Discover
شعر | با صدای شاعر

شعر | با صدای شاعر
Author: Schahrouz
Subscribed: 1,428Played: 52,781Subscribe
Share
© Schahrouz
Description
شعرهای معاصر ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید
ــــــــــــــ♬ــــــــــــــ
برای شنیدن شعرها به تفکیک شاعر، در ساندکلاد ما، بخش پلیلیستها را ببنید.
برای دانلود شعرها، در تلگرام ما عضو شوید.
🔁 لینک کانال تلگرام
https://t.me/schahrouzk
🔁لینک ساندکلاد
https://soundcloud.com/shah-rouz
ــــــــــــــ♬ــــــــــــــ
برای شنیدن شعرها به تفکیک شاعر، در ساندکلاد ما، بخش پلیلیستها را ببنید.
برای دانلود شعرها، در تلگرام ما عضو شوید.
🔁 لینک کانال تلگرام
https://t.me/schahrouzk
🔁لینک ساندکلاد
https://soundcloud.com/shah-rouz
270 Episodes
Reverse
▨ نام شعر: ای بیتو من، خراب▨ شاعر: نصرت رحمانی▨ با صدای: نصرت رحمانی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــای بیتو من، خراب!شب بیتو خستهاست.ای بیتو من سرابدیگر شتاب، توان را شکستهاست.در من، منی بهپاست،اما نرفته دلشدهای در عمیقِ خواب.جدایی، چه خیمهایدر شهر بسته استاما... نرفته دلشدهای در عمیقِ خواب.ای دیدهات شراب!{جرعه} نگاهیای بیتو دل خراب، {تباهی}.در کُنه من، غمِ تو در این پُر ستوه شبپرواز میکُند.در این شکسته شب چه سیاهی گرفته لِرد.ای بیتو من، خراب!{ای بیتو من، خرابِ خرابی!}دستان باددیوارهای جدایی کشیدهانددر روی خاک.این ظلم نیست؟ای بیتو من، خراب!ای بیتو من، خراب!شب، بیتو خسته است؛من، بیتو خستهام،و جدایاندرهمشکستهاند.ای بیتو،ای سراب!▨نصرت رحمانیاز دفتر شعر «میعاد در لجن» چاپ شده به سال ۱۳۳۵ــــــــــــــــپینوشت: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخهی چاپ شده در کتاب، تفاوتهایی دارد. شکل مکتوب شعر، در داخل آکولاد {} آمده است.
▨ نام شعر: شتر (نگاه کن به شتر آری) ▨ شاعر: سیمین بهبهانی▨ با صدای: سیمین بهبهانی♬ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــ و نگاه کن به شتر، آری، که چهگونه ساخته شد، بارینه زآب و گل که سرشتندش ز سراب و حوصله پنداریو سراب را همه میدانی که چهگونه دیدهفریب آمدو سراب هیچ نمیداند که چهگونه حوصله میآریو چهگونه حوصله میآری به عطش، به شن، به نمکزارانو حضورِ گستره را دیدن به نگاهی از سرِ بیزاریو نگاه کن که نگاه اینجا ز شیار شوره نشان داردچو خطوطِ خشک پس از اشکی که به گونههات شود جاریو به اشک بین که تهی کردت ز هر آنچه مایی آگاهیو تو این تهیشده را باید ز کدام هیچ بینباریو در این تهیشده میبینی هَیَمانِ اُشترِ عَطشان راکه جنون برآمده با صبرش نرود سبک به گرانباریو جنون دو نیشهی رخشان شد، به صف خشونت دندانهاکه ز صبر کینه به بار آید که ز کینه، زخم شود کاریو نگاه کن که به کینتوزی رگ ساربان زده با دندانز سراب حوصله تنگ آمد، و نگاه کن به شتر، آری
▨ نام قطعه: طناب دار▨ شاعر: فروغ فرخزاد▨ با صدای: فروغ فرخزاد▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــمن از جهانِ بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیمو این جهان به لانهی ماران مانند استو این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیستکه همچنان که تو را میبوسنددر ذهن خود طنابِ دار تو را میبافند▨فروغ فرخزادــــــــــــــــپینوشت: این گردانه تنها شامل چند سطر از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. که به انتخاب من تنظیم شده است
▨ شعر: دلتنگیها شماره یک▨ شاعر: یدالله رویایی▨ با صدای: یدالله رویایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز دوردست عمر،تا سرزمین میلادم،صدها هزار فرسخ بود.با اسبهای خسته كه راه دراز راتوفان ضربههای سم آرند ارمغان،با بوی خیس یال،و طبل بیقرار نفسها،پرواز تازیانهی خود را فراز راهافراشتم.انبوه لال فاصلهها را-این خیل خیرگیها را زیر پای خویش،انباشتم.دیدم كه شوق آمدن من،یكباره ازدحام عظیم سكوت شددیدم تولدم به دیارش غریب بودو سایهای كه سوخته ز آوارگی، هنوزدر آفتابها،دنبال لانهی تن منمیگردد.تنهایی زمین من، آنجابا صد شكاف بیهده، رویای سیل راخندیده استپیشانی شكستهی باروها،راز جهان برهَنِگی را به چشم دهر،باریده استاوج منارهها،كز هول تند صاعقه سرباختند،در بیزبانیاش -همه سرشار سنگ-خاموش مانده، وسعت شنهای دور رااندیشه میكند:شاید گریز سایهی بالی؟شاید طنین بانگ اذانی!...آن برجهای كهنه، كه ماندندبیبغبغوی گرم كبوترها،پرهای سرد و ریخته را دیریستبا بادهای تنها، بیدار میكنندو ریگزارها -كه نشانی ز رود و دشت-گویی درختها و صداها را،تكرار میكنندانصاف ماهتاب،در خواب جانورها،و خار بوتهها،شبهای شب تقدس میریزدو از بلند ریخته بر خاك،-از یادگار قلعهی مفقود-سودای اوج و همهمه میخیزدو بامها به ریزش هر بارانغربال میشوند-با خاكهایشان كه زمان گرسنه را،در آفتابهاش به زنجیر دیدهاند-اندامهای نور، به سودای سایههاپامال میشوند-با فوجشان كه ظلمت تسلیم رابیگاه در خشونت تقدیر دیدهاند--ای یادگارهای ویران!(تركیبی از غلاف تهی از مار)آن مار، آن خزندهی معصوممن بود كز میان شما بگریختو جلد گوهرین سر ویرانهها نهادتا روزگار -این بسیار-بگذشت...من از هراس عریانی،بر خویش جامه كردم نامم را.اینك كدام نام، مرا خواندهست؟ای یادها، فراوانیها!اینك كدام نیش؟آه ... ای من! ای برادر پنهانم!زخم گران مرا بنواز!من بازگشت، بیتو نتوانمدر پیش چشم خستهی من، باز شد-بار دگر ادامهی مانوس جادهها،توفان ضربههای سم و بوی خیس یال،ابعاد خیره، فاصلههای عبوس و لالمن با تولدم،در دور دست عمر،تبعید میشدمهمراه بیگناهیهایم،در آن سوی زمانه (كه دور از من،با سرنوشت های موعود جلوه داشت)،جاوید میشدم.▨شعر شماره ۱ از مجموعه دلتنگیهاشامل شعرهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶چاپ اول: ۱۳۴۶ــــــــــــــــــــتذکر: شماره شعرها ممکن است در چاپ های مختلف، متفاوت باشد. شمارهگذاری ما بر طبق کتاب ِ «مجموعه آثار یدالله رویایی» انتشارات نگاه، چاپ اول است.
▨ نام شعر: به معجزه باور کن▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــسه تابوتِ فریبسی کرور قاریِ موهوم، در رواقِ ملال!تاریخِ تاریکاز فراسوی فراموشیبا دهانِ غبار استمدادِ معجزه میکندکه باکرهئی در مراسم هفتاشعنینی هزار ساله به دنیا آورده است!با نگاهِ ای شگفتبه چه مینگری؟به چه مینگری از بامِ حیرتبا نگاهِ رنجات؟طومارِ بیانتهای مردگان را شماره مکن!کنار ضریحِ آستانهی قدسیدی تکبیرگویان از پگاهپیرهکرکسی قناری میخوانَد!گزارش رسمیِ روزنامهی صبح است این:به معجزه باور کن!▨ احمد شاملو - ۱۳۳۲این خوانش در سال ۱۳۷۳ و در استکهلم سوئد انجام شده است.لازم به ذکر است که این شعر هرگز اجازه چاپ نگرفت و در هیچ کتابی چاپ نشد
▨ نام شعر: بهار▨ شاعر: شمس لنگرودی▨ با صدای: شمس لنگرودی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــحیف نیستبهار باشدتو نباشی!از بس غلتیدتختهسنگِ سیزیفبه سنگریزه بدل شد.فردا آمدنی استحرفی در میان نیستاما از کجا در ارابهٔ او ما نیز بوده باشیم؟برخیز و بیابرخیز و به جاده نگاه نکنکه همیشه خود را به تاریکی میزندفهمیدهام هرکس چراغ جادهٔ خود باید بوده باشد.زندگی! چقدر سر به سرم میگذاریخودی به نظر میرسیبا تو که قهر میکنم میفهمم که مرا نمیشناسی.حیف نیستبهاراز سر اتفاق بغلتد در دستمآن وقتتو نباشی؟▨شمس لنگرودی
▨ نام شعر: خونریزیِ خزان▨ شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی▨ با صدای: شهروز▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــچگونه دوست ندارم من این دیاران راکه هر شقایقش آیینهای است یاران راتمامِ هستیِ من در شطِ سَحَر جاریستچو یاد آورم آن روشنیتباران راسپیده آینهگردانِ روحشان بادا!که روشنایِ دگر داد روزگاران رابهارِ زخمیِ این باغ، دلکش است هنوزاگرچه نغمه به لب خشک شد هزاران راقبایِ میرغضب سبز و خنجرش سُرخ استمخور فریبِ دروغ این سیاهکاران رابهوش باش که خونریزیِ خزان کوشدکه روحِ باغ فرامُش کند بهاران را▨ محمدرضا شفیعی کدکنی
▨ نام شعر: ترانههای خالقی (بخش سوم)▨ شاعر: جلال خالقی مطلق▨ با صدای: جلال خالقی مطلق▨ موسیقی: بداههنوازی سه تار کیا طبسیان در ماهور▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــآن خانه که من در آن شدم زاده، کجاست؟وآن دایه که بوسه بر لبم داده کجاست؟دل از غمِ یادِ کودکی خون شدهاستآن جامِ بلور و شیشهی باده کجاست؟▨گلچین چو برید شاخِ گل از پاچینگل گفت به ناکام چنین با گلچین؛امروز به شیراز دمی خندیدیمفردا ببَرَد غبارِ ما باد به چین▨جز خوردنِ می نمانده کاری باقیجز بارِ غمش نمانده باری باقیاز آنهمه یارانِ وفادار که بودغیر از می و غم، نمانده یاری باقی▨اکنون که ز عمر چند سالی باقیستاز بهر شراب، خردهمالی باقیستدر چهرهی یار خط و خالی باقیستدریاب گرت هنوز حالی باقیستــــــــــــ دکتر جلال خالقی مطلقاز کتاب شعر «آهوی کوهی در دشت» نشر همیشهـــــــــــجهت حمایت از دکتر خالقیمطلق، پیشنهاد میکنم کتاب رباعیات ایشان با نام «آهوی کوهی در دشت» نشر همیشه را تهیه کنید. نسخهای صوتی نیز، مشتمل بر حدود صد رباعی از کتاب، با صدای گرم خود ایشان در فیدیو موجود است که پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنید.این تذکر لازم است که صدا و تنظیم آن کتاب صوتی، با آنچه در اینجا ارایه میشود، متفاوت است. در اینجا تعداد بسیار محدودی از این رباعیات ارایه میشود تا صرفا شما عزیزان با سبک شعری ایشان آشنا شده و به تهیه آثار ایشان مصر گردید. امیدوارم خدشهای به کپیرایت اثر وارد نگردد.
▨ نام شعر: مردم گیاه▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــما آزمودهایم حریفان چه ابلهنداز قامت کلام برازنده کوتهاندپیر طریقتند بهشهر ادب ولیدر راه ملک شعر چو طفلان گمرهاندمسندنشین خرگه فضلند و ایدریغهنگام نقد شعر همان میخ خرگهاندخردند و كوهپیکر، کاهند و کُه نشینمانند مویِ پیل نزاران فربهانددر لاف برگشادهترند از دهان شیردر ذوق درکشیدهتر از چشم روبهاندپنداشتی که معنی مردمگیاه چیست؟آنک نهمردمی که به مردم مشابهاندصفرند و خودبخود نه سزاوار اعتنازاعداد دیگر است اگر معتنابهاندلنگند و ایستاده چو نیلوفر از چنارپستند و سربلند که میرآخورِ شهندمشتی سگاند؛ مردهخور و استخوانپرستکز سایهی قبور به عیش مرفهاندبر روح مرده گرمترند از دم جحیمبر جان زنده سردتر از باد دیمهاندتا یوسفی به چاه نیفتد عزیز نیستاینان اسیر یوسف افتاده در چهاندخاموش و آفرینخوان وینهردو نابهجاسرشان ز تن جدا که خروسان بیگهاندمعنای "اَه" به هیچ کتابی نیافتموینان درست و راست همان معنی اهاند▨دکتر مهدی حمیدی شیرازیاز کتاب شبی هم در آغوش دریا - صفحه ۴۷۷بیست و سوم خرداد ماه ۱۳۴۱ - تهران
▨ نام شعر: کجای جهان بگذارمت؟▨ شاعر: منوچهر آتشی▨ با صدای: منوچهر آتشی♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــکجای جهان بگذارم اتتا زیباتر شود آنجا؟ستاره به ستارهبه جادوی ذهن و بال شهابگرداندهامکاکل گلبویت رابه هر ستارهتاری دادهامطُرّهای به هر منظومهبه هر کهکشان دستهایبه کیهانعطری دادهامکه میگردد گیجگرد خویشکوچه به کوچه رفتهامشهر به شهردیار به دیارنامات رابه یاد هر پنجره آوردهامبه یاد هر چارراهبه یاد هر بندرو فرودگاهتا نظام یافتهآشناییهانظام یافتهتپشهاو جهانی شدهزبان ِاندوهبرگ به برگبردهام طراوت رخسارت رابا بال پروانه و تار موی نسیمدرخت به درختو جنگل به جنگلو سبزینهی جانت راقسمت کردهاممیان خشکهای جهانتا جان یافته باشد هر چیزو ایستاده باشد هر چیزکمربستهبرابر بلندای خُرّمتکجای جهان بگذارمتتا زیباتر شود آنجا؟برگ به برگ و ساقه به ساقهبه باغهای جهان دادهامنامت راو چشمانت رابه آسمان دادهامتا ببینی مرا همکه نمیبینم جز تو رابا هزار چشم و هزار ستارهی مَساماتمدر کوره راه ِ گندمآن جفت شادبال ِ سبک پا را میبینی؟آن جفت ِ بال در بالکه در گذار ِ خودگلبرگهای سرخ شقایق رامثل هزار گلهی پروانهاز خواب ِ سرخ ِ رنگبیدار میکنند؟آن زائران مشهد ِ دیدارآن آهوان رعناآن جفت پارسا را میبینی؟اینجا ولی هنوزاز انبوه وهم خویشچشم مرا به حیرت میکاویو در کویر دور نگاهمطرحی به جز گریز نمییابی
▨ نام شعر: لالپرست (کمالِ دار برای من کمال پرست)▨ شاعر: محمدعلی بهمنی▨ با صدای: محمدعلی بهمنی▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیری___________ شدیدا به شما پیشنهاد میکنم آلبوم صوتی «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» را از بیپ تیونز تهیه کنید. این آلبوم شامل ۱۳ غزل ناب، با صدای شاعر است.___________در این زمانهی بی هایو هویِ لالپرستخوشا به حالِ کلاغانِ قیلوقال پرستچگونه شرح دهم لحظهلحظهی خود رابرای این همه ناباورِ خیالپرست؟به شبنشینیِ خرچنگهای مردابیچگونه رقص کند ماهیِ زلالپرسترسیدهها چه غریب و نچیده میافتندبه پایِ هرزهعلفهای باغِ کالپرسترسیدهام به کمالی که جز اَنالحق نیستکمالِ دار برای منِ کمالپرستهنوز زندهام و زنده بودنم خاری استبه تنگ چشمیِ (چشم تنگی) نامردمِ زوالپرست▨محمدعلی بهمنیاز کتاب شعر: گاهی دلم برای خودم تنگ میشودصفحهی ۱۹حمدعلی بهمنیاز کتاب شعر: گاهی دلم برای خودم تنگ میشودصفحهی ۱۹ــــــــدر خوانشِ شاعر از مصرع آخر، گفته شده «تنگ چشمیِ» ولی در کتاب (چاپ هشتم در اختیار بنده هست) نوشته شده: «چشم تنگی»
▨ نام شعر: مه (بیابان را سراسر مه گرفته است)▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــبیابان را سراسر مه گرفته است.چراغِ قریه پنهان استموجی گرم در خونِ بیابان استبیابان، خستهلب بستهنفس بشکستهدر هذیانِ گرمِ مه، عرق میریزدش آهسته از هر بند.«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است. [میگوید به خود، عابر] سگانِ قریه خاموشاند.در شولای مه پنهان، به خانه میرسم. گلکو نمیداند. مرا ناگاه دردرگاه میبیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است… با خود فکر میکردم که مه گرهمچنان تا صبح میپایید مردانِ جسور از خفیهگاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمیگشتند.»□بیابان راسراسرمه گرفته است.چراغِ قریه پنهان است، موجی گرم در خونِ بیابان است.بیابان، خسته لببسته نفسبشکسته در هذیانِ گرمِ مه عرق میریزدش آهسته از هر بند…▨ احمد شاملو - ۱۳۳۲از دفتر شعر هوای تازهچاپ شده به سال ۱۳۳۶
▨ نام شعر: میخواهمت چنان که شب خسته خواب را▨ شاعر: قیصر امینپور▨ با صدای: شاعر▨ پالایش و تنظیم: شهروز────────میخواهمت چنانکه شب خسته خواب رامیجویمت چنانکه لب تشنه آب رامحو توام چنانکه ستاره به چشم صبحیا شبنم سپیده دمان آفتاب رابیتابم آنچنانکه درختان برای بادیا کودکان خفته به گهواره تاب رابایستهای چنان که تپیدن برای دلیا آنچنان که بالِ پریدن عقاب راحتی اگر نباشی، میآفرینمتچونان که التهاب بیابان سراب راای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخیبا چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را
▨ نام شعر: آخرِ خط▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــرسیدهایم من و نوبتم به آخر خطنگاه دار، جوانها بگو سوار شوند.▨مهدی اخوان ثالثمتخلص به م. امید
▨ نام شعر: قو▨ شاعر: نیما یوشیج▨ با صدای: احمد کیایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــصبح چون روی میگشاید مهرروی دریای سرکش و خاموشمیکشد موجهای نیلی چهرجبّهای از طلای ناب به دوش.صبحگه، سرد و تَر، در آن دمهاکه ز دریا نسیم راست گذر،گل مریم، به زیرشبنمهاشستشو میدهد بر و پیکر.صبحگه، کهانزوای وقت و مکاندلرباینده است و شوق افزاست،بر کنارِ جزیرههای نهانقامت با وقار قو پیداست.آنچنانی که از گلی دستهپیش نجوای آبها تنها،وسط سبزهی خزهبستهتنش از سبزه بیشتر زیبا.میدهد پایِ خود تکان، شایدکه کُند خستگی ز تن بیرون.بالهای سفید بگشایدبپرد دربرابر هامون.بپرد تا بدان سوی دریادر نشیبِ فضای مثل سحر،برود ازجهان خیرهی مابزند در میان ظلمت، پَر.برود در نشیمن تاریکبا خیالی که آن مصاحب اوست،در خطِ روشنی چو مو باریکبیند آن چیزها که در خورِ قوست.لکّ ابری که دور میمانَدموجهایی که میکنند صدا،وندر آنجا کسی نمیداندکه چه اشکال میشوند جدا.لیک مرغ جزیرههای کبود،در همین دم که او به تنهاییسینه خالی ز فکر بود و نبودمیکند فکرهای دریایی.نظر انداخته سوی خورشید،نظری سوی رنگ های رقیقبا تکانی به بالهای سفیدبجهیدهست روی آبِ عمیق.برخلافِ تصورِ همه، اومانده دیوانهی حکایت آبگر کسی هست یا نه، ناظرِ قوقو در آغوشِ موجهاست به خواب.▨ نیما یوشیجبیستم فروردین ماه ۱۳۰۵
▨ نام شعر: آی عشق (بر سرمای درون)▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــهمهلرزشِ دست و دلماز آن بودکه عشقپناهی گردد،پروازی نهگریزگاهی گردد.آی عشق آی عشقچهرهی آبیات پیدا نیست.□و خنکای مرهمیبر شعلهی زخمینه شورِ شعلهبر سرمای درون.آی عشق آی عشقچهرهی سُرخات پیدا نیست.□غبارِ تیرهی تسکینیبر حضورِ وَهنو دنجِ رهاییبر گریزِ حضور،سیاهیبر آرامشِ آبیو سبزهی برگچهبر ارغوانآی عشق آی عشقرنگِ آشنایتپیدا نیست.▨ احمد شاملو - ۱۳۵۱ــــــــــــاز دفتر ابراهیم در آتششامل شعرهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲
▨ نام شعر: همیشه با تو▨ شاعر: فریدون مشیری▨ با صدای: فریدون مشیری♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــمعنای زنده بودن ِ من، با تو بودن استنزديک، دورسير، گرسنهرها، اسيردلتنگ، شادآن لحظهای که يی تو سر آيد مرا مبادمفهوم ِ مرگِ مندر راه ِ سرفرازی ِ تودر کنار تو مفهوم زندگي استمعنای عشق نيز در سرنوشت منبا تو، هميشه با تو، برای تو زيستن
▨ نام قطعه:گردانهی نامهای به آسمان▨ شاعر: احمد حیدربیگی▨ با صدای: احمد حیدربیگی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــباید پیش از مرگ نامهای به آسمان بنویسم...باید نامهای به آسمان بنویسمبا امضای آدمهای زیر طاقآدمهای به فکر فرارآدمهای به فکر نجاتآدمهای بیقباله در پشت میلههاآدمهای روی تختهای عمومیآدمهای توی اردوگاهپشت مرزها، توی سلولهاآدمهای بیسفر، آدمهای توی پارکهابا عینک و عصاباید نامهای به آسمان بنویسمبا امضای منو رستمهای دورهگردو آرشهای مسافرکشو سهرابهای کلیهفروشو تهمینههای خیابانیشاید آدمهای فضاییسمدار یا دمدار فرود آیندو ما را بیابنددر زیر لایههای فراموشیباید بنویسم به آسمان به قعر زمینبه چاههای فضاییبه غارهای باستانیبه کوه المپ، به زئوسبه سقراط و افلاطونبه اهرام ثلاثه، برای تمام فرعونهاباید بر کتیبه بنویسمبرای اعصار بیباروت، برای آدمهای بلندِ بیسکوتبرای آدمهای زیر بارانآدمهای زیر آفتابدور از چشم حقوق بشر، دور از سازمان ملل، دور از حمایت حیواناتباید بنویسمباید بنویسمباید بنویسم▨ احمد حیدربیگی
▨ نام شعر: کبکهای کیهانی (دستهایی شبیه بوسه)▨ شاعر:رضا براهنی▨ با صدای: رضا براهنی♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــصدای کف زدنت کبکهای کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار میکندمنی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟ولی شکفته بادا لبان من که نیمهماهِ نیمرخانِ تو را شبانه میبوسندفدای تو دو چشم من که چشمهای تو را خواب دیدهاندببینمت تو کجایی که چهرهات باغی استکه از هزار پنجرۀ نور میوزد هر صبح،و شانههای تو آنجا چه ابرهای سپیدی که بر بلندی آنها چه تاج چهره چه خورشیدی!منی که دست ندارم چگونه کف بزنم!به من بگو که کجا میروی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل میشوند وَ ما به گریه روی میآریمو،گریه به رو، کجا؟و سایه پشت سرت چیست در شب این که شعر من است که از پشت پای تو میآیدچه دستهایی داریشبیه بوسه!و خاک از تو که لبریز میشود ببین چه جلگهای آنجا که شانه میخورد از بوسهها و نسیمکدام دست نیی چون تو را زده قطشبیه بوسه چه انگشتهای سبزی داری!نروبه من بگو که کجا میروی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل میشوند وَ ما به گریه روی میآریمو،گریه به رو،کجا؟بمان!منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟
▨ شعر: از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم▨ شاعر: حسین منزوی▨ با صدای: حسین منزوی♬ پالایش و تنظیم: شهروز────────♬────────از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریمآوار ِ پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم؟هنگامهی حیرانیست ، خود را به که بسپاریم؟تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»کوریم و نمیبینیم ، ور نه همه بیماریمدوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته استامروز که صف در صف، خشکیده و بیباریمدردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی راتیغیم و نمیبّریم ، ابریم و نمیباریمما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خوابگفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!من راه تو را بسته ، تو راه مرا بستهامیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
شیرین آمد...
عالی عالی 😍😇
مردم مُردم مردَم کاش میسوختم از آتش و میمردم و نزدیکی حسی به این انتظار حسرتباری که برخورد به بنبستِ یاءس سر است،انگار سرِ شاعر آزادی) زندگیم نبود. دیگه خیلی وقته که اخبار را در هیچکجا دنبال نمیکنم
🍀🌱🕊️
👌👌👌
چقد عاشق این مونولوگم
یاد همه عاشقان و آرزو مندان آزادی گرامی و زنده باد. هنوز در عشق به آزادی و توسعه همچون میرزا جهانگیرخان می سوزیم.
شعرهای شمس لنگرودی عزیز همیشه به طور اعجاب انگیزی، سر مسیرم قرار میگیرد و چون نجاتگری دستهایم را میگیرد🫠🕊️💫
ببخشید الان این با صدای خود سیمین بهبهانیه؟؟
به به⚘️
از این آدم متنفرم(گلسرخی) این جماعتِ تندرویی که هیچگونه اخلاقیاتی رو در کار سیاسی دنبال نکردند و باعث فروپاشی حکومت مبتنی بر قانون مشروطه شدند و یک انتقاد سازنده از آن سیستم نکردند و حکومت اسلامی فعلی رو ایجاد کردن همهی اینها را هم میتونم به پایِ جانِشان که تقدیم مسیر تندرویشان کردند ،بگذارم اما دخل و تصرفی که با دروغ و جعل تاریخ به روایتِ وقایع زمانشان وارد کردند با هیچچیز پاکشدنی نیست تا وقتی ما به عنوان ملت ایران حیات داریم،محکوم به تحمل خسارت ،از سمت آنان هستیمث
اوه چه عکسی! شاملو رو با ریش ندیده بودم :)))
جانم... ♥️✨
چه کار مفیدی میکنید تو زندگیتون جناب شهروز بینظیر هست همهی کارهاتون👌❤️
من در آيينه رخ خود ديدم و به تو حق دادم آه ميبينم، میبينم تو به اندازهی تنهايی من خوشبختی من به اندازهی زيبايی تو غمگينم 🍃
به به❤
افتخار 🤍
با سلام و خسته نباشید، اهنگ پس ضمینه این شعر بر عکس تقریبا همه ی شعر های دیگه این کانال، اصلا مناسب نبود، به هر حال خدا قوت
پادکست "راجع به" رو سرچ کنید و گوش کنید.
این شعر قلبم رو لمس کرد✨ آرام باش عزیز من آرام باش...