شعر با صدای شاعر

<p>شعر معاصر و ادبیات ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید. دانلود و شعرهای بیشتر در <a href="t.me/schahrouzk" rel="noopener noreferrer" target="_blank">تلگرام ما</a>.</p><p>ادبیات | شعر | غزل | ترانه | شعر نو | هنر | هوشنگ ابتهاج | احمد شاملو | شعرخوانی | براهنی | شهریار</p><hr /><p style="color: grey; font-size: 0.75em;"> Hosted on Acast. See <a href="https://acast.com/privacy" rel="noopener noreferrer" style="color: grey;" target="_blank">acast.com/privacy</a> for more information.</p>

احمدرضا احمدی | قلب تو

▨ نام شعر: قلب تو▨ شاعر: احمدرضا احمدی▨ با صدای: احمدرضا احمدی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــقلب تو هوا را گرم كرددر هوای گرمعشق ما تعارفِ پنیر بود وقناعت به نگاه در چاه آبمردم كه در گرمااز باران آمدندگفتي از اتاق بروندچراغ بگذارندمن تو را دوست دارمای توای تو عادلتو عادلانه غزل رادر خوابدر ظرف‌هاي شكستهتنها نمی‌گذاریدر اطراف انفجاريك شاخه‌‌ی له‌شده‌ی انگور استقضاوت فقط از توستشاخه‌‌ ابريشم را از چهره‌ات برمی‌دارمگفتم از توستگفتی: نه، باد آورده استهنگام كه در طنز خاكستری زمستانزمين را تازيانه میزدیخون شقايق از پوستم بر زمین ریخت”▨ احمدرضا احمدیاز مجموعه شعرِ تمام آن سال‌هانشر مرکز، چاپ ۱۳۷۱ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-30
02:17

حمید مصدق | چه کسی باور کرد

▨ نام شعر: چه کسی باور کرد▨ شاعر: حمید مصدق▨ با صدای: حمید مصدق▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــگاه می‌اندیشمخبر مرگ مرا با تو چه کس می‌گوید؟آن زمان که خبر مرگ مرااز کسی می‌شنویرویِ زیبای تو را کاشکی می‌دیدمشانه‌بالازدنت را -بی‌قید -و تکان‌دادن دستت که؛ مهم نیست زیادو تکان دادن سر را که؛«عجیب! عاقبت مُرد؟ افسوس!»کاشکی می‌دیدممن به خود می‌گویمچه کسی باور کردجنگل جان مراآتش عشق تو خاکستر کرد!؟با من اکنون چه نشستن‌هاخاموشی‌هابا تو اکنون چه فراموشی‌هاچه کسی می‌خواهد من و تو ما نشویم؟خانه‌اش ویران باد!▨حمید مصدق———پی‌نوشت: این قطعه، یک شعر مستقل نیست؛ بلکه برشی از قصیده‌ی بلند «آبی خاکستری سیاه» است. متن همین بخش هم بعدا توسط شاعر کامل‌تر شده و تغییراتی داشته. اما از نسخه‌ی تکمیلی آن، متاسفانه خوانشی با صدای شاعر در دسترس نیست. Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-29
02:58

حسین منزوی | از زمزمه دلتنگیم وز همهمه بیزاریم

▨ شعر: از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم▨ شاعر: حسین منزوی▨ با صدای: حسین منزوی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــاز زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریمنه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریمآوار ِ پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم؟هنگامه‌ی حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم؟تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»کوریم و نمی‌بینیم ، ور نه همه بیماریمدوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته استامروز که صف در صف، خشکیده و بی‌باریمدردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی راتیغیم و نمی‌بّریم ، ابریم و نمی‌باریمما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خوابگفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!من راه تو را بسته ، تو راه مرا بستهامیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-27
03:12

رضا براهنی | ماه

▨ نام شعر: ماه (از کتاب خطاب به پروانه‌ها)▨ شاعر:رضا براهنی▨ با صدای: شاعر▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــتقدیم نامه‌ی شاعر: به محمد نوری و آواز نیمایی‌اش_________________________شیدایی خجسته که از من ربوده شد- با مکرهای شعبده باز سپیده‌ای که دروغین بود-پیغمبری شدم که خدایش او را از خویش رانده بودمسدود مانده راه زبان نبوتشمن آن جهنمم که شما رنج‌هاش را    در خواب‌هایتان تکرار می‌کنیدخورشید، هیمه‌ای است مدور که در من استیک سوزش مکرر پنهانی    همواره با من استو چشم‌های من، خاکستری‌ست که از عمق‌های آنققنوس‌های رنج جهان می‌زایندتنهایَماز آن زمان که   شیدایی خجسته‌ام از من ربوده شداینک منممردی که در صحاری عالم   گم شدمردی که بر بنادر میثاق و آشتی   بیگانه ماندمغروق آب‌های هزاران خلیج دورپیغمبری که خواب نداردچون شانه‌های شاد بلندش   تعطیل شد   تعطیل شد    زیبایی جهانآن بغبغوی داغ در ایوان عاشقانآن چشمه‌سار پچپچه کارام می‌خلید  در صبحدم   در گوش هوش   تعطیل شدسودای نرم زخمه به تار بزرگوار   در شامگاه   تعطیل شدتاریکی جهان حق من است   حق من است تاریکی جهانبا پرچم عزاماهي غريب مي گذرد از فراز شبآخر چگونه جان متحمل شودباد پلشت فاجعۀ انهدام را؟هان بنگريداين دائمي استاين رؤيت جنازهاين رؤيت جنازۀ بي غسل و بي كفنبر صحن ماهتاب  با پرچم عزااسبي كه شيهه مي زند از خواب هاي مناسبي است بي سواراسب عزاست بر صحن خواب  بر صحن ماهتابميثاق داشتم  با كهكشان روشن آينده  بر پهنۀ مدائن خورشيديهان بنگريد!شهري كهن شدمشهري كه لاشه اش  در هرم آفتاب كويري نشانده استپيرنگ آرواره و دندان را.آخر چگونه باز بسازد،جهان مرا؟اين دائمي استاين رؤيت جنازهشهر كهن  بي غسل و بي كفنبا پرچم عزاماهي غريب مي گذرد از فراز شبمن مي شناسمشماه من استماهي كه زخم فاجعه اي چرك كرده را  بر سينه مي بردگرگي گرسنه،بال درآورده،مي پرد  دنبال ماه  در آسماناين خواب نيست!كابوس هاي شومي، از اين بدترمن ديده ام به روز، به بيداريگرگ گرسنه مي رود  همواره مي درد  همواره مي دردسيلي  سيلي زنان  مي غرد    در روبه روپيرنگ آرواره و دنبال شهر،شهر كهن را خواهد ريخت  اين سيلدر كام كوسۀ دقيانوسدر زور آب   كوسه زمان را مي بلعدو تخم بي زماني بي رنگ را     در آبدر مجمع الجزاير مرجاني    مي زايد.با طوطي ملون چشماني  كه رنگ هايش را   مي ريخت بر زبانشو عشق را،من عاشقم را،از صبح صادق رعنايان،تقليد مي كردبا شيوه هاي شعبده باز سپيده اي كه دروغين بودشيدايي خجسته ام از من ربوده شدماهي غريب مي گذرد از فراز شببا پرچم عزا.هان بنگريد!▨بیست و یکم آبان ۱۳۶۹ - تهراناز کتاب خطاب به پروانه ها، صفحه ۲۱ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-25
07:22

مهدی اخوان ثالث | زمستان

▨ نام شعر: زمستان▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــسلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفتسرها در گریبان استکسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران رانگه جز پیشِ پا را دید نتواندکه ره تاریک و لغزان استوگر دست محبت سوی کس یازیبه اکراه آوَرَد دست از بغل بیرونکه سرما سخت سوزان استنفس کز گرم‌گاهِ سینه می‌آید برون، ابری شود تاریکچو دیوار ایستد در پیشِ چشمانتنفس کاین است پس دیگر چه داری چشمز چشم دوستان دور یا نزدیک؟مسیحای جوان مردِ منای ترسای پیرِ پیرهن‌چرکینهوا بس ناجوانمردانه سرد است...آی...دمت گرم و سرت خوش بادسلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!منم من میهمان هر شبت لولی‌وشِ مغموممنم من سنگ تیپا‌خورده‌ی رنجورمنم، دشنام پست آفرینش نغمه‌ی ناجورنه از رومم نه از زنگم همان بیرنگِ بیرنگمبیا بگشای در بگشای دلتنگمحریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزدتگرگی نیست مرگی نیستصدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان استمن امشب آمدستم وام بگذارمحسابت را کنار جام بگذارمچه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمدفریبت می‌دهد برآسمان، این سرخیِ بعد از سحرگه نیستحریفا! گوشِ سرما برده است اینیادگار سیلی سرد زمستان استو قندیل سپهر تنگ‌میدان مرده یا زندهبه تابوت ستبر ظلمت نُه توی مرگ اندود پنهان استحریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان استسلامت را نمی خواهند پاسخ گفتهوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دست‌ها پنهاننفس‌ها، ابر دل‌ها خسته و غمگیندرختان اسکلت‌های بلورآجینزمین دل‌مرده سقف آسمان کوتاهغبار آلوده مهر و ماهزمستان است▨مهدی اخوان ثالثمتخلص به م. امیداز دفتر شعر زمستانمنتشر شده به سال ۱۳۳۵ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-23
06:33

لایق شیرعلی | وطنم

▨ نام شعر: وطنم▨ شاعر: لایق شیرعلی▨ با صدای: لایق شیرعلی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــجان به قربانِ تو ای میهنِ خونین‌کفنمبودی بیت الشرفم، گشته‌ای بیت الحزنمدشمنت چهار طرف، اجنبی و خانگی‌اندتن‌تنها به چه نیرو صف اعدا شکنم؟دوست دشمن‌نسق و دشمن تو دوست‌نماستراست گویم؛ بپرانند ز چشم و دهنمتاجیک اندر وطن خویش چرا متهم است؟یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم؟همه خلقانِ دگر انجمن آراسته‌انددر سمرقند نشد ساخته نیم انجمنمگفت علامه‌ی اقبال که: برخیز ز خواببزدلی گفت: فلانی‌ست مخاطب، نه‌منمآن یکی در خم طلّا سرِ خود کرد فرودیگری گفت: بیا مهوش سیمین ذقنمآن یکی گفت: غمِ گاو و بز و بزغالهدیگری گفت: غمِ خانه و فرزند و زنمدامن کوه گرفتیم و دُمِ مرکبِ خویشرفت از دست، همه دامنِ دشت و دمنمای خراسان! تو بگو ساحتِ ایرانویچ کو؟من از این فاجعه چون شکوه به یزدان نکنم؟کو دگر شعشعه‌ی دانش و فرهنگ بزرگ؟کو دگر کر و فر و نعره‌ی غلغل فکنم؟روز و شب از غم تو گریه‌کنان می‌سوزمتو به خون غرقه و من غرق ملال و محنمگریه‌ی من نه از آن است که درگاهم سوختهم نه زان است که شد سوخته باغ و چمنمگریه‌ی من نه از آن است که بیچاره شدمهم نه ز آن است که فرسوده بوَد پیرهنمگریَم از آن‌که تو را حکم به کشتن کردندای تو هم پایه و هم مایه انسان بُدنمگریَم از آن‌که ز بن مایه‌ی این قسمتِ تلخمن سخن گویم اگر؛ نیست کسی هم سخنمگریَم از آن‌که به ژرفای چنین فاجعه‌اینشود خیره کس از هم‌نسب و هم‌وطنمگریَم از آنکه دو سه بی‌طرفِ بی‌شرفیبه سرم سنگ ببارند که من دم نزنمگریَم از آن‌که تو تنهایی و من تنهاتروطنم، آوطنم، آوطنم، آوطنم▨لایق شیرعلی به تاریخ ۱۸ فوریه ۱۹۹۶ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-22
05:00

یدالله رویایی | دلتنگی‌ها ۹

▨ شعر: دلتنگی‌ها شماره ۹▨ شاعر: یدالله رویایی▨ با صدای: یدالله رویایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــــــــــتا از سپیده گفتگوی ِمشروطبرخیزد؛من،تصویر هجرت از پلبر می گیرم.تصویر هجرت از پل،از پله‌ی مناجاتم،تا سفره‌های شن،تا سفره‌های زخم،سفر می‌كند.بر سفره‌های شن كلماتی آبی مهمانند.مهمان هجرت،ای نفس رفته‌ی من -ای پل متصاعد!-كه جثه‌ی زمین را،در آن هزار فرسخ ِ نیلیمی‌غلتانی؛چون است اینكه عشقجز در هراس مرگما را دگر به خویش نمی خواند؟از ما جز استغاثه نمی ماند!از ما -دروگران چراگاه‌های هوایی-اینجا، میان گفتگوی مشروط،اینجا، در انتحار اشباح،جز سطل‌های خالی در چاه‌های خالی!كی از مزارع نمكما را عبود داده‌ست؟▨شعر شماره ۹ از مجموعه دلتنگی‌هاشامل شعرهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶چاپ اول: ۱۳۴۶ــــــــــــــــــــــــــــتذکر: شماره شعرها ممکن است در چاپ های مختلف، متفاوت باشد. شماره‌گذاری ما بر طبق چاپ اول کتاب است. اما در کتاب ِ «مجموعه آثار یدالله رویایی» انتشارات نگاه، چاپ اول، به دلیل سانسور، این شعر شماره ۸ است Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-21
02:09

فروغ فرخ‌زاد | آیه های زمینی

▨ نام شعر: آیه های زمینی▨ شاعر: فروغ فرخ‌زاد▨ با صدای: فروغ فرخ‌زاد▨ موسیقی: برف روی کاج‌ها از کارن همایونفر▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــتذکر: چند سطر از شعر اصلی، در این خوانش موجود نیست. انگار پس از این خوانش، شعر کامل تر شده و بعد منتشر شده استــــــــــــــــــــــــآنگاهخورشید سرد شدو برکت از زمین‌ها رفتو سبزه‌ها به صحراها خشکیدندو ماهیان به دریاها خشکیدندو خاک مردگانش رازان پس به خود نپذیرفتشب در تمام پنجره‌های پریده رنگمانند یک تصور مشکوکپیوسته در تراکم و طغیان بودو راه‌ها ادامه‌ی خود رادر تیرگی رها کردنددیگر کسی به عشق نیندیشیددیگر کسی به فتح نیندیشیدو هیچکسدیگر به هیچ‌چیز نیندیشیددر غارهای تنهاییبیهودگی به دنیا آمدخون بوی بنگ و افیون میدادزن‌های باردارنوزادهای بی‌سر زاییدندو گاهواره‌ها از شرمبه گورها پناه آوردندچه روزگار تلخ و سیاهینان، نیروی شگفت رسالت رامغلوب کرده بودپیغمبران گرسنه و مفلوکاز وعده‌گاه‌های الهی گریختندو بره‌های گمشده‌ی عیسیدیگر صدای هی‌هی چوپانی رادر بهت دشت‌ها نشنیدنددر دیدگان آینه‌ها گوییحرکات و رنگ‌ها و تصاویروارونه منعکس می‌گشتو برفراز سر دلقکان پستو چهره‌ی وقیح فواحشیک هاله‌ی مقدس نورانیمانند چتر مشتعلی می‌سوختمرداب‌های الکلبا آن بخارهای گس ِمسمومانبوه بی‌تحرک روشنفکران رابه ژرفنای خویش کشیدندو موش‌های موذیاوراق زرنگار کتب رادر گنجه‌های کهنه جویدندخورشید مرده بودخورشید مرده بود و فردادر ذهن کودکانمفهوم گنگ گمشده‌ای داشتآن‌ها غرابت این لفظ کهنه رادر مشق‌های خودبا لکه‌ی درشت سیاهیتصویر می‌نمودندمردمگروه ساقط مردمدلمرده و تکیده و مبهوتدر زیر بار شوم جسدهاشاناز غربتی به غربت دیگر می‌رفتندو میل دردناک جنایتدر دست‌هایشان متورم می‌شدگاهی جرقه‌ای، جرقه‌ی ناچیزیاین اجتماع ساکت بی‌جان رایکباره از درون متلاشی می‌کردآنها به هم هجوم می‌آوردندمردان گلوی یکدیگر رابا کارد می‌دریدندو در میان بستری از خونبا دختران نابالغهمخوابه می‌شدندآن‌ها غریق وحشت خود بودندو حس ترسناک گنهکاریارواح کور و کودنشان رامفلوج کرده بودپیوسته در مراسم اعداموقتی طناب ِ دارچشمان پرتشنج محکومی رااز کاسه با فشار به بیرون می‌ریختآن‌ها به خود فرو می‌رفتندو از تصور شهوتناکیاعصاب پیر و خسته‌شان تیر می‌کشیداما همیشه در حواشی میدان‌هااین جانیان کوچک را می‌دیدیکه ایستاده‌اندو خیره گشته‌اندبه ریزش مداوم فواره‌های آبشاید هنوز همدر پشت چشم‌های له‌شده، در عمق انجمادیک چیز نیم زنده‌ی مغشوشبر جای مانده بودکه در تلاش بی‌رمقش میخواستایمان بیآورد به پاکی آواز آب‌هاشاید، ولی چه خالی بی‌پایانیخورشید مرده بودو هیچکس نمی‌دانستکه نام آن کبوتر غمگینکز قلب‌ها گریخته، ایمان استآه، ای صدای زندانیآیا شکوه یاس تو هرگزاز هیچ سوی این شب منفورنقبی به سوی نور نخواهد زد؟آه، ای صدای زندانیای آخرین صدای صداها Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-19
06:13

مشفق کاشانی | نمی‌دانم کیم

▨ نام شعر: نمی‌دانم کیم▨ شاعر: مشفق کاشانی▨ با صدای: مشفق کاشانی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچون حبابی خانه بر دوشم، نمی‌دانم کیمخالی از دریاست آغوشم، نمی‌دانم کی‌امدود ِشمع ِکُشته‌ام، در انجمن پیچیده‌امدر عزای خود سیه‌پوشم نمی‌دانم کیمتا پیام از گوهر ِخود گیرم از گرداب وحیپای تا سر چون صدف گوشم نمی‌دانم کیمسایبان ِسایه‌ی کمرنگ خود گم کرده‌امیاد ِاز خاطر فراموشم، نمی‌دانم کیممرغ ِآتش‌بال ِ پر افشانده بر خاکسرتمخشم ِآتشگاه ِخاموشم، نمی‌دانم کیمداغ هرجا گُل کند باغِ شقایق می‌شودبر سَر ِهر داغ می‌جوشم، نمی‌دانم کیمسر به صحرا می‌گذارم تا شهیدستان ِ دوستنای ِ چوپان، بانگ ِچاووشم،، نمی‌دانم کیمزان می ِباقی که ساقی ریخت در پیمانه‌امطاقت از دل شد، ز سر هوشم، نمی‌دانم کیمگاه تبریزم کند افسون به شعر ِشهریارگاه با افسانه در یوشم، نمی‌دانم کیمرازی از عین القضاتم، رمزی از شکوی الغریبخانی از خون ِ سیاووشم، نمی‌دانم کیم▨عباس کی‌منش مشهور به مشفق کاشانی متخلص به مشفق Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-18
03:58

شمس لنگرودی | دلم به بوی تو آغشته است

▨ نام شعر: دلم به بوی تو آغشته است▨ شاعر: شمس لنگرودی▨ با صدای: شمس لنگرودی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــدلم به بوی تو آغشته استسپيده‌دمانكلمات سرگردان بر می‌خيزند و خواب‌آلوده دهان مرا می‌جويندتا از تو سخن بگويم.كجای جهان رفته‌اینشان قدم هايتچون دانِ پرندگانهمه سویی ريخته استباز نمی‌گردی، می‌دانمو شعرچون گنجشکِ بخارآلوديبر بامِ زمستانيبه پاره‌یخی بدل خواهد شد.▨شمس لنگرودیشعر اول از دفتر شعر نت‌هایی برای بلبل چوبی Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-17
02:35

نیما یوشیج | وای بر من

▨ نام شعر: وای بر من▨ شاعر: نیما یوشیج▨ با صدای: احمد کیایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــکشتگاهم خشک ماند و یک‌سره تدبیرهاگشت بی‌سود و ثمرتنگنای خانه‌ام را یافت دشمن با نگاه حلیه‌اندوزشوای بر من! می‌کند آماده بهر سینه‌ی من تیرهاییکه به زهر کینه آلوده ست.پس به جاده‌های خونین کلّه‌های مردگان رابه غبار قبرهای کهنه‌اندودهاز پس دیوار من بر خاک می‌چیندوز پی آزارِ دل‌آزردگاندر میان کله‌های چیده بنشیندسرگذشت زجر را خواند.وای بر من!در شبی تاریک از اینسانبر سر این کلّه‌ها جنبانچه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟از تکان کله‌ها آیا سکوت این شب سنگین-کاندر آن هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد-کی که بشکافد؟یک ستاره از فساد خاک وارستهروشنایی کی دهد آیااین شب تاریک دل را؟عابرین! ای عابرین!بگذرید از راه من بی هیچ گونه فکردشمن من می‌رسد، می‌کوبدم بر درخواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر.وای بر من!به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود راتا کشم از سینه‌ی پر درد خود بیرونتیرهای زهر را دلخون؟وای بر من!▨ نیما یوشیجبیست و چهارم بهمن ماه ۱۳۱۸ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-15
05:14

هوشنگ چالنگی | تو پرنده‌ی نقره‌گون

▨ نام شعر: تو پرنده‌ی نقره‌گون▨ شاعر: هوشنگ چالنگی▨ با صدای: ارژنگ آقاجری https://soundcloud.com/arjanga▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــتو پرنده‌ی نقره‌گون وگل‌های صخره را نخواهی دیداین‌جاکه سایه‌های اشباحیتن به مرگ نمی‌سپرندپس کنار این سوت‌های بخشندهکه می‌گذرند ونفس این نقرهکه فرومی‌ریزدبمان و نگاه کنگیاهی بومی راکه روح اقلیمی خویش به تماشا نهاده‌ استاما من دورم دور ومی‌توانم درین یال‌ها بخزم ومرگ را تحقیر کنمبرخاسته‌امولی به یاد نمی‌آرمخلوتی را که برای وداع داشتمکمان کشیده می‌شود و منشانه‌هایم را از آهی طولانیبیرون می‌برم.▨ هوشنگ چالنگیاز دفتر شعر زنگوله‌ی تنبل Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-13
02:07

سیمین بهبهانی | خانه خونین است اینک

▨ نام شعر: خانه خونین است اینک ▨ شاعر: سیمین بهبهانی▨ با صدای: سیمین بهبهانی▨ موسیقی: قطعه‌ی دیلمان از سامان صمیمی ▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــخانه ابری بود روزی؛ خانه خونين است اينکآن چنان بود اين چنين شد، حال ما اين است اينکمرده‌واری طيلسان بر دوش و خون آشام و شب‌روتشنه ی خون با دو دندان چو دو زوبين است اينکمی‌کَشد در خون پلنگ ِ پير، آهوی جوان راوحشت ِ قانون ِجنگل؛ تهمت ِ دين است اينکسرو ِ باغ عشق را نازم که در باران ِ سُربیچون درخت ِ ارغوان از خون، گل‌آزین است اینکمی‌درخشد خاک همچون آسمان با روشنانشبر زمین بشکسته شمشادی بلورین است اینکگِرد ماه ِ چارده؛ شب با شبآویزان سُرخشرشته‌ی مرجان نثار ِ زلف مِشکین است اینکچشم ِ شوخ ِ گزمگان، تا ننگرد دوشيزگان را؛پرده‌‌ساز ِ چهره‌ها، گيسوی پرچين است اينکنوعروسان ِ بلوراندام ِ بازو مرمری راحجله‌‌گه گور است و خاک ِ تيره‌ بالين است اينکگوهر ِ ناسفته را گر شَرع می‌گويد که مَشکنسُفتن و آنگه شکستن؟ تا چه آیين است اينک!؟تيغه‌ی فرياد ِ غم بشکست چون فولاد ِ خنجرپرده‌ی گوش ِ ستم ديوار ِرويين‌ است اينکنه! که کارستان ِظالم همچو خاکستر بريزدحاصل ِ کبريت ِ نفرت، شعله‌ی کين است اينکخانه ابری بود روزی، گرچه خونين شد، وليکنپشت ِ ظلمت وز پی ِ خون؛ صبح ِسيمين است اينک▨ سیمین بهبهانی، نیمای غزل ِایران Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-11
05:19

فروغ فرخ‌زاد | عاشقانه | بدون سانسور

▨ نام شعر: عاشقانه▨ شاعر: فروغ فرخ‌زاد▨ با صدای: یاسمن زعفرانلو▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیریــــــــــــــــای شب از رویای تو رنگین شدهسینه از عطر توام سنگین شدهای به روی چشم من گسترده خویششادیم بخشیده از اندوه بیشهمچو بارانی که شوید جسم خاکهستیم زآلودگی‌ها کرده پاکای تپش‌های تن سوزان منآتشی در مزرع مژگان منای ز گندمزارها سرشارترای ز زرین شاخه ها پربارترای در بگشوده بر خورشیدهادر هجوم ظلمت تردیدهابا توام دیگر ز دردی بیم نیستهست اگر، جز درد خوشبختیم نیستای دل تنگ من و این بار نور؟های‌هوی زندگی در قعر گور؟ای دو چشمانت چمن‌زاران منداغ چشمت خورده بر چشمان منپیش از اینت گر که در خود داشتمهرکسی را تو نمی‌انگاشتمدرد تاریکی‌ست، درد خواستنرفتن و بیهوده خود را کاستنسر نهادن بر سیه‌دل سینه‌هاسینه آلودن به چرک کینه‌هادر نوازش، نیش ماران یافتنزهر در لبخند یاران یافتنزر نهادن در کف طرارهاگمشدن در پهنهٔ بازارهاآه، ای با جان من آمیختهای مرا از گور من انگیختهچون ستاره، با دو بال زرنشانآمده از دوردست آسماناز تو، تنهائیم خاموشی گرفتپیکرم بوی هم‌آغوشی گرفتجوی خشک سینه‌ام را آب، توبستر رگهام را سیلاب، تودر جهانی این‌چنین سرد و سیاهبا قدمهایت قدمهایم به راهای به زیر پوستم پنهان شدههمچو خون در پوستم جوشان شدهگیسویم را از نوازش سوختهگونه‌هام از هرم خواهش سوختهآه، ای بیگانه با پیراهنمآشنای سبزه‌زاران تنمآه، ای روشن طلوع بی‌غروبآفتاب سرزمین‌های جنوبعشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ستچلچراغی در سکوت و تیرگی‌ستعشق چون در سینه‌ام بیدار شداز طلب، پا تا سرم ایثار شداین دگر من نیستم، من نیستمحیف از آن عمری که با من زیستمای لبانم بوسه‌گاه بوسه‌اتخیره چشمانم به راه بوسه‌اتای تشنج‌های لذت در تنمای خطوط پیکرت پیراهنمآه، می‌خواهم که بشکافم ز همشادیم یکدم بیالاید به غمآه، می‌خواهم که برخیزم ز جایهمچو ابری اشک ریزم های‌هایاین دل تنگ من و این دود عود؟در شبستان، زخمه‌های چنگ و رود؟این فضای خالی و پروازها؟این شب خاموش و این آوازها؟ای نگاهت لای‌لائی سحر بارگاهوار کودکان بیقرارای نفس‌هایت نسیم نیم‌خوابشسته در خود، لرزه‌های اضطرابخفته در لبخند فرداهای منرفته تا اعماق دنیاهای منای مرا با شور شعر آمیختهاین‌همه آتش به شعرم ریختهچون تب عشقم چنین افروختیلاجرم، شعرم به آتش سوختی▨فروغ فرخ‌زاداز دفتر شعر تولدی دیگر Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-09
09:26

هوشنگ چالنگی | میراث

▨ نام شعر: میراث▨ شاعر: هوشنگ چالنگی▨ با صدای: هوشنگ چالنگی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــنمی‌توانم گفت،با تو این راز نمی‌توانم گفت- در کجای دشت، نسیمی نیستکه زلف را پریشان کند-آرام!آرام!از کوه اگر می‌گوییآرام‌تر بگوی!بارِ گریه‌ای بر شانه دارم!برکه‌ای که شب از آن آغاز می‌شودماهی اندوهگین می‌گردد ورشد شبانه‌ی علفپوزه‌ی اسب را مرتعش می‌کندآرام!آرام!از دشت اگر می‌گوییگیاهی که در برابر چشم قد می‌کشددر کدامین ذهن استبه جز گوسفندی کهاینک! پیشاپیشِ گله می‌آیدآه می دانم !اندوه خویشتن را من صیقل نداده‌ام!بتاب، رویای من!بر گیاه و بر سنگ،که معراج تو را آراسته‌ام من.گرگی که تا سپیده‌دمان بر آستانه‌ی ده می‌ماند بوی فراوانی در مشام دارد!صبحی اگر هستبگذار با حضور آخرین ستارهدر تلاوتی دیگرگونه آغاز شود.ستاره‌ها از حلقومِ خروستاراج می‌شوندتا من از تو بپرسم!اکنون، ای سرگردان!در کدام ساعت از شبیم؟انبوهیِ جنگل است که پلکِ مرابر یالِ اسب می‌خواباندو ستاره‌ای غیبت می‌کندتا سپیده‌دمان را به من باز نماید.میراثِ گریه، آهدر قوم منسینه‌به‌سینه بود.▨ هوشنگ چالنگیمهر ماه ۱۳۴۶از کتاب مجموعه کامل اشعار هوشنگ چالنگی چاپ افراز صفحه ۲۵۱ــــــــتذکر: متن خوق منطبق بر خوانش شاعر است و با متن چاپ شده در کتاب، کم و بیشی‌هایی دارد. Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-07
02:55

احمد شاملو | بیابان را سراسر مه گرفته است

▨ نام شعر: مه (بیابان را سراسر مه گرفته است)▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــبیابان را سراسر مه گرفته است.چراغِ قریه پنهان استموجی گرم در خونِ بیابان استبیابان، خستهلب بستهنفس بشکستهدر هذیانِ گرمِ مه، عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند.«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است. [می‌گوید به خود، عابر] سگانِ قریه خاموش‌اند.در شولای مه پنهان، به خانه می‌رسم. گل‌کو نمی‌داند. مرا ناگاه دردرگاه می‌بیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است… با خود فکر می‌کردم که مه گرهمچنان تا صبح می‌پایید مردانِ جسور از خفیه‌گاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمی‌گشتند.»□بیابان راسراسرمه گرفته است.چراغِ قریه پنهان است، موجی گرم در خونِ بیابان است.بیابان، خسته لب‌بسته نفس‌بشکسته در هذیانِ گرمِ مه عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند…▨ احمد شاملو - ۱۳۳۲از دفتر شعر هوای تازهچاپ شده به سال ۱۳۳۶ Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-06
03:16

تورج نگهبان | سفری در پیش است

▨ نام شعر: سفری در پیش است▨ شاعر: تورج نگهبان▨ با صدای: تورج نگهبان▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــسفری در پیش استسفری دور و درازسفری در آغازسفری به بلندای زمین تا خورشیدو به پهنای دیار تردیدسفری به فراسوی جهانِ خاکیعالمِ افلاکیدر گذرگاهِ غریبی که نه صبح است و نه شامنه نشان است و نه نامنه خزانی، نه بهارنه زمانی در کارساعتِ قلب ز کار افتاده‌ستبا زمان، جان داده‌ستسفری نرم و سبکبه سبک‌بالیِ پرواز خیالبی‌نیاز از پر و بالبی‌نیاز از همه خوبی و بدیکینه‌های ابدیحیله و دانشِ انسانِ دوپاآدمِ سربه‌هواآدم؛ این ذره‌ی ناچیز بزرگآدم؛ این برّه‌ی در قالب گرگجُنگی از حادثه‌ی اوج و حضیضمشتی از فلسفه‌ی ضد و نقیضگاه تا عرشِ خداوند در اوجگاه بر کشتیِ بشکسته ز موجسفری در پیش استسفری دور و درازسفری در آغازسفری در پیش استسفری دور و درازسفری در آغازمن از این سفر دور و درازبازمی‌گردم و، بازدوست دارم که تو با من باشیهمه با من باشندهمه این‌ها که کنون اینجایندیا که بعد از من و ما می‌آیندهمه‌ی ما که به یک شاخه‌ی بودن وصلیمهمه‌ی ما که ز یک خون و هزاران نسلیمهمه آنان که تواناییِ معنا دارندهمه آنان که دلی عاشق و شیدا دارنددوست دارم همه با من باشندغمِ من، دوستِ من،دفتر من، عشقفرزند، پدر، مادرِ مندوست دارم همه با من باشند.▨تورج نگهبان Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-05
04:10

رضا براهنی | گام (به کجا لیلی من، به کجا؟)

▨ نام شعر: گام (به کجا لیلی من، به کجا؟) ▨ شاعر:رضا براهنی▨ با صدای: شاعر▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــجشن چشمان تو شد اغازو سپس گل‌هاآنچنان وجد کنان خندیدندکه به منقار طلایی، همه‌ی مرغانخنده را از همه جا چیدندپر زنان، رقص‌کنان کوچیدندپرده خود را به کناری زددر، درخشان شد و بگشاد،سپسجشن چشمان تو شد آغازروح،چون باغ شفق،شعله کنان بشکفتگام برداشتی از گام درون باغغنچه‌ها پرده دریدند زپرده، سرمستو شکوفان گشتندخارها حتیناگهان گل کردندتا به چشمان تو گویند،سلامرنگ‌ها گام تورا تهنیتی خواندند جشن چشمان تو شد آغازچشمه اندام تو را در خود شستدست سودی تو به گیسوی بلند بیدگیسوی سبز و بلندواژگون از ته آب افشان شدچشمه بالید به خود،رقصان شدبازگشتی و به من گفتی: مجنون!برویم؟به کجا لیلی من؟پرسیدم به کجا؟ پرسیدمبه کجا؟آخر از این باغ کجا،لیلی من؟گام برداشتی دور شدی! چشم بگشادم و دیدم کس نیستزیر یک بید سیاه خشکدر بیابانی تنها،با حرصخارها را چو گل می‌بوسم Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-03
02:38

معینی کرمانشاهی | غزل ِ خطیر

▨ نام شعر: غزل ِ خطیر▨ شاعر: معینی کرمانشاهی▨ با صدای: معینی کرمانشاهی▨ موسیقی: بداهه نوازی سهراب پورناظری▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــقلم ِدلاوری کو؟ سخنی دلیر دارمسرِ بی قرارِ آهو، دلِ گرمِ شیر دارمبه من ار جهان بتازد؛ نه من آن‌که خود ببازد
که نظر به عرش و، فرشی نه زبر نه زیر دارمبه چه آشیان دهم دل؟ که چو هُدهُد بیابان
بگریزم از نسیمی، چو پَر از حریر دارمبه زمان ِ ناشریفان، به چه درگهم سپاسی؟
نه زبان اسیر مُزدی، نه قلم اجیر دارمز نخست روز درکم که به خویشتن رسیدمبه مقام و مال گفتم: دل و چشمِ سیر دارمبه کلام من نظر کن، ز معانیش خطر کن
که به هر خطی ز دفتر، غزلی خطیر دارمبه شکارگاه ِ انسان، شده‌ام هدف ز هر سو
چه ز تیرها بگویم؟ دل ِ چون حصیر دارممکش‌ای فقیه زحمت که به باورم بگنجینه تو آن بشر به معنی، نه من آن بشیر دارماگر از درِ نشاطی نپذیردم زمانی
به فراخی زمان‌ها، غم ِ دلپذیر دارمچو به مَسندی رسیدی به حبابِ پشتگاهتزِ دو چشم من نظر کن که نگاهِ پیر دارمهله ای دو چشم ِ خودبین، ز سواد ِ دل چه خواندی؟
نه تو آن سواد داری، نه من آن دبیر دارمبه جهان چرا کنم رو که به بازیَم بگیرد؟نه عمو امیر بود و نه پدر وزیر دارمبه مقام ِ بی‌نیازی به سر ِ بلند نازم
که شکوه ِ بی‌زوالی ز چنین سریر دارمبه عبای واعظان گو که: به دوش هر که افتیبه قدم‌گهی نَیَرزی که من ِ فقیر دارم▨رحیم معینی کرمانشاهیمشهور به سخن سالار و متخلص به بهار Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

11-01
06:18

حسین پناهی | رسالت من

▨ نام شعر: چای▨ شاعر: حسین پناهی▨ با صدای: شاعر▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــو رسالت من این خواهد بودتا دو استکان چای ِ داغ رااز میان دویست جنگ ِ خونینبه سلامت بگذرانمتا در شبی بارانیآن‌ها رابا خدای خویشچشم در چشمِ همنوش کنیم Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

10-30
01:04

Nahid Danesh

ای کاش براهنی رو از لیست شعرا و هنرمندان معاصر خط میزدید! هنر اگر با اخلاق و شرافت و راستی همراه نباشد بی ارزشترین و کریه ترین خواهد بود! حیف از این مجموعه که با حضور و وجود براهنی آلوده شود حیف

12-01 Reply

mamad

عالی بود

12-01 Reply

N Tjd

یادش بخیر اولین بار این شعر رو با صدای فرهاد در سریال شهرزاد شنیدم بعد شم از جناب کاکاوند عزیز از همون موقع به اشعار اخوان ثالث علاقمند شدم ... توصیه میکنم شعر قاصدک روهم حتما مطالعه بفرمایید .

11-30 Reply

Narges Ahmady

امید رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم‌!

11-30 Reply

Rozhan Shekari

با خود می‌گویم چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد :)

11-29 Reply

11-29

11-28

11-27

11-27

11-26

11-26

11-26

11-26

11-25

11-25

11-24

11-24

11-24

11-23

11-23

Recommend Channels