رمان فانتزی سپر گنجشک ها (Shield of Sparrows)
Subscribed: 215Played: 5,841
Subscribe
Description
**«سپر گنجشکها»** یک رمان فانتزی عاشقانه با ریتم آرام اما پر از خطر و هیجان است ــ مناسب برای طرفداران سارا جی. ماس و ربکا یاروس ــ جایی که دشمنان به عاشقان تبدیل میشوند، هیولاها در سرزمینی نفرینشده پرسه میزنند، و شاهدیم شاهدختی فراموششده قدرت آن را پیدا میکند که تاجش را از سر بردارد و به جنگجویی تبدیل شود که هیچگاه قرار نبود باشد.
خدایان، هیولاها را به پنج پادشاهی فرستادند تا به آدمیان یادآوری کنند که باید زانو بزنند.
من تمام زندگیام را در حال زانو زدن سپری کردهام ــ در برابر ارادهی آنها و در برابر پدرم. به عنوان یک شاهدخت، تنها وظیفهام این است که تاج بر سر بگذارم و از پادشاه اطاعت کنم.
من هرگز قرار نبود حکومت کنم. هرگز قرار نبود بجنگم. و هرگز قرار نبود دختری باشم که پیمانی باستانی را با خون خودش مُهر میزند.
اما همه چیز در آن روز سرنوشتساز تغییر کرد ــ روزی که وارد تالار تخت پدرم شدم. روزی که یک شکارچی افسانهای هیولاها به سواحل ما رسید. روزی که یک شاهزاده زندگیام را ویران کرد.
حالا من از میان سرزمینهایی خطرناک عبور میکنم، در کنار جنگجویی که به همان اندازه از من بیزار است که من از او ــ در حالی که به آیندهای بسته شدهام که خودم انتخابش نکردهام، و با همسری که بهسختی او را میشناسم.
همه از من میخواهند چیزی باشم که نیستم ــ یک ملکه، یک جاسوس، یک قربانی.
اما اگر نقش تعیینشده برایم را نپذیرم چه؟
اگر قوانین خودم را بسازم چه؟
اگر قدرت، در دستکم گرفته شدن پنهان باشد چه؟
و اگر ــ برای نخستین بار ــ بخواهم دستم را به سوی آن قدرت دراز کنم چه؟
ژانرها: فانتزی، رومنتزی، عاشقانه، کتاب صوتی، از دشمن تا عاشق، فانتزی عاشقانه، داستانی، عشق آهستهسوز، جادو، بزرگسالان
خدایان، هیولاها را به پنج پادشاهی فرستادند تا به آدمیان یادآوری کنند که باید زانو بزنند.
من تمام زندگیام را در حال زانو زدن سپری کردهام ــ در برابر ارادهی آنها و در برابر پدرم. به عنوان یک شاهدخت، تنها وظیفهام این است که تاج بر سر بگذارم و از پادشاه اطاعت کنم.
من هرگز قرار نبود حکومت کنم. هرگز قرار نبود بجنگم. و هرگز قرار نبود دختری باشم که پیمانی باستانی را با خون خودش مُهر میزند.
اما همه چیز در آن روز سرنوشتساز تغییر کرد ــ روزی که وارد تالار تخت پدرم شدم. روزی که یک شکارچی افسانهای هیولاها به سواحل ما رسید. روزی که یک شاهزاده زندگیام را ویران کرد.
حالا من از میان سرزمینهایی خطرناک عبور میکنم، در کنار جنگجویی که به همان اندازه از من بیزار است که من از او ــ در حالی که به آیندهای بسته شدهام که خودم انتخابش نکردهام، و با همسری که بهسختی او را میشناسم.
همه از من میخواهند چیزی باشم که نیستم ــ یک ملکه، یک جاسوس، یک قربانی.
اما اگر نقش تعیینشده برایم را نپذیرم چه؟
اگر قوانین خودم را بسازم چه؟
اگر قدرت، در دستکم گرفته شدن پنهان باشد چه؟
و اگر ــ برای نخستین بار ــ بخواهم دستم را به سوی آن قدرت دراز کنم چه؟
ژانرها: فانتزی، رومنتزی، عاشقانه، کتاب صوتی، از دشمن تا عاشق، فانتزی عاشقانه، داستانی، عشق آهستهسوز، جادو، بزرگسالان
38 Episodes
Reverse
























وااای 🤧🤧
عاشق این صحنه های حماسی کتابم ادسا نسبت به لایسا ایمنه یه جادوی خاص ، محافظ در برابر لایسا
از نتیجه کار ،کاملا معلومه برای کیفیت و به موقع پخش شدن کار خیلی داری زحمت میکشی❤️خیلی زیبا شده😍
❤❤❤
چه سرنوشت عجیبی داره نگهبان این همه قدرت در ازای ابتلا به لایسا😔
نمیدونم ادسا چکار کرده،نگهبان مثل بلبل حرف میزنه 😂🥹
بچه ها دقت کردین ادسا چقدر نحسه ؟ از همون اول هر جا کمپ زدن و هر شهری وارد شدن یه هیولا با خون سبز دنبالشون بود . حتی همون اول رو کشتی . زاویر گفت یه ملوان ممکنه تو ده سال یه مارویل ببینه ولی همینه که ادسا سوار کشتی شده یکی اونم با خون سبز بهشون حمله کرد . به نظرم این دختر بدبیاری میاره ...
اتفاقا زن شجاعیه چون تو یه مشت قریبه که زیرنظر هست ونمیدونه میخوان کجاببرنش خوبه، دامادم که معلوم نیست کیه خیلی تنهامونده 🤞🤞🤞📚
داماد واقعی چقدر رمز وراز داره 🙄🤔
مهربانو، خیلی لحن صداتونو دوست دارم 👌🧿⚘✨تشکر 📚
فکرمیکنم نگهبان صدای ذهن گنجشکو میشنوه 🙂😋
🤭🤭😳
🙏🙏🍁
😍❤
🤩🤩
نگهبان عالیه اتاق ادسا رو میخوامم:)
16:59 وات د فاز دخترم... تو خودت شوهر دارییییییی🙄💀💀💀💀 بیخیخی
6:21 واااااااا. خوبه اودسا شاهزاده و گنجشکه... درست جوابش رو بدیننننن. به دخترم احترام بزاریددددد. ایشششششش😒😒😒😒
02:53 واقعاً نمیتونن توی کشوری به اون عظمت، برای یه کالسکه جور کنن؟😑🤌🏻
ازدواج کردن یا قرارداد نوشتن 🤔