ما میگیم زور شکوفه گیلاس از همه برفها و زمستونا و سیاهیها و دیکتاتورا و دیوها بیشتره، شما چی میگین؟
چرا قربانیان یک جنایت را سرزنش میکنیم؟تمدن خوب است یا بد؟قانون یا اخلاق؟
یادته برات عکسی فرستادم از سردر بیمارستان لقمان، میعادگاه خستهها، مسمومها، قرصخوردهها، خودکشتهها.نوشتم همه چیز میتونست اینجا تموم بشه. اما نشد، جهان با تو کاری داشت...چند روزیه میخوام از امید بنویسم، یه قصه که هم واقعی باشه، یعنی با ذهن جور در بیاد، هم شعاری نباشه، یعنی اگه این بچههای جوون این روزها قصهمو بشنون، نگن ای بابا یه پوست کلفت دیگه داره درباره امید ور میزنه. هم تهش سیاه و تلخ نباشه، تهش افقی باشه، نور طلایی دلچسبی باشه، لبخندی باشه، تهش شبیه امید باشه، همینقدر آرامشبخش و جذاب و لعنتی. آره بیا میخوام از امید برات بگم.
محمدعلی یه گوشه نشسته کتاب میخونه گاهی سرشو تکون میده و گاهی توی یه دفترچه کوچیک یه چیزهایی یادداشت میکنه، محمدعلی همیشه کتاب دستشه، با جلدهای براق و صفحات زیاد، گاهی یه سی دی به جلد کتاب چسبیده، عنوانهای درشت با فونت قرمز و آبی لای یک عالمه نوشته و عکس یه مرد که داره میخنده روی جلد اکثر کتابهاست. امروز میخوام درباره محمدعلی و کتابهاش براتون بگم.
KOROSH PARVIS
دلتنگ قصه هات بودم. باز هم تاثیر گذار و دلنشین بود و نافذ در اعماق شخصیتم. چقدر دوست داشتنی هستی
samaneh gh
کلام صادقانه و شجاعانه تون قابل تقدیره✌🏻
f_razmahang@yahoo.com
ممنون از موضوع شایعی که بررسی کردید🙏
Marzi Jahan
لطفا ادامه بدید هم صدا هم مطالبتون دلنشینه
be_izadi@yahoo.com
چقدر خوب بود، چقدر امید داشت