🔻قسمت چهارم: اللّٰه، سوریا، بشار و بس « ... دیگه هیچی نداریم. یا باید آب و آرد خام بخوریم؛ یا باید توی این فصل سرما، لباس و ملحفه و پتو مون رو آتیش بزنیم تا نون پخته و گرم نصیب مون بشه. انتخاب سختیه نه؟ کاش جهنمی نبود، کاش بعد مرگ نابود میشدیم، اگر از عذاب ابدی جهنم نمیترسیدم؛ قطعا خودم رو میکشتم. آره! بهتر از هر روز مردن با شنیدن خبر جنایتهای تروریستهاست. شنیدن خبر ذبح ارتشیها در مناطق مختلف سوریه، برام دیگه عادی شده ولی تصور اینکه با شکستن محاصره، ما هم تبدیل بشیم به چنین خبرهایی، هیچ وقت برام عادی نشده و نمیشه ... » 💠 کاری از بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف برای اطلاعات بیشتر و دنبال کردن قسمت های قبلی حتما به کانال ما سر بزنید! 🕋 https://t.me/OmatVahedeh مارا در ناملیک و شنوتو هم میتوانید بشنوید.
پادکستهایی داستانی از زبان آنانی که در سوریه مقابل هم جنگیدند🟩!قسمت سوم: ما برادر نیستیم🔻« مردم، یکپارچه سقوط اسد رو میخواستند و کنترل بسیاری از مناطق هم عملا از دست دولت درآمده بود. هنوز خبری از جنگ نشده بود. دیگر داشتم خنکای حکومت اسلامی رو حس میکردم. هرچقدر این دولت سکولار تاخت و تاز کرده بود، بس بود. آن روزها با ابوجعفر، در مورد بعد از سقوط رژیم سوریه فکر میکردیم و گمان میکردیم که اگر سوریه هم مثل مصر، به دست اخوان المسلمین بیافتد، یک محور قوی میتوانیم تشکیل بدیم؛ از مصر و غزه و سوریه و ترکیه. سوریه محل اتصال این محور بود. این جوری میتوانستیم کمر ببندیم برای شکستن کمر یهود که در محاصرهی این محور اخوانی قرار میگرفت.»کاری از بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف💠برای اطلاعات بیشتر به کانال تلگرام ما مراجعه بفرمایید🌐https://t.me/OmatVahedeh
🎙 #چرا_جنگیدم🟩 پادکستهایی داستانی از زبان آنانی که در سوریه مقابل هم جنگیدند.🔻قسمت دوم: از افغانستان تا شام ۲« از فرماندهی به ما ابلاغ شد که باید از مقابل نیروهای ملحد دموکراتیک کُرد عقبنشینی کنیم و به سمت جنوب استان دیرالزور بریم. برای من خیلی عجیب بود! آخر کسی اصلا به مواضع ما در شمال دیرالزور که حمله نکرده بود. اگر عقب نشینی میکردیم، قطعا کردها این مناطقی که پر از منابع نفتی و گازی بود را هم میگرفتند و این مناطق بلافاصله به دست آمریکاییها که عملا همه کارهی کردها شده بودند، میافتاد. اما باز هم از فرماندهی دستور موکد آمد که باید بیایم عقب و در محورهای جنوب دیرالزور، مقابل دولت سوریه و رافضیها بجنگیم که در حال پیشروی در کرانههای رود فرات بودند. دستور را اطاعت کردیم منتها ... »🔷برای اطلاعات بیشتر در مورد شخصیتها و جزئیات داستانها میتوانید به کانال ما به نشانی زیر مراجعه کنید🌐https://t.me/OmatVahedeh
قسمت اول: از افغانستان تا شام ۱🔻« ... سال ۲۰۰۴ یعنی در همان روزهایی که القاعده در جبهههای افغانستان مشغول نبرد با امریکاییها بود، شیخ زرقاوی با القاعده و شیخ بنلادن بیعت کرد. ما به همراه شیخ زرقاوی تا پیش از این، مستقل از القاعده بودیم، ولی بعد از مدتی به این نتیجه رسیدیم که مجاهدین باید یکپارچه و یکدست بشوند و برای ما که قهرمانان جنگ افغانستان امت اسلامی بودیم و به دنبال خلافت اسلامی؛ متحد شدن برایمان حیاتی بود و منفعتهای زیادی داشت. بعد از اینبیعت بود که القاعدهی عراق نام گرفتیم.»گوینده: محمدحسین بهشتیجو🔸لطفا نظرات خودتان را با ما در میان بگذارید🔘کاری از بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف💠برای اطلاعات بیشتر به کانال تلگرام مراجعه کنید🔹https://t.me/OmatVahedeh
Hamid Sadeghi
کسشعر محض
Sajjad Farokhvand
اقا من دوقسمت اول و گوش کردم کیف کردم ولی قسمت سوم به بعد با شنیدن صدای راوی به شدت خورد تو ذوقم لطفا از قسمت سوم ب بعد با صدای راوی دوقسمت اول ضبط کنید واقعا از کیفیت کارتون کم میکنه
daryaaa
داستان این قسمت بخشی از یک کتابه؟
Mahdi
اگه بک گراند اسلامی مذهبی پشتش نبود حتمی گوش میدادم .
نمازی
در کل عجیبه که جایی مثل دانشگاه شریف که مردم فکر می کنن جای دانش و تحصیله آدمهایی با این تفکرات وجود داره ؟