Discoverشعر | با صدای شاعر
شعر | با صدای شاعر

شعر | با صدای شاعر

Author: Schahrouz

Subscribed: 1,343Played: 48,782
Share

Description

شعرهای معاصر ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید
ــــــــــــــ♬ــــــــــــــ
برای شنیدن شعرها به تفکیک شاعر، در ساندکلاد ما، بخش پلی‌لیست‌‌ها را ببنید.
برای دانلود شعرها، در تلگرام ما عضو شوید.

🔁 لینک کانال تلگرام
https://t.me/schahrouzk

🔁لینک ساندکلاد
https://soundcloud.com/shah-rouz
262 Episodes
Reverse
▨ نام شعر: مردم گیاه▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــما آزموده‌ایم حریفان چه ابلهنداز قامت کلام برازنده کوته‌اندپیر طریقتند به‌شهر ادب ولیدر راه ملک شعر چو طفلان گمره‌اندمسند‌نشین خرگه فضلند و ای‌دریغهنگام نقد شعر همان میخ خرگه‌اندخردند و كوه‌پیکر، کاهند و کُه نشینمانند مویِ پیل نزاران فربه‌انددر لاف برگشاده‌ترند از دهان شیردر ذوق درکشیده‌تر از چشم روبه‌اندپنداشتی که معنی مردم‌گیاه چیست؟آنک نه‌مردمی که به مردم مشابه‌اندصفرند و خودبخود نه سزاوار اعتنازاعداد دیگر است اگر معتنابه‌اندلنگند و ایستاده چو نیلوفر از چنارپستند و سربلند که میرآخورِ شهندمشتی سگ‌اند؛ مرده‌خور و استخوان‌پرستکز سایه‌ی قبور به عیش مرفه‌اندبر روح مرده گرم‌ترند از دم جحیمبر جان زنده سردتر از باد دی‌مه‌اندتا یوسفی به چاه نیفتد عزیز نیستاینان اسیر یوسف افتاده در چه‌اندخاموش و آفرین‌خوان وین‌هردو نابه‌جاسرشان ز تن جدا که خروسان بی‌گه‌اندمعنای "اَه" به هیچ کتابی نیافتموینان درست و راست همان معنی اه‌اند▨دکتر مهدی حمیدی شیرازیاز کتاب شبی هم در آغوش دریا - صفحه ۴۷۷بیست و سوم خرداد ماه ۱۳۴۱ - تهران
▨ نام شعر: کجای جهان بگذارمت؟▨ شاعر: منوچهر آتشی▨ با صدای: منوچهر آتشی♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــکجای جهان بگذارم‌ اتتا زیباتر شود آن‌جا؟ستاره به ستارهبه جادوی ذهن و بال شهابگردانده‌امکاکل گل‌بویت رابه هر ستارهتاری داده‌امطُرّه‌ای به هر منظومهبه هر کهکشان دسته‌ایبه کیهانعطری داده‌امکه می‌گردد گیجگرد خویشکوچه به کوچه رفته‌امشهر به شهردیار به دیارنام‌ات رابه یاد هر پنجره آورده‌امبه یاد هر چارراهبه یاد هر بندرو فرودگاهتا نظام یافتهآشنایی‌هانظام یافتهتپش‌هاو جهانی شدهزبان ِاندوهبرگ به برگبرده‌ام طراوت رخسارت رابا بال پروانه و تار موی نسیمدرخت به درختو جنگل به جنگلو سبزینه‌ی جانت راقسمت کرده‌اممیان خشک‌های جهانتا جان یافته باشد هر چیزو ایستاده باشد هر چیزکمربستهبرابر بلندای خُرّمتکجای جهان بگذارمتتا زیباتر شود آن‌جا؟برگ به برگ و ساقه به ساقهبه باغ‌های جهان داده‌امنامت راو چشمانت رابه آسمان داده‌امتا ببینی مرا همکه نمی‌بینم جز تو رابا هزار چشم و هزار ستاره‌ی مَساماتمدر کوره راه ِ گندمآن جفت شادبال ِ سبک‌ پا را می‌بینی؟آن جفت ِ بال در بالکه در گذار ِ خودگلبرگ‌های سرخ شقایق رامثل هزار گله‌ی پروانهاز خواب ِ سرخ ِ رنگبیدار می‌کنند؟آن زائران مشهد ِ دیدارآن آهوان رعناآن جفت پارسا را می‌بینی؟اینجا ولی هنوزاز انبوه وهم خویشچشم مرا به حیرت می‌کاویو در کویر دور نگاهمطرحی به جز گریز نمی‌یابی
▨ نام شعر: لال‌پرست (کمالِ دار برای من کمال پرست)▨ شاعر: محمدعلی بهمنی▨ با صدای: محمدعلی بهمنی▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیری___________ شدیدا به شما پیشنهاد می‌کنم آلبوم صوتی «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» را از بیپ تیونز تهیه کنید. این آلبوم شامل ۱۳ غزل ناب، با صدای شاعر است.___________در این زمانه‌ی بی های‌و هویِ لال‌پرستخوشا به حالِ کلاغانِ قیل‌و‌قال پرستچگونه شرح دهم لحظه‌لحظه‌ی خود رابرای این همه ناباورِ خیال‌پرست؟به شب‌نشینیِ خرچنگ‌های مردابیچگونه رقص کند ماهیِ زلال‌پرسترسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتندبه پایِ هرزه‌علف‌های باغِ کال‌پرسترسیده‌ام به کمالی که جز اَنالحق نیستکمالِ دار برای منِ کمال‌پرستهنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری استبه تنگ چشمیِ (چشم تنگی) نامردمِ زوال‌پرست▨محمدعلی بهمنیاز کتاب شعر: گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شودصفحه‌ی ۱۹حمدعلی بهمنیاز کتاب شعر: گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شودصفحه‌ی ۱۹ــــــــدر خوانشِ شاعر از مصرع آخر، گفته شده «تنگ چشمیِ» ولی در کتاب (چاپ هشتم در اختیار بنده هست) نوشته شده: «چشم تنگی»
▨ نام شعر: مه (بیابان را سراسر مه گرفته است)▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــبیابان را سراسر مه گرفته است.چراغِ قریه پنهان استموجی گرم در خونِ بیابان استبیابان، خستهلب بستهنفس بشکستهدر هذیانِ گرمِ مه، عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند.«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است. [می‌گوید به خود، عابر] سگانِ قریه خاموش‌اند.در شولای مه پنهان، به خانه می‌رسم. گل‌کو نمی‌داند. مرا ناگاه دردرگاه می‌بیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است… با خود فکر می‌کردم که مه گرهمچنان تا صبح می‌پایید مردانِ جسور از خفیه‌گاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمی‌گشتند.»□بیابان راسراسرمه گرفته است.چراغِ قریه پنهان است، موجی گرم در خونِ بیابان است.بیابان، خسته لب‌بسته نفس‌بشکسته در هذیانِ گرمِ مه عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند…▨ احمد شاملو - ۱۳۳۲از دفتر شعر هوای تازهچاپ شده به سال ۱۳۳۶
▨ نام شعر: می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را▨ شاعر: قیصر امین‌پور▨ با صدای: شاعر▨ پالایش و تنظیم: شهروز────────می‌خواهمت چنانکه شب خسته خواب رامی‌جویمت چنانکه لب تشنه آب رامحو توام چنانکه ستاره به چشم صبحیا شبنم سپیده دمان آفتاب رابی‌تابم آنچنانکه درختان برای بادیا کودکان خفته به گهواره تاب رابایسته‌ای چنان که تپیدن برای دلیا آنچنان که بالِ پریدن عقاب راحتی اگر نباشی، می‌آفرینمتچونان که التهاب بیابان سراب راای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخیبا چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را
▨ نام شعر: آخرِ خط▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــرسیده‌ایم من و نوبتم به آخر خطنگاه دار، جوان‌ها بگو سوار شوند.▨مهدی اخوان ثالثمتخلص به م. امید
▨ نام شعر: قو▨ شاعر: نیما یوشیج▨ با صدای: احمد کیایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــصبح چون روی می‌گشاید مهرروی دریای سرکش و خاموشمی‌کشد موج‌های نیلی چهرجبّه‌ای از طلای ناب به دوش.صبحگه، سرد و تَر، در آن دم‌هاکه ز دریا نسیم راست گذر،گل مریم، به زیرشبنم‌هاشستشو می‌دهد بر و پیکر.صبحگه، که‌انزوای وقت و مکاندل‌رباینده است و شوق افزاست،بر کنارِ جزیره‌های نهانقامت با وقار قو پیداست.آن‌چنانی که از گلی دستهپیش نجوای آب‌ها تنها،وسط سبزه‌ی خزه‌بستهتنش از سبزه بیشتر زیبا.می‌دهد پایِ خود تکان، شایدکه کُند خستگی ز تن بیرون.بال‌های سفید بگشایدبپرد دربرابر هامون.بپرد تا بدان سوی دریادر نشیبِ فضای مثل سحر،برود از‌جهان خیره‌ی مابزند در میان ظلمت، پَر.برود در نشیمن تاریکبا خیالی که آن مصاحب اوست،در خطِ روشنی چو مو باریکبیند آن چیزها که در خورِ قوست.لکّ ابری که دور می‌مانَدموج‌هایی که می‌کنند صدا،وندر آن‌جا کسی نمی‌داندکه چه اشکال می‌شوند جدا.لیک مرغ جزیره‌های کبود،در همین دم که او به تنهاییسینه خالی ز فکر بود و نبودمی‌کند فکرهای دریایی.نظر انداخته سوی خورشید،نظری سوی رنگ های رقیقبا تکانی به بال‌های سفیدبجهیده‌ست روی آبِ عمیق.برخلافِ تصورِ همه، اومانده دیوانه‌ی حکایت آبگر کسی هست یا نه، ناظرِ قوقو در آغوشِ موج‌هاست به خواب.▨ نیما یوشیجبیستم فروردین ماه ۱۳۰۵
▨ نام شعر: آی عشق (بر سرمای درون)▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــهمهلرزشِ دست و دلماز آن بودکه عشقپناهی گردد،پروازی نهگریزگاهی گردد.آی عشق آی عشقچهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست.□و خنکای مرهمیبر شعله‌ی زخمینه شورِ شعلهبر سرمای درون.آی عشق آی عشقچهره‌ی سُرخ‌ات پیدا نیست.□غبارِ تیره‌ی تسکینیبر حضورِ وَهنو دنجِ رهاییبر گریزِ حضور،سیاهیبر آرامشِ آبیو سبزه‌ی برگچهبر ارغوانآی عشق آی عشقرنگِ آشنایتپیدا نیست.▨ احمد شاملو - ۱۳۵۱ــــــــــــاز دفتر ابراهیم در آتششامل شعرهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲
▨ نام شعر: همیشه با تو▨ شاعر: فریدون مشیری▨ با صدای: فریدون مشیری♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــمعنای زنده بودن ِ من، با تو بودن استنزديک، دورسير، گرسنهرها، اسيردلتنگ، شادآن لحظه‌ای که يی تو سر آيد مرا مبادمفهوم ِ مرگِ مندر راه ِ سرفرازی ِ تودر کنار تو مفهوم زندگي‌ استمعنای عشق نيز در سرنوشت منبا تو، هميشه با تو، برای تو زيستن
▨ نام قطعه:گردانه‌ی نامه‌ای به آسمان▨ شاعر: احمد حیدربیگی▨ با صدای: احمد حیدربیگی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــباید پیش از مرگ نامه‌ای به آسمان بنویسم...باید نامه‌ای به آسمان بنویسمبا امضای آدم‌های زیر طاقآدم‌های به فکر فرارآدم‌های به فکر نجاتآدم‌های بی‌قباله در پشت میله‌هاآدم‌های روی تخت‌های عمومیآدم‌های توی اردوگاهپشت مرزها، توی سلول‌هاآدم‌های بی‌سفر، آدم‌های توی پارک‌هابا عینک و عصاباید نامه‌ای به آسمان بنویسمبا امضای منو رستم‌های دوره‌گردو آرش‌های مسافرکشو سهراب‌های کلیه‌فروشو تهمینه‌های خیابانیشاید آدم‌های فضاییسم‌دار یا دم‌دار فرود آیندو ما را بیابنددر زیر لایه‌های فراموشیباید بنویسم به آسمان به قعر زمینبه چاه‌های فضاییبه غارهای باستانیبه کوه المپ، به زئوسبه سقراط و افلاطونبه اهرام ثلاثه، برای تمام فرعون‌هاباید بر کتیبه بنویسمبرای اعصار بی‌باروت، برای آدم‌های بلندِ بی‌سکوتبرای آدم‌های زیر بارانآدم‌های زیر آفتابدور از چشم حقوق بشر، دور از سازمان ملل، دور از حمایت حیواناتباید بنویسمباید بنویسمباید بنویسم▨ احمد حیدربیگی
▨ نام شعر: کبک‌های کیهانی (دست‌هایی شبیه بوسه)▨ شاعر:رضا براهنی▨ با صدای: رضا براهنی♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــصدای کف زدنت کبک‌های کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار می‌کندمنی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟ولی شکفته بادا لبان من که نیمه‌ماهِ نیم‌رخانِ تو را شبانه می‌بوسندفدای تو دو چشم من که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند‌ببینمت تو کجایی که چهره‌ات باغی استکه از هزار پنجرۀ نور می‌وزد هر صبح،و شانه‌های تو آنجا چه ابرهای سپیدی که بر بلندی آنها چه تاج چهره چه خورشیدی!منی که دست ندارم چگونه کف بزنم!به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریمو،گریه به رو، کجا؟و سایه پشت سرت چیست در شب این که شعر من است که از پشت پای تو می‌آیدچه دست‌هایی داریشبیه بوسه!و خاک از تو که لبریز می‌شود ببین چه جلگه‌ای آنجا که شانه می‌خورد از بوسه‌ها و نسیمکدام دست نیی چون تو را زده قطشبیه بوسه چه انگشتهای سبزی داری!نروبه من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریمو،گریه به رو،کجا؟بمان!منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟
▨ شعر: از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم▨ شاعر: حسین منزوی▨ با صدای: حسین منزوی♬ پالایش و تنظیم: شهروز────────♬────────از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریمآوار ِ پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم؟هنگامه‌ی حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم؟تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»کوریم و نمی‌بینیم ، ور نه همه بیماریمدوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته استامروز که صف در صف، خشکیده و بی‌باریمدردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی راتیغیم و نمی‌بّریم ، ابریم و نمی‌باریمما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خوابگفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!من راه تو را بسته ، تو راه مرا بستهامیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
▨ نام شعر: سکّه‌ها▨ شاعر: احمد حیدربیگی▨ با صدای: محسن احمدوندی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــبا سکّهٔ نارایج دقیانوسدر شهر می‌گردیمو هیچ سقّایی آن را به کاسهٔ آبی نمی‌خرد.□بیداریِ زودرسما را به هلاک خواهد افکند؛□ شتاب کنتا پیش از تاریکی به غار برگردیم....▨ احمد حیدربیگیاز دفتر شعر «لابیرنت» صفحه ۱۴۸چاپ شده به سال ۱۳۷۹
▨ نام شعر: گرگِ هار▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــگرگِ هاری شده‌ام،هرزه پوی و دله دوشب درین دشت زمستان‌زده‌ی بی‌همه‌چیزمی‌دوم، برده ز هر باد گرو.چشم‌هایم چو دو کانون شرار،صف تاریکی شب را شکَنَد.همه بی‌رحمی و فرمانِ فرار.گرگ هاری شده‌ام، خونِ مرا ظلمتِ زهرکرده چون شعله‌ی چشمِ تو سیاهتو چه آسوده و بی‌باک خرامی به بَرَم!آه، می‌ترسم، آه!آه، می‌ترسم از آن لحظه‌ی پر لذت و شوقکه تو خود را نگری،مانده نومید ز هرگونه دفاع،زیر چنگِ خشنِ وحشی و خونخوارِ منی.پوپکم! آهوکم!چه نشستی غافل؟کز گزندم نرهی، گرچه پرستار منی.پس از این دره‌ی ژرفجای خمیازه‌ی جادو‌شده‌ی غارِ سیاهپشت آن قله‌ی پوشیده ز برفنیست چیزی، خبری،ور تو را گفتم چیز دگری هست، نبود جز فریبِ دگریمن از این غفلتِ معصومِ تو، ای شعله‌ی پاک!بیشتر سوزم و دندان به جگر می‌فشرم.منشین با من، با من منشینتو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده‌ی من،چه جنونی، چه نیازی، چه غمی‌ست؟یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز،بر من افتد، چه عذاب و ستمی‌ست.دردم این نیست ولی،دردم این است که من بی تو دگراز جهان دورم و بی‌خویشتنم.پوپکم !آهوکم!تا جنون فاصله‌ای نیست از اینجا که منم.مگرم سوی تو راهی باشد،چون فروغِ نگهتورنه دیگر به چه کار آیم منبی تو؟ چون مرده‌ی چشمِ سیهت.منشین اما با من، منشینتکیه بر من مکن ای پرده‌ی طنازِ حریر!که شراری شده‌امپوپکم! آهوکم!گرگ هاری شده‌ام.▨مهدی اخوان ثالثمتخلص به م. امیداز دفتر شعر زمستانمنتشر شده به سال ۱۳۳۵ــــــــــپی‌نوشت: شعر در نسخه‌ی چاپ شده، با نسخه‌ی این خوانش تفاوت هایی دارد، این خوانش، در آخرین سالِ زندگی اخوان انجام شده و از نسخه‌ی چاپ شده‌ی قدیمی، طولانی‌تر و کامل‌تر است.
▨ نام شعر: سحرم دولت بیدار به بالین آمد▨ شاعر: شهریار (سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی)▨ با صدای: شاعر♬ پالایش و تنظیم: شهروزساندکلاد منـــــــــــــــــــــــــگل و شمعم به مزار دل خونین آمدگفت پاشو که مسیحات به بالین آمدناخدا نوح نبی بود که کشتی نجاتراه طوفان زد و با بار دل و دین آمدقاصد کوی خدا را چه بنامیم ای دوستچه به از آنکه به سر سوره یاسین آمدیارب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاهاین دعا کردم و از شش جهت آمین آمدجشن این کوکب و این کوکبه ی قدسی راهمه آفاق به آئینه و آیین آمدنامه ات با خط و خال ختنی هر جا رفتگوئیا قافله ی نافه اش از چین آمدآیتی خواندم از این نسخه ی قانون که شفاستچشم خود بینم از این سرمه خدا بین آمدخبری بود به یعقوب که یوسف در مصرمژده ای بود به فرهاد که شیرین آمدنوشی از داروی سیمرغ به سهراب رسیدیا که ویس از پی پرسیدن رامین آمدهمت ای پیر که با چنته خالی نرودگل مولا که به کشکول تبر زین آمددهن مانیو صورتگر چین میچایدکه تواند به چنین نقش نگارین آمدشهریار این غزل طرفه به تلقین سروشچون رقم خواست زدن خواجه به تحسین آمد
▨ نام گردانه: فریاد▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــاین گردانه، برشی از است از بخش اولِ شعر «یک مایه در دو مقام» سروده‌ی احمد شاملوـــــــــــــــــ...سطریشَطریشعرینجوایی یا فریادی گلودَرکه به گوشی برسد یا نرسدو مخاطبی بشنود یا نشنودو کسی دریابد یا نه که «چرا فریاد؟»یا «با چه مایه از نیاز؟»و کسی دریابد یا نه که «مفهومی بود این یا مصداقی؟صوت‌واژه‌یی بود این در آستانه‌ی زایشی یا فرسایشی؟ناله‌ی مرگی بود این یا میلادی؟فرمانِ رحیلِ قبیله‌مردی بود این یا نامردی؟خانی که به وادی برکت راه می‌نمایدیا خائنی که به کج‌راهه‌ی نامرادی می‌کشاند؟»و چه بر جای می‌مانَد آنگاهکه پیکانِ فریاداز چِلّهرها شود؟ ــ:نیازی ارضا شده؟پرتابه‌یی به در از خویشیا زخمی دیگر به آماجِ خویشتن؟و بگو با من بگو با من:که می‌شنودو تازهچه تفسیر می‌کند؟▨ احمد شاملونهم مرداد ۱۳۶۸از دفتر شعر مدایح بی‌صله
▨ نام شعر: تو و خورشید▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــتقدیم به رییس دانشمند دانشگاه تهران جناب آقای پرفسور رضا، که در جواب شعر «معنای عمر» قطعه‌ای ساخته بودند. ــــــــــــــــــگر چشمِ جان ز مهر تو خواندی حکایتیدر دل غمی نماندی و بر لب شکایتیدانی ز شعرِ نغز تو ام بر زبان چه رفت؟ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتیدر جسمِ دانش آن‌که تو را همچو جان دمیدکرد از کرم ز معجزِ عیسی حمایتیاکنون تو جای خویشی و خورشید جای خویششب را نهایتی و سحر را بدایتیمن ذره‌ای زمینی و پایان‌گرفته‌امتو چشمه‌ای فضایی و در حد غایتیزین‌روی وصف شعر من است از زبان تووصفِ نهایتی ز لبِ بی‌نهایتیپیش از تو آن که بود که از سرّ کائناتسنگین، به نثر بیهقی، آرد روایتی؟وانگه ز گفته‌ی حافظ کِشد مدامهر جا که یافت بیتی‌و در آن کنایتیبنویس، باز گو، به امساک مگذرانتشنه‌ست باغ شعر به ابر عنایتیبنویس تا بداند گیتی زبان ماشاهنشهی، گرچه ندارد ولایتیمگذار کین گروه زنخزن فزون کننداز آنچه کرده‌اند به عمدا جنایتیدانی که هرکه را زبان نیست، هیچ نیستکافیست نکته‌ای برِ اهل کفایتیبس رازها نهفتم در زیرِ هر سخنوان رازها تو خوانی و مردِ درایتی▨دکتر مهدی حمیدی شیرازی
▨ نام شعر: فرق مرد با زن▨ شاعر: عالمتاج قائم‌مقامی▨ با صدای: مریم کوشا▨ نقاشی پرتره: ابراهیم صدری ▨ پالایش و تنظیم: شهروز_________‌خواهرم پرسید فرق مرد و زن در چیست، گفتم: گویمت این قصه را با نکته‌ای سر بسته امادر دکان آفرینش جنس ما و اوست یکسانعمر ما طی می‌شود در کیسه‌ای در بسته امابر فراز کاخ هستی او به پرواز است و ما همجنبشی داریم در کنج قفس، پر بسته امادست قدرت فرش کرده‌ست از ازل باغ جنان رازیر پای مادران، بر روی مادر بسته اماناامید از بخت نتوان شد که بس درهای رحمتپیش روی ماست، تا دامان محشر بسته اماگر نبازی خویش را ای آشیان گم‌کرده ای زنغیر از این ره نیز باشد راه دیگر، بسته اماتا برون آید زن از این محبس مردآفریدهدست و پا باید، که هست ای جانِ خواهر، بسته اما▨عالمتاج قائم‌مقامیمتخلص به ژالهاز کتاب دیوان عالمتاج قائم‌مقامی (ژاله)، انتشارات ما، ۱۳۷۴: ۴۵
▨ نام شعر: دیدار و حضور▨ شاعر: ژاله علو▨ با صدای: ژاله علو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــباز یادت در دلم مستانه غوغا می‌کندز اشتیاقت آتشی در سینه بر پا می‌کندمی‌برد تا روزهای دورِ دیدار و حضوربر جمالت چشمِ دل غرق تماشا می‌کندرگ‌رگم پر می‌کند از سُکر عشقت دم‌به‌دمباز جانم را به بویت مست و شیدا می‌کندجمله ذراتِ وجودم می‌کِشد سویت به جذبواندر این جذبه مرا حیران و دروا می‌کند هر زمان گم می‌شود در سایه‌سارِ وهم‌هاجستجو کرده مرا هر گوشه پیدا می‌کندتا که بیند سازِ دل خاموش گشته، هر نفسچنگ بر چنگش زند شور و نواها می‌کندمی‌گشاید بال‌های اشتیاق جان منره‌گریزی از زمین تا آسمان وا می‌کندآفتابی می‌دمد خورشیدوار اندر دلمسینه‌ام روشن چو مهر عالم‌آرا می‌کنددر هجوم دردهای جان‌گزای زندگیبر شفایم معجزی همچون مسیحا می‌کندمی‌دهد دل بر دلم تا حرف دل گویم بدوپس وجودم را به ذکرت جمله گویا می‌کندژاله‌ها می‌بارد از چشمم به شوق روی توگوهرافشان دامنم را همچو دریا می‌کند▨ ژاله علومتخلص به ژاله
▨ نام شعر: صحرای بی پایان▨ شاعر: ابولحسن ورزی▨ با صدای: ابولحسن ورزی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــز عقلِ نکته‌بینان حل نشد هرگز معماییخوشا دیوانگی‌ها با حریفِ باده‌پیماییدمی از رنجِ حیرانی دل و جانم نیاسایدنه در آغوشِ محرابی، نه در پایِ چلیپاییطنین عشق و آزادی نمی‌آید به گوش مننه از آوازۀ دیری، نه از زنگ کلیساییکنشت و دیر و مسجد را چرا باید بنا کردن؟تو را گر می‌توان دیدن، ز هر سویی، به هر جایینهان از دیدۀ مایی و در دل‌هایِ ما پیدا*نه با مایی نه بی مایی، نه پنهانی نه پیداییز نقش عشق زیباتر ندارد زندگی نقشی*در این خوابِ پریشان، خوش‌تر از این نیست رویایی{نتابد گر فروغِ عِشق بر تاریکیِ دل‌ها*شبانِ تارِ ما را نیست صبحِ عالم‌آرایی}سرابِ زندگانی می‌فریبد تشنه‌کامان راتو گر سیرابِ عشقی، زین سرابت نیست پرواییدر این صحرای بی‌پایان، هزاران کاروان گم شدکه از ایشان نمی‌آید، نه پیغامی، نه آواییسواران بی‌خبر رفتند و این غم می کشد ما راکز آنان گردِ راهی نیست، در دامانِ صحرایی{غمِ فردا مخور امروز و، فرصت را غنیمت دانچه دانی کز پسِ امروز خواهی داشت فردایی؟}▨ابولحسن ورزیمتخلص به طالعـــــــــــپی‌نوشت اول: یکی از مشهورترین شعرهای ابولحسن ورزی، شعر با مطلع «آمد اما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود» است که شاید مشهورترین اثر وی باشد.پی‌نوشت دو: دو بیت در آکولاد آمده که در متن کتاب شعر ایشان هست اما در خوانش خوانده نشده است.
loading
Comments (384)

saeideh kamali

به به⚘️

Feb 11th
Reply

شهریار درطلوعی

از این آدم متنفرم(گلسرخی) این جماعتِ تندرویی که هیچ‌گونه اخلاقیاتی رو در کار سیاسی دنبال نکردند و باعث فروپاشی حکومت مبتنی بر قانون مشروطه شدند و یک انتقاد سازنده از آن سیستم نکردند و حکومت اسلامی فعلی رو ایجاد کردن همه‌ی اینها را هم میتونم به پایِ جانِشان که تقدیم مسیر تندروی‌شان کردند ،بگذارم اما دخل و تصرفی که با دروغ و جعل تاریخ به روایتِ وقایع زمانشان وارد کردند با هیچ‌چیز پاکشدنی نیست تا وقتی ما به عنوان ملت ایران حیات داریم،محکوم به تحمل خسارت ،از سمت آنان هستیمث

Feb 10th
Reply (3)

Ni Ma

اوه چه عکسی! شاملو رو با ریش ندیده بودم :)))

Feb 2nd
Reply

Haniye Salami

جانم... ♥️✨

Jan 27th
Reply

VAHID JAMSHIDI

چه کار مفیدی می‌کنید تو زندگیتون جناب شهروز بی‌نظیر هست همه‌ی کارهاتون👌❤️

Jan 23rd
Reply (1)

Шахрзод

من در آيينه رخ خود ديدم و به تو حق دادم آه مي‌بينم، می‌بينم تو به اندازه‌ی تنهايی من خوشبختی من به اندازه‌ی زيبايی تو غمگينم 🍃

Jan 23rd
Reply (1)

مهرزاد

به به❤

Jan 22nd
Reply (1)

زهرا عسگری

افتخار 🤍

Jan 22nd
Reply (1)

someone

با سلام و خسته نباشید، اهنگ پس ضمینه این شعر بر عکس تقریبا همه ی شعر های دیگه این کانال، اصلا مناسب نبود، به هر حال خدا قوت

Jan 20th
Reply (1)

moja

پادکست "راجع به" رو سرچ کنید و گوش کنید.

Jan 15th
Reply

aurora

این شعر قلبم رو لمس کرد✨ آرام باش عزیز من آرام باش...

Jan 12th
Reply (1)

someone

زبانم قاصر...

Jan 2nd
Reply (1)

Masoud soleymani

عالی بود👏👏🌸🌸

Jan 1st
Reply

مرتضی رمضان نژاد

اگه کسی مثل من تقریبا روزی یک ساعت همین دو دقیقه رو ریپیت می‌کنه اعلام حضور کنه

Dec 31st
Reply

مهرزاد

درجه یک❤

Dec 23rd
Reply

Hamed

عالی از فروغ بیشتر بذارید

Dec 23rd
Reply

شهریار درطلوعی

ما‌نیز در جوانی‌ با دوستان نوار بنان گوش میکردیم ،با خوردن و کشیدن‌،فراموش میکردیم ،پیرم‌حالا هنوز بیش از هر کار میکشم با تمامِ تلاشم در ماندگاری و به یاد داشتن، فراموش میشوم و فراموش میکنم نوار چایکفسکی و جت.رو تال و داریوش و شجریان و‌ بنان گوش میکنم که دوره‌ای که با هرکدام سعی میکردم فراموش کنم را فراموش نکنم به یاد بیارم دردها مانده‌اند وفهمم رسیده‌است تریاک یا متادون یا دوا در ماندن به یاد یا در یاد، بیفایده‌اند ،همواره و در غم فقدان جمع دوستان,حس خفه‌گی با بغض را به خود هموار میکنیم‌....

Dec 23rd
Reply (2)

شهریار درطلوعی

عجب شاعر بزرگی بوده یدالله رویایی و من هرگز کشفش نمیکردم. مرسی،خیلی ممنون از ثروتی که‌ به دست ما دادید. این عرض بنده صمیمانه و خالی از چاپلوسی‌ست. خودم‌ هیچوقت چنین‌ مجموعه‌ای به کسی ندادم.

Dec 23rd
Reply (3)

Mohammad Maarefvand

عالی خیلی زیبا. ممنون

Dec 22nd
Reply

Hamed

من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال می‌گیرم... ممنون از انتخاب شعر فوق العاده

Dec 22nd
Reply