Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq
Author: Farzin Ranjbar
Subscribed: 549,303Played: 21,539,704Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
142 Episodes
Reverse
غزل نمره ۰۳۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانحسن مطلعبيا که قصر امل سخت سست بنيادست (واجآرایی س)بيار باده که بنياد عمر بر بادست (واجآرایی ب)غلام همت آنم که زير چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست (امثال سائره)داشتن بدون احساس مالکیتچه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب سروش عالم غيبم چه مژدهها دادستکه ای بلندنظر شاهباز سدرهنشين نشيمن تو نه اين کنج محنتآبادستتو را ز کنگره عرش میزنند صفير ندانمت که در اين دامگه چه افتادستنصيحتی کنمت ياد گير و در عمل آر که اين حديث ز پير طريقتم يادست رضا به داده بده وز جبين گره بگشای (برو ملامت دردیکشان مکن زاهد)که بر من و تو در اختيار نگشادستغم جهان مخور و پند من مبر از ياد که اين لطيفه عشقم (نغزم) ز رهروی يادستمجو درستی عهد از جهان سست نهاد (فریب شیوهی حسن از جهان پیر مخور)(مرو به کف خزیب فلک ز ره زنهار)که اين عجوز عروس هزاردامادستنشان عهد و وفا نيست در تبسم گل بنال بلبل بیدل که جای فريادستحسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ (مکن معارضه ای سستنظم با حافظ)قبول خاطر (مردم) و لطف سخن خدادادستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلانتا سر زلف تو در دست نسيم افتادستدل سودازده از غصه دو نيم افتادستچشم جادوی تو خود عين سواد سحر استليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادستدر خم زلف تو آن خال سيه دانی چيستنقطه دوده که در حلقه جيم افتادستزلف مشکين تو در گلشن فردوس عذارچيست طاووس که در باغ نعيم افتادستدل من در هوس بوی تو ای مونس جانخاک راهيست که در دست نسيم افتادستهمچو گرد اين تن خاکی نتواند برخاستاز سر کوی تو زان رو که عظيم افتادستسايه قد تو بر قالبم ای عيسی دمعکس روحيست که بر عظم رميم افتادستآن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبتبر در ميکده ديدم که مقيم افتادستحافظ دلشده (گمشده) را با غمت ای يار (جان) عزيزاتحاديست که در عهد قديم افتادستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست ميان او که خدا آفريده است از هيچ دقيقهايست که هيچ آفريده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصيحت همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست اسير عشق (بند) تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زان خراب آبادست دلا منال ز بيداد و جور يار که يار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادستتو را نصيب همين داد و اين تو را دادست (نور عثمانیه)برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کز اين فسانه و افسون مرا بسی يادستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانرواق منظر چشم من آشيانه (آستانه) توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست به لطف (زلف و) خال و خط از عارفان ربودی دل لطيفههای عجب زير دام و دانه توست دلت به وصل گل ای بلبل صبا (سحر) خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن که اين (آن) مفرح ياقوت در خزانه توست به تن مقصرم از دولت ملازمتت ولی خلاصه (ملازم)جان خاک آستانه توست من آن نيم که دهم نقد دل به هر شوخی در خزانه به مهر تو و نشانه توست تو خود چه لعبتی ای شهسوار شيرين کار که توسنی چو فلک رام تازيانه توست چه جای من که بلغزد سپهر شعبدهباز از اين حيل که در انبانه بهانه توست سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد که شعر حافظ شيرين سخن ترانه توستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنخلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو (میخواهی از خدای) را هست با خداکآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست در حضرت کريم تمنا چه حاجت است محتاج قصه (جنگ) نيست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است جام جهان نماست ضمير منير دوست اظهار احتياج خود آن جا چه حاجت است آن شد که بار منت ملاح بردمی گوهر چو دست داد به دريا چه حاجت است اي مدعی برو که مرا با تو کار نيست احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است اي عاشق گدا چو لب روح بخش يار میداندت وظيفه تقاضا چه حاجت است حافظ تو ختم کن که هنر خود عيان شود با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت استSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانخدا که صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمههای تو بستمرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس (زرکش) قبای تو بستز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسيم گل چو دل اندر پی هوای تو بستمرا به بند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سررشته در رضای تو بستچو نافه بر دل مسکين من گره مفکنکه عهد با سر زلف گرهگشای تو بستتو خود وصال (حیات) دگر بودی ای نسيم (زمان) وصالخطا نگر که دل اميد در وفای تو بست(هم از نسیم تو روزی گشایشی یابدچو غنچه هرکه دل اندر پی هوای تو بست)ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پای تو بستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۱فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلانآن شب قدری که گويند (جویند) اهل خلوت امشب است يا رب اين تاثير دولت از کدامين کوکب استتا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد هر دلی در حلقهای در ذکر يارب يارب استکشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زير طوق غبغب استشهسوار من که مه آيينهدار روی اوست تاج خورشيد بلندش خاک نعل مرکب استعکس (تاب) خوی بر عارضش بين کآفتاب گرم رو در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب استمن نخواهم کرد ترک لعل يار و جام می زاهدان معذور داريدم که اينم مذهب استاندر آن ساعت (موکب) که بر پشت صبا بندند زين با سليمان چون برانم من که مورم مرکب استآن که ناوک بر دل من زيرچشمی میزند قوت جان حافظش در خنده زير لب استآب حيوانش ز منقار بلاغت میچکد زاغ کلک من بهنامايزد چه عالی مشرب استSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۳۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانزلفت (زلفش) هزار دل به يکی تار مو ببست راه هزار چارهگر از چار سو ببست تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان بگشود نافهای و در آرزو ببست شيدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوهگری کرد و رو ببست ساقی به چند رنگ می اندر پياله ريخت اين نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست يا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم با نعرههای غلغلش اندر گلو ببست مطرب چه پرده ساخت که در پرده (حلقه) سماع بر اهل وجد و حال در هایوهو ببست(دانا چو دید بازی این چرخ حقهبازهنگامه بازچید و در گفتگو ببست) حافظ هر آن که عشق نورزيد و وصل خواست احرام طوف کعبهی دل بی وضو ببستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۲۹مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنما را ز خيال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بريزيد که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عين عذاب است افسوس که شد دلبر و در ديده گريان تحرير خيال خط (رخ) او نقش بر آب است بيدار شو ای ديده که ايمن نتوان بود (خفت)زين سيل دمادم که در اين منزل خواب است معشوق عيان مي گذرد بر تو وليکن اغيار همیبيند از آن بسته نقاب است گل بر رخ رنگين تو تا لطف عرق ديد در آتش شوق (رشک) از غم دل غرق گلاب است سبز است در و دشت بيا تا نگذاريم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است در کنج دماغم مطلب جای نصيحت کاين گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است(در بزم دل از روی تو صد شمع برافروختاین طرفه که بر روی تو صد گونه حجاب است)(راه تو چه راهیست که از غایت تعظیمدریای محیط فلکش عین سراب است) حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طور عجب لازم ايام شباب استSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۲۸به جان خواجه و حق قديم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست برد ز لوح سينه نيارست نقش مهر تو شست بکن معاملهای وين دل شکسته بخر که با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواست که خواجه خاتم جم ياوه کرد و بازنجست دلا طمع مبر از لطف بینهايت دوست چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست به صدق کوش که خورشيد زايد از نفست که از دروغ سيه روی گشت صبح نخست شدم ز دست تو شيدای کوه و دشت و هنوز نمیکنی به ترحم نطاق سلسله سست مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی گناه باغ چه باشد چو اين گياه نرستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل نمره ۰۲۷مفعولُ مفاعیلن مفعول مفاعیلندر دير مغان آمد يارم قدحی در دست مست از می و ميخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شکل مه نو پيدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست آخر به (ز) چه گويم هست از خود خبرم چون نيست وز بهر چه گويم نيست با وی نظرم چون هست شمع دل دمسازان (دمسازم) بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست گر غاليه خوش بو شد در گيسوی او پيچيد ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پيوست بازآی که بازآيد عمر شده حافظ هر چند که نايد (نیاید) باز تيری که بشد از شستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل شماره ۰۲۶زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست پيرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دستنرگسش عربدهجوی و لبش افسوسکنان نيمشب دوش (یار) به بالين من آمد بنشستسر فرا گوش من آورد و به آواز حزين گفت کی عاشق ديرينه من خوابت هستعاشقی را که چنين باده شبگير دهند کافر عشق بود گر نشود (نبود) بادهپرستبرو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگير که ندادند جز اين تحفه به ما روز الستآن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم اگر از خمر بهشت است وگر (ورز) باده مستخنده جام می و زلف گرهگير (چو زنجیر) نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل شماره ۰۲۵شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفيان باده (وقت) پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود ببين که جام زجاجي چه طرفهاش بشکست بيار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشيار و چه مست از (در) اين رباط دودر چون ضرورت (مقرر، مقدر) است رحيل رواق و طاق معيشت چه سربلند و چه پست مقام عيش ميسر نمیشود بی رنج بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش میباش که نيستیست سرانجام هر کمال که هست شکوه آصفی و اسب باد و منطق طير به باد رفت و از او خواجه هيچ طرف نبست به بال و پر مرو از ره که تير پرتابی هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گويد که گفته سخنت میبرند دست به دستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
غزل شماره ۰۲۴مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست که به پيمانهکشی شهره شدم روز الستمن همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبير زدم يکسره بر هرچه که هستمی بده تا دهمت آگهی از سر قضا که به روی که شدم عاشق و از بوی که مستکمر کوه کم است از کمر مور آنجانااميد از در رحمت مشو ای بادهپرستبجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد زير اين طارم فيروزه کسی خوش ننشست جان فدای دهنش باد که در باغ نظر چمنآرای جهان خوشتر از اين غنچه نبستحافظ از دولت عشق تو سليمانی شد (یافت)يعنی از وصل تواش نيست بجز باد به دستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
خيال روی تو در هر طريق همره ماستنسيم موی (بوی) تو پيوند جان آگه ماستبه رغم مدعيانی که منع عشق کنندجمال چهرهی تو حجت موجه ماستببين که سيب زنخدان تو چه میگويدهزار يوسف مصری فتاده در چه ماستاگر به زلف دراز تو دست ما نرسدگناه بخت پريشان و دست کوته ماستبه حاجب در خلوتسرای خاص بگوفلان ز گوشه نشينان خاک درگه ماستبه صورت از نظر ما اگر چه محجوب استهميشه در نظر خاطر مرفه ماستاگر به سالی (سائلی) حافظ دری زند بگشایکه سالهاست که مشتاق روی چون مه ماستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخنشناس نهای جان من خطا اين جاستسرم به دنيی و عقبی فرو نمیآيدتبارک الله از اين فتنهها که در سر ماستدر اندرون من خستهدل ندانم کيستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاستدلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرببنال هان که از اين پرده کار ما به نواستمرا به کار جهان هرگز التفات نبودرخ تو در نظر من چنين خوشش آراستنخفتهام ز خيالی که میپزد دل منخمار صدشبه دارم شرابخانه کجاستچنين که صومعه آلوده شد ز خون دلمگرم به باده بشوييد حق به دست شماستاز آن به دير مغانم عزيز میدارندکه آتشی که نميرد، هميشه در دل ماستچه ساز بود که در پرده میزد آن مطربکه رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواستندای عشق تو دوشم در اندرون دادندفضای سينه حافظ هنوز پر ز صداستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاستکه شنيدی که در اين بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پيش عشاق تو شبها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاستمست بگذشتی و از خلوتيان ملکوت به تماشای تو آشوب قيامت برخاست حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببری کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و میبايد خواست نوبه (توبه) زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی (شادی) و طرب کردن رندان پيداست (برخاست) چه ملامت بود (رسد) آن را که چنين باده خورد اين چه عيب است بدين بیخردی وين چه خطاستبادهنوشی که در او روی و ريايی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و رياست ما نه رندان (مردان) رياييم و حريفان نفاق آن که او عالم سر است بدين حال گواست فرض ايزد بگذاريم (بگذاریم) و به کس بد نکنيم وان چه گويند روا نيست نگوييم (بگوییم) رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم باده از خون رزان است نه از خون شماست اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود ور بود نيز چه شد مردم بیعيب کجاستحافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمینزد حکمش چه مجال سخن چون و چراستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست منزل آن مه عاشقکش عيار کجاست شب تار (دراز) است و ره وادی ايمن در پيش آتش طور کجا موعد ديدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگوييد (مپرسید) که هشيار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاييم و ملامتگر بیکار کجاست بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش کان دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ساقی و مطرب و می (باده و مطرب و گل) جمله مهياست ولی عيش بی يار مهیا (مهنا) نشود يار کجاست حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بیخار کجاستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
ساقيا آمدن عيد مبارک بادتوان مواعيد که کردی مرواد از يادتدر شگفتم که در اين مدت ايام فراقبرگرفتی ز حريفان (عزیزان) دل و دل میدادتبرسان بندگی دختر رز گو به درآیکه دم و همت ما کرد ز بند آزادتشادی مجلسيان در قدم و مقدم توستجای غم باد هر آن دل که نخواهد شادتشکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافتبوستان سمن و سرو و گل و شمشادتچشم بد دور کز آن تفرقهات بازآوردطالع نامور و دولت مادرزادتحافظ از دست مده دولت (صحبت) اين کشتی نوحور نه طوفان حوادث ببرد (بکند) بنيادتSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations