دربارۀ کتاب میراث اوریشا: فرزندان خون و استخوان:آنها مادرم را کشتند، جادوی ما را گرفتند و سعی کردند ما را به خاک بسپارند، اکنون قیام میکنیم...زیلی سالهایی را به خاطر میآورد که خاک اوریشا با سحر و جادو عجین شده بود و هر جادوگری، سحر مخصوص خود را اجرا میکرد، مشعلها از آتش شعلهور بود و جادوگران آب، امواج دریاها را تسخیر کرده بودند و مادر زیلی، ادبولا که جادوگر مرگ بود، ارواح را احضار میکرد... این وضعیت ناگهان با دستور پادشاهی ظالم که فرمان قتل اهالی اوریشا را صادر کرد، بر هم خورد و زیلی مادرش را از دست داد و سحرشان باطل گشت.سالها بعد زیلی فرصتی یافت تا انتقام مردمش را از پادشاه بگیرد، در این مسیر او با شاهزادهای ماجراجو آشما همراه میشود که او نیز سودای انتقام از پادشاه و نشستن بر تخت سلطنت را در سر میپروراند. رمان میراث اوریشا، فرزندان خون و استخوان (Children of Blood and Bone) با روایت جنگ و حوادث پرخطری که برای زیلی رخ میدهد به اوج جذابیت و هیجان میرسد.تومی ادیمی (Tomi Adeyemi) با بررسی افسانهها و و الهام گرفتن از اسطورههای آفریقای غربی، دنیایی از جادو و خطر را برایمان به تصویر میکشد. داستان پردازی بینقص و پر تعلیق ادیمی شما را به سفری در دنیای سحر و جادو دعوت میکند.افتخارات کتاب میراث اوریشا:- دریافت جایزه Audie برای کتاب صوتی سال 2019- دریافت جایزه Lodestar سال 2019- دریافت جایزه Goodreads Choice در سال 2018- دریافت جایزه اژدها برای بهترین رمان بزرگسال 2018- دریافت جایزه آندره نورتون سال 2018- پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز در سال 2018- نامزد جایزه کتاب نوجوانان رود آیلند سال 2020- نامزد جایزه رمان علمی فانتزی بزرگسالان (2018)،- نامزد جایزه رمان فانتزی بریتانیا برای بهترین نویسنده تازهکار سال Sydney J. Bounds Award 2019- نامزد جایزه لینکلن سال 2020و...
کتاب دختر خوب با نام اصلی THE GOOD GIRL اولین رمان ماری کوبیکا در فضایی معمایی و مبهم خلق شده است. این رمان رمزآلود داستان گم شدن میا دنت است که از زبان چند شخصیت مختلف کتاب از جمله اوا، گیب و کالین روایت میشود. شخصیتهای کتاب، داستان را در زمانهای مختلف تعریف میکنند و خواننده از ماجراهای قبل و بعد از گم شدن میا دنت باخبر میشود.قاضی دنت از سرشناسترین قاضیهای شهر است که به همراه همسرش اوا و یکی از دخترشان به نام گریس دنت در یک خانهی اشرافی و مجلل زندگی میکند. میا دنت دختر دیگر خانواده است که بهتنهایی و مستقل از خانواده زندگی میکند و ارتباط کمی با والدین خود دارد. خانوادهی دنت با ناپدید شدن ناگهانی میا دنت قدم در یک ماجرای هیجانی و جنایی میگذارند. یکی از ویژگیهای مهم کتاب دختر خوب این است که اتفاقهای مختلف پیش آمده در طول داستان سبب نمیشود انتهای داستان آشکار شود و خواننده جلب داستان میشود تا آن را تا پایان بخواند و به سرانجام ماجرای معمایی پی ببرد.بیش از دو میلیون نسخه از کتابهای ماری کوبیکا در سراسر دنیا فروش رفته و آثارش جزو پرفروشترینهای نیویورک تایمز (New York Times) و یو اس ای تودی (USA Today) است. رمان دختر خوب نوشتهی ماری کوبیکا نامزد دریافت جایزهی منتقدین برای اولین کتاب نویسنده شد. همچنین کتاب دختر خوب در سایت گودریدز نامزد بهترین کتاب جنایی و معمایی شد
رمان شیطان و دوشیزه پریم(فصل بیست پنجم پایانی)
آحاب برای رسیدن به مقصودش هرگز سعی نکرد کسی را متقاعد کند, چون ذات انسان ها را میشناخت. آنها شرافت را با ضعف اشتباه می گرفتند و خیلی زود در قدرتش تردید می کردند.او از دهکده ی مجاور چند نجار آورد. به آنها کاغذی داد که طرحی روی آن کشیده شده بود و دستور داد جایی که امروز یک صلیب هست چیزی بسازند.تا ده روز اهالی دهکده, روز وشب سر و صدای چکش کاری می شنیدند, می دیدند که چند مرد قطعات چوبی را اره می کردند, تخته می ساختند, پیچ می کردند.در پایان ده روز شی معمایی غول آسایی در وسط میدان سربرافراشت که با پارچه ای پوشیده شده بود.آحاب تمام اهالی ویسکوز را جمع کرد تا شاهد افتتاح آن بنای یادبود باشند. موقرانه, بی هیچ حرفی, پارچه را برداشت: یک چوبه ی دار بود. با طناب و همه چیز. آچوبه ی دار نو بود, با موم زنبور عسل چرب شده بود تا دربرابر آب و هوای نامساعد خوب دوام بیاورد.آحاب از حضور جمع استفاده کرد و مجموعه قوانینی برای حفاظت از کشاورزان, حمایت از گله داری, و تشویق کسانی که تجارت تازه ای به ویسکوز می آوردند, اعلام کرد و افزود که از آن به بعد یا باید کاری شرافتمندانه در پیش بگیرند, یا آنجا را ترک کنند به شهر دیگری بروند.فقط همین را گفت, حتا یک بار هم به "بنای یادبود"ی که افتتاح شده بود اشاره ای نکرد.آحاب شخصی بود که به تهدید اعتقادی نداشت.بعد از رونمایی آحاب از چوبه ی دار , گروه های مختلفی تشکیل شدند, بیشترشان فکر می کردند که قدیس آحاب را گمراه کرده و آحاب دیگر شهامتش را از دست داده و باید اورا کشت.روزهای بعد با این هدف نقشه های زیادی کشیدند. اما همه مجبور بودند آن چوبه ی دار را وسط میدان ببینند و از خود بپرسند: آنجا چه می کند؟آیا برای کشتن کسانی است که قوانین تازه را نمی پذیرند؟ کی طرفدار آحاب هست و کی نیست؟ بین خودمان جاسوس داریم؟چوبه ی دار به مردم نگاه می کرد و مردم به چوبه ی دار.کم کم شهامت اولیه ی یاغی ها جای خود را به ترس داد. همه از شهرت آحاب خبر داشتند, می دانستند در تصمیم هاش تزلزل ناپذیر است. عده ای شهر را ترک کردند دیگران تصمیم گرفتند کارهای تازه را تجره کنند, به این دلیل ساده که جایی برای رفتن نداشتند یا به دلیل سایه ی آن دستگاه مرگ آور در وسط میدان.مدتی بعد ویسکوز آرام, و به یک مرکز تجاری بزرگ مرزی تبدیل شد که بهترین نوع پشم را صادر و گندم عالی تولید می کرد....چوبه ی دار ده سال همانجا ماند. چوب به خوبی مقاومت کرد اما طنابش را هرازگاهی با طناب نویی عوض می کردند.هرگز از آن استفاده نشد.آحاب هرگز هیچ اشاره ای به آن نکرد. صرفا منظره ی آن چوبه ی دار کافی بود تا شهامت را به ترس, اعتماد را به شک, و رجزخوانی را به زمزمه های تسلیم تبدیل کند.در پایان ده سال که سر انجام قانون بر ویسکوز حاکم شد, آحاب دستور داد چوبه ی دار را خراب کنند و از چوبش استفاده کنند و صلیبی به جایش بسازند.
Parmida.p82
دوستان سلام من داخل کانال تلگرام دارم کتاب صوتی رستگاری یک قدیسه نوشته کیگو هیگاشینو رو میخونم... اگه دوست داشتین عضو بشین🌱 https://t.me/ketabsotii_82
Mahbobe Araghi
خدا رو شکر که مردم دهکده هم عاقبت بخیر شدن ♥️♥️♥️
Mahbobe Araghi
عالی بود عزیزم ممنونم بابت خوانش خوبت 😘😘😘😘😘
Mahbobe Araghi
وای سردرد گرفتم آنقدر حرص خوردم 😩😩
Mandana Abachi
شرمنده موافقت نمیکنم یعنی چی؟