دوستِ صمیمیامکه تراژدی و اندوه و غربت رادرچشمانت میخوانمما مردمی هستیم که شادی را نمیدانیم!بچههای ما تاکنون رنگین کمان ندیدهانداینجا کشوری استکه درهای خود را بسته استو اندیشیدن و احساس را لغو کرده است!کشوری که به کبوتر شلّیک میکند،و به ابرها و ناقوسهااینجا پرنده پروایِ پریدن نداردو شاعرهراس از شعر خواندن"نزار قباني"
قصه ي ما و درخت زردآلويمان، ابتهاج و ارغوانش قصه آشناي مردمان سرزميني است كه بايد ويران ميشدند تا ديگراني آباد بمانندارغوان خوشه خونبامدادان که کبوترهابر لب پنجره ي باز سحر، غلغله میآغازندجان گل رنگ مرابر سر دست بگیربه تماشاگه پرواز ببرآه بشتاب که هم پروازاننگران غم هم پروازندارغوان بیرق گلگون بهارتو برافراشته باششعر خونبار منییاد رنگین رفیقانم رابر زبان داشته باش؛تو بخوان نغمه ناخوانده منارغوان شاخه همخون جدا مانده من
در هفت شهر عشق عطار نيشابوري هفت وادي يا مرحله است كه سالك جهت سلوك معنوي بايد آنها را طي كند: وادي اول: طلبوادي دوم: عشقوادي سوم: معرفتوادي چهارم: استغناوادي پنجم: توحيدوادي ششم: حيرتوادي هفتم: فقر و فنا موسيقي: قوزك پا با صداي فريدون فروغي