الان که در اسپانیا هستم دلتنگ تو شده ام شاید خودم زودتر از نامه به تو برسم آیدای من.... +وویییی شاملو چه لبخند ملوسی زده مثل بارونی که میباره( ˘ ³˘)❤
چیزی باشد شایسته نام کسی که تو را دوست میدارد و شایسته نام احمدکت....! هزاران بار میبوسمت از دور آیدا...
از تو حرف میزنم چنان نوبرانه میشوم؛ که بهار هم دهانش آب میافتد …!
میان خورشیدهای همیشه زیبایی تو لنگریست خورشیدی که از سپیدهدم همه ستارگان بینیازم می کند.
مگذار دیگران نام تو را بدانند … همین زلال بیکران چشمانت برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
با تمام آرزوها و امیدها با عشقی که خودت میدانی منتظر رسیدن تو هستم و تا آن وقت از دور میبوسمت چون وقت تنگ است بیش از این ادامه نمیدهم بیا همین...
ای کاش من اونجا دانشکده تبریز بودم تا صدای تو رو صدای احمد رو میشنیدم .... ای کاش من تو دوران تو بودم عروس تبریز آیدا من ....
انسانی را که در زندگی خود پیدا نکرده بود در او پیدا کرده است شاملو
صدای تو هنگامی که این مژده را به من میدادی صدای دروازه سنگینی بود که پشت سرم بسته شد و رابطه مرا با دنیای تاریک و سرد گذشتهام قطع کرد ... احمد_شاملو
احمد حق ندارد کاری کند که آیدا از او برنجد زیرا در این صورت همهٔ دنیا خواهند گفت که احمق است، زیرا احمدی که آیدا را میپرستد، اگر او را برنجاند، فیالواقع یک تختهاش کم است. با وجود این اگر یک بار ضرورتی احمد بیچاره را ناگزیر کرد که عملی برخلاف میل خود انجام دهد، و این عمل سبب آزردگی آیدا شد، آیدا میتواند یکی از دو گوش احمد را ببرد یا دماغش را گاز بگیرد یا سرش را با ترب سیاه و آب فلفل سبز بشوید و جوهر خردل به گلویش بریزد، ولی مطلقاً حق ندارد که در برابر گناه الزامی احمد از او قهر کند یا ترشرویی نشان بدهد، زیرا در این صورت، جزای احمد از گناهش سنگینتر خواهد شد... به طور خلاصه، آیدا حق دارد هر بلایی که میخواهد به سر احمد درآورد، اما انتقام گرفتن از طریق بداخلاقی و کجخلقی اکیداً ممنوع است. چه قشنگ میشد قبل از هر زندگی مشترک مثل شاملو تعهداتی داشته باشیم🥺🌿
هرچه مینویسم به خاطر اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم، پیدا کردم.
بالاخره فردا مال ما است مال من و تو با هم مال آیدا و احمد با هم.
فقط میتونم سکوت کنم زبانم بند اومده از عشقی به این زیبایی مگه داریم مگه میشه آدم به این شدت عاشق...؟
عشق تو برای من مذهب و سرنوشت است عشق تو کار و تفریح من شده است عشق تو بگذار برایت بگویم یا از من خدایی خواهد ساخت و یا چون صاعقهای نابودم خواهد کرد...!
نفسی که میکشم تو هستی؛ خونی که در رگهایم میدود و حرارتی که نمیگذارد یخ کنم. امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست: قدرت تو است.
چه چیزی زیبا تر از این که آیدا هم اینطوری عاشق و دلداده شاملو چقدر زیباست عشق دو طرفه 🥺💓
امید بزرگی بود که اقلاً روزی یک بار تو را ببینم اقلاً این امید به من نیروی آن را میداد که صورتم را بتراشم و از قبر خودم خارج بشوم...
Alireza Zamany
چه با احساس خوندی ممنون 😑
Alireza Zamany
بسیار دلنشین بود 😍
Alireza Zamany
بقیش بزار دیگه
Alireza Zamany
عالی و زیبا 🌹
Ramin Rostami
چطور میتونم باهاتون صحبت کنم خانوم زهرا خیلی برام مهمه که انجامش بدم