
تاکسی سواری | سروش صحت
Author: Morteza Moradian
Subscribed: 5,299Played: 152,403Description
تاکسی سواری، اولین کتاب سروش صحت، 124 داستانک یا میکروفیکشن را شامل میشود. این ژانر به خاطر لحظات ناب و ضربه ای ناگهانی ای که در دل خود دارد به "داستان ناگهان" نیر معروف است. داستانک های این مجموعه نیز به واسطه ی همین خصوصیت گاهی همان حسی را به خواننده منتقل میکند که موقع خواندن قطعه ای هایکو به او دست میدهد.
صحت در این داستانک ها، بدون این که در دام اطناب و کلیشه بیفتد، خواننده را مستقیم با نقطه اوج روایتش رو به رو میکند و او را به درنگ وا میدارد.
در این کتاب ما به همراه راوی در یک تاکسی نشسته ایم و هر روز مسیری کمابیش ثابت را طی میکنیم. طی این مسیر اما هربار مسافران جدید، رانندگان جدید و اتفاقات جدیدی منتظرمان هستند و راوی نکته پرداز و طناز کتاب مار را از واقیع آنروز آگاه میکند. از دعوای زن و شوهری راننده تاکسی گرفته تا زلزله که آن روز آمده، از موضوع مرگ مارادونا تا مهاجرت اجباری جوانان، از خبر قتل یا خودکشی صفحه ی حوادث روزنامه تا غم های کوچک و بزرگ و حتی عشق های نوجوانی و جوانی.
سال اولین انتشار 1402
راوی داستان : مرتضی مرادیان
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.





دیگه کتاب به این ضعیفی و داغونی پادکست هم میخواد؟ به چه فضاحتی رسیدیم.
سلام من یاسرم میزبان "پادکست رادیو وای" در هر اپیزود این پادکست به یه موضوع جالب می پردازیم و با کمک ادبیات، فیلم و موسیقی داستانمون رو جذاب تر می کنیم.اینم بگم که روان پزشکان و متخصصین علوم انسانی پیشنهاد میکنن که برای خوب شدن حالتون حتما رادیو وای رو بشنوین...📻 https://castbox.fm/ch/4961737
" گفت: هفته پيش سكته كردم. روى تخت بيمارستان نه از چيزهايى كه خيلى بدم میومد ديگه اونقدر بدم میومد، نه ديگه چيزهايى رو كه خيلى دوست داشتم اونقدر دوست داشتم؛ نه با كسى دشمن بودم، نه به كسى حسودى میكردم، نه از دست كسى عصبانى بودم. اخبار رو گوش میكردم و با خودم میگفتم قضيه چيه، چرا همه جا انقدر شلوغ پلوغه. اون جا كه بودم فقط دلم میخواست زنده بمونم همين."
" شما الآن رو بيشتر دوست دارى يا قديم رو؟ راننده گفت: اگه قديم بود، الآن رو دوست داشتم. حالا كه الآنه، قديم رو بيشتر دوست دارم."
" گفتم همه رسيدن، جز من... راننده گفت تو هم میرسى، تو هم پياده میشى.. هيچ مسافرى تا حالا توى تاكسى نمونده.. همه پياده میشن. يكى، يكى..."
" از راننده پرسيدم: شبها نمیترسيد؟ راننده گفت: چرا خيلى. گفتم پس چرا شبها كار میكنيد؟ راننده گفت: چون شب خيابونها خلوته، چون شب همه جا تاريكه، چون شبها يه جوريه، بيشتر با خودم هستم. بعد خنديد و گفت: چون ﺷﺐﻫﺎ ﻣﻰترسم..."
" عجله نكن. هيچ جا خبرى نيست وقتى عجله میكنى فقط كمى زودتر به جايى كه در آن خبرى نيست میرسى."
رمان ایتالیایی "تقسیم" رابطه عجیب و اسطوره ای یک مرد با سه خواهر، کمدی تلخی که با قهوه میچسبه. برای شنیدن رمان و داستان های بدون سانسور لطفا به کانالمون سر بزنید: https://castbox.fm/ch/6474310 با اجازه ادمین عزیز
این قشنگترین داستان بود...
چقدر تاثیر گذار کاش همون اول این کلمه رو میگفتند و این همه سال.....
اپیزود جدید نمیزارین دیگه؟
من خیلی دوست داشتم این داستان رو
مصطفی کریمی راننده تاکسی از ایران😂 مصطفی کریمی اسم معلم کلاس سومم بود
دیگر گرما اذیتم نمیکرد
چرا همه مثل من شده اند؟! _تو مثل ما شده ای
💔💔
ممنون برای خوانش
وسایل نقلیه عمومی جاییکه زندگی واقعی مردم قابل دیدنه
این قسمت را بار ها و بارها گوش کردم و هر بار من نیز با آن چهار مرد سبیل گلفت گریستم.
بی نظیر