heydoo_hedayati
📆 1397/09/09 13:54:57
📃 :
•
انگار که یک نفر وقتی همه خواب بودیم آمده باشد دم در خانهمان یک قایق پارک کرده باشد به شکلی که هیچ رقمه راهی برای خروج از خانه نباشد به جز سوار شدن به قایق. و انگار تابلوی پارک مطلقا ممنوع و پارک مساوی با پنچری و فرهنگ شهر نشینی هم به هیچجایش نبوده.
که سوار شویم و برویم.
که سوار شدیم و رفتیم.
یا
که سواریم و می رویم.
انقدر ننوشته ام و خودم را مثل همان تابلوی پارک ممنوع به هیچ جایم نگرفته ام که یادم رفته چطور جمله و کلمه مناسب برای حال و احوالم را انتخاب کنم.
یاد حرف سجادو سلیمانی افتادم وقتی که یک غذای تند جنوبی خورده و از شدت تندی غذا لحجه اش برگشته به جنوب و تهرانی حرف زدن از یادش رفته باشد.
“سجادو: بوآ
می فهمی سی چه ده دوازده سال پیش هلک هلک پاشدیم اومدیم تهرون ؟
می گُم سی چه؟
می گه: سی خاطر رویاهامون، سی خاطر فیلم، سی خاطر ایکه وقتی روی فرش قرمز کن راه می رفتیم و جیم جارموش از اون ور دست سیمون تکون داد، رو کنم سمتت بگُم؛ حیدو ای خِپَک باز اومد. تحویلش نگیر زودی بریم که وس اندرسون منتظرمونه.”
خدا پدرتو بیامرزه که به تابلوها توجه ای نداری ...
▫️
Mahyar Tehrany
خعلی خشن! خیلی باحاله 😍
Parvin Jafary
پس بگو قرار بود که تو بیایی و من نمی دانستم... ای دردت به جان بی قرارِ پُر گریه ام....
mah na
شعر و صدای گرم و گیرا
Maryam
زیباا و گرم❤️
Maryam
بسیار شنیدنی:) ❤️