جلسه 69متن سخنرانی :بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشاینده مهربان و با درود و سلام و عرض ادب به محضر یکایک عزیزان، حاضران و غائبان و آرزوی بهروزی و نیکبختی برای همگان به مناسبت است که امروز به اختصار باید از آن یاد کنم.یکی اینکه امروز یکشنبه بیستم صفر و روز اربعین است.سال هزار و چهارصد و چهل و شش هجری قمری.اربعین یعنی چهل روز پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام و یاران بزرگوار و دلیر او در کربلا و به همین مناسبت بزرگداشت می شود، سوگواری می شود و دلهای مشتاقان و روحهای پاک و سبک روحان عاشق به سوی آن عاشق ترین عاشق پر می گشایند و یاد او را گرامی می دارند و آرزو می کنند که روحی و جانی مانند او داشته اند.این گونه فداکار اینگونه عاشق اینگونه دلیر و اینگونه خداخواه و خداترس.ما هم چنین آرزو می کنیم از این جا به روان او و اصحاب او درود می فرستیم، سلام می فرستیم، احترام می کنیم و قدر آنها را می دانیم، تجلیل می کنیم اشک خود را و شوق خود را به سوی مزار آنان روانه می کنیم و در کنار آنها می افزاییم که بلکه بتوان گفت امروز اربعین ما و عاشورای ما در فلسطین است.در غزه است آنجا که هزاران شهید بر خاک و خون خفته اند، هزاران مظلوم که قربانی ستم ارتش جنایتکار اسرائیل شده اند، قربانی سازشکاری و بلکه حمایت قدرت های بزرگ با اسرائیل شده اند.اسلحه فروشی های آنان علی رغم اینکه به زبان دم از حقوق بشر میزنند و دفاع از دفاع از مردم مظلوم فلسطین ولی در نهان برای غاصبان و ظالمان اسلحه می فرستند و آنها را تشویق می کنند و حتی به زبان در ذم آنان و در قبح رفتارشان سخنی هم نمی گویند، مبادا که پاره ای از مناصب و مقاصد خود را از دست بدهند.وظیفه همه روشنفکران است.همه دادخواهان است.همه نیک خواهان است که به هر نحو ممکن به کمک این عزیزان.این مظلومان، این ستمدیدگان، این آوارگان و محرومان بشتابند و نشان دهند که وجدان بیداری دارند و در مقابل قدرتهای بزرگ خاضع نمی شوند و حق انصاف و عدالت را می گذارند.این روزگار تلخ خواهد گذشت.بگذر از این روزگار تلخ تر از هر بار دگر روزگار چون شکر آید انشاالله که چنین خواهد بود.صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمی اند بر اثر صبر نو و فرآیند لایه عزم و صبوری و ظفر و انتقال به زمان.آنچنان که در نهج البلاغه است و انشاء الله ما روزهای خوشی را در پی خواهیم دید.اگر ما نه نسلهای بعد از آن، اما در این دوران نشستن و به انتظار.چشم به آینده دوختن. شرط نیست.باید هر کسی قدمی درمی.قلمی می زند برای نجات این مستضعفان زمین و این محرومان تاریخ باشد و کاری کند که هرگز این فاجعه ها و فضیحت ها فراموش نشود و در یاد تاریخ بماند و بشریت در آینده بداند که چگونه قومی با تمام وسایل به سرکوبی قوم دیگری پرداختند، بدون اینکه در آن بزنگاه تاریخی پناهگاهی داشته باشند یا کسانی که می توانند به کمک آنها بشتابند، برای همه بشریت درس خواهد بود، برای همه بشریت ننگ خواهد بود که چنین حوادثی رخ میدهد و زبانها بسته، چشمها بسته و جانها و وجدانها خفته است.انشاالله که از ما چنین نشود.و ما همین جا هم با صدای بلند گرچه دستمان کوتاه است اعلام میکنیم و بانگ بر میداریم که با این قوم محرومیم.دلمان به خاطر آنها میتپد.چشممان به خاطر آنها میگرید و زبانمان در حد توان درباره آنها میگوید و صدای آنها را به گوش دیگران میرساند و نمیگذارد که خاطره آنها فراموش شود و یاد آن عزیزان و از دست رفتگان را گرامی میدارد و برایشان از خداوند بزرگ رحمت میطلبد.امیدواریم که اگر در این جهان تشنگی کشیدند، آنجا از دست ساقی کوثر سیراب شوند.این نکته نخست نکته دوم اینکه هفته گذشته همین یکشنبه بیست و هشت سالگرد بیست و هشتم مرداد بود.کودتای فاجعهآمیزی که در روز بیست و هشتم مرداد سال 1332 هجری شمسی در کشور ما به وقوع پیوست و تقریبا می توان گفت اولین دخالت از دخالت های نابکارانه آمریکا بود در خاورمیانه و پس از آن ادامه یافت.الی یومنا هذا.کشور ما می رفت به سوی یک دموکراسی لرزان و لغزان و آزادی نسبتا مطلقی در کشور حاکم بود.در حد هرج و مرج.نخست وزیری بود به نام مصدق که محبوب مردم بود و محبوب مردم هست و الگوی مردم بود و الگوی خاور میانه بود و هست.می کوشید برای این که قانون اساسی را عملی کند، می کوشید برای اینکه دست اجانب را کوتاه کند، برای اینکه پادشاه را در جای خود بنشاند و به او بگوید که سلطنت کند و نه حکومت.و می کوشید که مجلسی داشته باشد، انتخابات سالمی داشته باشد، می کوشید که آزادی بدهد مطبوعات و احزاب را.و از قضا از همین آزادی ها هم لطمه های سنگین خورد.با همه این احوال از در مخالفت در نیامد.درهای مطبوعات را بست، ریه ها و شش های مملکت را خفه نکرد.اما دریغا که کسانی که چشمشان به منافع خودشان بود، اجانب که نفت را از ایران می خواستند، ذلت را از ایران می خواستند، یک ایران آباد، آزاد و آگاه را نمی پسندیدند، دخالت و تصرف عدوانی کردند و انگلیس خبیث و آمریکا با هم دست در دست هم آمدند و کودتایی به پا کردند.مصدق را برانداختند.شاه را دوباره بر تخت نشاندند.شاه ترسان فراری شده و بعد بازگرداندند از ایتالیا.و شد آنچه که شد.بیست و پنج سال دوباره اختناق و استبداد خونین را بر مملکت ما تحمیل کردند.من بارها این بیت خودم را برایتان خواندم که اگر نبود آن کودتای لندنی می نه.این انقلاب بهمنی حقیقتا همین طور بود.اگر که آن موقع آن حکومت نیمه سکولار و نیمه عرفی مصدق که صد در صد هم احترام به دیانت می نهاد، اگر آن برقرار می ماند و آن سنت انتخابات جاری می شد و شاه حقیقتا سلطنت می کرد و پا را درازتر از گلیم خود نمی کرد، ما رفته رفته جزو بهترین، پیشرفته ترین و آگاه ترین کشورهای خاورمیانه میبودیم.اما دریغا که از جانب این.را برای ما نمی پسندیدند و هنوز هم نمی پسندند و این کشور را.و این مردم را ذلیل و حقیر می خواهند.ولی آنها که در زمان ما هم همچنان کسانی هستند که دست در دست قدرتهای بزرگ و پا به پای آنها و با تشویق آنها به اینکه حمله کنند به کشور و یا تزریقات بیشتری فراهم آورند.در همین راه می روند و چنین خیانتی را نسبت به مملکت مرتکب می شوند.باری آن روز، روز تیره سیاه سهمگینی بود و سرنوشت بسیار شومی را برای مردم ما رقم زد که ادامه پیدا کرد. اگر. ادامه.اگر حکومت مصدق برپا بود، اگر آن آزادی ها برقرار بود، اگر چپها و شوروی چیها و شوروی پرست ها آن مخالفت ها را با مصدق نمی کردند و می گذاشتند که کار خودشان را بکند، اگر اجانب دست تصرف دراز نمی کردند و اجازه می دادند که مردم به پای خود لرزان و لرزان پیش بروند، ما دمکراسی در کشور برقرار می کردیم که هرگز حاجت به انقلاب نمی افتاد.چه انقلاب دینی و چه انقلاب غیر دینی.اما متاسفانه وقتی جانها به لب رسید و مردم از اصلاح امور ناتوان شدند و استبداد و اختناق شدیدی گلوی آنها را می فشرد، هیچ راهی جز اینکه علیه آن نظام برخیزند و بکوشند آن را براندازند، نداشتند.آنچه که به نام انقلاب رخ داد، یک ناچاری بود، یک ناگزیری بود، یک حادثه اجتناب ناپذیر بود.مردم خدای نکرده دیوانه نشده بودند، جنون آنها را فرا نگرفته بود.هوس انقلاب نکرده بودند.اینها هیچکدام نبود، بلکه یک ضرورت اجتناب ناپذیر تاریخی بود که به دلیل عملکرد اجانب و عملکرد ایادی داخلی آنها و به دلیل اختناقی که بر کشور حاکم بود و به دلیل سوء مدیریت باعث شد که مردم برانگیخته شوند و رهبری بیابند و آن سلطنت فرسوده، پوسیده و نابهنگام تاریخ گذشته را براندازند و خواهان نشاندن نظامی عادلی به جای آن بشوند.اما اینکه این نظام بعدها چقدر عدالت ورزید، چقدر به وعده های خود عمل کرد و چه دستاوردی برای مردم داشت و کشور را به کجا رساند.قصه پرغصه دیگری است که در جای خود باید گفته شود.اما این را هم ما بدانیم دشمنی دشمنان و اجانب نسبت به کشور ما هرگز کمتر نشده است و شاید هم بیشتر شده باشد.بنابراین در کنار همه کارها که می کنیم همه چیزهایی که می گوییم این نکته را هم به قوت و با برجستگی تمام باید در ذهن داشته باشیم که ما محصور به دشمنان هستیم و اگر این نکته را و این امر را نبینیم، آن گاه در محاسبات خودمان دچار خطا خواهیم شد.اینجا هم از خداوند می خواهیم که اولا انقلاب دیگری در کشور ما رخ ندهد.انقلاب با این حال امر نیکویی نیست و هیچ عاقلی آن را توصیه نمی کند و اگر هم رخ بدهد صرفا از سر ناگزیری است و همواره پیامدهای سوئی خواهد داشت.یک عدم تعادلی که این ولنسی در جامعه ایجاد خواهد کرد که تا نوبت به تعادل برسد مدتی طولانی طول خواهد کشید و راه بلندی را جامعه باید بپیماید تا به آنجا برسد.اگر برسد به همین سبب گرههایی را که با دست میتوان گشود با دندان نباید گشود و راه را با اصلاح میتوان پیمود.با انقلاب نمیتوان و نمیباید پیمود.امیدواریم که خداوند عقلی و انسانی و وجدانی و عدالت به مدیران و مدبران امور بدهد که حاجت به آن وقایع خونین نیفتد و انقلاب دیگری ضرورت نیابد و مردم ما روی بهروزی و نیکبختی را ببینند و در امنیت به سر ببرند، به کمال لایق خودشان برسند و بدرخشند و تاریخ نو را رقم بزنند. انشاء الله.خوب از این مقدمه های دردمندانه و دلسوزانه که بگذریم، به سر کلام خود باز می گردیم.یعنی قصه خلاف و وفاق علم و دین.عزیزان ما لاجرم به خاطر دارند که ما پس از اینکه موارد بسیاری را از وفاق علم و دین و آنگاه از خلاف علم و دین آوردیم و باز نمودیم، آیات فراوانی را از قرآن خواندیم و توضیح دادیم.اقوال مفسران و عالمان و مفسران نوین و مفسران کهن را مطرح کردیم و گفتیم که ما در مقابل چنین موقعیت نسبتا دشوار و غامضی قرار داریم که از یک طرف معین بر آسمانی بودن کتاب داریم.از طرفی هم موارد مخالفی داریم که گویی حکم می کند که این کتاب را یک کتاب غیر آسمانی و عادی و زمینی و غیر وحیانی بشماریم و قدر و منزلتی را که دینداران برای او قائلند قائل نشویم.خواستیم که وارد حل مسئله یا جواب مسئله بشویم یعنی داوری کنیم که ما چه باید بیندیشیم و از کجا وارد حل مسئله بشویم و چه رشته ای را دنبال کند.روز گذشته من اشاره کردم که یک پیش فرض در این خلاف و وفاق وجود داشت که آن پیش فرض و پیش فرض نهفته را باید بیرون بکشیم و بر روی او بحث کنیم و در آنجا موضع خود را روشن کنیم تا بعدا بتوانیم نوری بر این موارد خلاف و وفاق بتابانیم.این پیش فرض نهفته چه بود؟آن پیش فرض نهفته این بود که گویی فرض شده است که زبان علم و زبان دین یکی هستند و چون این دو تا یکی هستند لذا احتمال تصادف و تصادم یا احتمال توازی و تلائم در آنها می رود.مثال زدم، گفتم که وقتی ماشینها در یک جاده میرانند، در یک جاده میرانند، احتمال اینکه با هم تصادف کنند هست.احتمال اینکه یکی پس از دیگری عقب بیفتد هست.احتمال اینکه دوش به دوش هم حرکت کنند هست.احتمال اینکه یکی از دیگری جلو بزند هست.اینها همه مشروط به این شرط و مفروض به این فرضیه است که در یک جاده باشد اما وقتی که دو تا ماشین در دو جاده حرکت می کنند، نه این پس می افتد و نه آن پیش می افتد، نه تصادفی، نه تنها مزاحمی، هیچی رخ نمی دهد.پس اول باید این جاده ها را معین کرد.پیش فرض خلاف علم و دین و همچنین پیش فرض وفاق ملی.چه آنجایی که بعضی ها فکر می کردند که علم به کمک قرآن می آید و حتی از قرآن می توان مسائل علمی جدید را استخراج کرد و چه مواردی که می گفتند که علم در مخالفت با قرآن سخنی دارد و می گوید یا قرآن سخنی در مخالفت با علم دارد.در هر دو مورد یک فرض نهفته و باطنی این بود که اینها زبان واحد دارند، هدف واحد دارند و به همین سبب هم آن اتفاقات می افتد.خب ما گفتیم که ما همین پیش فرض را اول باید بکاویم و ببینیم که آیا درست فکر کردیم و از جای درستی حرکت کردیم؟نقطه عزیمت ما.آیا نقطه عزیمت به جایی بوده است یا محتاج تصحیح است؟به همین دلیل من وارد قصه زبانها شدم و اینکه بگویم اصلا زبان چیست؟زبان دین چیست؟زبان حرف زبان علم چیست؟زبان فلسفه چیست؟توضیحات مقدماتی و مختصری در این باب دادم تا توجه عزیزان را برانگیزند که گمان نکنند که ما در جهان
Mojtaba Mohammad
گنج است گنج.زند باد
Zi
جناب سلام و خسته نباشید از زحمتی که میکشید بسیار بسیار سپاسگزارم آیا برای شما امکان داره دفتر ششم رو در یک کانال قرار بدید؟ دفتر اول هست، ولی دفتر ششم نصف نیمه هست در کانالها و دفاتر دیگه رو در کست باکس پیدا نکردم
Morteza Ahmadi
بحث فوق العاده آیی بود
محمود تقی پور
ممنون. عالی
sh.k
پس چرا آگاهی دانشجوی ایرانی در کشور خودش منجر به سرکوب و واکنش شدید میشه ؟شما صلح ازادی وعدالت رو برای هموطن خودت نمیخوای جنااااب دکتر