛ دیگرانی وجود ندارند. در چشمان رنگه و شیشه‌مانندشان هیچ چیز خوانده نمی‌شود. آدم خیال می‌کند که این چشمان تنها قادرند گاهی حالت خصمانه به خود بگیرند و بس. آنجا که من زندگی می‌کردم، بیشتر دهقانانی زندگی می‌کردند که زمین‌هایشان را ترک کرده بودند و شهرنشین شده بودند و با این شهرنشینی‌شان کارهای کوچکی برای خود دست‌و‌پا کرده بودند. و با این هم اُلفت‌شان با زمین قطع نشده بود. به همین علت هیچ گپی برای گفتن نداشتند. همیشه از هوا و تأثیر هوا روی زمین گپ می‌زدند. اگر قطره‌ای باران می‌بارید، نگاه‌ها با هم تلاقی می‌شدند. آنجا که زندگی می‌کردم، آپارتمان‌ها روی هم خوابیده بودند و طبقات بلندی را ساخته بودند. وقتی که از دور به این اشکال هندسی مربع‌شکل و مستطیل‌شکل می‌دیدم، دلم تنگ می‌شد. دلم هیچ نمی‌خواست که خانه‌ام بروم. اما می‌رفتم. وقتی زینه‌ها را می‌پیمودم گاهی تصادفاً دری یا درهایی باز می‌شدند؛ کسی یا کسانی می‌برآمدند و می‌رفتند پیِ کارشان. نگاه‌هایشان همیشه فراری می‌بودند؛ مثل اینکه از نگاه یکدیگر هراس داشتند. و اگر تصادفاً نگاه آدم با نگاهشان تلاقی می‌کرد، زود یا پیشِ پایشان را می‌دیدند و یا دیوار سپید کنار زینه‌ها را. این هراس و گریز همیشه به نظرم خنده‌دار می‌آمد؛ اما خو‌کردن به این هراس و گریز در آغاز برایم دشوار بود. در چهره‌هایشان هیچ چیز خوانده نمی‌شد: نه اندوهی، نه سُروری، هیچ. شاید هم به همین علت من هیچ علاقه‌ای به آشنایی‌شان در خود احساس نمی‌کردم. بعدها به این شیوه زندگی و این بی‌تفاوتی کنجکاو شدم. دلم می‌خواست آنان را در درون خانه‌هایشان، در پشت دیوارهایشان ببینم. به نظرم می‌آمد که هیچ قدرتی در جهان، آرامش آنان را به هم زده نمی‌تواند. این آرامش جزوِ همان ساختمان‌های مربع و مستطیل‌‌شکل شده بود. تنها گاه‌گاهی این آرامش به نظرم ساختگی می‌آمد. وقتی در اتاقم می‌بودم، همه جا ساکت می‌بود. تنها گاهی آواز قدم‌های کسانی که از زینه‌ها تا و بالا می‌رفتند، شنیده می‌شد؛ و آواز دری که باز می‌شد یا بسته می‌شد. این آوازها آوازهای همیشگی شب و روز بود. و یک وقتی متوجه شدم که با این آوازها، با آن هراس و گریز و با آن آرامشی که گاهی به نظرم ساختگی می‌آمد، خو کرده‌ام. یک روز از اُرسیِ اتاقم بیرون را می‌دیدم، ساختمان‌های مربع‌شکل و مستطیل‌شکل را، که یک بار صدای فریاد را شنیدم. خوب حواسم را جمع کردم. آوازِ فریاد زنی بود که با تمامی توانایی‌اش فریاد می‌زد. چیزهایی می‌گفت و فحش می‌داد. از خود پرسیدم: ـ صدا از کجاست؟ زود دانستم که از زینه‌هاست. دویده سوی در رفتم. آن را باز کردم. زن را شناختم. موهایش پریشان بود. رویش سرخ شده بود و مرطوب. چشمان بسیار کوچکش هم سرخ شده بود. همه گوشت‌های تنش تکان می‌خوردند. رویش را با ناخن‌هایش می‌خراشید و می‌گریست. همان طور که به دیوار سپید کنار زینه تکیه داده بود، خودش را پیچ‌وتاب می‌داد و فریاد می‌زد. خوب شناختمش. در یکی از طبقات همان ساختمان زندگی می‌کرد و همیشه با سر و روی مرتب و همان آرامش معمول از زینه‌ها پایان و بالا می‌رفت. با تعجب در دلم گفتم: ـ این زن گریسته می‌تواند؟ فریاد زده می‌تواند؟ تا همان لحظه نمی‌توانستم تصور نمایم که این زن فریاد زده بتواند و گریسته بتواند، موهایش را چنگ بزند؛ با آن آرامشی که من گاهی می‌دیدمش. گیج شده بودم. نزدیکش ایستادم و پرسیدم: ـ چی شده؟ ـ فرار کرده. شانه‌اش را گرفتم. گوشت شانه‌اش زیر دستم بسیار نرم و بی‌حال آمد. دستم را از روی شانه‌اش پَس کردم و باز پرسیدم: ـ کی فرار کرده؟ ـ رفت اما برای همیشه نِی. می‌دانید او نمی‌تواند از چنگ من فرار کند...
رئیس دفتر سازمان بین‌المللی مهاجرت در افغانستان "ریچارد نزینگر"، از بدرفتاری مردم پاکستان و پلیس این کشور با مهاجران افغان خبر می‌دهد؛ بعقیده او پس از حمله تروریست‌ها به مکتب پیشاور در پاکستان که باعث کشته شدن ١٣٠ دانش‌آموز شد، بدرفتاری مردم و پلیس پاکستان با مهاجران افغان افزایش یافته است. ریچارد نزینگر، حتی به خشونت‌هائی اشاره کرد که علیه مهاجران افغان انجام میگیرد و در مواردی به خانه هایشان حمله‌ور شده اند. این مقام سازمان بین المللی مهاجرت، از خروج ٢٤هزار شهروند افغان از پاکستان تنها در فاصله یک ماهه اخیر خبر داد و گفت که اکثریت این افراد بخاطر نجات از بدرفتاری‌ها مجبور به ترک پاکستان شده اند، این در حالی است که حدود ١۵٠٠ تن از آنها توسط مأموران پلیس پاکستان اخراج شده اند. برخی خبرها نیز از دستگیری و زندانی شدن گروهی از مهاجران افغان منتشر شده است. مقامات سفارت افغانستان در اسلام آباد، اخبار مربوط به برخوردهای خصمانه با افغان‌های مهاجر را تأیید می‌کنند. مصری خان مهمند، رئیس امور مهاجرین در سفارت افغانستان، از اذیت و آزار افغان‌ها پس از حمله تروریستی پیشاور خبر می‌دهد و می‌گوید این بدرفتاری شامل همه افغان‌ها می‌شود و ربطی به مدارک اقامت آنها ندارد.او گفت که از مقامات حکومت افغانستان در خواست کرده است که برای رسیدگی به این موضوع هیأتی را به اسلام آباد بفرستند تا با مسئولان پاکستانی گفتگو کنند.گفته می شود که حدود ٣میلیون افغان در پاکستان زندگی می کنند که لااقل یک میلیون نفر از آنها کارت اقامت ندارند. مسئولان سازمان بین‌المللی مهاجران، اظهار نگرانی می کنند که مهاجران بازگشته به کشور از خدمات ضروری بی بهره‌اند و این سازمان تنها قادر به پوشش خدماتی ١٠درصد از آنهاست. این سازمان برای مقابله با این موج جدید بازگشت مهاجران به یک میلیون دلار پول احتیاج دارد. در گفتگوئی با فردوس کاوش، روزنامه نگار مقیم کابل، وی اظهار نظر می کند که قبل از این ماجرا هم، پلیس پاکستان رفتار خوبی با افغان‌های مهاجر نداشت و از آنها اخاذی میکرد. اما پس از حمله تروریستی به مکتب پیشاور که طالبان پاکستانی مسئولیتش را بعهده گرفتند، رسانه‌های پاکستان نفرت پراکنی را نسبت به افغانستان و افغان‌ها شروع کردند. بعقیده کاوش علت بدرفتاری با مهاجران همین مطالب رسانه‌های پاکستانی است فردوس کاوش، درباره احتمال همکاری برخی از افغان‌های مهاجر با تروریست‌ها، اظهار اطمینان می کند که افغان‌های مهاجر هیچ ارتباطی با طالبان پاکستانی ندارند.بروایت فردوس کاوش، برخی از مهاجران افغان مقیم پاکستان با طالبان افغان همکاری دارند، ولی او بلافاصله اضافه می‌کند که «نه تنها آنها، بلکه دستگاه‌های رسمی دولت پاکستان مثل استخبارات و ارتش پاکستان و نیز احزاب مذهبی این کشور نیز با طالبان افغان همکاری دارند». فردوس کاوش، پیش‌بینی می کند که اگر نفرت پراکنی نسبت به افغان‌ها ادامه یابد هیچ راه حلی برای رفع این بحران وجود نخواهد داشت و رفتار پاکستان با شهروندان افغان مقیم آن کشور باز هم بدتر خواهد شد. برای  شنیدن این گفتگو به فایل صوتی بالا رجوع کنید.
در این هفته، طلوع، فیلم "مدرسه" را پخش کرد؛ فیلمی که در آن صحبت از مشکلات مهاجرین افغان در ایران است و در گذشته به درخواست مسئولین ایرانی، مورد سانسور حکومت افغانستان قرار گرفته بود. این فیلم، ساختۀ فیلم‌ساز افغانی "اسد سکندری" در اکتبر سال 2011، زمانی که قرار بود «افتتاح» شود مورد سانسور قرار گرفته بود. آغاز این فیلم، محروم شدن یک دخترک افغانی در ایران، از مدرسه و تحصیل است و مخالفت پدر او که به صحنه‌های خطرناک منتهی میشود. در بررسی این مسئله، امروز سراغ آقای همایون مروت رفتیم؛ آقای مروت فیلم‌ساز است و در سویدن (سوئد) سالی یک بار جشنوارۀ سینمای افغانستان را برگزار میکند. او میگوید که آنان در سال‌های قبل، این فیلم را هم در جشنوارۀ سویدن (سوئد) نشان داده اند؛ این فیلم به یکی از مسایل بسیار مهم مهاجرین افغان در ایران میپردازد و بسیار خوب است که سینما بتواند این مسایل را مطرح کند. این فیلم یک مقدار با شیوۀ «بالیوودی» ساخته شده است که آقای مروت در مورد آن، اصطلاح فیلم های «پر مخاطب» را بکار میبرد. در مورد این شیوه، بعضی‌ها دید مخالف دارند و آنرا مختص به هند میدانند ولی آقای مروت میگوید که در کنار «فیلم های جدی» این نوع سینما هم برای خود جا دارد و میتواند بینندگان خود را داشته باشد. در مورد رسالتی که سینما میتواند داشته باشد، نظر آقای مروت این است که به دلیل اینکه در افغانستان، فرهنگ کتاب‌خوانی کم است، هنرهای تصویری اهمیت و مسئولیت بیشتر دارند. با یادآوری از اینکه در سال 2013، زمانی که میخواستند این فیلم را در لیسه (دبیرستان) استقلال پخش کنند و حکومت مانع شد، از آقای مروت دلیل این ممانعت را میپرسم و ارتباط آن را با ایران؟ او میگوید که بلی، این دخالت ایران بود که نمیخواست این فیلم پخش شود که باعت این برخورد مسئولین حکومتی افغانستان شد. او از فیلم دیگری یاد میکند به نام "همسایه"، ساختۀ "زبیر فرغند"، که آن هم در مورد مهاجرین افغان در ایران است و آن فیلم هم در سال 2011، با دخالت ایرانی ها، در کابل مورد سانسور قرار گرفته بود. ولی با پافشاری برگزارکنندگان، بالاخره به نمایش آمد. گفتگو با همایون مروت، فیلمساز و مسئول جشنوارۀ سینمای افغانستان در سویدن (سوئد) را از طریق فایل صوتی بالای صفحه گوش کنید.
بزرگداشت بیش از هفتاد سال شاعری براتعلی فدایی، دوشنبه گذشته، با حضور این شاعر هشتاد و شش ساله در شهر هرات افغانستان، زادگاه او برگزار شد. براتعلی فدایی به دلیل نقش مؤثری که در پرورش شعر و ادبیات افغانستان داشته، از مشاهير کشورش، به شمار می‌رود. این شاعر آن طور که خودش می‌گوید از همان دهه دوم زندگی‌اش به سرودن شعر پرداخت و آثارش تاکنون علاوه بر چاپ در مطبوعات افغانستان، به صورت چندین مجموعه شعر به نام‌های «حریم راز»، «چامه‌ها و چکامه‌ها»، «راه روشن» و «گنج در ویرانه» نیز منتشر شده است. در برنامه "برگ‌هایی از فرهنگ و هنر افغانستان"، از زبان خود براتعلی فدایی خواهید شنید که در دهه پنجاه زمانی که به خاطر نابسامانی‌های سیاسی ناچار به مهاجرت شد بر او چه گذشت. همچنین در این برنامه، روح الامین امینی، در گفت‌وگو با رادیو بین المللی فرانسه، به وجه سیاسی آثار براتعلی فدایی می پردازد و می گوید که این شاعر بر درگاه هیچ حاکمی زانو نزده است.
حملۀ تروریستی اسلام گرایان به شارلی، در شهر پاریس، علاوه بر مردمان کشورهای اروپایی، مردمان کشورهای اسلامی را هم وادار به تفکر و تعمق کرده است. این سوء قصد به نظر میاید، حاکی از تشدید قطب بندی ها میان کشورهای دموکراتیک غربی و اسلام گرایان باشد. ولی در پشت این اختلافات، خود مردم هم است. اگرچه طرفداران آزادی بیان، با اعلام این که «من چارلی استم»، این سوء قصد را شدیداٌ محکوم کردند، ولی در میان مسلمانان، تعدادی بجای اعتراض به قتل نقاشان و خبرنگاران چارلی، لبۀ تیز اعتراض خود را بسوی خود چارلی و چاپ مجدد کاریکاتور حضرت محمد، نشانه گرفتند. این موضوع را امروز با آقای شکیب مصدق، عضو سابق گروه «مورچه ها» و آواز خوان پاپ / راک افغانستانی، در میان گذاشتم. آقای مصدق این حرکت تروریستی را شدیداٌ محکوم میکند ولی این را هم اضافه میکند که قضیه چارلی باعث شد مسایلی چون حملات «بوکوحرام» در نیجیریا را، مردم فراموش کنند. از سوی دیگر، آقای مصدق این را هم که تعدادی از مردم، با این استدلال، که چون آنان به مقدسات اسلامی توهین کرده بودند، خوب شد کشته شده بودند، رد کرده و میگوید که اصلاٌ هیچ انسانی نمیتواند بپذیرد، که به دلیل نقاشی، کسانی به تفنگ زده و کشته شوند. توهین و اهانت، باید تعریف مجدد شود و بخصوص برای مسلمانان گفته شود که هیچ چیزی نباید در طنز و تمسخر استثنا باشد. چون طنز توهین نیست. و اگر طنزی باعث احساس توهین برای یک ملت شود، باید در مورد آن گفتگو شود. ولی در مورد اصل مسئلۀ تروریسم، آقای مصدق روی نقش خود کشورهای غربی هم انگشت میگذارد و میگوید که خود آنان هم در ایجاد گروه های چون طالبان، القاعده و داعش نقش داشتند. از سوی دیگر سوالات زیادی در مورد این قضایا بی جواب میمانند، آقای مصدق در مورد دو نفری که دست به این عمل تروریستی زدند و در نهایت کشته شدند، هم میگوید که آیا آنان واقعاٌ میخواستند کشته شوند؟
تلاش‌هایی که از ٢ سال پیش در افغانستان برای نام‌گذاری یک روز ویژه ١٦ ثور به نام "روز ملی قلم" در سالنامه این کشور آغاز گردیده، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای را نشان میدهد. با توجه به کثرت و تنوع قومی و زبانی موجود در افغانستان، رسمیت یافتن "روز ملی قلم" میتواند آغازی باشد در جهت همگرایی و وحدت فرهنگی در چهارچوب پروژه فراگیر ملت- دولت که تضمین کننده پیشرفت و ثبات جامعه افغانستان می‌باشد. افغانستان سرزمینی است کهن با کثرت و تنوع قومی و زبانی. برخی از پژوهش‌ها شمار اقوام مختلف در این سرزمین را بیش از 50 قوم دانسته اند. بدیهی است که کثرت قومی در این سرزمین با تنوع و گوناگونی زبانی همراه باشد. برخی‌ها از محقققان و زبان شناسان زبان‌های زنده افغانستان را بیش از ٤٠ زبان دانسته اند. مجاور احمد زیار، زبانشناس افغان می‌گوید که زبان‌های رایج افغانستان ۴۷ زبان است که در ۴ گروه تقسیم شده است: «از جمله یک "گروه آریایی" است که شامل زبان‌های دری، پشتو، بلوچی و ١٢- ١٣زبان پامیری می‌شود. گروه دوم، "گروه زبان ترک و مغولی" است که شامل زبان‌های ازبکی، ترکمنی، قیرغیزی، قزاقی، ایغوری و غیره می‌شود. گروه سوم، "گروه هند و آریایی" است که شامل زبان‌های گجراتی، سندی، پنجابی و براهوی است و گروه چهارم، "گروه زبان سامی" است که عبارت از عربی و عبری می‌باشد و در حال حاضر عبری در افغانستان موجود نیست چون گویش ورانش از افغانستان رفته‌اند.» وجود اقلیت های مذهبی گوناگون از جمله شیعه، اسماعیلی، هندوها، سیک ها و حتی یهودی ها بر تنوع و کثرت قومی و زبانی بی نظیر افغانستان افزون گردیده و به این سرزمین موقعیتی خاص بخشیده است. این شرایط ویژه، میتواند خاستگاهی تاریخی در جهت شکوفایی فرهنگی ، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد. در همان حال میتواند زمینه ای برای بروز اختلافات و تنش ها باشد؛ تنش هایی که میتوانند به جنگ داخلی منجر گردیده و خرابی ها و ویرانی‌های بسیاری را به وجود آورند. سرزمین افغانستان این تجربه تلخ را آزموده است. تنها راه برای نیل به وحدت ملی، و استقرار پایه ای استوار و محکم که این موزائیک قومی، مذهبی و زبانی متنوع را به هم پیوند زند، همانگونه که رنگین دافر سپنتا نیز گفته است، پیشرفت پروژه دمکراسی در چهارچوب یک بنیاد و پیمان حقوقی دولت- ملت است. پیشرفت پروژه دمکراسی و تبلور آن در چهارچوب بنیاد دولت-ملت، نیازمند تلاش های فرهنگی گسترده ای برای نزدیکی، همزیستی، درک متقابل و بالاخره همگرایی اقوام گوناگونی است که در سرزمین افغانستان زندگی می کنند. برای نیل بدین مقصود، داشتن یک سیاست فرهنگی جامع و مدون که نیازهای فرهنگی اقوام گوناگون افغانستان را جهت داده و با همگرایی این نیازها در قالب یک پروژه فراگیر، پروژه جامع فرهنگی ملت افغانستان را شکل دهد ضرورت دارد. تاکنون انتقادهای بسیاری از سوی کنشگران فرهنگی جامعه افغانستان، به نبود این سیاست فرهنگی مدون و جامع به دولت و مجامع قانون گزاری افغانستان صورت پذیرفته است؛ از جمله این انتقاد ها، تعلل دولت و مجلس در پذیرش در خواست های جامعه مدنی افغانستان برای نام گذاری روز 16 ثور به عنوان "روز ملی قلم" در سالنامه افغانستان میباشد این جنبش از هرات و ولایات غربی افغانستان، در قسمت هایی از کشور از جمله بامیان گسترش یافته است. برای بحث در باره این موضوع با خانم سهیلا عرفانی، روزنامه نگار و و استاد روزنامه نگاری در دانشگاه هرات، به گفتگو نشسته‌ایم.
loading
Comments (3)

Mohammadreza Nadiri

کاش میشد یک مصاحبه هم در زمان نگارش این متن (انتهای ۲۰۲۳ و پس از تسلط طالبان) با خانم محمدی انجام میشد.

Dec 29th
Reply

masoume_Ganjizade

🌱🌱♥️

Jan 7th
Reply

sayedahmadbakhtiyari

درود بر شرفت زنده باد انسانیت...

Dec 27th
Reply
loading
Download from Google Play
Download from App Store