Discoverشعر با صدای شاعر
شعر با صدای شاعر

شعر با صدای شاعر

Author: Schahrouz Kabiri

Subscribed: 183,971Played: 4,080,052
Share

Description

شعر معاصر و ادبیات ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید. دانلود و شعرهای بیشتر در تلگرام ما.

ادبیات | شعر | غزل | ترانه | شعر نو | هنر | هوشنگ ابتهاج | احمد شاملو | شعرخوانی | براهنی | شهریار


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

187 Episodes
Reverse
▨ نام شعر: ای با تو درآمیخته چون جان تنم امشب ▨ شاعر: سیمین بهبهانی▨ با صدای: سیمین بهبهانی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــای با تو در آمیخته چون جان تنم امشبلعلت گل ِ مرجان زده بر گردنم امشبمریم صفت، از فیض تو ــ ای نخل برومندآبستن رسوایی فردا، منم امشبای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسودروشن شودت چشم، که تَر-دامنم امشبمهتابی و پاشیده شدی در شب جانماز پرتو لطف تو چنین روشنم امشبآن شمع فروزنده‌ی عشقم که برد رشکپیراهن فانوس به پیراهنم امشبگلبرگ نیم شبنم یک بوسه بسم نیسترگبار پسندم که ز گل خرمنم امشبآتش نه، زنی گرمتر از آتشم ای دوستتنها نه به صورت، که به معنی زنم امشبپیمانه‌ی سیمین ِ تنم، پر مِی عشق استزنهار از این باده، که مرد افکنم امشب▨ سیمین بهبهانی، نیمای غزل ِایران Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ شعر: مردی که خاکستری بود▨ شاعر: حسین منزوی▨ با صدای: حسین منزوی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــاین شعر را شاعر در رثای خودش و جوانی از دست رفته، سروده استــــــــــــــــــــمی‌آمد از برج ویران، مردی که خاکستری بودخرد و خراب و خمیده؛ تمثیل ویران‌تری بودمردی که در خواب‌هایش، همواره یک باغ می‌سوختآن‌سوی کابوس‌هایش، خورشید نیلوفری بودوقتی که سنگ بزرگی‌، بر قلب آینه می‌زدمی‌گفت خود را شکستم، کان خود نه من؛ دیگری بودمی‌گفت با خود:کجا رفت آن ذهن پالوده‌ی پاکذهنی که از هرچه جز مهر، بیگانه بود و بری بودافسوس از آن طفل ساده که برگ برگ کتاب‌اشزیبا و رنگین و روشن؛ تصویر خوش‌باوری بودطفلی که تا دیوها را مثل سلیمان ببنددتنهاترین آرزویش، یک قصه انگشتری بودافسوس از آن دل که بعد از پایان هر قصهتا صبح مانند نارنجِ جادو، آبستن صد پری بوددردا که دیری‌ست دیگر، شور سحرخیزی‌اش نیستآن چشم‌هایی که هر صبح، خورشید را مشتری بوددردا که دیری‌ست دیگر، زنگ کدورت گرفته‌ستآیینه‌ای کز زلالی، صد صبح روشنگری بوداکنون به زردی نشسته‌ست، از جرم تخدیر و تدخینانگشت‌هایی که یک روز، مثل قلم جوهری بود Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: سر کوه بلند▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــسر کوه بلند آمد سحر بادز توفانی که می‌آمد خبر داددرخت و سبزه لرزیدند و، لالهبه خاک افتاد و مرغ از چه‌چه افتادسر کوه بلند ابر است و بارانزمین غرق گل و سبزه‌ی بهارانگل و سبزهه‌ی بهاران خاک و خشت استبرای آن‌که دور افتد ز یارانسر کوه بلند آهوی خستهشکسته دست و پا، غمگین نشستهشکستِ دست و پا درد است، امانه چون دردِ دلش کز غم شکستهسر کوه بلند افتان و خیزانچکان خونش از دهانِ زخم و ریزاننمی‌گوید پلنگِ پیرِ مغرورکه پیروزید از ره، یا گریزانسر کوه بلند آمد عقابینه هیچش ناله‌ای، نه پیچ و تابینشست و سر به سنگی هشت و جان دادغروبی بود و غمگین آفتابیسر کوه بلند از ابر و مهتابگیاه و گل گهی بیدار و گه خواباگر خوابند اگر بیدار، گویندکه هستی سایه‌ی ابر است، دریابسر کوه بلند آمد حبیبمبهاران بود و دنیا سبز و خرمدر آن لحظه که بوسیدم لبش رانسیم و لاله رقصیدند با هم▨مهدی اخوان ثالثمتخلص به م. امیداز دفتر شعر آخر شاهنامه Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ شعر: شب آمد و دل ِ تنگم هوای خانه گرفت▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــشب آمد و دل ِ تنگم هوای خانه گرفتدوباره گریه‌ی بی‌طاقتم بهانه گرفتشکیب درد ِ خموشانه‌ام دوباره شکستدوباره خِرمن خاکسترم زبانه گرفتنشاط زمزمه، زاری شد و به شعر نشستصدای خنده، فغان گشت و در ترانه گرفتزِهی پسند کماندار فتنه کز بن تیرنگاه کرد و دو چشم ِ مرا نشانه گرفتامید عافیتم بود؛ روزگار نخواستقرار عیش و امان داشتم، زمانه گرفتزِهی بخیل ستمگر که هرچه داد به منبه تیغ، باز ستاند و به تازیانه گرفتچو دود، بی سر و سامان شدم که برق ِ بلابه خرمن‌ام زد و آتش در آشیانه گرفتچه جای گُل که درخت کهن ز ریشه بسوختازین سَموم نفس‌کُش که در جوانه گرفتدل گرفته‌ی من همچو ابر بارانیگشایشی مگر از گریه‌ی شبانه گرفت Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: بر سیم‌های برق▨ شاعر: گروس عبدالملکیان▨ با صدای: گروس عبدالملکیان▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــو امروزآن‌قدر شفافیمکه قاتلان درون‌مان پیداستو دریای شهرمانچنان خسته‌ستکه عنکبوتو بر موج‌هایش تار می‌بنددکاشکسی این مارها راعصا کندو کاش آن‌که استخوان‌هایم را می‌جَويدشعرهایم را از بر نبود.▨زنبورها را مجبور کرده‌ایماز گل‌هاى سمّیعسل بیاورند.و گنجشکی که سال‌هابر سیم برق نشستهاز شاخه‌ی درخت می‌ترسد.با من بگوچگونه بخندموقتی که دور لب‌هایم را مین‌گذاری کرده‌اندماکاشفان کوچه‌های بن‌بستیمحرف‌های خسته‌ای داریماین بارپیامبری بفرستکه تنها گوش کند▨ گروس عبدالملکیاناز دفتر سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام قطعه: در هاویه کیست؟▨ شاعر: فروغ فرخ‌زاد▨ با صدای: فروغ فرخ‌زاد▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــدر هاویه كیست كه تو را حمد می‌گوید ای خداوند؟در هاویه كیست؟نام تو را ای متعال خواهم سراییدنام تو را با عود ده تار خواهم سراييدزيرا كه به شكلی مهيب و عجيب ساخته شده‌اماستخوان‌هایم از تو پنهان نبود، وقتی كه در نهان به وجود می‌آمدمو در اسفل ِ زمين نقش‌بندی می‌گشتمدر دفتر تو همگی اعضای من نوشته شده  و چشمان تو ای متعال، جنين مرا دیده استچشمان تو جنين مرا ديده است▨فروغ فرخ‌زادـــــــــــــپی‌نوشت اول: این قطعه، شعر و دکلمه فروغ فرخ‌زاد است در فیلم مستند «خانه سیاه است». فروغ در توضیح گفته که این شعر/تک‌گویی‌ها با الهام از عهد عتیق، سروده است.پی‌نوشت دوم: در معنی «هاویه» باید گفت که دوزخ را گویند و هفتمین و پایین‌ترین طبقه از جهنم را Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: اختر چرخ ادب (قطعه‌ی شماره‌ی ۱۶۶)▨ شاعر: پروین اعتصامی▨ با صدای: آناهیتا فقیه▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــاین‌که خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین استگرچه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین استصاحب آن‌همه گفتار امروزسائل ِ فاتحه و یاسین استدوستان به که ز وی یاد کننددل بی‌دوست دلی غمگین استخاک در دیده بسی جان‌فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین استبیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت‌بین استهر که باشی و ز هر جا برسیآخرین منزل هستی این استآدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین استاندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین استزادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین استخرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است▨ رخشنده اعتصامیمشهور به پروین اعتصامی Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: ای دیو سپید پای در بند (قصیدهٔ دماوندیهٔ ۲)▨ شاعر: ملک الشعرا بهار▨ با صدای: ارژنگ آقاجری https://soundcloud.com/arjanga▨ عکس پوستر: مجید قهرودی https://x.com/Majidxfuture/status/1956692847094022464/photo/1▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــای دیوِ سپیدِ پای در بندای گنبدِ گیتی ای دماونداز سیم به سر، یکی کله‌خودز آهن به میان یکی کمربندتا چشم بشر نبیندت رویبنهفته به ابر چهرِ دلبندتا وارهی از دمِ ستورانوین مردم نحس دیو مانندبا شیرِ سپهر بسته پیمانبا اخترِ سعد کرده پیوندچون گشت زمین ز جور گردونسرد و سیه و خموش و آوندبنواخت ز خشم بر فلک مشتآن مشت تویی تو، ای دماوندتو مشتِ درشتِ روزگاریاز گردش قرن‌ها پس‌افکندای مشتِ زمین بر آسمان شوبر ری بنواز ضربتی چندنی نی تو نه مشت روزگاریای کوه، نیَم ز گفته خرسندتو قلبِ فسرده‌ی زمینیاز درد ورم نموده یک‌ چندتا درد و ورم فرو نشیندکافور بر آن ضماد کردندشو منفجر ای دلِ زمانهوان آتش خود نهفته مپسندخامش منشین سخن همی گویافسرده مباش خوش همی‌خندپنهان مکن آتش درون رازین سوخته‌جان شنو یکی پندگر آتش دل نهفته داریسوزد جانَت، به جانْت سوگندبر ژرف دهانت سخت بندیبر بسته سپهرِ نیو پُرفَندمن بندِ دهانت برگشایمور بگشایند بندم از بنداز آتش دل برون فرستمبرقی که بسوزد آن دهان بندمن این کنم و بود که آیدنزدیک تو این عمل خوشایندآزاد شوی و بر خروشیماننده‌ی دیو جسته از بندهرّای تو افکَنَد زلازلاز نیشابور تا نهاوندوز برق تنوره‌ات بتابدز البرز اشعه تا به الوندای مادرِ سرسپید بشنواین پندِ سیاه‌بخت فرزندبرکش ز سر این سپید معجربنشین به یکی کبود اورندبگرای چو اژدهای گرزه‌بخروش چو شرزه شیر ارغندترکیبی ساز بی‌مماثلمعجونی ساز بی‌هماننداز نار و سعیر و گاز و گوگرداز دود و حمیم و بخره و گنداز آتش آه خلق مظلومو از شعله‌ی کیفر خداوندابری بفرست بر سر ریبارانش زهول و بیم و آفندبشکن در دوزخ و برون ریزبادافرهِ کفرِ کافری چندزانگونه که بر مدینه‌ی عادصرصر شرر عدم پراکندچونان که بشارسان پُمپی‌ولکان‌ اجلِ معلق افکندبفکن ز پی این اساس تزویربگسل ز هم این نژاد و پیوندبرکن ز بن این بنا که بایداز ریشه بنای ظلم برکندزین بی‌خردانِ سفله بستاندادِ دلِ مردم خردمند▨ ملک‌الشعرا بهار۱۳۰۱ تهران ـــــــــتوضیح شاعر: این شعر در سال ۱۳۰۱ شمسی گفته شد. در این سال به تحریک بیگانگان هرج‌ومرج قلمی و اجتماعی و هتاکی و آزار وطن‌خواهان و سستی کار دولت مرکزی بروز کرده بود - این قصیده در زیر آن معانی در تهران گفته شده و پایتخت هدف شاعر قرار گرفته است Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: درآمیختن▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ موسیقی از: michal smorawinski▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــمجالبی‌رحمانه اندک بود وواقعهسختنامنتظر.از بهارحظِّ تماشایی نچشیدیم،که قفسباغ را پژمرده می‌کند.□از آفتاب و نفسچنان بریده خواهم شدکه لب از بوسه‌ی ناسیراب.برهنهبگو برهنه به خاکم کنندسراپا برهنهبدانگونه که عشق را نماز می‌بریم، ــکه بی‌شایبه‌ی حجابیبا خاکعاشقانهدرآمیختن می‌خواهم.▨ احمد شاملو - دی‌ماه ۱۳۵۱از دفتر شعر ابراهیم در آتش Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: دیدار▨ شاعر: نادر نادرپور▨ با صدای: نادر نادرپور▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــــــــمن او را دیده‌بودمنگاهی مهربان داشتغمی در دیدگانش موج می‌زدکه از بختِ پریشانش نشان داشتنمی‌دانم چرا هر صبح، هر صبحکه چشمانم به بیرون خیره می‌شدمیان مردمش می‌دیدم و بازغمی تاریک بر من چیره می‌شدشبی در کوچه‌ای دوراز آن شب‌ها که نور آبی ماهزمین و آسمان را رنگ می‌کرداز آن مهتاب شب‌های بهاریکه عطر گل فضا را تنگ می‌کرددر آنجا، در خَمِ آن کوچه‌ی دورنگاهم با نگاهش آشنا شدبه یک دَم آن‌چه در دل بود گفتیمسپس چشمان ما از هم جدا شداز آن شب دیگرش هرگز ندیدمتو پنداری که خوابی دلنشین بودبه من گفتند او رفتنپرسیدم چرا رفتولی در آن شب بدرود، دیدمکه چشمانش هنوز اندوهگین بود▨ نادر نادرپور از کتاب: شعر انگور Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: وقت باریدن▨ شاعر: هوشنگ چالنگی▨ با صدای: هوشنگ چالنگی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــ وقت باریدن باران ای دوستهرکسی تنهاستتوی تنهاییپسری را باران شاعر کرددختری را گریاندپشت این پنجره، من می‌شنومریزش باران، تنهایی را می‌خوانَدریزش باران، تنهایی را می‌گویدوقت باریدن باران بودکه کسی را از از مرزباد با خود آورد!وقت باریدن باران بودکه جوانی لاغر ظاهر شد در کوچهو زنی نادم شدوقت باریدن باران بود.▨ هوشنگ چالنگیبیست و پنجم مهر ماه ۱۳۴۶از کتاب مجموعه کامل اشعار هوشنگ چالنگی چاپ افراز صفحه ۲۳۵ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: ایرانه خانم زیبا▨ شاعر:رضا براهنی▨ با صدای: شاعر▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــ*این شعر توسط شاعر به دوستان شاعر «نسرین الماسی-حسن زرهی» تقدیم شده است*تاریخ و مکان نگارش این شعر: تورنتو- جولای ۱۹۹۷به علت محدودیت کاراکتر، متن شعر در اینجا نیامده است Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ شعر: چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی▨ شاعر: حسین منزوی▨ با صدای: حسین منزوی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــچگونه بال‌زنم تا به ناکجا که توییبلند می‌پرم اما نه آن‌هوا که توییتمام طول خط از نقطه‌ی که پر شده است؟از ابتدا که تویی تا به انتها که توییضمیرها بدل اسم اعظم‌اند همهاز «او» و «ما» که منم تا «من» و «شما» که توییتویی جواب سوال قدیم ِبود و نبودچنان‌چه پاسخ هر چون و هر چرا که توییبه عشق، معنی پیچیده داده‌ای و به زنقدیم ِتازه و بی‌مرزِ بسته تا که توییبه رغم خار مغیلان نه مرد نیم‌رهماز این سفر همه پایان آن خوشا که توییجدا از این من و ما و رها ز چون و چراکسی نشسته در آن‌سوی ماجرا که تویینهادم آینه‌ای پیش روی آینه‌اتجهان پر از تو و من شد پر از خدا که توییتمام شعر مرا هم ز عشق دم زده‌اینوشته‌ها که تویی نانوشته‌ها که تویی Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: پسته ▨ شاعر: سیمین بهبهانی▨ با صدای: سیمین بهبهانی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــــکودک روانه از پی بود، نق‌نق‌کنان که: من پستهپول از کجا بیارم من؟ زن ناله کرد آهستهکودک دوید در دکّان، پایی فشرد و عَرّی زدگوشش گرفت دکان‌دار: کو صاحبت، زبان‌بستهمادر کشید دستش را: دیدی که آبرومان رفت؟کودک سری تکان می داد؛ دانسته یا ندانستهیک سیر پسته صد تومان! نوشابه، بستنی... سرسام!اندیشه کرد زن با خود، از رنجِ زندگی خسته:دیروز گردوی تازه دیده است و چشم پوشیده‌ستهر روز چشم‌پوشی‌هاش با روزِ پیش پیوستهکودک روانه از پی بود، زن سوی او نگاه افکندبا دیده‌ای که خشمش را باران اشک‌ها شستهناگاه جیب کودک را پر دید ــ وای! دزدیدی؟کودک چو پسته می‌خندید، با یک دهان پر از پسته▨سیمین بهبهانی Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ شعر: دلتنگی‌ها ۸ (تحرک متروک)▨ شاعر: یدالله رویایی▨ با صدای: یدالله رویایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــــــــــبا کاروان ِمنتحرک ِمتروکصحرا مجال ِصحبت بودو کاروان که فرصت ِاندیشه رااز صحنه‌ی نمکزاربر می‌گرفتپیمانه‌های سرخ ِعطش رابا خواب ِباستانی ِکاریزپُر می‌کردما از میان ِاستراحت ِشرقی می‌رفتیمپستان‌های تشنه‌ی زن‌هامانبا دکمه‌های مردانهشب را نگاه می‌کردند▨ در برخی نسخه‌ها؛ پستان‌های بی‌شیر مادران)با دکمه‌هایی از شیر(شب را به جاده‌های شیری می‌دادند▨و چشم‌های خسته‌ی مردانبر کهکشانشروع شن‌هاجاری بودبر گرد ای تحرک ِمتروکاینجا نه ابر، نه گذر ِباددیریست تا معاش ِنبات راپیغامی از سواحل ِتبخیر نیستو سرنوشت ِآبدر سفره‌های زیرزمینیتقطیر ِآسمان را از یاد برده است▨شعر شماره ۸ از مجموعه دلتنگی‌هاشامل شعرهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶چاپ اول: ۱۳۴۶ــــــــــــــــــــتذکر: شماره شعرها ممکن است در چاپ های مختلف، متفاوت باشد. شماره‌گذاری ما بر طبق چاپ اول کتاب است. اما در کتاب ِ «مجموعه آثار یدالله رویایی» انتشارات نگاه، چاپ اول، به دلیل سانسور، این شعر کلا حذف شده و موجود نیست Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: سرودِ نیم‌شب▨ شاعر: اسماعیل خویی▨ با صدای: اسماعیل خویی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــسرود ماست نیم‌شب آرینیم‌شب سرود ماست که خاموش استمیان ما سخنی نیستو عشقِ بالغِ مانگاه و آغوش استمیان ما سخنی نیستدر آستانه‌ی آغوشبا بوسه ای درازابدیت را با او می‌گویمو عشق در خاموشی گل می‌دهد▨ اسماعیل خویی Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: آفتاب می‌شود▨ شاعر: فروغ فرخزاد▨ با صدای: یاسمن زعفرانلو▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــنگاه کن که غم درون دیده‌امچگونه قطره‌قطره آب می‌شودچگونه سایهٔ سیاه سرکشماسیر دست آفتاب می‌شودنگاه کن!تمام هستی‌ام خراب می‌شودشراره‌ای مرا به کام می‌کشدمرا به اوج می‌بردمرا به دام می‌کشدنگاه کن!تمام آسمان منپر از شهاب می‌شودتو آمدی ز دورها و دورهاز سرزمین عطرها و نورهانشانده‌ای مرا کنون به زورقیز عاج‌ها، ز ابرها، بلورهامرا ببَر امید دلنواز منببَر به شهر شعرها و شورهابه راه پُر ستاره می‌کشانی‌امفراتر از ستاره می‌نشانی‌امنگاه کنمن از ستاره سوختملبالب از ستارگان تب شدمچو ماهیان سرخ‌رنگ ساده‌دلستاره‌چین برکه‌های شب شدمچه دور بود پیش از این زمین مابه این کبود غرفه‌های آسمانکنون به گوش من دوباره می‌رسدصدای توصدای بال برفی فرشتگاننگاه کن که من کجا رسیده‌امبه کهکشان، به بی‌کران، به جاودانکنون که آمدیم تا به اوج‌هامرا بشوی با شراب موج‌هامرا بپیچ در حریر بوسه‌اتمرا بخواه در شبان دیرپامرا دگر رها مکنمرا از این ستاره‌ها جدا مکننگاه کن که موم شب به راه ماچگونه قطره‌قطره آب می‌شودصراحی سیاه دیدگان منبه لای‌لایِ گرم تولبالب از شرابِ خواب می‌شودبه روی گاهواره‌های شعر مننگاه کنتو می‌دمی و آفتاب می‌شود▨از کتاب مجموعه سروده‌های فروغ فرخزادانتشارات شادان، چاپ اولصفحهٔ ۲۳۰ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر (ترانه): هجرت▨ شاعر: شهیار قنبری▨ با صدای: شهیار قنبری▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــ(ما)با سقوط دستای تودر تنم چیزی فرو ریختهجرتت اوج ِ صدامواز فراز ِ شاخه آویختای زلالِ سبزِ جاریجای خوب ِ غسل ِ تعمیدبی تو باید مُرد و پژمردزیر ِ خاک ِ باغچه پوسیدفصلی که من با تو ما شدفصل ِ سبز ِ خواهش ِ برگفصلی ما بی تو من شدفصل ِ خاکستریِ مرگتو بگو جز تو کدوم رودناجی ِ لب‌تشنگی بود؟جز تو آغوش ِ کدوم باغسایه‌گاه ِ خستگی بودبی تو باید، بی تو بایدتا نفس دارم ببارممن برای گریه کردنشونه هاتو کم میآرم چشم تو با هق‌هق منبا شکستن آشنا نیستاین شکستن بی‌صدا بودهر صدایی که صدا نیستای رفیق ِ ناخوشی‌هااین خوشی باید بمیرهجز تو همراهی ندارمتا شب از من پس بگیرهبا تو بدرود ای مسافرهجرت تو بی خطر بادپُر تپش باشه دلی کهخون به رگ‌های تنم دادفصلی که من باتو ما شدفصل سبز خواهش برگفصلی که ما بی تو من شدفصل خاکستری مرگ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: با نسیم صبا▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــمی‌خواست ز من باد صبا دوش پیامیتا چون گذرد عرضه کند بر لب بامیگفتم که چه گویم به تو؟ ای قاصد محبوب!جز آن که بگویم که رسانیش سلامیور از من دلخسته بپرسد، که نپرسد!گویی که بر او می‌گذرد صبحی و شامیحیرت‌زده از دام سپید و سیه عمرچون مرغ شکیباست که افتاده به دامیافسوس! هنوزش قفس تن نشکسته استاو نیز به تنگ است از این‌گونه دوامیچون غنچه فرو برده سر خود به گریبانچون تیغ نهان گشته به تاریک نیامیوآن بلبل خوش‌لهجه که پیوسته همی‌خوانداکنون دو بهار است که ناگفته کلامی!هرچند دگر زندگی‌اش نیست نمرده‌ستبر سرحد این هر دو گرفته‌ست مقامیزنده است؛ اگر زنده توان خواند و توان گفتآن را که بود رنج قعودی و قیامی!مرده است؛ اگر مرده توان گفت و توان خواندآن را که نه اندیشه‌ی ننگ است و نه نامی!در دیده‌ی او کار جهان مسخره آیدگر مسخره‌ای باشد در بند نظامیامروز بدین نکته رسیده است که گیتینه عیش تمامی‌ست نه اندوه تمامی!رویای فریبنده‌ی لرزان دروغی‌ستچه در بر شاهی و چه در پیش غلامی!نوشین عسلی دارد آمیخته با زهربا قهر بنوشانده به هر خاصی و عامی!تلخ است به هر حال همه کام و دهان‌هاچون تلخ شود کام چه یک جرعه چه جامی!تو خرم و خوش باش؛ که گر هیچ خوشی هستآن‌ راست که نشناخت حلالی ز حرامی!ورنه برِ من زندگی آنقدر نیرزدکز وی برسد یا نرسد مرد به کامی!!گر من نه به شادی گذراندم همه‌ی عمرای آنکه به شادی گذراندیش! کدامی؟▨دکتر مهدی حمیدی شیرازیدوازدهم تیرماه ۱۳۲۳ - شیرازاز کتاب: اشک معشوق صفحه‌ی۳۱۳ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
▨ نام شعر: آواز کرک▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــبَده … بَد بَدچه امیدی؟… چه ایمانی؟…کَرَک جان خوب می‌خوانیمن این آواز پاکت را در این غمگین‌خراب‌آبادچو بوی بال‌های سوخته‌ات پرواز خواهم دادگَرَت دستی دهد با خویش، در دنجی فراهم باشبخوان آواز تلخت راولیکن دل به غم مسپارکَرَک جان! بنده‌ی دم باشبَده … بَد بَدره هر پیک و پیغام و خبر بسته‌ستنه تنها بال و پر، بالِ نظر بسته‌ستقفس تنگ است و در، بسته‌ستکَرَک جان! راست گفتی، خوب خواندی، نازِ آوازتمن این آوازِ تلخت رابَده … بَد بَد …دروغین بود هم لبخند و هم سوگنددروغین است هر سوگند و هر لبخند!و حتی دلنشین‌آوازِ جفتِ تشنه‌ی پیوندمن این غمگین‌سرودت راهم آوازِ پرستوهای آهِ خویشتن، پرواز خواهم دادبه شهر آواز خواهم دادبَده … بَد بَد … چه پیوندی؟ چه پیمانی؟کَرَک جان! خوب می‌خوانیخوشا با خود نشستن، نرم‌نرمک اشکی افشاندنخوشا پیمانه‌ای دور از حریفانِ گران‌جانی▨مهدی اخوان ثالثمتخلص به م. امیداز دفتر شعر زمستانمنتشر شده به سال ۱۳۳۵ــــــــــپی‌نوشت: شعر در نسخه‌ی چاپ شده، با نسخه‌ی این خوانش، کم وبیش تفاوت‌هایی دارد Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
loading
Comments (1598)

Hasan Kamalian

کاش شوریدگی کاش کودکی کاش معصومیت بجای بهشت همین جا بود حسین جان

Sep 18th
Reply

میلاد فروتن

دروغین بود هم لبخند هم سوگند...

Sep 18th
Reply

میلاد فروتن

باتو بدرود ای مسافر...

Sep 18th
Reply

Hasan Kamalian

فوق‌العاده

Sep 18th
Reply

Arezoo Nikan

بسیار زیبا...مشاعیر فرهیخته جایگاهی بالا در نظرند و خوش باد این ارجِ وجودشان..

Sep 17th
Reply

Arezoo Nikan

شاملو را قضاوت نکنیم...شاید او حقیقت را با آیدا زیست...

Sep 17th
Reply

Narges Ahmady

و در آخر عشق یه نیروی متعالی و شفابخشه...!🩷✨️

Sep 17th
Reply

Narges Ahmady

شعر خیلی شعر غم انگیزیه‌ چون هم فرسایش روحی شاعر رو نشون میده در برابر سختی های زندگیش ، هم اینکه در گذشته چقد معصوم و پاک بوده و اونارم‌ از دست داده و هم اینکه رو آورده به عادت های ناسالم ، اما با این حال یه قسمت از شعرش خورشید نیلوفری هم هست که نشون میده هنوزم بارقه ای از امید و معنویت و عشق در وجودش باقی مونده🫠✨️

Sep 17th
Reply

Narges Ahmady

این شعر بهار نشون میده که چقد سرزمین و مردمش رو دوست داشته...!🪷

Sep 16th
Reply

Ali Rouzban

درود‌وسپاس 🎉🙏

Sep 15th
Reply (2)

fateme parsaei

واقعا چرا باید الان این صفحه رو پیدا کنم؟ معرکه است، همه باید داشته باشنش💫

Sep 15th
Reply (1)

حسین طهماسبی

سلام. ممنونم از سازنده این پادکست های ارزشمند. امیدوارم در پناه خدای مهربان سالم و شاد باشید

Sep 15th
Reply (1)

Arghavan

🌺🌺🌺🌺🌺🌺

Sep 15th
Reply

Salehe Mahmoodi

خون شوی ای دل ... شهریار بی نظیره ..

Sep 14th
Reply

Mahsa Baratpoor

و عشق در خاموشی ، گل می دهد…✨

Sep 14th
Reply

Mahsa Baratpoor

چه صدای آرامش بخش و منحصر بفرس داره اخوان ثالث✨🫂

Sep 14th
Reply

hiva hamedi

به راستی که اورا از گیسوان بلندش شناختند..

Sep 14th
Reply

hiva hamedi

با من بگو چگونه بخندم وقتی که دور لب‌هایم را مین‌گذاری کرده‌اند..

Sep 14th
Reply

hiva hamedi

این با پیمبری بفرست که تنها گوش کند..

Sep 14th
Reply

masud

همشهری عزیز یادت گرامی

Sep 13th
Reply