داستان از زمانی آغاز میشود که خاله ی هایدی کاری در شهر فرانکفورت پیدا میکند و دیگر نمیتواند از او نگهداری کند. بنابراین تصمیم میگیرد که هایدی را نزد پدربزرگش که تنها خویشاوند اوست، ببرد تا سرپرستیاش را به عهده بگیرد.نویسنده یوهانا اسپیریقصه گو :آزاده ضابطیفصل پنجم: شروع یک زندگی جدیدفصل ششم: یک روز بد برای خانم روتن مایر
مامان با کامپیوتر خانوادگی کار میکند. او تند تند تایپ میکند، چون امروز یک عالمه کارهای مهم دارد. پپا میپرسد: «بابا ما میتوانیم برویم مامان را موقع کارکردن تماشا کنیم؟»نویسنده : نویل استلی و مارک بیکر اسلیقصه گو :آزاده ضابطی
داستان از زمانی آغاز میشود که خالهی هایدی کاری در شهر فرانکفورت پیدا میکند و دیگر نمیتواند از او نگهداری کند. بنابراین تصمیم میگیرد که هایدی را نزد پدربزرگش که تنها خویشاوند اوست، ببرد تا سرپرستیاش را به عهده بگیرد.نویسنده یوهانا اسپیریقصه گو :آزاده ضابطیفصل سوم : دیدن گرنیفصل چهارم :دو مهمان سرزده
داستان از زمانی آغاز میشود که خالهی هایدی کاری در شهر فرانکفورت پیدا میکند و دیگر نمیتواند از او نگهداری کند. بنابراین تصمیم میگیرد که هایدی را نزد پدربزرگش که تنها خویشاوند اوست، ببرد تا سرپرستیاش را به عهده بگیرد.نویسنده یوهانا اسپیریقصه گو :آزاده ضابطیفصل اول :بالای کوهفصل دوم :پیش پدربزرگ
فرانکلین بازی فوتبال را خیلی دوست دارد۰او توپ را روی پایش بارها وبارهاوبه هوا پرتاب میکند،بدون اینکه یک بار توپ به زمین بخورد۰خانم غاز توی پارک قدم می زد فرانکلین با ناراحتی گفت:من نمی توانم خیلی تند بدوم۰۰۰گروه سنی بنویسنده:پالت بورژواقصه گو :آزاده ضابطی
خواهر خرسی ولیزی با هم خیلی صمیمی بودند۰ با هم عروسک بازی ودوچرخه سواری می کردند۰آنها دوستهای خوبی برای هم بودند تا این که سوزی به شهر آنها آمد وبا بچه خرسها دوست شدولی خواهر خرسی خیلی بیشتر با او وقت می گذراند وکم کم لیزی از دست آنها ناراحت شده بود و۰۰۰از مجموعه داستان های خانواده خرسهای برنستایننویسنده :مارک وجن برنستینقصه گو :آزاده ضابطی
پپا یه ماهی داره به نام طلایی ویه روز پپا فکر میکنه که طلایی خیلی تنهاست وبه فکر پیدا کردن یه دوست براش می افته وبه همین دلیل به آکواریوم میروند تا برای طلایی از بین ماهی ها دوست پیدا کنند۰۰۰نویسنده :نویل استلی ومارک بیکرقصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی الف و ب
سارا از این که با هم کلاسی هایش به یک گردش علمی رفته حسابی هیجان زده است۰اما وقتی جلو ویترین اسباب بازی می ایستد تا ماشین مورد علاقه اش را نگاه کند از گروه ودوستانش جدا می شود ونمی تواند آنها راپیدا کند۰۰۰نویسنده :استوارت جی۰مورفیاز کتاب های مهارت های زندگیقصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی الف
فرانکلین ودوستانش نمی توانند بدون چرخ های کمکی دوچرخه سواری کنند۰ اما سگ آبی بدون چرخ های کمکی دوچرخه سواری می کرد۰خرس از بالای سرسره به سگ آبی نگاه کردوبا خوشحالی گفت:آفرین سگ آبی۰۰۰نویسنده : پالت بورژواقصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی الف وب
وزی وروزگاری ملکه وپادشاهی بودند که صاحب دختری شدند واین دختر به سفیدی برف وموهایی به سیاهی شب ولبهایی چون گل قرمز داشت و آنها اسم اورا سفید برفی گذاشتند اما بعد از مدتی مادر سفید برفی از دنیا رفت وپادشاه همسر دیگری گرفت که او زنی بدجنس بود ویک آینه جادویی داشت۰۰۰تهیه و تنظیم :آزاده ضابطیقصه گو :آزاده ضابطی
امروز مامان یک کیک پخته بود وه لایه ی زیرش پر از آناناس بود۰می خواستم یک ناخنک کوچولو بزنم ،که کیک افتاد روی زمین۰ای وای!گفتم :"ببخشید مامان"۰مامان گفت:"اشکالی ندا ره کریتر کوچولو۰لایه ی زیر وروی کیک با هم یکی شده۰ اتفاق است دیگر۰ پیش می آید۰"۰۰۰نویسنده :مرسر مایر قصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی ب و ج
پیتر پارکر در دوران کودکی پدر ومادر خود را از دست می دهد واز همین رو سرپرستی اش را به عموی او یعنی بن و زن عمویش می واگذار می شود وآنها از پیتر مانند فرزند خودشون مراقبت میکردند۰او یک نوجوان معمولی بودتا اینکه در آزمایشگاه علوم توسط یک عنکبوت رادیو اکتیو گزیده شد۰۰۰منبع کتاب مرد عنکبوتی نوشته فرانک بریوستهیه وتنظیم متن آزاده ضابطیقصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی ب و ج
مادر نگی به او گفت: بیا برویم پارک. اما نگی نگران بود که آفتاب پوستش را بسوزاند.دوست نگی به او گفت بیا بازی کنیم. اما نگی نگران بود که بازی را ببازد.خلاصه این که نگی همیشه و در هر حالی نگران بود. برای همین هیچ کاری را نمی توانست به خوبی انجام دهد ...نوشته تونی گراسقصه گو :آزاده ضابطیاز مجموعه فسقلی هامناسب گروه سنی الف و ب
شب شده و پپا و جورج دارند شام میخورند. دیگر وقت خواب است. ولی آنها خوابشان نمیآید. پپا میپرسد: «میشود فقط یک کوچولو برویم بیرون بازی کنیم؟»بابا میگوید: «باشد، ولی به شرط اینکه وقتی صدایتان زدیم زود برگردید.»پپا و جورج میروند تا قبل از خواب یک بار دیگر بازی کنند.از مجموعه دنیای پپاقصه گو :آزاده ضابطی
فرانکلین خواهر کوچولویش را دوست داردواز اینکه می تواند به او کمک کند خوشحال است۰ او به خواهرش کمک کردتا سرسره بازی کند۰اما فرانکلین متوجه چاله ی پایین سرسره نبود۰سرتا پای خواهرش گلی شده بود۰۰۰نویسنده : پولت بورژواقصه گو : آزاده ضابطیگروه سنی الف و ب
برادر خرسی اسباب بازی موجودات فضايی و فيلمهای ترسناک را خيلي دوست داشت و هميشه پولهايش را جمع میكرد تا از اين اسباب بازیها بخرد ولی خواهر خرسی اصلا" اين اسباب بازیها را دوست نداشت. يک روز برادر خرسی به سينما رفت تا فيلم جنگ موجودات فضايی را ببيند. شب هم او و هم خواهر خرسک كابوس ديدند. آنها خواب موجودات فضايی را ديدند و وحشتزده از خواب پريدند...نویسنده: استن وجن برنستینقصه گو :آزاده ضابطیرده سنی 6تا 9 سالاز مجموعه کتاب های خانواده خرس های برنستاین
سالها پیش در سرزمینی پادشاه وملکه ای زندگی می کردند که مدتها در آرزوی داشتن فرزند بودند وبالاخره بعد از سالها صاحب دختری شدند ۰ پرنسس کوچک را آرورا نامیدند وجشن بزرگی برپا کردند وهمه را به این جشن دعوت کردند از جمله پریان از آسمان و زمین و دریا هم برای دادن هدیه ودعای خیر به قصر دعوت شدند۰۰۰تهیه وتنظیم متن آزاده ضابطیقصه گو :آزاده ضابطی
حسنی پسر پرخوری هست که هرچه توی یخچال و روی میز می بیند،می خورد ۰اگر شکمش پا داشت حتما از دستش فرار می کرد۰۰۰نوشته فریبا کلهرقصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی الف و ب
دوباره زبان آرجی او را به دردسر انداخته است؛او در مدرسه و خانه جملاتی به زبان آورده که باعث ناراحتی دیگران و گریهی خواهرش شده است. او نمیداند جملاتش برای دیگران دردناک و آزاردهنده است.آرجی در ماجراهایی میآموزد که پیش از صحبت کردن باید موقعیتی را که در آن قرار دارد، بسنجد و کلمات مناسبتری برای بیان فکرهایش انتخاب کند.این کتاب با استفاده از موقعیتهای اجتماعی که کودکان با آنها مواجه میشوند، ارتباط میان فکر کردن و یافتن پاسخهای مناسب اجتماعی را توصیف کرده و منبع ارزشمندی برای آشنا کردن کودکان با اهمیت هوش اجتماعی است.نویسنده: جولیا کوک قصه گو :آزاده ضابطیگروه سنی ب و جدرباره نویسنده :جولیا کوک قبل از اینکه نویسنده و سخنران انگیزشی باشد، مشاور و معلم مدرسه بوده است. هماکنون، او به مناطق مختلفی سفر میکند و به کودکان با زبان خودشان میآموزد که چگونه مشکلاتشان را حل کنند. هدف اصلی کوک این است که با داستانهای شاد و بهیادماندنی بتواند راهحلهای موثر و کاربردی را برای مشکلات همیشگی زندگی به کودکان بیاموزد.او مدرک کارشناسیارشد در رشتهی مشاوره کودکان گرفته است و زمان بسیاری را با کودکان، والدین،آموزگاران میگذراند. جولیا برای نوشتن داستانهایش از زندگی و تجربه خود الهام میگیرد.
پرستو حاتمی
منم شبا راه میرم طرف یخچال میخورم و میخوابم اسم داداشم یزدانه و ۱۲ سالشه و ما شبا قصه های شما رو گوش میدم تا خوابمون ببره
Heliya Etemadi
ممنون خاله آزاده جان من دیانا هستم و هرشب با قصه های قشنگتون میخوابم. ممنونم که اینقدر مهربانی. من ۶ سال و خرده ای دارم و امسال مدرسه میرم. ممنونم ازتون
Nadia
شما خیلی با ذوق هستید ومهربون به جای مامانم برام کتاب میخونید وآهنگ زیبا میذارید
Nadia
ممنون آزاده جون مثل همیشه قصه تون آموزنده وجذاب بود
Kian Dayeripour
سلام من کیانم ۱۲ ساله از بندر انزلی اگه میشه از قصه تاشی آتیش پاره برامون بخونین راستی اینم بگم که من هر شب به قصههای شما گوش میکنم دم شما گرم منتظرتونم خدانگهدار