سلام بچه هاایه صحبتی داشتم در مورد کتابراستش من اول فک میکردم این جلد(جلد پنجم) خیلی جذاب باشه🤧ولی الان که جلوتر رفتم حس میکنم خط داستانی خسته کننده شده و واقعا مثل جلدای قبل اونقدر جذابیت نداره خیلیم طولانیهو اگه نمیدونید نویسنده ی خاطرات خون آشام سال ۱۹۹۱_۱۹۹۲ جلد اول تا چهارم رو منتشر میکنههمونطور که دیدین آخر جلد چهارم کلا ماجرا تموم شد. ولی خانوم اسمیت سال ۲۰۰۹ که سریال هم همون سال ساخته میشه میاد و دوباره یه سه گانه ای به اسم بازگشت مینویسه، همین جلد پنجم اولین جلد این سهگانه هست.و به نظر من باید همونجا تمومش میکرد🫠خلاصه که حس کردم بهتره پرونده ی این مجموعه جذاب رو همینجا ببندیم چون مثل سریال که آخرش دیگه حوصله سربر بود اینم یه جورایی همونطورهو دوست داشتم یه کتاب یا مجموعه ی جذاب دیگه رو شروع کنیم🫶🏻شما چی فکر میکنید؟ اگه کتابی هم پیشنهاد دارین که بخونم بگین❤️✨
❤️🔥خوشحال میشم بعد از گوش دادن نظرتونو بنویسید
سلام بچه هاااشرمنده بابت این همه تاخیر❣حالم خوب نبود، امتحان داشتم و خلاصه اصلا نتونستم زودتر آمادش کنم🦦👀فقط منم که زوج دیمن و بانی رو دوس دارم؟
🫶🏻🧛🏻♀اینم یه بخش طولانییی تقدیم به شمانظرتون در مورد اتفاقایی که داره میفته؟؟؟
سلام بچه ها شرمنده بابت تاخیراکانتم مشکل پیدا کرده بود و نمیتونستم آپلود کنم❣️
و بالاخرههه جلد پنجم🧛🏻♀️سلام بچه هااا حالتون چطوره؟مدت خیلی زیادی نبودم و حتی یجورایی آرت بلاک شده بودم و اصن نمیتونستم ضبط کنماین فایل یه تریلری از جلد پنجمه و نمیتونم بگم چقد این جلد خفن و متفاوته🦊🔥و حجم این جلد دو برابر ۴ جلد قبلیهاصن منو یادتون هست؟ منتظر جلد پنجم هستید آیا؟😂نظرتونو برام بنویسید❣️
🧛🏻♀️جلد چهار هم تموم شد 💖خوشحال میشم نظرتونو در مورد پادکست، کتاب و ... برام بنویسید 🫶🏻به زودی با جلد پنجم برمیگردم
🤭یه بخش دیگه تا پایان این جلد مونده بچه ها من به تازگی فعالیتمو توی اینستاگرام هم شرع کردم و اونجا تیکه هایی از کتابای مختلفو میخونم ❤️🙃خوشحال میشم اگه دوست داشتین اونجا هم سر بزنید و حمایت کنید narrator._.z :آیدی پیج
سلامم بچه ها ❣️فیلترشکنم مشکل پیدا کرده بود و نمیتونستم آپلود کنم
🧛🏻♂️🩸...اگر شیطان جذاب و بلوند می بود
حالتون چطورههه؟؟؟ 🌚یعنی چجوری میتونن قاتلو گیر بندازن؟
قسمتی از این اپیزود: "و بالاخره، خانم ها وآقایان، نوبت به فارغ التحصیلان سال نود و دو میرسه..." بانی کلاهش را همراه با بقیه در هوا بالا انداخت. او اندیشید: ما موفق شدیم! هراتفاقی هم که امشب بیفته، من و مردیث و مت بالاخره فارغ التحصیل شدیم. در این سال آخر مدرسه، گاهی او واقعا شک کرده بود که قادر به فارغ التحصیل شدن هستند یا نه. باتوجه به مرگ سو، بانی انتظار داشت که جشن فارغ التحصیلی با بی توجهی برگزار شود یا حداقل ناراحت کننده باشد. در عوض به نظر میرسید هیجان دیوانه واری درباره این جشن وجود دارد. به نظر میرسید همه کسانی که درحال جشن گرفتن بودند، سعی میکردند تا جایی که میتوانند زندگی کنند، قبل از اینکه خیلی دیر بشود.
قسمتی از این اپیزود: بانی گفت: تو چی میخوای؟! استفن گفت: یه سری منابع در مورد تاریخ فلس چرچ. به خصوص در مورد بنیانگذاران. آن ها در ماشین مردیث که با فاصله ای مطمئن پشت خانه ویکی پارک شده بود، نشسته بودند. غروب روز بعد بود و همه از تشییع جنازه ی سو برگشته بودند. همه به جز استفن. _این به سو ربط داره، اینطور نیست؟ چشم های سیاه مردیث با یکنواختی و هوشمندی زیاد همیشگیش، چشم های استفن رو بررسی میکرد. _فکر میکنی که این معما رو حل کردی.
giti__ jafari
چرا فکر میکنم سانسور شدست
A
ممنون صدا و خوانش زیباتون کتاب قشنگ تر میکنه
A
وای من اصلا نمیدونستم کتاب داره ولی سریالشو خیلی دوست داشتم خیلی فرق دارن باهم 😂😂
User 125x
amazing
Ahmad Abasikomazani
سلام لطفاً فیلتر شکن روشن کنید تا بتونید دانلودیا گوش کنید .