Discoverشعر کست | SherCast
شعر کست | SherCast

شعر کست | SherCast

Author: Boutigha Podcast

Subscribed: 3,957Played: 94,754
Share

Description

پادکستی برای شنیدن اشعار خوب و درجه یک و معروفِ شعر و ادبیات فارسی

(محتوای تکمیلی در بوطیقا)



Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

105 Episodes
Reverse
‌‌‌‌‌نزاری قهستانی‌راحتِ روح من است، رایحة روحِ راح‌تا به صباح از مسا، تا به مسا از صباح‌ساقیِ طاووس‌فر، طوطیِ شکّر شکن‌مرغِ سَحر را بگو، باز گشاید جِناح‌خوابِ گران تا به کی؟ خیز! سبک‌مِی بده‌اهلِ دل از مِی کنند، وقتِ سحر، افتتاح‌از اَلَمِ حادثات، جز به می البتّه نیست؛‌هیچ خلاص و فرج هیچ نجات و فلاح‌هر چه شدی تنگ‌دل، پُر قدحی نوش کن‌کز نَفَحاتِ قدح، روی دهد ارتیاح‌گر نه به خاص و به عام، مشتَمِل است، از چه شد‌در خُمِ امّت حرام؟ بر کف حمزه مباح!‌معجزة روح خواه، از من اگر عاقلیشعرْ شعاری شدی چند کنی اقتراح؟!نیست از آب حیات بی خبر و بی نصیبحاشا للّسامعین بوی خوشِ مستراحسرزنش مدّعی عین خطا و زَلَلعزم نِزاری به مِی، محضِ صواب و صلاح ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و پنجم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌ ‌معرفی پادکست : چایی زنبیلتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌‌‌‌مولانا‌حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو‌و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو‌هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن‌وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو‌رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها‌وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو‌باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی‌گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو‌آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده‌آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو‌چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما‌فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو‌تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی‌چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو‌اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد‌ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو‌قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما‌مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو‌بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را‌کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو‌گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را‌دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو‌گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه‌ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شوتا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکیتا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شوشکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌هاهل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شویک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدییک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شوای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پرنطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه شو ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و پنجم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌ تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌‌‌‌مولانا‌یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا‌یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا‌نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی‌سینه مشروح تویی پُر دُرِ اسرار مرا‌نور تویی سور تویی دولت منصور تویی‌مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا‌قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی‌قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا‌حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی‌روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا‌روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی‌آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا‌دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی‌پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا‌این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی‌راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و چهارم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌ تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌‌‌حافظ‌ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد‌دل رمیده‌ی ما را رفیق و مونس شد‌نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت‌به غمزه مسئله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد‌به بویِ او دلِ بیمارِ عاشقان چو صبا‌فِدایِ عارضِ نسرین و چَشمِ نرگس شد‌به صدرِ مَصْطَبه‌ام می‌نِشانَد اکنون دوست‌گدایِ شهر نِگَه کُن که میرِ مجلس شد‌طَرَب‌سرایِ محبت کنون شود مَعمور‌که طاقِ اَبرویِ یارِ مَنَش مهندس شد‌لب از تَرَشُّحِ مِی پاک کن برایِ خدا‌که خاطرم به هزاران گُنَه مُوَسْوِس شد‌کرشمه‌ی تو شرابی به عاشقان پیمود‌که عِلم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد‌ز راهِ میکده یاران عِنان بگردانید‌چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد‌خیالِ آبِ خَضِر بست و جامِ کَیْخٌسرو‌به جرعه‌نوشیِ سلطان ابوالفَوارِس شد‌چو زرْ عزیزْوجود است نظمِ من، آری‌قبولِ دولتیان کیمیایِ این مس شد ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و چهارم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌ تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌‌سیف فرغانی‌ز دلبرانِ همه شهر، دل‌پذیر تویی‌مرا ز جمله گُزیر است و ناگزیر تویی‌ز دیگران، سخنی بر زبان رود هر وقت‌ولی مدام، چو اندیشه در ضمیر تویی‌پیاده اند نکویان، ز نَطعِ دل بیرون‌کنون چو شاه درین خانه، جایگیر تویی‌سَمَن‌‌بَران، همه، با کثرتی که ایشانراست‌ترا رعیّتِ فرمان‌بَرَند، امیر تویی‌همه روایتِ منظومه‌ی حکایاتند‌ترا چه شرح دهم؟ جامع کبیر تویی‌به نامِ حُسْنِ تو از بهرِ شعر چون زَرِ خُرد‌زدیم سکه، که سلطانِ این سَریر تویی‌بدین جمالِ (چو) خورشید می‌توانی گفت:که آفتاب منم، ذرّه‌ی حقیر توییزمین بدور تو چون آسمان شد و دَر وِیمَهِ تمام، بدان رویِ مُستَدیر توییاگر سراج منیرست بَر فلک، بَرِ ماقمر به لَمعه‌چراغی بُوَد، منیر توییلبت به نکته بسی آب و خَمْر در هم ریختمگر ز جویِ بهشت، انگبین و شیر توییز بعدِ آن همه الفاظِ مدح در حق توکه از معانیِ آن، یک به یک، خبیر توییرقیبِ بی نمکت را سِزَد اگر گویمکه بهرِ کوفتن، ای تُرْش‌روی، سیر تویی مرا هوای تو دی گفت: سیف فرغانیز قید ما دگران مطلقند اسیر توییبرای وقت جوانان کنون که سعدی رفتسخن بگو که درین خانقاه پیر توییمَلِک مُجیر و مَلَک دَم به دَم ظَهیرَت بادکه زیر چرخِ نخستین، دُوُمْ‌اَثیر تویی ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و چهارم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌ معرفی پادکست : پادکست مجنون مدرنتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌سعدی‌خرابت کند شاهد خانه کن‌برو خانه آباد گردان به زن‌نشاید هوس باختن با گلی‌که هر بامدادش بود بلبلی‌چو خود را به هر مجلسی شمع کرد‌تو دیگر چو پروانه گردش مگرد‌زن خوب خوش خوی آراسته‌چه ماند به نادان نو خاسته؟‌در او دم چو غنچه دمی از وفا‌که از خنده افتد چو گل در قفا‌نه چون کودک پیچ بر پیچ شنگ‌که چون مقل نتوان شکستن به سنگ‌مبین دلفریبش چو حور بهشت‌کز آن روی دیگر چو غول است زشت‌گرش پای بوسی نداردت پاس‌ورش خاک باشی نداند سپاس‌سر از مغز و دست از درم کن تهی‌چو خاطر به فرزند مردم نهی‌مکن بد به فرزند مردم نگاه‌که فرزند خویشت برآید تباه ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و سوم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌ معرفی پادکست : پادکست فارسی کیومارکتماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی‌امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس‌عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس‌پستان یار در خم گیسوی تابدار‌چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس‌یک شب که دوست فتنه خفتست زینهار‌بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس‌تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح‌یا از در سرای اتابک غریو کوس‌لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود‌برداشتن به گفته بیهوده خروس‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و سوم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدیقاضی همدان را حکایت کنند که با نعلبند پسری سر خوش بود و نعل دلش در آتش. روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و برحسب واقعه گویان: در چشم من آمد آن سهی سرو بلندبربود دلم ز دست و در پای فکنداین دیده شوخ می کشد دل به کمندخواهی که به کس دل ندهی دیده ببند شنیدم که در گذری پیش قاضی آمد، برخی از این معامله به سمعش رسیده و زایدالوصف رنجیده. دشنامِ بی‌تَحاشی داد و سَقَط گفت و سنگ برداشت و هیچ از بی حرمتی نگذاشت.قاضی یکی را گفت از علمای معتبر که هم عنان او بود: آن شاهدی و خشم گرفتن بینشو آن عقده بر ابروی ترش شیرینش در بلاد عرب گویند ضَربُ الحَبیبِ زَبیبُ. از دست تو مشت بر دهان خوردنخوشتر که به دست خویش نان خوردن همانا کز وقاحت او بوی سماحت همی آید. انگور نوآورده ترش طعم بودروزی دو سه صبر کن که شیرین گردد این بگفت و به مسند قضا باز آمد. تنی چند از بزرگان عدول در مجلس حکم او بودندی. زمین خدمت ببوسیدند که به اجازت سخنی بگوییم اگر چه ترک ادب  است و بزرگان گفته‌اند: نه در هر سخن بحث کردن رواستخطا بر بزرگان گرفتن خطاست الا به حکم آن که سوابق انعام خداوندی ملازم روزگار بندگان است مصلحتی که بینند و اعلام نکنند، نوعی از خیانت باشد. طریق صواب آن است که با این پسر گرد طمع نگردی و فرش ولع درنوردی که منصب قضا پایگاهی منیع است تا به گناهی شنیع ملوث نگردانی و حریف این است که دیدی و حدیث این که شنیدی. یکی کرده بی آبرویی بسیچه غم دارد از آبروی کسیبسا نام نیکوی پنجاه سالکه یک نام زشتش کند پایمال قاضی را نصیحت یاران یکدل پسند آمد و بر حسن رای قوم آفرین خواند و گفت: نظر عزیزان در مصلحت حال من عین صواب است و مسئله بی جواب ولیکن، ملامت کن مرا چندان که خواهیکه نتوان شستن از زنگی سیاهیاز یاد تو غافل نتوان کرد به هیچمسر کوفته مارم نتوانم که نپیچم این بگفت و کسان را به تفحص حال وی برانگیخت و نعمت بیکران بریخت و گفته‌اند هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست و آن که بر دینار دسترس ندارد در همه دنیا کس ندارد. هر که زر دید سر فرو آوردور ترازوی آهنین دوش استفی الجمله شبی خلوتی میسر شد و هم در آن شب شحنه را خبر شد. قاضی همه شب شراب در سر و شباب در بر. از تنعم نخفتی و به ترنم گفتی: امشب مگر به وقت نمی خواند این خروسعشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوسیک دم که دوست فتنه خفته است زینهاربیدار باش تا نرود عمر بر فسوستا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبحیا از در سرای اتابک غریو کوسلب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بودبرداشتن به گفتن بیهوده خروس قاضی در این حالت که یکی از متعلقان در آمد و گفت: چه نشستی خیز و تا پای داری گریز که حسودان بر تو دقّی گرفته‌اند بلکه حقی گفته تا مگر آتش فتنه که هنوز اندک است به آب تدبیری فرو نشانیم مبادا که فردا چو بالا گیرد عالمی فرا گیرد. قاضی متبسم در او نظر کرد و گفت: پنجه در صید برده ضیغم راچه تفاوت کند که سگ لایدروی در روی دوست کن بگذارتا عدو پشت دست می خاید‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و سوم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی‌دیر آمدی ای نگار سرمست‌زودت ندهیم دامن از دست‌بر آتش عشقت آب تدبیر‌چندان که زدیم باز ننشست‌از رای تو سر نمی‌توان تافت‌وز روی تو در نمی‌توان بست‌از پیش تو راه رفتنم نیست‌چون ماهی اوفتاده در شست‌سودای لب شکردهانان‌بس توبه‌ی صالحان که بشکست‌ای سرو بلند بوستانی‌در پیش درخت قامتت پست‌بیچاره کسی که از تو ببرید‌آسوده تنی که با تو پیوست‌چشمت به کرشمه خون من ریخت‌وز قتل خطا چه غم خورد مست‌سعدی ز کمند خوبرویان‌تا جان داری نمی‌توان جست‌ور سر ننهی در آستانش‌دیگر چه کنی دری دگر هست؟‌‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و دوم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی‌یکی خرده بر شاه غزنین گرفت‌که حسنی ندارد ایاز ای شگفت‌گلی را که نه رنگ باشد نه بوی‌غریب است سودای بلبل بر اوی!‌به محمود گفت این حکایت کسی‌بپیچید از اندیشه بر خود بسی‌که عشق من ای خواجه بر خوی اوست‌نه بر قد و بالای نیکوی اوست‌شنیدم که در تنگنایی شتر‌بیفتاد و بشکست صندوق در‌به یغما ملک آستین برفشاند‌وز آنجا به تعجیل مرکب براند‌سواران پی در و مرجان شدند‌ز سلطان به یغما پریشان شدند‌نماند از وشاقان گردن فراز‌کسی در قفای ملک جز ایاز‌نگه کرد کای دلبر پیچ پیچ ‌ز یغما چه آورده‌ای؟ گفت هیچ‌من اندر قفای تو می‌تاختم‌ز خدمت به نعمت نپرداختم‌گرت قربتی هست در بارگاه‌به خلعت مشو غافل از پادشاه‌خلاف طریقت بود کاولیا‌تمنا کنند از خدا جز خدا‌گر از دوست چشمت بر احسان اوست‌تو در بند خویشی نه در بند دوست‌تو را تا دهن باشد از حرص باز‌نیاید به گوش دل از غیب راز‌حقیقت سرایی است آراسته‌هوی و هوس گرد برخاسته‌نبینی که جایی که برخاست گرد‌نبیند نظر گرچه بیناست مرد‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و دوم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : پادکست متاب‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی‌یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت: کجایی که مشتاق بوده‌ام؟‌گفت: مشتاقی به که ملولی. ‌دیر آمدى اى نگار سرمست‌زودت ندهیم دامن از دست‌معشوقه که دیر دیر بینند‌آخر کم از آن که سیر بینند ‌شاهد که با رفیقان آید، به جفا کردن آمده است؛ به حکم آنکه از غیرت و مضادّت خالی نباشد. ‌اِذا جِئتَنی فی رِفقَةٍ لِتَزورَنی‌وَ اِن جِئتَ فی صلحٍ فَأنتَ مُحارِبٍ ‌به یک نفس که بر آمیخت یار با اغیار‌بسی نماند که غیرت وجود من بکشد‌به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی‌مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و یکم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : پادکست فارسی نظرگاه‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظ‌کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن‌به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن‌به باد ده سر و دستار عالمی یعنی‌کلاه گوشه به آیین سروری بشکن‌به زلف گوی که آیین دلبری بگذار‌به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن‌برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس‌سزای حور بده رونق پری بشکن‌به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر‌به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن‌چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد‌تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن‌چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ‌تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن‌ ‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و یکم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : آرش و ایزدان‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی‌معلمت همه شوخی و دلبری آموخت‌جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت‌غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم‌که کید و سحر به ضحاک و سامری آموخت‌تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین‌به چین زلف تو آید به بتگری آموخت‌هزار بلبل دستان سرای عاشق را‌بباید از تو سخن گفت ن دری آموخت‌برفت رونق بازار آفتاب و قمر‌از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت‌همه قبیله من عالمان دین بودند‌مرا معلم عشق تو شاعری آموخت‌مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه‌که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت‌مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من‌وجود من ز میان تو لاغری آموخت‌بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ور ع‌چنان بکند که صوفی قلندری آموخت‌دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن‌کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت‌من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش ‌ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت‌به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست‌ندانمش که به قتل که شاطری آموخت‌چنین بگریم از این پس که مرد بتواند‌در آب دیده سعدی شناوری آموخت‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و یکم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی‌سالی محمد خوارزمشاه رحمة الله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد. به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایت اعتدال و نهایت جمال چنان که در امثال او گویند: معلمت همه شوخی و دلبری آموختجفا و ناز و عتاب و ستمگری آموختمن آدمی به چنین شکل و خوی و قد و روشندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت مقدمه نحو زمخشری در دست داشت و همی خواند: ضرب زیدُ عمرواً و کان المتعدیّ عمرواً. گفتم: ای پسر، خوارزم و ختا صلح کردند و زید و عمرو را همچنان خصومت باقیست؟ بخندید و مولدم پرسید، گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ گفتم: بُلیتُ بِنَحویٍّ یَصولُ مُغاضِباًعَلَیَّ کَزَیدٍ فی مُقابَلَةِ العَمروعلی جَرِّ ذَیلٍ لَیسَ یَرفَعُ رَأسَهُوَ هَل یَستَقیمُ الَّرفعُ مِن عامِلِ الجَرِّ لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: غالب اشعار او در این زمین به زبان پارسیست، اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد. کَلِّمِ الناسَ عَلی قَدرِ عُقولِهِم. گفتم: طبع تو را تا هوس نحو کردصورت صبر از دل ما محو کردای دل عشاق به دام تو صیدما به تو مشغول و تو با عمرو و زید بامدادان که عزم سفر مصمم شد، گفته بودندش که فلان سعدیست. دوان آمد و تلطف کرد و تأسف خورد که چندین مدت چرا نگفتی منم تا شکر قدوم بزرگان را میان به خدمت ببستمی. گفتم: با وجودت ز من آواز نیاید که منم گفتا چه شود گر در این خطه چندی برآسایی تا به خدمت مستفید گردیم. گفتم نتوانم به حکم این حکایت: بزرگی دیدم اندر کوهساریقناعت کرده از دنیا به غاریچرا گفتم به شهر اندر نیاییکه باری بندی از دل برگشاییبگفت آنجا پریرویان نغزندچو گل بسیار شد پیلان بلغزند این بگفتم و بوسه بر سر و روی یکدیگر دادیم و وداع کردیم. بوسه دادن به روی دوست چه سودهم در این لحظه کردنش بدرودسیب گویی وداع بستان کردروی از این نیمه سرخ و زآن سو زرد اِن لَم اَمُت یَومَ الوَداعِ تَأسُّفاًلا تَحسَبونی فی المَوَدَّةِ مُنصِفاً ‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و یکم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : قصه‌های کودکانه آسنی‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظ‌یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور‌کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور‌ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مَکُن‌وین سَرِ شوریده باز آید به سامان، غم مخور‌دورِ گردون گر دو روزی بر مُرادِ ما نبود‌دائماً یکسان نباشد حالِ دوران، غم مخور‌گر بهارِ عمر باشد، باز بر تختِ چمن‌چَترِ گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان! غم مخور‌ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد‌چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور‌هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای بر سِرِّ غیب‌باشد اندر پرده، بازی‌هایِ پنهان، غم مخور‌در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم‌سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور‌گر چه منزل بَس خطرناک است و مقصد ناپدید‌هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور‌حال ما در فُرقتِ جانان و اِبرامِ رقیب‌جمله می‌داند خدایِ حالْ گردان غم مخور‌حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار‌تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور ‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدیکه برگذشت که بویِ عبیر می‌آید؟ که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید؟ نشانِ یوسفِ گم‌کرده می‌دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید ز دست رفتم و بی‌دیدگان نمی‌دانند که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید همی‌خرامد و عقلم به طبع می‌گوید نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید جمال کعبه چنان می‌دوانَدَم به نشاط که خارهای مغیلان حریر می‌آید نه آن چنان به تو مشغولم، ای بهشتی روی که یادِ خویشتنم در ضمیر می‌آید  ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم  و گر مقابله بینم که تیر می‌آید  هزار جامه معنی که من براندازم  به قامتی که تو داری قصیر می‌آید  به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت که رحمتی مگرش بر اسیر می‌آید رسید ناله سعدی به هر که در آفاق هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید  ‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : کاغذ اخبار‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن بشره او معاملتی داشت و وقتی که به خلوتش دریافتی گفتی:نه آنچنان به تو مشغولم ای بهشتی‌رویکه یادِ خویشتنم در ضمیر می‌آیدز دیدنت نتوانم که دیده در بندمو گر مقابله بینم که تیر می‌آیدباری پسر گفت: آن چنان که در آداب درس من نظری می‌فرمایی در آداب نفسم نیز تأمل فرمای تا اگر در اخلاق من ناپسندی بینی که مرا آن پسند همی‌نماید بر آنم اطلاع فرمایی تا به تبدیل آن سعی کنم.گفت: ای پسر! این سخن از دیگری پرس که آن نظر که مرا با توست جز هنر نمی‌بینم.چشم بداندیش که برکنده بادعیب نماید هنرش در نظرور هنری داری و هفتاد عیبدوست نبیند به جز آن یک هنر ‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت بیستم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌معرفی پادکست : مفر‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظیاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکردبه وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکردآن جوانبخت که می‌زد رقمِ خیر و قبولبندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکردکاغذین جامه به خونابه بشویم که فلکرهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرددل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسدناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکردسایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحرآشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکردشاید ار پیکِ صبا، از تو بیاموزد کارزان که چالاکتر از این حرکت باد نکردکِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مرادهر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکردمطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراقکه بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکردغزلیاتِ عراقیست سرودِ حافظکه شنید این رهِ دلسوز؟ که فریاد نکرد ‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت نوزدهم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌حافظ‌مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد‌قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد‌رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت‌مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟‌مجالِ من همین باشد که پنهان مهرِ او ورزم‌کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد‌مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند‌هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد‌خدا را محتسب ما را به فریادِ دف و نی بخش‌که سازِ شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد‌شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی‌دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد‌مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ‌که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد ‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت نوزدهم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
‌حافظ‌بُوَد آیا که درِ میکده‌ها بگشایند‌گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند‌درِ میخانه چو بستند خدایا مپسند‌که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند‌اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند‌دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند‌به صفایِ دلِ رندان و صَبوحی زدگان‌بس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایند‌نامهٔ تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسید‌تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند‌گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب‌تا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایند‌حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا‌که چه زُنّار ز زیرش به جفا بگشایند‌‌‌لینک های پادکست‌‌پادکست بوطیقا - قسمت نوزدهم‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا|  اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا‌‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا‌‌تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
loading
Comments (163)

ELAHEEEEE21 21

خوشتر از سخن تو نیست که نیست

Nov 10th
Reply

ELAHEEEEE21 21

ممنون

Nov 10th
Reply

ELAHEEEEE21 21

ممنون بسیار زیبا

Nov 10th
Reply

ELAHEEEEE21 21

ممنون از زحماتتون

Nov 9th
Reply

ELAHEEEEE21 21

ممنون بسیار زیبا خواندید

Nov 8th
Reply

f.d

بسیارعالی ودلنشین .تشکر🌹🌹🌹🌹🌹👌

Nov 3rd
Reply

amin bahadori

ماله محسن چاووشی هم قشنگ بودا!

Oct 24th
Reply

f.d

دروکد حامدجان .چقدر لذت میبرم همیشه ازخواندن وشنیدن این سروده جناب مولانا اما با همت جناب کامکار وهمخوانهای ایشان الان این شعر تبدیل شد به یک اثر فاخر هنری .هزارسال این شراب ناب باید درشیشه میماند تانبدیل به شراب ومی هزارساله شود که شنیدنش بیش ازپیش مستم میکند بخصوص باپیش درآمد زیبای شما که دراین پادکست خاص همیشه خاص خواهید ماند👌💥💥💥🌹

Oct 19th
Reply (1)

saeideh kamali

عجب پادکستِ فاخری👌👌👌👌

Oct 13th
Reply

saeideh kamali

👍👍👍👍

Oct 13th
Reply

Mokoshle

مثل همیشه عالی....

Oct 3rd
Reply

amin emami

مرسی شعرکست

Sep 20th
Reply

Arbi Movsesian

سپاسگزارم برای معرفی پا‌دکست مجنون مدرن. موفق باشید و پایدار. 🙏🏻

Sep 19th
Reply (1)

amin emami

ممنون از شما

Sep 19th
Reply

f.d

👌🌹🌹

Sep 5th
Reply

f.d

بسیارعالی👌🌹🌹🌹

Aug 22nd
Reply

ندا حسینی

👌👌👌🌹🌹

Aug 6th
Reply

𝐻𝒶𝓂𝑒𝒹🤴

سپاس فراوان 🙏

Jul 21st
Reply

amin emami

ممنون خیلی خوبید👏🏻👏🏻👏🏻

Jul 20th
Reply

DarNazargah

سپاسگزارم 🤍🙏

Jun 30th
Reply