DiscoverGanj e Hozour Programs
Claim Ownership
976 Episodes
Reverse
برنامه شماره ۱۰۰۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۸ مِی ۲۰۲۴ - ۹ خرداد ۱۴۰۳برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۶ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱شب رفت و هم تمام نشد ماجَرایِ ماناچار، گفتنیست تمامیِّ ماجَراوالله ز دَوْرِ آدم، تا روزِ رستخیزکوتَه نگشت و، هم نشود این دِرازنا(۱)امّا چُنین نماید کاینک تمام شدچون تُرک گوید: «اِشْپو»(۲)، مردِ رونده رااِشپویِ تُرک چیست؟ که نزدیکِ منزلیتا گرمی و جَلادت(۳) و قوّت دهد تو راچون راه، رفتنیست، توقّف هلاکت استچُونَت قُنُق(۴) کند که بیا، خَرگَهْ(۵) اندرآصاحبمُروَّتیست که جانَش دریغ نیستلیکن گَرَت بگیرد، ماندی در ابتلابر تُرک، ظنِّ بد مَبَر و مُتّهم مکنمَسْتیز(۶) همچو هندو، بشتاب هَمْرَها(۷)کآنجا در آتش است سه نعل(۸)، از برای توو آنجا به گوشِ(۹) توست دلِ خویش و اَقرِبا(۱۰)نگذارد اشتیاقِ کریمان که آبِ خوشاندر گلوی تو رَوَد ای یارِ باوفاگر در عسل نشینی، تلخت کنند زودور با وفا تو جُفت شوی، گردد آن جفاخاموش باش و راه رو و این، یقین بدانسرگشته دارد آبِ غریبی(۱۱)، چو آسیا(۱) دِرازنا: درازا، طول(۲) اِشْپو: این، از اَدَوات اشاره در زبان تُرکی(۳) جَلادت: جَلادَة، چابکی و نیرومندی(۴) قُنُق: مهمان(۵) خَرگَهْ: خرگاه، خیمه، سراپرده(۶) مَسْتیز: ستیزه مکن(۷) هَمْرَها: ای همراه و همطریق(۸) نعل در آتش: کنایه از بیقراری و بیتابی در محبّت است، کسی را بیقرار کردن.(۹) گوش: انتظار(۱۰) اَقرِبا: جمعِ قریب، بستگان، خویشان(۱۱) غریبی: غربت، دور از وطن بودن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱شب رفت و هم تمام نشد ماجَرایِ ماناچار، گفتنیست تمامیِّ ماجَراوالله ز دَوْرِ آدم، تا روزِ رستخیزکوتَه نگشت و، هم نشود این دِرازنامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۹۶آفتابی خویش را ذرّه نمودو اندک اندک، رویِ خود را برگشودجُملۀ ذرّات در وی محو شدعالَم از وی مست گشت و، صَحْو(۱۲) شد(۱۲) صَحْو: محو و فانی-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۹۸در دو چشمِ من نشین، ای آنکه از من منتریتا قمر را وانمایم کز قمر روشنتریاندر آ در باغ، تا ناموسِ گلشن بِشکَنَدزآنکه از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشنتریتا که سرو از شرمِ قدَّت قدِّ خود پنهان کُنَدتا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسنتریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰پوزبندِ وسوسه عشق است و بسورنه کِی وسواس را بسته است کَس؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۱۳) تیه(۱۴)ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۱۵)میروی هر روز تا شب هَروَله(۱۶)خویش میبینی در اوّل مرحلهنگذری زین بُعد، سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله توتا خیالِ عِجْل(۱۷) از جانْشان نرفتبُد بر ایشان تَیْه چون گردابِ تَفْت(۱۸)غیرِ این عِجْلی کزو یابیدهایبینهایت لطف و نعمت دیدهایگاوطبعی، زآن نکوییهایِ زفتاز دلت، در عشقِ این گوساله رفتقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۹۳«… وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ… .»«... بر اثر كفرشان عشق گوساله در دلشان جاى گرفت… .»باری اکنون تو ز هر جُزوت بپرسصد زبان دارند این اجزایِ خُرس(۱۹)ذکر نعمتهایِ رزّاقِ(۲۰) جهانکه نهان شد آن در اوراقِ(۲۱) زمانروز و شب افسانهجویانی تو چُستجزو جزوِ تو فسانهگویِ توست(۱۳) حَرّ: گرما، حرارت(۱۴) تَیْه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است(۱۵) سَفیه: نادان، بیخرد(۱۶) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۱۷) عِجْل: گوساله(۱۸) تَفْت: با حرارت، شتابان(۱۹) خُرس: افراد گُنگ و لال(۲۰) رزّاق: روزیدهنده(۲۱) اوراق: صفحات-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟کاحمقان را اینهمه رغبت شگُفتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۰باز گِردِ شمس میگَردم عَجَبهم ز فَرِّ(۲۲) شمس باشد این سببشمس باشد بر سببها مُطَّلِعهم از او حبلِ(۲۳) سببها مُنْقَطِع(۲۴)صد هزاران بار بُبْریدم امیداز که؟ از شمس، این شما باور کنید؟تو مرا باور مکن کز آفتابصبر دارم من و یا ماهی ز آب(۲۲) فَر: شکوه و جلال(۲۳) حبل: ریسمان، طناب(۲۴) مُنْقَطِع: جداشده، بریده-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱کار، آن دارد که پیش از تن بُدهستبگذر از اینها که نو حادث(۲۵) شدهستکار، عارف راست، کو نه اَحْوَل(۲۶) استچشمِ او بر کِشتهای اوّل است(۲۵) حادِث: تازه پدیدآمده، جدید، نو(۲۶) اَحْوَل: لوچ، دوبین-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰من سبب را ننگرم، کآن حادِث استزآنکه حادث، حادِثی را باعث استلطفِ سابق را نِظاره میکنمهرچه آن حادِث، دوپاره میکنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۸بهرِ اظهار است این خلقِ جهانتا نمانَد گنجِ حکمتها نهانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٩۶٠همچو مُسْتَسقی(۲۷) کز آبش سیر نیستبر هر آنچه یافتی بِاللَّـه مَایستبینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگْذار، صدرِ توست راه(۲۷) مُسْتَسقی: کسی که تشنگی بسیار شدید دارد.-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۵رویْ زرد و، پایْ سُست و، دلْ سَبُککو غذایِ وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک؟قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ»«سوگند به آسمان كه دارای راههاست»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت استخوردنِ آن، بیگَلو و آلت استشد غذایِ آفتاب از نورِ عرشمر حسود و دیو را از دودِ فرشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴گفت: اُدْعُوا(۲۸) الله، بی زاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ …»«بگو: خدا را بخوانید...»هُوی هُویِ باد و شیرافشانِ ابردر غمِ مااَند، یک ساعت تو صبرفِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهیی؟اندرین پستی چه بر چَفْسیدهیی(۲۹)؟مگر نشنیدهای که حق تعالی می فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ پس چرا به این دنیای پست چسبیدهای؟قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»ترس و نومیدیت دان آوازِ غولمیکَشَد گوشِ تو تا قَعْرِ سُفول(۳۰)هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد(۲۸) اُدْعُوا: بخوانید(۲۹) چَفْسیدهیی: چسبیدهای(۳۰) سُفول: پستی-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۴جز که عفوِ تو که را دارد سند؟هر که با امر تو بیباکی کند غَفْلَت و گستاخیِ این مُجرِماناز وُفورِ عفوِ توست ای عَفوْلان(۳۱) دایماً غفلت ز گستاخی دَمَدکه بَرَد تعظیم از دیده رَمَد(۳۲)غَفْلت و نِسیانِ بَد آموختهز آتشِ تعظیم گردد سوخته هِیْبَتش بیداری و فِطنت(۳۳) دهدسهو و نسیان از دلش بیرون جَهَد وقتِ غارت خواب نآید خلق راتا بِنَرباید کسی زو دلق(۳۴) راخواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان(۳۵) کِی بُوَد با بیمِ حَلْق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا…»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن …»زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبرد(۳۱) عَفوْلان: محل عفو و بخشش(۳۲) رَمَد: دردِ چشم(۳۳) فِطنت: زیرکی و هوشیاری(۳۴) دَلق: جامهٔ کهنه، خرقه(۳۵) نسیان: فراموشی-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸جُز توکّل جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت همه مکر است و داممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶ای رفیقان، راهها را بست یارآهویِ لَنگیم و او شیرِ شکارجز که تسلیم و رضا کو چارهای؟ در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهایمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۹ای یَرانٰا! لٰا نَراهُ روز و شبچشمبَندِ ما شده دیدِ سبب ای خدایی که روز و شب ما را میبینی و ما تو را نمیبینیم،اصولاً سببسازی ذهنی چشممان را بسته است.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۳گرچه نسیان لابُد و ناچار بوددر سبب ورزیدن او مختار بود که تَهاوُن(۳۶) کرد در تعظیمهاتا که نسیان زاد یا سهو و خطا همچو مستی، کو جنایتها کندگوید او: معذور بودم من ز خَودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیار بیخودی نآمَد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندی(۳۶) تَهاوُن: سستی، سهلانگاری-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸چیست تعظیمِ(۳۷) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۳۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٢١۴طالب است و غالب(۳۸) است آن کردگارتا ز هستیها بر آرَد او دَمار(۳۸) غالب: چیره، پیروز-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶گوش را بندد طَمَع از اِستماع(۳۹)چشم را بندد غَرَض(۴۰) از اِطّلاع(۳۹) اِستماع: شنیدن(۴۰) غَرَض: قصد-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹عقلِ کل را گفت: ما زاغَالْبَصَرعقلِ جزوی میکند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»عقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانجان که او دنبالۀ زاغان پَرَدزاغ، او را سوی گورستان بَرَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیبُالْـمَنُون(۴۱)(۴۱) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند. با من ستیزه مکن،زیرا نفسِ سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲ کوری عشقست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی.ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق میشود.کورم از غیر خدا، بینا بدومقتضایِ(۴۲) عشق این باشد بگو(۴۲) مقتضا: لازمه، اقتضاشده-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳یار در آخرزمان کرد طَرَبسازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴چون کند دعویِّ خیّاطی خَسیافکنَد در پیشِ او شَه، اطلسیکه بِبُر این را بَغَلطاقِ(۴۳) فراخ(۴۴)زامتحان پیدا شود او را دو شاخ(۴۳) بَغَلطاق: نوعی جامه و لباس گشاد(۴۴) فراخ: وسیع، در اینجا یعنی گشاد-----------مولوی، مثنوی دفتر اوّل، بیت ۹۲۸آنکه او از آسمان باران دهدهم توانَد کو ز رحمت نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹خُطوتَیْنی(۴۵) بود این رَه تا وِصالماندهام در رَه ز شَستَت(۴۶) شصت سالاین راه تا وصال به معشوق دو قدم بیشتر فاصله ندارد، درحالیکه من در این راه شصت سال است که از کمند وصال تو دور ماندهام.(۴۵) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام؛ بایزید نیز خُطوتَیْن را اینگونه بیان میکند: هر چه هست در دو قدم حاصل آید که یکی بر نصیبهای خود نهد و یکی بر فرمانهای حق. آن یک قدم را بردار
برنامه شماره ۱۰۰۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۱۴ مِی ۲۰۲۴ - ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۵ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۸صد سال اگر گریزی و نایی بُتا، به پیشبَرهَم زنیم کارِ تو را همچو کارِ خویشمگریز که ز چَنبَرِ(۱) چَرخَت گذشتنیستگر شیرِ شَرزه(۲) باشی، ور سِفله(۳) گاومیشتن دُنبَلیست(۴) بر کتفِ جان برآمدهچون پر شود، تهی شود آخِر ز زخمِ نیشای شاد باطلی که گریزد ز باطلیبر عشقِ حق بچَفسَد(۵) بیصَمغ(۶) و بیسریشگَز میکنند جامهٔ عُمرَت به روز و شبهم آخِر آرَد او را یا روز یا شبیشبیچاره آدمی که زبون است عشق رازَفت(۷) آمد این سوار، بر این اسبِ پشتریش(۸)خاموش باش و در خَمُشی گم شو از وجودکان عشق راست کشتنِ عشّاق دین و کیش(۱) چَنبَر: حلقه، هرچیز دایرهمانند(۲) شَرزه: خشمگین(۳) سِفله: پست، فرومایه(۴) دُنبل: دمل، زخم چرکین روی پوست(۵) بچفسد: بچسبد(۶) صَمغ: مایهٔ چسبناک گیاهی که برای چسباندن اشیا به کار میرود.(۷) زَفت: درشت، قوی(۸) ریش: زخم، زخمی-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۸صد سال اگر گریزی و نایی بُتا، به پیشبَرهَم زنیم کارِ تو را همچو کارِ خویشمگریز که ز چَنبَرِ چَرخَت گذشتنیستگر شیرِ شَرزه باشی، ور سِفله گاومیشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶ای رفیقان، راهها را بست یارآهویِ لَنگیم و او شیرِ شکارجز که تسلیم و رضا کو چارهای؟ در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸جُز توکّل جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت همه مکر است و داممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲حق همی خواهد که تو زاهد شویتا غَرَض بگذاری و شاهد شویمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۷آلتِ شاهد زبان و چشمِ تیزکه ز شبخیزش ندارد سِر گُریزمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۱زآن محمّد شافعِ(۹) هر داغ(۱۰) بودکه ز جز حق چشمِ او، مٰازاغ بوددر شبِ دنیا که محجوب است شید(۱۱)ناظرِ حق بود و زو بودش امید از أَلَمْ نَشْرَح دو چشمش سُرمه یافتدید آنچه جبرئیل آن برنتافتقرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»(۹) شافع: شفاعتکننده(۱۰) داغ: در اینجا یعنی گناهکار(۱۱) شید: خورشید-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹عقلِ کل را گفت: ما زاغَالْبَصَرعقلِ جزوی میکند هر سو نظرعقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانجان که او دنبالۀ زاغان پَرَدزاغ، او را سوی گورستان بَرَدقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹نعرهٔ لاضَیْر(۱۲) بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جانکندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان میرسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمیرسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جانکندن نجات یافت.قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰«قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»«گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»ما بدانستیم ما این تن نهایماز وَرایِ تن، به یزدان میزیایم(۱۲) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۱ آن هنرها گردنِ ما را ببستزآن مَناصِب سرنگونساریم و پستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۴آن هنرها جمله غولِ راه بودغیرِ چشمی کو ز شه آگاه بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۹تو به هر حالی که باشی میطلبآب میجو دایماً ای خشکلبمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵حَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را بهسویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.کورمرغانیم و، بس ناساختیمکآن سُلیمان را دَمی نشناختیمهمچو جُغدان، دشمنِ بازان شدیملاجَرَم(۱۳) واماندهٔ ویران شدیم(۱۳) لاجَرَم: به ناچار-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷چارهٔ آن دل عطای مُبدِلیست(۱۴)دادِ او را قابلیّت(۱۵) شرط نیست بلکه شرط ِقابلیّت دادِ(۱۶) اوستداد، لُبّ(۱۷) و قابلیّت هست پوست(۱۴) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۱۵) قابِلیَّت: سزاواری، شایستگی(۱۶) داد: عطا، بخشش(۱۷) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۲قابلی گر شرطِ فعلِ حق بُدیهیچ معدومی به هستی نآمدیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۸۰تا دلبرِ خویش را نبینیمجُز در تَکِ خونِ دل نَشینیمما بِهْ نَشَویم از نصیحتچون گمرهِ عشقِ آن بهینیممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱ با سُلیمان، پای در دریا بِنِهتا چو داود آب، سازد صد زِرِهآن سُلیمان، پیشِ جمله حاضرستلیک غیرت چشمبند و، ساحرست تا ز جهل و، خوابناکیّ و، فضولاو به پیشِ ما و، ما از وی مَلول(۱۸)تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سعد چشمِ او ماندهست در جویِ روانبیخبر از ذوقِ آبِ آسمان مَرْکبِ هِمّت سویِ اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عیانکِی نهد دل بر سببهایِ جهان؟(۱۸) مَلول: افسرده، اندوهگین-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۴او تو است، امّا نه این تو آن تو استکه در آخِر، واقفِ بیرونشو استتویِ آخِر سویِ تویِ اَوَّلَتآمدهست از بهرِ تَنبیه و صِلَت(۱۹)تویِ تو در دیگری آمد دَفین(۲۰)من غلامِ مَردِ خودبینی چنین(۱۹) صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن(۲۰) دَفین: مدفون، دفنشده-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵جانهایِ خَلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امرِ اِهْبِطُوا(۲۱) بندی(۲۲) شدندحبسِ خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من بهسویِ شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»ما عِیال(۲۳) حضرتیم و شیرخواهگفت: اَلْخَلقُ عِیالٌ لِلْاِلٰهما بندگان و مخلوقات، خانوار و روزیخوارِ خداوند هستیم و همچون طفلانِ شیرخواره به درگاه او نیازمندیم. چنانکه حضرت رسول فرمود: «همهٔ مردم خانوار خداوند هستند.»آنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهد(۲۱) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۲۲) بندی: اسیر، به بند درآمده(۲۳) عِیال: خانوار-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰آشنایی گیر شبها تا به روزبا چنین اِستارههای(۲۴) دیوسوز(۲۴) اِستاره: ستاره-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۲۵)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش(۲۶)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانکه تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کِی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را میبین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۷)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۲۸)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره کُلِّ بحر(۲۹) را(۲۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۲۶) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۸) گذاره: آنچه از حدّ درگذرد، گذرنده.(۲۹) بحر: دریا-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱اگر نه عشقِ شمسالدین بُدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۳این جهان همچون درخت است ای کِرامما بر او چون میوههایِ نیمخامسخت گیرد خامها مر شاخ راز آنکه در خامی، نشاید کاخ راچون بپخت و گشت شیرین، لبگزان(۳۰)سست گیرد شاخها را بعد از آنچون از آن اقبال(۳۱)، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهانسختگیری و تعصّب خامی استتا جَنینی، کار، خونآشامی است(۳۰) لبگزان: لبگزنده، بسیار شیرین، میوهای که از فرط شیرینی لب را بگزد.(۳۱) اقبال: نیکبختی-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹ هر که را فتح(۳۲) و ظَفَر(۳۳) پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بیمُرادهر که پایَندانِ(۳۴) وی شد وصلِ یاراو چه ترسد از شکست و کارزار؟چون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۳۵)(۳۲) فتح: گشایش و پیروزی(۳۳) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۳۴) پایَندان: ضامن، کفیل(۳۵) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت.-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱ که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز(۳۶)؟ قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»در نگر در شرحِ دل در اندرونتا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُونقرآن کریم، سورهٔ ذاريات (۵۱)، آیهٔ ۲۱«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»«و نيز حق درونِ شماست. آيا نمىبينيد؟»(۳۶) کُدیهساز: تکدّیکننده، گداییکننده-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۷پس گریز از چیست زین بحرِ(۳۷) مراد؟که به شَستت(۳۸) صد هزاران صید داد(۳۷) بحر: دریا(۳۸) شَست: قلّابِ ماهیگیری-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۸که مراداتت همه اِشکستهپاستپس کسی باشد که کامِ او، رواست؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرینتر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳یار در آخرزمان کرد طَرَبسازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیبُالْـمَنُون(۳۹)(۳۹) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹هر زمان دل را دگر میلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمیشود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵عاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بیخان و بیمانت کنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰گر گریزی بر امیدِ راحتیزآن طرف هم پیشت آید آفتیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴کارِ مرا چو او کند، کارِ دگر چرا کنم؟چونکه چشیدم از لبش، یادِ شِکَر چرا کنم؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۵۷گفت: وَ هْوَ مَعَکُم این شاه بودفعلِ ما میدید و سِرْمان میشنودقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۴«… وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»«… و هر جا كه باشيد ه
برنامه صوتی شماره ۱۰۰۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۳۰ آوریل ۲۰۲۴ - ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۴ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۵دو چشم اگر بگشادی به آفتابِ وصالبرآ به چرخِ حقایق، دگر مگو ز خیالستارهها بنگر از ورایِ ظلمت و نورچو ذرّه رقصکنان در شعاعِ نورِ جلالاگرچه ذرّه در آن آفتاب درنرسدولی ز تابِ شعاعش شوند نورخِصال(۱)هر آن دلی که به خدمت خمید چون ابروگشاد از نظرش صد هزار چشمِ کمالدهان ببند ز حالِ دلم که با لبِ دوستخدای داند کو را چه واقعهست و چه حالمکن اشارت سویِ دلم که دل آن نیستمپر به سویِ همایانِ(۲) شه بدان پر و بالجراحتِ همه را از نمک بُوَد فریادمرا فراقِ نمکهاش شد وَبالِ(۳) وَبالچو مِلک(۴) گشت وصالت ز شمسِ تبریزینماند حیلهٔ حال و نه اِلتفات(۵) به قال(۱) خِصال: خصلتها، خویها(۲) هما: پرندهای دارای جثّهای نسبتاً درشت. قدما این مرغ را موجبِ سعادت میدانستند و میپنداشتند که سایهاش بر سر هرکسی افتد او را خوشبخت کند.(۳) وَبال: بدبختی، سختی، عذاب(۴) مِلک: دارائی، هرآنچه در تصرف کسی باشد و مالک آن بود.(۵) اِلتفات: توجه کردن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۵دو چشم اگر بگشادی به آفتابِ وصالبرآ به چرخِ حقایق، دگر مگو ز خیالستارهها بنگر از ورایِ ظلمت و نورچو ذرّه رقصکنان در شعاعِ نورِ جلالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد(۶)کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازییجنبشِ جان کی کند صورتِ گرمابهیی؟صف شِکَنی کی کند اسبِ گداغازیی(۷)؟طبلِ غزا(۸) کوفتند، این دَم پیدا شودجنبشِ پالانیی(۹)، از فَرَسِ(۱۰) تازیی(۶) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن(۷) گداغازی: ریسمان بازِ فقیر که گاه بر اسب چوبین نشیند.(۸) غزا: جنگ کردن با کافران در راه خدا(۹) پالانی: اسب کُندرو و باربر(۱۰) فَرَس: اسب، توسن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۲۹آبی میانِ جو روان، آبی لبِ جو بسته یخآن تیزرو، این سسترو، هین، تیز رو تا نَفسُریخورشید گوید سنگ را: زآن تافتم بر سنگِ توتا تو ز سنگی وارهی، پا درنهی در گوهریخورشیدِ عشقِ لَم یَزَل(۱۱)، زآن تافتهست اندر دلتکاوّل فزایی بندگی، و آخر نمایی مِهتَری(۱۲)(۱۱) لَم یَزَل: بیزوال، جاودان، از صفات خداوند(۱۲) مِهتَر: بزرگتر-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رُو ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۱۳)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش(۱۴)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۱۳) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۴) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳۶یک دسته کلید است به زیرِ بغل عشقاز بهرِ گشاییدن ابواب(۱۵) رسیده(۱۵) ابواب: درها-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹عقلِ کل را گفت: ما زاغَالْبَصَرعقلِ جزوی میکند هر سو نظرعقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانجان که او دنبالۀ زاغان پَرَدزاغ، او را سوی گورستان بَرَدقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶او درون دام دامی مینهدجان تو نه این جهد نه آن جهدگر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۲کار، عارف راست، کو نه اَحْوَل(۱۶) استچشمِ او بر کِشتهای اوّل است(۱۶) اَحْوَل: لوچ، دوبین-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸باد، تُندست و چراغم اَبْتری(۱۷)زو بگیرانم چراغِ دیگری(۱۷) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲او نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۱۸)شمعِ فانی را به فانیای دِگر(۱۸) غِرَر: جمع غِرَّه بهمعنی غفلت و بیخبری و غرور-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۵دو چشم اگر بگشادی به آفتابِ وصالبرآ به چرخِ حقایق، دگر مگو ز خیالستارهها بنگر از ورایِ ظلمت و نورچو ذرّه رقصکنان در شعاعِ نورِ جلالمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز بَرجه کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروزِ روشن، هر که او جوید چراغعینِ جُستن، کوریَش دارد بَلاغ(۱۹)(۱۹) بَلاغ: دلالت-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶أنصِتُوا بپْذیر تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُواگر نخواهی نُکْس(۲۰)، پیشِ این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۲۱) گفتِ افزون را تو بفروش و، بخربذلِ(۲۲) جان و، بذلِ جاه و، بذلِ زرتا ثنایِ تو بگوید فضلِ هُوکه حسد آرد فلک بر جاهِ تو(۲۰) نُکْس: عود کردن بیماری(۲۱) لَبیب: خردمند، عاقل(۲۲) بذل: بخشش-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵صبر و خاموشی جذوبِ(۲۳) رحمت استوین نشان جُستن، نشانِ علّت است(۲۳) جَذوب: بسیار جذب کننده-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۱۱این دریغاها خیالِ دیدن استوز وجودِ نقدِ خود بُبْریدن استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲پس شما خاموش باشید اَنْصِتواتا زبانْتان من شَوم در گفتوگومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲ عزمها و قصدها در ماجَراگاهگاهی راست میآید تو راتا به طَمْعِ(۲۴) آن دلت نیّت کندبارِ دیگر نیّتت را بشکندور به کلّی بیمرادت داشتیدل شدی نومید، اَمَل(۲۵) کی کاشتی؟ور نکاریدی اَمَل، از عوریاش(۲۶)کی شدی پیدا بر او مقهوریاش(۲۷)؟ (۲۴) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۲۵) اَمَل: آرزو(۲۶) عوری: برهنگی(۲۷) مقهوری: مقهور بودن، شکستخوردگی، مخالف قهّار-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۸که مراداتت همه اِشکستهپاستپس کسی باشد که کامِ او، رواست؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱ که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز(۲۸)؟ در نگر در شرحِ دل در اندرونتا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُونقرآن کریم، سورهٔ ذاريات (۵۱)، آیهٔ ۲۱«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»«و نيز حق درونِ شماست. آيا نمىبينيد؟»(۲۸) کُدیهساز: تکدّیکننده، گداییکننده-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲ قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میرویَد زِ بُن(۲۹)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۲۹) بُن: ریشه-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۳۰)که بگویید از طریقِ انبساط(۳۰) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴چونکه قَبضی(۳۱) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۳۲) مشُو(۳۱) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۲) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹چونکه قبض آید تو در وی بَسط بینتازه باش و چین میَفکن در جَبین(۳۳)(۳۳) جَبین: پیشانی-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵حَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم«در هر وضعیتی هستید روی خود را بهسویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۹ای یَرانٰا! لٰا نَراهُ روز و شبچشمبَندِ ما شده دیدِ سبب ای خدایی که روز و شب ما را میبینی و ما تو را نمیبینیم،اصولاً سبب سازی ذهنی چشممان را بسته است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷لیک مقصودِ ازل(۳۴)، تسلیمِ توستای مسلمان بایدت تسلیم جُست(۳۴) ازل: آنچه اوّل و ابتدا نداشته باشد، ابدی، جاودانه-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۲در شبِ دنیا که محجوب است شید(۳۵)ناظرِ حق بود و زو بودش امید از أَلَمْ نَشْرَح دو چشمش سُرمه یافتدید آنچه جبرئیل آن برنتافتقرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»مر یتیمی را که سُرمه حق کشدگردد او دُرِّ یتیمِ بارَشَد نورِ او بر دُرّها غالب شودآنچنان مطلوب را طالب شود(۳۵) شید: خورشید-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۸گر هزاران مدّعی سَر برزندگوش، قاضی جانبِ شاهد کند قاضیان را در حکومت این فن استشاهدِ ایشان دو چشمِ روشن استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱صد جَوالِ(۳۶) زر بیآری ای غَنیحق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۳۷)(۳۶) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه.(۳۷) مُنحَنی: خمیده، خمیدهقامت، بیچاره و درمانده-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳دلْ تو این آلوده را پنداشتیلاجَرَم(۳۸) دل ز اهلِ دل برداشتی(۳۸) لاجَرَم: ناچار، ناگزیر-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸از برایِ آن دلِ پُرنور و بِر(۳۹)هست آن سلطانِ دلها منتظر(۳۹) بِرّ: نیکی، نیکویی-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۰گفتِ شاهد زآن به جایِ دیده استکو به دیدهٔ بیغرض سِر دیده است مدّعی دیدهست، اما با غرضپرده باشد دیدهٔ دل را غرضحق همی خواهد که تو زاهد شویتا غَرَض بگذاری و شاهد شویکاین غَرَضها پردهٔ دیده بُوَدبر نظر چون پرده پیچیده بُوَد پس نبیند جمله را با طِمّ(۴۰) و رِمّ(۴۱و۴۲)حُبُّکَالْـاَشیاءَ یُعْمی وَ یُصِمّحدیث«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند.»(۴۰) طِمّ: دریا و آب فراوان(۴۱) رِمّ: زمین و خاک(۴۲) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۹۹جز تو، پیشِ کی برآرد بنده دست؟هم دعا و هم اجابت از تو اَست هم ز اوّل تو دهی میلِ دعاتو دهی آخِر دعاها را جزا اول و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۵آن دل که گم شدهست، هم از جانِ خویش جویآرامِ جان خویش، ز جانانِ خویش جویاندر شِکَر نیابی ذوقِ نباتِ غیبآن ذوق را هم از لب و دندانِ خویش جویدو چشم را تو ناظرِ هر بینظر مکندر ناظری گریز و ازو آنِ خویش جوینقل است از رسول که مردم معادنندپس نقدِ خویش را برو از کانِ خویش جویحديث«النّاسُ مَعادِنٌ فی الْخَیْرِ و الشَّرِ»«مردم در نیکی و بدی همانند معادناند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵در دلش خورشید چون نوری نشاندپیشش اختر را مقادیری نماند پس بدید او بیحجاب اسرار راسیرِ روحِ مؤمن و کُفّار رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۰شاهدِ مطلق بُوَد در هر نزاعبشکند گفتش خُمارِ هر صُداع(۴۳) نامِ حق، عدلست و شاهد، آنِ اوستشاهدِ عدلست زین رو چشمِ دوست منظرِ حق، دل بُوَد در دو سراکه نظر در شاهد آید شاه را(۴۳) صُداع: سردرد، دردسر-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۰چشمِ من از چشمها بگزیده شدتا که در شب آفتابم دیده شد لطفِ معروفِ تو بود، آن ای بَهی(۴۴)پس کمالُ الْبِرِّ فی
برنامه صوتی شماره ۱۰۰۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۱۶ آوریل ۲۰۲۴ - ۲۹ فروردین ۱۴۰۳برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۳ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
به گوشِ دل پنهانی بگفت رحمتِ کُل
که: هر چه خواهی میکن ولی ز ما مَسِکُل(۱)
تو آنِ ما و من آنِ تو همچو دیده و روز
چرا رَوی ز برِ من به هر غلیظ(۲) و عُتُل(۳)
بگفت دل که: سُکُستن(۴) ز تو چگونه بُوَد؟
چگونه بی ز دُهُلزن(۵) کند غَریو(۶) دُهُل؟
همه جهان دُهُلَند و تویی دُهُلزن و بس
کجا روند ز تو، چونکه بسته است سُبُل(۷)؟
جواب داد که: خود را دُهُل شناس و مباش
گهی دُهُلزن و گاهی دُهُل که آرد ذُل(۸)
نجنبد این تنِ بیچاره تا نجنبد جان
که تا فَرَس(۹) بنجنبد بَر او نجنبد جُل(۱۰)
دلِ تو شیرِ خدایست و نَفْسِ تو فَرَس است
چنانکه مرکبِ شیرِ خدای شد دُلدُل(۱۱)
چو درخورِ تکِ(۱۲) دُلدُل نبود عرصهٔ عقل
ز تنگنایِ خرد تاخت سویِ عرصهٔ قُل(۱۳)
تو را و عقلِ تو را عشق و خارخار(۱۴) چراست؟
که وقت شد که برویَد ز خارِ تو آن گُل
از این غم ارچه تُرُشروست، مژدهها بشنو
که گر شبی، سحر آمد وگر خماری، مُل(۱۵)
ز آه آهِ تو جوشید بحرِ فضلِ اله
مسافرِ اَمَلِ(۱۶) تو رسید تا آمُل(۱۷)
دمی رسید که هر شوق از او رسد به مَشوق(۱۸)
شَهی رسید کز او طوق(۱۹) زر شود هر غُل(۲۰)
فِطام(۲۱) داد از این جیفه(۲۲) دایهٔ تبدیل
در آفتاب فکندهست ظِلِّ(۲۳) حق غُلغُل
از این همه بگذر، بیگه آمدهست حبیب
شبم یقین شبِ قدر است، قُل لِلَیْلی طُل(۲۴)
چو وحی سر کند از غیب، گوشِ آن سَر باش
از آنکه اُذْنُ مِنَ الرّاْس(۲۵) گفت صدرِ رُسُل
تو بلبلِ چمنی، لیک میتوانی شد
به فضلِ حق چمن و باغ با دو صد بلبل
خدای را بنگر در سیاستِ عالَم
عقول را بنگر در صناعتِ اَنْمُل(۲۶)
چو مست باشد عاشق، طمع مکن خَمُشی
چو نان رسد به گرسنه، مگو که لاتَأکُل(۲۷)
ز حرف بگذر و چون آب نقشها مپذیر
که حرف و صوت ز دنیاست و هست دنیا پُل
(۱) مَسکُل: مگسل، جدا نشو
(۲) غلیظ: درشتخو، سنگدل
(۳) عُتُل: درشتگوی، سختآواز
(۴) سُکُستن: گسستن، جدا شدن
(۵) دُهُل: طبل
(۶) غَریو: فریاد، بانگ بلند
(۷) سُبُل: جمعِ سبیل، راهها
(۸) ذُل: پست و زبون شدن، خواری
(۹) فَرَس: اسب
(۱۰) جُل: پوشاک چهارپایان، پالان
(۱۱) دُلدُل: استر حضرت رسول(ص) که به حضرت علی(ع) بخشید. نماد بُراق
(۱۲) تک: دو، دویدن
(۱۳) عرصهٔ قُل: عرصهٔ قرآن
(۱۴) خارخار: مجازاً دلواپسی، اضطراب، وسوسه
(۱۵) مُل: شراب، می
(۱۶) اَمَل: آرزو، امید
(۱۷) آمُل: شهری در شمال ایران نزدیک دریا
(۱۸) مَشوق: مورد اشتیاق، معشوق
(۱۹) طوق: گردنبند
(۲۰) غُل: بند و زنجیر آهنین
(۲۱) فِطام: باز شدن از شیر دنیا، باز شدن بچه از شیر مادر
(۲۲) جیفه: لاشۀ بو گرفته، مردار
(۲۳) ظِلّ: سایه، مجازاً پناه، عنایت
(۲۴) قُل لِلَیْلی طُل: به شب من بگو که دراز باش.
(۲۵) اُذْنُ مِنَ الرّاْس: گوش در شمارِ سَر است. حدیث.
(۲۶) اَنْمُل: اَنْمُلَه، سرانگشت. صناعتِ اَنْمُل یعنی کارهای دستی.
(۲۷) لاتَأکُل: مخور
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
به گوشِ دل پنهانی بگفت رحمتِ کُل
که: هر چه خواهی میکن ولی ز ما مَسِکُل
تو آنِ ما و من آنِ تو همچو دیده و روز
چرا رَوی ز برِ من به هر غلیظ و عُتُل
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۹۵
گوشِ حسِّ تو به حرف ار درخور است
دان که گوشِ غیبگیرِ(۲۸) تو کَر است
(۲۸) غیبگیر: گیرندهٔ پیامهای غیبی
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶
گوش را بندد طَمَع از اِستماع(۲۹)
چشم را بندد غَرَض(۳۰) از اِطّلاع
(۲۹) اِستماع: شنیدن
(۳۰) غَرَض: قصد
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶
گوشِ بیگوشی درین دَم بَرگُشا
بهرِ رازِ یَفْعَلُ الله ما یَشا
قرآن کریم، سورهٔ ابراهیم (۱۴)، آیهٔ ۲۷
«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ
وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»
«خدا مؤمنان را به سبب اعتقادِ استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد.
و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵
چون چنین وسواس دیدی، زود زود
با خدا گَرد و، درآ اندر سجود
سَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روان
کِای خدا تو وارَهانَم زین گمان
آن زمان کِت امتحان مطلوب شد
مسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب(۳۱) شد
(۳۱) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶
پنبه اندر گوشِ(۳۲) حسِّ دون(۳۳) کنید
بندِ حسّ از چشم خود بیرون کنید
پنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر است
تا نگردد این کر، آن باطن، کر است
بیحس و بیگوش و بیفِکرَت(۳۴) شوید
تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید
اگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید
باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب رها شوید.
قرآن کریم، سوره فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸
«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»
«ای جان آرامگرفته و اطمینانیافته!»
«ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً»
«به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد.»
(۳۲) پنبه اندر گوش کردن: کنایه از بستن گوش و ترک شنیدن
(۳۳) دون: پست و فرومایه
(۳۴) فِکرَت: فکر، اندیشه
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲
چو پا واپس کشد یک روز از دوست
خطر باشد که عمری دست خاید(۳۵)
(۳۵) دست خاییدن: دست گزیدن؛ به دندان گرفتنِ دست به علامتِ حسرت و پشیمانی
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹
من به گوشِ تو سخنهای نهان خواهم گفت
سَر بجنبان که بلی، جز که به سَر هیچ مگو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵
تو بی ز گوش شنو، بیزبان بگو با او
که نیست گفتِ زبان بیخلاف و آزاری
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۳
گوش داری تو، به گوشِ خود شنو
گوشِ گولان(۳۶) را چرا باشی گرو؟
(۳۶) گول: احمق، نادان
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸
چیزِ دیگر ماند، اما گفتنش
با تو، روحُالْقُدْس گوید بیمَنَش
نی، تو گویی هم به گوشِ خویشتن
نی من و، نی غیرِ من، ای هم تو من
همچو آن وقتی که خواب اندر رَوی
تو ز پیشِ خود، به پیشِ خود شَوی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۴۳
سَمعْ(۳۷) شو یکبارگی تو گوشوار(۳۸)
تا ز حلقهٔ لعل یابی گوشوار(۳۹)
(۳۷) سَمعْ: قوهٔ شنوایی
(۳۸) گوشوار: مانندِ گوش
(۳۹) گوشوار: گوشواره
------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷
مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویش
صدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟
تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵
مگر تو لوحِ محفوظی(۴۰) که درسِ غیب از او گیرند؟
و یا گنجینهٔ رحمت، کز او پوشند خِلعتها
(۴۰) لوحِ محفوظ: علم بیکرانهٔ پروردگار، اشاره به آیهٔ ۲۲، سورهٔ بروج (۸۵)
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۰
نیست در عالَم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کُن ولیکن آن مکُن
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴
چون خیالی در دلت آمد، نشست
هر کجا که میگریزی با تو است
جز خیالی عارضییّ باطلی
کو بُوَد چون صبحِ کاذب(۴۱)، آفِلی(۴۲)
من چو صبحِ صادقم(۴۳)، از نورِ رَب
که نگردد گِردِ روزم، هیچ شب
(۴۱) صبحِ کاذب: بامدادِ دروغین، صبحی است که قبل از صبح صادق چند لحظه
ظاهر و سپس ناپدید میشود و دوباره تاریکی همهجا را میپوشاند.
(۴۲) آفِل: افولکننده، زایلشونده، ناپدیدشونده
(۴۳) صبحِ صادق: بامدادِ راستین
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲
قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن
زآنکه سَرها جمله میرویَد زِ بُن(۴۴)
بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه
چون برآید میوه، با اصحاب دِه
(۴۴) بُن: ریشه
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۴۵)
که بگویید از طریقِ انبساط
(۴۵) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴
چونکه قَبضی(۴۶) آیدت ای راهرو
آن صَلاحِ توست، آتَشدل(۴۷) مشُو
(۴۶) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج
(۴۷) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
بیمرادی شد قَلاووزِ(۴۸) بهشت
حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْسرشت
حدیث نبوی
«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
که مراداتت همه اِشکستهپاست(۴۹)
پس کسی باشد که کامِ او رواست؟
(۴۸) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
(۴۹) اِشکستهپا: ناقص
------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۶
شهوتِ کاذب شتابد در طعام
خوفِ فوتِ(۵۰) ذوق، هست آن خود سَقام(۵۱)
اِشتها صادق بود، تأخیر بِهْ
تا گُواریده شود آن بیگِرِه
(۵۰) فایِت: از میان رفته، فوت شده
(۵۱) سَقام: بیماری
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
بگفت دل که: سُکُستن ز تو چگونه بُوَد؟
چگونه بی ز دُهُلزن کند غَریو دُهُل؟
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۳
ای تو در بیگار(۵۲)، خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت که آیی بیستی(۵۳)
که منم این، واللَّـه آن تو نیستی
یک زمان تنها بمانی تو ز خَلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
این تو کی باشی؟ که تو آن اَوحَدی(۵۴)
که خوش و زیبا و سرمستِ خودی
مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویش
صدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش
جوهر آن باشد که قایم با خود است
آن عَرَض، باشد که فرعِ او شدهست
(۵۲) بیگار: کارِ بیمزد
(۵۳) بیستی: بِایستی
(۵۴) اَوحَد: یگانه، یکتا
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
همه جهان دُهُلَند و تویی دُهُلزن و بس
کجا روند ز تو، چونکه بسته است سُبُل؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶
ای رفیقان، راهها را بست یار
آهویِ لَنگیم و او شیرِ شکار
جز که تسلیم و رضا کو چارهای؟
در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهای
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
از هر جهتی تو را بلا داد
تا باز کَشَد به بیجهاتت
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۸
هر که دور از دعوتِ رحمان بُوَد
او گداچشم است، اگر سلطان بُوَد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰
گر گریزی بر امیدِ راحتی
زآن طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ کُنجی بیدَد(۵۵) و بیدام نیست
جز به خلوتگاهِ حق، آرام نیست
(۵۵) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۵
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
جواب داد که: خود را دُهُل شناس و مباش
گهی دُهُلزن و گاهی دُهُل که آرد ذُل
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶
بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۵۶)
پَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلام
هر زمانی که شدی تو کامران
آن دَمِ خوش را کنارِ بام دان
(۵۶) مُدام: شراب
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳
تو ز طفلی چون
برنامه صوتی شماره ۱۰۰۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲ آوریل ۲۰۲۴ - ۱۵ فروردین ۱۴۰۳برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۲ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shamsشبِ قدر است جسمِ تو، کز او یابند دولتهامَهِ بَدْر(۱) است روحِ تو، کز او بشکافت ظُلْمتهامگر تقویمِ یزدانی که طالعها در او باشدمگر دریایِ غُفرانی(۲) کز او شویَند زَلَّتها(۳)مگر تو لوحِ محفوظی(۴) که درسِ غیب از او گیرند؟و یا گنجینهٔ رحمت، کز او پوشند خِلعتهاعجب! تو بیتِ مَعموری(۵) که طوّافانَش(۶) اَملاکاند(۷)عجب! تو رَقِّ مَنشوری(۸)، کز او نوشند شربتهاو یا آن روحِ بیچونی، کز اینها جمله بیرونیکه در وی سرنگون آمد تأمّلها و فِکرتهاولی برتافت(۹) بر چونها مَشارِقهایِ(۱۰) بیچونی(۱۱)بر آثارِ لطیفِ تو، غلط گشتند اُلفَتها(۱۲)عجایب یوسفی چون مَه، که عکسِ اوست در صد چَهْاز او افتاده یعقوبان به دام و جاهِ ملّتهاچو زلفِ خود رَسَن(۱۳) سازد، ز چَهْهاشان براندازدکَشَدْشان در برِ رحمت، رهانَدْشان ز حیرتهاچو از حیرت گذر یابد، صفات آن را که دریابدخمش که بس شکسته شد عبارتها(۱۴) و عبرتها(۱۵)(۱) بَدْر: قرص کامل ماه، ماه شب چهاردهم قمری(۲) غُفران: آمرزش، بخشایش(۳) زَلَّت: لغزش و گناه(۴) لوحِ محفوظ: علم بیکرانهٔ پروردگار، اشاره به آیهٔ ۲۲، سورهٔ بروج (۸۵)(۵) بیتِ مَعمور: خانهای در مقابل کعبه (مَجازاً دلِ انسان)(۶) طوّافان: جمعِ طوّاف به معنی گردنده، طواف کننده(۷) اَملاک: جمعِ مَلَک، فرشتگان(۸) رَقِّ منشور: صفحهای گشاده، اشاره به آیهٔ ۳، سورهٔ طور (۵۲)(۹) تافت: تابید(۱۰) مَشارِق: مشرقها(۱۱) بیچون: بدون چگونگی(۱۲) اُلفَت: انس گرفتن، دوستی(۱۳) رَسَن: ریسمان، کمند(۱۴) عبارت: سخن گفتن، قیل و قال(۱۵) عبرت: پند و اندرز------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shamsشبِ قدر است جسمِ تو، کز او یابند دولتهامَهِ بَدْر است روحِ تو، کز او بشکافت ظُلْمتهاقرآن کریم، سورهٔ دخان (۴۴)، آیات ۲ و ۳Quran, Ad-Dukhaan(#44), Line #2-3«وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ» (٢)«سوگند به اين كتاب روشنگر.»«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» (٣)«ما آن را در مبارک شبى نازل كرديم. ما بيمدهنده بودهايم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #930, Divan e Shamsاَلست گفت حق و جانها بلی گفتندبرایِ صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1729, Divan e Shamsالست گفتیم از غیب و تو بلی گفتیچه شد بلیِّ تو چون غیب را عیان کردیم؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1059کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1061کار، آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اوّل کاشته استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1052کار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۱۶) استچشمِ او بر کِشتهای اوّل است(۱۶) اَحوَل: لوچ، دوبین------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1066صد هزاران عقل با هم برجهندتا به غیرِ دامِ او دامی نهند دامِ خود را سختتر یابند و بسکِی نماید قوّتی با باد، خس؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177لیک مقصودِ ازل(۱۷)، تسلیمِ توستای مسلمان بایدت تسلیم جُست(۱۷) ازل: آنچه اوّل و ابتدا نداشته باشد، ابدی، جاودانه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درونِ دام دامی مینَهَدجانِ تو نه این جَهَد، نه آن جَهَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsخموش، آب نگهدار همچو مَشکِ درستور از شکاف بریزی، بدانکه معیوبیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #380اوّل ای جان! دفعِ شَرِّ موش کنوآنگهان در جمعِ گندم جوش کن(۱۸)بشنو از اَخبارِ آن صدرِ صُدور(۱۹)لٰا صَلٰوةَ تَمَّ اِلّا بِالْحُضورای انسان از آن بزرگ بزرگان یعنی حضرت رسول یاد بگیر که میفرماید: «هیچ نمازی و هیچ عبادتی بدون «حضور ناظر» یا فضاگشایی کامل و تمام نیست.»حدیث«لا صَلوةَ الّا بِالْحُضور الْقَلْب.»«نماز (عبادت)، بدونِ حضور کامل نیست.»گر نه موشی دزد در انبارِ ماستگندمِ اعمالِ چل ساله(۲۰) کجاست؟(۱۸) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۱۹) صدرِ صُدور: بزرگِ بزرگان(۲۰) چل ساله: چهل ساله------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174ما در این دِهلیزِ(۲۱) قاضیِّ قضابهرِ دعویِّ اَلَستیم و بَلیٰ که بَلیٰ گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیان(۲۱) دِهلیز: راهرو------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار(۲۲) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود دراز(۲۲) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407 در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟چون شکارِ خوک آمد صیدِ عامرنجِ بیحد، لقمه خوردن زو حرام آنکه ارزد صید را عشق است و بسلیک او کِی گنجد اندر دامِ کس؟ تو مگر آییّ و صیدِ او شویدام بگذاری، به دامِ او رویمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3222پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادبنارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب(۲۴)(۲۴) حَطَب: هیزم------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببیادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجد است آن دل که جسمش ساجد استیارِ بَد خَرُّوبِ(۲۵) هر جا مسجد است(۲۵) خَرُّوب: بسیار ویران کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت دادهایمشرح اَندر سینهات بِنهادهایمتو هنوز از خارج آن را طالبی؟مَحْلَبی(۲۶)، از دیگران چون حالِبی(۲۷)؟(۲۶) مَحْلَب: جای دوشیدنِ شیر (اسم مکان) و مِحْلَب، ظرفی که در آن شیر بدوشند (اسم آلت).(۲۷) حالِب: دوشندهٔ شیر، در اینجا بهمعنی جویندهٔ شیر.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1071 که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟چون شدی تو شرح جو و کُدیهساز(۲۸)؟در نگر در شرحِ دل در اندرونتا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»قرآن کریم، سورهٔ ذاريات (۵۱)، آیهٔ ۲۱Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»«و نيز حق درون شماست. آيا نمىبينيد؟»قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۸۵Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»«ما از شما به او، ( کسی که در حال مرگ است)، نزدیکتريم ولى شما نمىبينيد.»(۲۸) کُدیهساز: تکدّی کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108باد، تُند است و چراغم اَبْتَریزو بگیرانم چراغِ دیگریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۲۹)که بگویید از طریقِ انبساط(۲۹) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1924حکمِ حق، بر لوح میآید پدیدآنچنانکه حکمِ غیبِ بایزید(۳۰)(۳۰) بایزید: عارفِ بزرگ بایزید بسطامی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میرویَد زِ بُن(۳۱)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۳۱) بُن: ریشه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۳۲)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۳۳)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۳۴)؟عاشقِ صُنعِ(۳۵) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۳۶) او کافر بُوَد(۳۲) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۳۳) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۴) گبر: کافر(۳۵) صُنع: آفرینش(۳۶) مصنوع: آفریده، مخلوق------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرینتر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1638زین سبب فرمود: استثنا کنید(۳۷)گر خدا خواهد به پیمان بر زنیدهر زمان دل را دگر میلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمیشود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»قرآن کریم، سورهٔ قدر (۹۷)، آیات ۱ تا ۵Quran, Al-Qadr(#97), Line #1-5«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (١)«ما در شب قدرش نازل كرديم.»«وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (٢)«و تو چه دانى كه شب قدر چيست؟»«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (٣)«شب قدر بهتر از هزار ماه است.»«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ
برنامه صوتی شماره ۱۰۰۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۱۲ مارس ۲۰۲۴ - ۲۳ اسفند ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۱ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsخدایگانِ جمال و خلاصهٔ خوبیبه جان و عقل درآمد به رسمِ گُلکوبی(۱)بیا بیا، که حیات و نجاتِ خلق توییبیا بیا، که تو چشم و چراغِ یعقوبیقَدَم بنه تو بر آب و گِلم که از قَدَمتز آب و گِل برود تیرگی و محجوبیز تابِ تو برسد سنگها به یاقوتیز طالبیت رسد طالبی به مطلوبیبیا بیا، که جمال و جلال میبخشیبیا بیا، که دوایِ هزار ایّوبیبیا بیا تو، اگرچه نرفتهای هرگزولیک هر سخنی گویمت به مرغوبیبه جایِ جان تو نشین، که هزار چون جانیمحبّ و عاشقِ خود را تو کُش که محبوبیاگر نه شاهِ جهان اوست، ای جهانِ دُژَم(۲)به جانِ او که بگویی: چرا در آشوبی؟گهی ز رایَتِ(۳) سبزش، لطیف و سرسبزیز قلبِ(۴) لشکرِ هَیجاش(۵)، گاه مَقلوبی(۶)دمی چو فکرتِ نقّاش نقشها سازیگهی چو دستهٔ فرّاش(۷) فرشها روبیچو نقش را تو بروبی، خلاصهٔ آن رافرشتگی دهی و پرّ و بالِ کرّوبی(۸)خموش، آب نگهدار همچو مَشکِ درستور از شکاف بریزی، بدانکه معیوبیبه شمس مفخرِ تبریز از آن رسید دلتکه چُست دُلدُلِ(۹) دل مینمود مرکوبی(۱) گُلکوبی: مالیدنِ گُل زیر پای، مجازاً سیر و تفرّج(۲) دُژَم: غمگین و اندوهناک(۳) رایَت: بیرق، پرچم(۴) قلب: قسمت میانی لشکر، واژگون ساختن چیزی(۵) هَیجا: جنگ، کارزار(۶) مقلوب: تبدیلشده(۷) فرّاش: جاروب بلند دستهدار(۸) کرّوبی: آسمانی، منسوب به عالَمِ فرشتگان(۹) دُلدُل: نام اسب یا استری که حاکم اسکندریه به رسول اکرم فرستاده بود. در اینجا مطلق مَرکَب، اسب.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsخدایگانِ جمال و خلاصهٔ خوبیبه جان و عقل درآمد به رسمِ گُلکوبی مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2202آنچنانکه ناگهان شیری رسیدمرد را برْبود و در بیشه کشیداو چه اندیشد در آن بُردن؟ ببینتو همان اندیش، ای استادِ دینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2513دلقک اندر دِه بُد و آن را شنیدبرنشست و تا به تِرمَد میدوید مَرکَبی دو اندر آن ره شد سَقَطاز دوانیدن فَرَس(۱۰) را زآن نَمَط(۱۱)(۱۰) فَرَس: اسب(۱۱) نَمَط: طریقه و روش------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2519که زده دلقک به سَیْرانِ درشت(۱۲)چند اسپی تازی اندر راه کشت(۱۲) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2543من شتابیدم برِ تو بهرِ آنتا بگویم که ندارم آن توان! این چنین چُستی نیاید از چو منباری، این اومید را بر من مَتَن! گفت شه: لعنت بر این زودیت(۱۳) بادکه دو صد تشویش در شهر اوفتاد(۱۳) زودی: شتاب------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsیار در آخرزمان کرد طَرَبسازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2139حلقهٔ کوران، به چه کار اندرید؟دیدهبان را در میانه آوریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #583سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #387آن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُرخَرّوب(۱۴) شد(۱۴) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند. بسیار خرابکننده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظَنِّ افزونیست و، کُلّی کاستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsبیا بیا، که حیات و نجاتِ خلق توییبیا بیا، که تو چشم و چراغِ یعقوبیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کَش(۱۵) آن شاهِ شکَرخانه(۱۶) راآن گُهَرِ روشنِ دُردانه(۱۷) را(۱۵) پیش کَش: پیش بیآور (۱۶) شکَرخانه: بسیار شیرین(۱۷) دُردانه: دانهٔ مروارید، یکتا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsقَدَم بنه تو بر آب و گِلم که از قَدَمتز آب و گِل برود تیرگی و محجوبیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381حقْ قدم بر وِی نَهَد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُنْفَکانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهای حُکمِ کُنفَکانمیدَویم اَندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۸)(۱۸) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۹)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۹) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ(۲۰) جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۱)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۰) تگ: ته و بُن(۲۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۲۲)که بگویید از طریقِ انبساط(۲۲) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3175چون ملایک گو که لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنا«مانند فرشتگان بگو: «خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.»»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۴) و سَنی(۲۵)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۲۴) حَبر: دانشمند، دانا(۲۵) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsز تابِ تو برسد سنگها به یاقوتیز طالبیت رسد طالبی به مطلوبیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4142طالبِ اویی، نگردد طالبتچون بمُردی طالبت شد مَطْلبت(۲۶)زندهیی، کِی مُردهشو شویَد تو را؟طالبی کِی مطلبت جوید تو رااندرین بحث ار خِرَد رهبین بُدیفخرِ رازی رازدانِ دین بُدی(۲۶) مَطْلب: طلبشده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب(۲۷) است آن کردگارتا ز هستیها برآرَد او دمار(۲۷) غالب: پیروز------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعلِ لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کُنَد، مرمرامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١٣٠٨Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1308بر زند از جانِ کامل معجزاتبر ضمیرِ جان طالب چون حیاتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1068تو هنوز از خارج آن را طالبی؟مَحْلَبی(۲۸)، از دیگران چون حالِبی(۲۹)؟(۲۸) مَحْلَب: جای دوشیدنِ شیر (اسم مکان) و مِحْلَب، ظرفی که در آن شیر بدوشند (اسم آلت).(۲۹) حالِب: دوشندهٔ شیر، در اینجا بهمعنی جویندهٔ شیر.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shamsبیا بیا، که جمال و جلال میبخشیبیا بیا، که دوایِ هزار ایّوبیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2509غُلْغُل و طاق و طُرُنب(۳۰) و گیر و دارکه نمیبینم، مرا معذور دار(۳۰) طاق و طُرُنب: سر و صدا------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1854صد هزاران کیمیا، حق آفریدکیمیایی همچو صبر، آدم ندیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توستصبر کن، کآن است تسبیحِ دُرُستهیچ تَسبیحی ندارد آن دَرَج(۳۱)صبر کن، اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج(۳۲)(۳۱) دَرَج: درجه(۳۲) اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ ال
برنامه شماره ۱۰۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۵ مارس ۲۰۲۴ - ۱۶ اسفند ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۰ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #51, Divan e Shamsگر تو ملولی ای پدر، جانبِ یارِ من بیاتا که بهارِ جانها تازه کند دلِ تو رابویِ سلامِ یارِ من، لَخْلَخهٔ(۱) بهارِ منباغ و گُل و ثِمارِ(۲) من، آرَد سویِ جان، صبامستی و طُرفه(۳) مستیای، هستی و طُرفه هستیایمُلک و درازدَستیای(۴)، نعرهزنان که: «اَلصَّلا»(۵)پای بکوب و دست زن، دست در آن دو شَسْت(۶) زنپیشِ دو نرگسِ خوشش کُشته نگر دلِ مرازنده به عشقِ سَرکَشَم، بینیِ جان چرا کَشَم(۷)؟پهلویِ یارِ خود خوشم، یاوه چرا رَوَم؟ چرا؟جان چو سویِ وطن رَوَد، آب به جویِ من رَوَد(۸)تا سویِ گُولْخَن(۹) رَوَد طبعِ خسیسِ(۱۰) ژاژخا(۱۱)دیدنِ خسروِ زَمَن(۱۲)، شَعشَعهٔ(۱۳) عُقارِ(۱۴) منسخت خوش است این وطن، مینروم از این سراجانِ طربپرستِ(۱۵) ما، عقلِ خرابِ مستِ ماساغرِ(۱۶) جان به دستِ ما سخت خوش است، ای خداهوش برفت، گو(۱۷): «برو»، جایزه(۱۸) گو: «بشو گِرو»روز شدهست، گو: «بشو»، بیشب و روز تو بیامست رود نگارِ من، در بَر و در کنارِ منهیچ مگو، که یارِ من باکَرَم است و باوفاآمد جانِ جانِ من، کوریِ دشمنانِ منرونقِ گُلْسِتانِ من، زینتِ روضهٔ(۱۹) رضا(۱) لَخْلَخه: ترکیبی از عطرها و بوهای خوش(۲) ثِمار: جمعِ ثمر، میوهها(۳) طُرفه: عجیب، شگفت(۴) درازدَستی: تجاوز، دستاندازی، چشمداشت و طمع داشتن(۵) اَلصَّلا: دعوتِ عمومی(۶) شَسْت: قُلّاب ماهیگیری، «دو شَسْت» کنایه از موی جلوی سر است که به دو بخش تقسیم شود و بافته گردد.(۷) بینی کشیدن: افسار در بینی چارپا افکندن و او را به دنبال خود کشیدن و بردن. در اینجا یعنی منّت و استبدادِ من ذهنی را کشیدن.(۸) آب به جویِ کسی رفتن: کنایه از حصول خواسته و گشتن اوضاع بر وفق مراد است.(۹) گُولْخَن: گُلْخَن، مرکز سوختِ حمامهای قدیم که موادّش از سرگین و چیزهای دیگر بود.(۱۰) خسیس: پست و فرومایه(۱۱) ژاژخا: بیهودهگو(۱۲) خسروِ زَمَن: پادشاه زمانه، کنایه از حضرت معشوق(۱۳) شَعشَعه: تابش و درخشش(۱۴) عُقار: شراب(۱۵) طربپرست: شادیباره(۱۶) ساغر: جام(۱۷) گو: بگو(۱۸) جایزه: عطیّه، بخشش، جایزه گرو شدن: نعمتها قطع شدن(۱۹) روضه: باغ، بوستان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #51, Divan e Shamsگر تو ملولی ای پدر، جانبِ یارِ من بیاتا که بهارِ جانها تازه کند دلِ تو رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3073, Divan e Shamsغلامِ شعر بدآنم که شعر گفتهٔ توستکه جانِ جانِ سرافیل(۲۰) و نفخهٔ(۲۱) صوری(۲۲)(۲۰) سرافیل: اسرافیل. نام فرشتهای که مقرب خداست و حامل صور.(۲۱) نفخه: یکبار دمیدن، دَم، نَفَس(۲۲) صور: شیپور بزرگ------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2163پیر، پیرِ عقل باشد ای پسرنه سپیدی موی اندر ریش و سَرمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1976چشم را در روشنایی خوی کُنگر نه خفّاشی، نظر آن سوی کُنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836چونکه غم بینی، تو استغفار کنغم به امرِ خالق آمد، کار کن مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1567شیخ کو یَنْظُر بِنورِالله شداز نهایت، وز نخست آگاه شد حدیث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»«بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا میبیند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّههای دم به دماین بُوَد معنی قَد جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّالقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4102زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان(۲۳) در نیآوردی نبرد(۲۳) نسیان: فراموشی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #51, Divan e Shamsبویِ سلامِ یارِ من، لَخْلَخهٔ بهارِ منباغ و گُل و ثِمارِ من، آرَد سویِ جان، صبامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رو آرَد به منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4681در دَمَم، قصّابوار این دوست راتا هِلَد(۲۴) آن مغزِ نغزش، پوست را(۲۴) هِلَد: گذاشتن، اجازه دادن، فروگذاشتن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #51, Divan e Shamsمستی و طُرفه مستیای، هستی و طُرفه هستیایمُلک و درازدَستیای، نعرهزنان که: «اَلصَّلا»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #435ما چو کَرّان ناشنیده یک خِطابهرزه گویان از قیاسِ خود جوابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4468که مراداتت همه اِشکستهپاست(۲۵)پس کسی باشد که کامِ او، رواست؟ (۲۵) اِشکستهپا: ناقص------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1413چشمه میبینم، ولیکن آب نیراهِ آبم را مگر زد رهزنی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعْطَیْنٰاکَ کَوْثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟ یا مگر فرعونی و، کَوْثَر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش، ای علیل(۲۶)توبه کن، بیزار شو از هر عدو(۲۷)کو ندارد آبِ کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ»«پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»(۲۶) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۲۷) عدو: دشمن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵٣٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چارۀ آن دل عطای مُبدِلی(۲۸) استدادِ(۲۹) او را قابلیّت(۳۰) شرط نیستبلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوستدادْ لُبّ(۳۱) و قابلیّت هست پوست(۲۸) مُبدِل: بَدَلکننده، تغییردهنده(۲۹) داد: عطا، بخشش(۳۰) قابِلیَّت: سزاواری، شایستگی(۳۱) لُب: مغز، میوه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #260, Divan e Shamsخاتمِ شاهیت در انگشت کردتا که شَوی حاکم و فرمانرواقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Al-Baqarah(#2), Line #30«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»«و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفهاى مىآفرينم، گفتند: «آيا كسى را مىآفرينى كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، و حال آنكه ما به ستايش تو تسبيح مىگوييم و تو را تقديس مىكنيم؟» گفت: «من آن دانم كه شما نمىدانيد.»»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4291با خلیل، آتش گُل و رَیحان و وَرْد(۳۲)باز بر نمرودیان مرگ است و درد بارها گفتیم این را، ای حسنمن نگردم از بیانش سیر، منبارها خوردی تو نان، دفعِ ذُبول(۳۳)این همان نان است چون نَبْوی ملول؟ در تو جوعی(۳۴) میرسد نو ز اعتلال(۳۵)که همی سوزد از او تُخمه(۳۶) و ملال هرکه را دردِ مَجاعت(۳۷) نقد شدنو شدن با جزوْ جزوش عقد شدلذّت از جوعَست، نه از نُقلِ نوبا مَجاعت از شِکر، بِهْ نانِ جو پس ز بیجوعیست وز تُخمهٔ تمامآن ملالت، نه ز تکرارِ کلام چون ز دکّان و مِکاس(۳۸) و قیل و قالدر فریبِ مردمت، نآید ملال؟چون ز غیبت، وَاکْلِ(۳۹) لَحْمِ(۴۰) مردمانشصت سالت سیریی نآمد از آن؟قرآن کریم، سورهٔ حجرات (۴۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #12«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللهَ ۚ إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پارهاى از گمانها در حد گناه است. و در كارهاى پنهانى يكديگر جست و جو مكنيد. و از يكديگر غيبت مكنيد. آيا هيچ يک از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهٔ خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهيد داشت. و از خدا بترسيد، زيرا خدا توبهپذير و مهربان است.»عِشوهها(۴۱) در صید شُلّهٔ کَفته(۴۲) توبی ملولی بارها خوش گفته تو بارِ آخِر گوییاش سوزان و چُستگرمتر صد بار از بارِ نخستدرد، دارویِ کهن را نَوْ کنددرد، هر شاخِ ملولی خَوْ کند(۴۳) کیمیایِ نوکننده، دردهاستکو ملولی آنطرف که درد خاست؟ هین مزن تو از ملولی آهِ سرددرد جو و، درد جو و، درد، درد(۳۲) وَرْد: گُل، گُلِ سرخ(۳۳) ذُبول: افسردگی، پژمردگی، مقابل رشد و نموّ(۳۴) جوع: گرسنگی(۳۵) اعتلال: سلامتی هاضمه(۳۶) تُخْمه: نوعی بیماری معده است که بر اثر پرخوری و عدم رعایت ترتیب در خوردن غذا عارض میشود.(۳۷) مَجاعت: گرسنگی(۳۸) مِکاس: در محاورات عامیانه به معنی «چَک و چانه زدن» است.(۳۹) اَکْل: خوردن(۴۰) لَحْم: گوشت(۴۱) عِشوه: فریب، حیله، نیرنگ(۴۲) شُلّهٔ کَفته: منظور زن و معشوقه است.(۴۳) خَوْ کردن: وَجین کردن، هَرَس کردن درخت------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رُو، هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غمها خدا از وی بُریدحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا
برنامه شماره ۹۹۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۷ فوریه ۲۰۲۴ - ۹ اسفند ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۹ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsماهِ دُرُست(۱) را ببین، کو بشکست خوابِ ماتافت(۲) ز چرخِ هفتُمین(۳) در وطنِ خرابِ ماخواب بِبَر ز چشمِ ما، چون ز تو روز گشت شبآب مده به تشنگان، عشق بس است آبِ ماجملهٔ ره، چکیده خون از سرِ تیغِ عشقِ اوجملهٔ کو(۴) گرفته بو از جگرِ کبابِ ماشکّرِ باکَرانه(۵) را، شکّرِ بیکَرانه گفت:غِرّه(۶) شدی به ذوقِ خود، بشنو این جوابِ مارُوتُرشی چرا؟ مگر صاف نَبُد شرابِ تو؟از پیِ امتحان بخور یک قدح از شرابِ ماتا چه شوند عاشقان روزِ وصال، ای خداچونکه ز هم بشد جهان از بتِ بانقابِ مااز تبریز، شمسِ دین روی نمود، عاشقانای که هزار آفرین بر مَه و آفتابِ ما(۱) ماهِ دُرُست: ماه شبِ چهارده، ماهِ کامل، بدر(۲) تافت: تابید(۳) چرخِ هفتُمین: فلکِ هفتم، در اینجا منظور عرش است.(۴) کو: کوی، محلّه(۵) باکَرانه: محدود، متناهی(۶) غِرّه: مغرور------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsماهِ دُرُست را ببین، کو بشکست خوابِ ماتافت ز چرخِ هفتُمین در وطنِ خرابِ مامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #756 پس قیامت شو، قیامت را ببیندیدنِ هر چیز را شرط است این تا نگردی او، ندانیاش تمامخواه آن انوار باشد یا ظَلام(۷) عقل گردی، عقل را دانی کمالعشق گردی، عشق را دانی ذُبال(۸)(۷) ظَلام: تاریکی(۸) ذُبال: فتیلهها، شعلهها، جمعِ ذُبالَه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْمَنُون(۹)عقل بفروش و، هنر حیرت بخررُو به خواری، نی بُخارا ای پسر(۹) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #801نقش، اگر خود نقشِ سلطان یا غنیستصورتست از جانِ خود بیچاشنیست زینتِ او از برایِ دیگرانباز کرده بیهُده چشم و دهان ای تو در پیکار، خود را باختهدیگران را تو ز خود نشناختهتو به هر صورت که آیی بیستی(۱۰)که، منم این، والله آن تو نیستی یک زمان تنها بمانی تو ز خلقدر غم و اندیشه مانی تا به حلق این تو کی باشی؟ که تو آن اَوْحَدی(۱۱)که خوش و زیبا و سرمستِ خودیمرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش جوهر آن باشد که قایم با خود استآن عَرَض، باشد که فرعِ او شدهست گر تو آدمزادهیی، چون او نشینجمله ذُرّیّات(۱۲) را در خود ببین(۱۰) بیستی: بِایستی(۱۱) اَوْحَد: یگانه، یکتا(۱۲) ذُرّیّات: جمع ذُرّیَّة به معنی فرزند، نسل------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2513دلقک اندر دِه بُد و آن را شنیدبرنشست و تا به تِرمَد میدوید مَرکَبی دو اندر آن ره شد سَقَطاز دوانیدن فَرَس(۱۳) را زآن نَمَط(۱۴) پس به دیوان دَردَوید از گَردِ راهوقتِ ناهنگام، رَه جُست او به شاهفُجْفُجی(۱۵) در جملهٔ دیوان فتادشورشی در وَهمِ آن سلطان فتاد خاص و عامِ شهر را دل شد ز دستتا چه تشویش و بلا حادث شدهست؟! یا عَدوّی قاهری(۱۶) در قصدِ ماستیا بلایی مُهلِکی(۱۷) از غیب خاستکه زده دلقک به سَیْرانِ درشت(۱۸)چند اسپی تازی اندر راه کشت جمع گشته بر سرایِ شاه، خلقتا چرا آمد چنین اِشتاب دلق(۱۹)؟ از شتاب او و فُحشِ(۲۰) اِجتهاد(۲۱)غُلغُل و تشویش در تِرْمَد فتادآن یکی دو دست بر زانوزنانوآن دگر از وَهْم، وٰاوَیْلیکنان از نفیر و فتنه و خوفِ(۲۲) نَکال(۲۳)هر دلی رفته به صد کویِ خیال(۱۳) فَرَس: اسب(۱۴) نَمَط: طریقه و روش(۱۵) فُجْفُج: پچپچ کردن(۱۶) قاهر: چیره، غالب(۱۷) مُهلِک: هلاک کننده(۱۸) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار(۱۹) دلق: مخفّفِ دلقک(۲۰) فُحش: در اینجا به معنی فاحش است.(۲۱) فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ(۲۲) خوف: ترس(۲۳) نَکال: کیفر، عقوبت------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384وسوسهٔ این امتحان، چون آمدتبختِ بَد دان کآمد و گَردن زدتچون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودسَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روانکِای خدا تو وارَهانَم زین گمانآن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب(۲۴) شد(۲۴) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376گفت: نامت چیست؟ برگو بیدهانگفت: خَرّوب است ای شاهِ جهانگفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟گفت: من رُستَم(۲۵)، مکان ویران شودمن که خَرّوبم، خرابِ منزلمهادمِ(۲۶) بنیادِ این آب و گِلم(۲۵) رُستَن: روییدن(۲۶) هادِم: ویران کننده، نابود کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدستیارِ بَد خَرُّوبِ هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ اوهین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزندمر تو را و مسجدت را برکَنَدعاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی(۲۷)همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۲۸)؟خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسچون بگویی: جاهلم، تعلیم دِهاین چنین انصاف از ناموس(۲۹) بِه(۲۷) کژی: کجی، ناموزونی، ناراستی(۲۸) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۲۹) ناموس: خودبینی، تکبّر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462 عزمها و قصدها در ماجَراگاهگاهی راست میآید تو راتا به طَمْعِ(۳۰) آن دلت نیّت کندبارِ دیگر نیّتت را بشکندور به کلّی بیمرادت داشتیدل شدی نومید، اَمَل(۳۱) کی کاشتی؟ور نکاریدی اَمَل، از عوریاش(۳۲)کی شدی پیدا بر او مقهوریاش(۳۳)؟ عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قلاووزِ(۳۴) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّه شنو ای خوشسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْـمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»که مراداتت همه اِشکستهپاستپس کسی باشد که کامِ او، رواست؟ پس شدند اشکستهاش آن صادقانلیک کو خود آن شکستِ عاشقان؟ عاقلان، اشکستهاش از اضطرارعاشقان، اِشکسته با صد اختیارعاقلانش، بندگانِ بندیاندعاشقانش، شِکّری و قندیاند اِئْتیِاٰ کَرْهاً مهارِ عاقلاناِئْتِیاٰ طَوْعاً بهارِ بیدلاناز روی کراهت و بی میلی بیایید، افسار عاقلان است، اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است.قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱Quran, Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»(۳۰) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۳۱) اَمَل: آرزو(۳۲) عوری: برهنگی(۳۳) مقهوری: مقهور بودن، شکستخوردگی، مخالف قهّار(۳۴) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3686هر چه جز عشقِ خدایِ اَحْسَن است گر شِکَر خواریست، آن جان کَنْدَن است چیست جانکندن؟ سویِ مرگ آمدن دست در آبِ حیاتی نازدن خلق را دو دیده در خاک و مَمات(۳۵) صد گمان دارند در آبِ حیات(۳۵) مَمات: مُردن، مُردگی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3135یونسَت در بطنِ(۳۶) ماهی پُخته شدمَخْلَصش(۳۷) را نیست از تسبیح، بُدگر نبودی او مُسَبِّح(۳۸)، بطنِ نُون(۳۹)حَبس و زندانش بُدی تا یُبْعَثونقرآن كريم، سورهٔ صافّات (۳۷)، آيهٔ ۱۴۳ و ۱۴۴Quran, As-Saaffaat(#37), Line #143-144«فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ» (۱۴۳)«پس اگر نه از تسبيحگويان مىبود،»«لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (۱۴۴)«تا روز قيامت در شكم ماهى مىماند.»او به تسبیح از تنِ ماهی بجَستچیست تسبیح؟ آیتِ روزِ اَلَسْتگر فراموشت شد آن تسبیحِ جانبشنو این تسبیحهایِ ماهیانهر که دید الله را، اَللّٰهی استهر که دید آن بحر را، آن ماهی استاین جهان دریاست و تن، ماهیّ و روحیونسِ محجوب از نورِ صَبوحگر مُسَبِّح باشد از ماهی، رهیدور نَه در وَی هضم گشت و ناپدیدماهیانِ جان، در این دریا پُرندتو نمیبینی به گِردت میپَرَند؟بر تو خود را میزنند آن ماهیانچشم بگشا، تا ببینیشان عیانماهیان را گر نمیبینی پدیدگوشِ تو تسبیحشان آخر شنیدصبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توستصبر کن، کآنست تسبیحِ دُرُستهیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۴۰)صبر کُن، اَلصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۴۱)(۳۶) بطن: شکم(۳۷) مَخْلَص: محل خلاصى(۳۸) مُسَبِّح: تسبیح کننده(۳۹) نُون: ماهى(۴۰) دَرَج: درجه(۴۱) اَلصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1059کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shamsدر دِهِ ویرانهٔ تو گنجِ نهان است ز هو(۴۲)هین دِهِ ویرانِ تو را نیز به بغداد مده(۴۲) هو: خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر مَایستکه وطن آنسوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۴۳)این حدیثِ راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطندوستی از ایمان است.»(۴۳) شَط: رودخانه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsخواب بِبَر ز چشمِ ما، چون ز تو روز گشت شبآب مده به تشنگان، عشق بس است آبِ مامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2721روز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریَش دارد بلاغ(۴۴)ور نمیبینی، گمانی بُردهایکه صباحست و، تو اندر پَردهایکوریِ خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوبِ(۴۵) رحمت استوین نشان جُستن، نشانِ علّت استأنصِتُوا(۴۶) بپذیر تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُوا(۴۴) بلاغ: دلالت(۴۵) جَذوب: بسیار جذب کننده(۴۶) أنصِتُوا: خاموش باشید
برنامه شماره ۹۹۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۰ فوریه ۲۰۲۴ - ۲ اسفند ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۸ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3073, Divan e Shamsبیا بیا، که پشیمان شوی از این دوریبیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه میشوری؟حیات موجزنان گشته اندرین مجلسخدای ناصر(۱) و، هر سو شرابِ منصوری(۲)به دست طرّهٔ(۳) خوبان به جایِ دستهٔ گلبه زیرِ پای بنفشه به جایِ مَحفوری(۴)هزار جامِ سعادت بنوش ای نومیدبگیر صد زر و زور ای غریبِ زُرزوری(۵)هزار گونه زلیخا و یوسفند اینجاشرابِ روح فزای و سماعِ طنبوری(۶)جواهر از کفِ دریایِ لامکان ز گزافبه پیشِ مؤمن و کافر نهاده کافوری(۷)میانِ بحرِ عسل، بانگ میزند هر جانصلا، که باز رهیدم ز شهدِ زنبوریفتادهاند به هم عاشقان و معشوقانخراب و مست، رهیده ز نازِ مَستوری(۸)قیامت است همه راز و ماجراها فاشکه مرده زنده کند نالههایِ ناقوری(۹)برآر باز سر، ای استخوانِ پوسیدهاگرچه سخرهٔ(۱۰) ماری و طعمهٔ موریز مور و مار خریدت امیرِ کُن فَیَکُون(۱۱)*بپوش خلعتِ میری، جزای مأموری(۱۲)تو راست کانِ گُهَر، غصّهٔ دکان بگذارز نورِ پاک خوری، بِهْ که نانِ تنّوریشکوفههایِ شرابِ خدا شکفت، بِهِل(۱۳)شکوفهها(۱۴) و خمارِ شرابِ انگوریجمالِ حور بِهْ از بردگانِ بلغاری(۱۵)شرابِ روح بِهْ از آشهای بلغوری(۱۶)خیالِ یار به حمّامِ اشکِ من آمدنشست مردمکِ دیدهام به ناطوری(۱۷)دو چشمِ تُرکِ خطا را چه ننگ از تنگی؟چه عار دارد سبّاحِ(۱۸) جان از این عوری(۱۹)؟درخت شو، هله، ای دانهای که پوسیدیتویی خلیفه و دستورِ ما به دستوری(۲۰)که دیدهاست چنین روز با چنان روزیکه واخرد همه را از شبی و شبکوریکرم گشاد چو موسی کنون یدِ بیضاجهان شدهست چو سینا و سینهٔ نوریدلا، مقیم شو اکنون به مجلسِ جانهاکه کدخدایِ مقیمانِ بیتِ مَعموری(۲۱)مباش بستهٔ مستی، خراب باش خرابیقین بدانکه خرابیست اصلِ مَعموری(۲۲)خراب و مستِ خدایی در این چمن امروزهزار شیشه اگر بشکنی تو، مَعذوریبه دستِ ساقیِ تو خاک میشود زرِ سرخچو خاکِ پای ویای خسروی و فَغفوری(۲۳)صلایِ صحّتِ جان هر کجا که رنجوریستتو مرده زنده شدن بین، چه جایِ رنجوری؟غلامِ شعر بدآنم که شعر گفتهٔ توستکه جانِ جانِ سرافیل و نفخهٔ صوریسخن چو تیر و زبان چون کمانِ خوارزمیست(۲۴)که دیر و دور دهد دست، وای از این دوریز حرف و صوت بباید شدن به منطقِ جاناگر غفار(۲۵) نباشد، بس است مغفوری(۲۶)کز آن طرف شنوااند بیزبان دلهانه رومیست و نه ترکی و نی نشابوریبیا که همرهِ موسی شویم تا کُهِ طورکه کَلَّمَ الله(۲۷) آمد مخاطبهٔ(۲۸) طوری** که دامنم بگرفتهست و میکشد عشقیچنانکه گرسنه گیرد کنارِ کَندوری(۲۹)ز دستِ عشق که جستهست تا جَهَد دلِ من؟به قبضِ عشق بُوَد قبضهٔ قلاجوری(۳۰) * قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.» * قرآن کریم، سورهٔ نحل (۱۶)، آیهٔ ۹۶Quran, An-Nahl(#16), Line #96«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»«آنچه نزد شماست فنا مىشود و آنچه نزد خداست باقى مىماند. و آنان را كه شكيبايى ورزيدند پاداشى بهتر از كردارشان خواهيم داد.»** قرآن کریم، سورهٔ نسا (۴)، آیهٔ ۱۶۴Quran, An-Nisaa(#4), Line #164«… وكَلَّمَ اللهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا»«… و خدا با موسى سخن گفت، چه سخن گفتنى بىميانجى.»(۱) ناصر: یاریکننده، یاور، فاتح(۲) منصور: یاری شده، پیروز. شرابِ منصوری: میِ وحدت و معرفت که حلّاج را به گفتن انَاالحق واداشت.(۳)طُرّه: زُلف، موی پیشانی یار(۴) مَحفوری: نوعی فرش، زیلو(۵) زُرزور: پرندۀ کوچک سیاهرنگ دارای خالهای سفید، سار. زُرزوری: مجازاً ضعیف و ناتوان(۶) طنبوری: طنبورزن، طنبورنواز(۷) کافور: مادهای سفیدرنگ، خوشبو، یکی از چشمه های بهشت. کافوری: مجازاً خداوند، عارف کامل(۸) مَستوری: پردهنشینی، پاکدامنی، عفّت(۹) ناقور: سازی بادی که شبیه بوق یا شیپور است.(۱۰) سخره: ذلیل و زیردست(۱۱) کُن فَیَکُون: باش و میشود. اشاره به آیهٔ ۸۲، سورهٔ یس(۳۶).(۱۲) جزای مأموری: اشاره است به آیاتی که خداوند مؤمنان را به سبب اعمالشان به بهشت وعده داده است.(۱۳) بِهِل: بگذار، رها کن(۱۴) شکوفه: استفراغ(۱۵) بردگانِ بلغاری: کنیز و غلامی که از بلغارستان میآوردهاند.(۱۶) آشِ بلغور: آشی که از گندم خردشده بپزند.(۱۷) ناطور: باغبان، کشتبان، نگهبان، واژهٔ ترکی به معنی سردستهٔ کارگران حمام و در اینجا معنی اخیر مراد است.(۱۸) سبّاح: شناگر(۱۹) عوری: برهنگی، لخت بودن(۲۰) دستور: وزیر(۲۱) بیتِ مَعمور: خانهای در آسمان چهارم، مقابل کعبه(۲۲) مَعمور: آباد شده، آبادان(۲۳) فَغفور: لقبِ پادشاهانِ چین(۲۴) کمانِ خوارزمی: کمانی که در سرزمینِ خوارزم میساختهاند.(۲۵) غفار: غفّار، بخشنده، از نامهای خداوند (۲۶) مغفور: آمرزیده شده(۲۷) کَلَّمَ الله: خدا (با موسى) سخن گفت. اشاره به آیهٔ ۱۶۴، سورهٔ نسا (۴). (۲۸) مخاطبه: گفتگو و خطابه(۲۹) کَندوری: سفره، خوان(۳۰) قلاجور: نوعی شمشیر، شمشیرِ آبدار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3073, Divan e Shamsبیا بیا، که پشیمان شوی از این دوریبیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه میشوری؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177لیک مقصودِ ازل، تسلیمِ توستای مسلمان بایدت تسلیم جُست- شوریدن یعنی چه؟- «تو یکی نِهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز»- هر چه بشود، هر اتفاقی بیفتد، من چراغ خودم را میافروزم.- حواسم رو خودم، یا دیگران؟- هر چه بشود، مرغِ خویشم- اگر حواسم روی خودم نیست، از طریق فضاگشایی، از مردم و خدا عذرخواهی میکنم.- هیچ اتفاقی سبب نمیشود که من تمرکزم را از روی خودم بردارم.- سه بیت قرین را میخوانم. - قرین جنسِ من را تعیین میکند یا خودم؟ این لحظه از جنسِ اصلی خودم میشوم یا دیگران مرا از جنسِ خودشان میکنند؟- سَیرانِ درشت با زیادهروی در آن (فحشِ اجتهاد)، یا اجتهادِ گرم؟- آیا میدانم که سَیرانِ درشت (عمل بر حسب عقل من ذهنی) به نفعِ دیو، و به ضررِ من خواهد بود؟- پس دوباره و به طور مستمر از خودم بپرسم که حواسم روی خودم است، یا دیگران.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲٨Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #28کاین چراغی را که هست او نورکار(۳۱)از پُف و دَمهایِ دُزدان دور دار(۳۱) نورکار: روشنیبخش، مُنیر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درست مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درون دام دامی مینهدجان تو نه این جهد نه آن جهدگر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوستگر چه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستکار، آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اوّل کاشته استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2519که زده دلقک به سَیْرانِ درشت(۳۲)چند اسپی تازی اندر راه کُشت جمع گشته بر سرایِ شاه، خلقتا چرا آمد چنین اِشتاب دلق(۳۳)؟ از شتاب او و فُحشِ(۳۴) اِجتهاد(۳۵)غُلغُل و تشویش در تِرْمَد فتاد(۳۲) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار(۳۳) دلق: مخفّفِ دلقک(۳۴) فُحش: در اینجا به معنی فاحش است.(۳۵) فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3073, Divan e Shamsبیا بیا، که پشیمان شوی از این دوریبیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه میشوری؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #909در حَذَر(۳۶) شوریدنِ شور و شَر است رُو توکّل کن، توکّل بهتر استبا قضا پنجه مَزَن ای تند و تیزتا نگیرد هم قضا با تو ستیزمُرده باید بود پیشِ حکمِ حقتا نیاید زخم، از رَبُّ الفَلَق(۳۷)(۳۶) حذر: دوری کردن، پرهیز کردن. در اینجا یعنی دوری کردن از زندگی.(۳۷) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع(۳۸)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۳۹)منصبِ تعلیم نوعِ شهوت استهر خیالِ شهوتی در رَه بُت است(۳۸) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۳۹) استماع: شنیدن، گوش دادن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2529, Divan e Shamsاَیا(۴۰) نزدیکِ جان و دل، چنین دوری روا داری؟به جانی کز وصالت زاد، مَهجوری(۴۱) روا داری؟گرفتم دانهٔ تلخم، نشاید کِشت و خوردن راتو با آن لطفِ شیرینکار(۴۲)، این شوری روا داری؟(۴۰) اَیا: به معنی «اِی» است که به عربی «یا» گویند که حرف ندا باشد.(۴۱) مَهجور: جامانده، دورافتاده(۴۲) شیرینکار: آن که دانههای شیرین کارَد، ویژگی کسی که کار و هنر جالب توجه از خود نشان میدهد.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376گفت: نامت چیست؟ برگو بیدهانگفت: خَرّوب(۴۳) است ای شاهِ جهانگفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟گفت: من رُستَم، مکان ویران شود(۴۳) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟کاحمقان را اینهمه رغبت شگُفتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (M
برنامه شماره ۹۹۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۱۳ فوریه ۲۰۲۴ - ۲۵ بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۷ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعلِ لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کُنَد، مرمراگُلبُنِ خندان به دل و جان بگفت:برگِ مَنَت هست، به گُلشن برآگر نخریدهست جهان را ز غممژده چرا داد خدا: «کِاشْتَریٰ»(۱)؟*در بُنِ خانهست جهان، تنگ و منگزود برآیید به بامِ سراصورتِ اقبالِ(۲) شکَرریز گفت:شُکر چو کم نیست، شکایت چرا؟ساغر، بر دست، خرامان رسیدفخرِ من و فخرِ همه ماوَرا(۳)جامِ مُباح(۴) آمد، هین نوش کُنبازرَه از غابر(۵) و از ماجَراساغَرِ(۶) اوّل چو دَوَد بر سرتسجده کند عقل، جنونِ تو رافاش مکن فاش، تو اسرارِ عرشدر سخنی زاده ز تَحْتَ الثَّریٰ(۷)*قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» « خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»(۱) اِشترىٰ: خريد(۲) اقبال: بخت، كنايه از تجلّی خداوند(۳) ماوَرا: منظور همهٔ موجودات و مخلوقات است.(۴) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال(۵) غابر: گذشته(۶) ساغَر: جام، باده، می(۷) تَحْتَ الثَّریٰ: زیرِ خاک، زیرِ زمین------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsلعلِ لبش داد کنون مر مراآنچه تو را لعل کُنَد، مرمراگُلبُنِ خندان به دل و جان بگفت:برگِ مَنَت هست، به گُلشن برآمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدستیارِ بَد خَرُّوبِ(۸) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ اوهین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزندمر تو را و مسجدت را برکَنَدعاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژیهمچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۹)؟(۸) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۹) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1377گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟گفت: من رُستَم(۱۰)، مکان ویران شود(۱۰) رُستَن: روییدن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #385چون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #387آن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب شدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون زِ زنده مُرده بیرون میکُنَدنَفْسِ زنده سویِ مرگی میتَنَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو چو بازِ پایبسته، تَنِ تو چو کُنده بَر پاتو به چنگِ خویش باید که گِره ز پا گشاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444بال، بازان را سویِ سلطان بَرَدبال، زاغان را به گورستان بَرَدبازگَرد اکنون تو در شرحِ عدمکه چو پازهر است و پنداریش سَممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3827اندرآ، اکنون که جَستی از خَطَرسنگ بودی، کیمیا کردت گُهَررَستهای(۱۱) از کفر و خارستانِ اوچون گُلی بشْکُف به سَروستانِ(۱۲) هو(۱۳)(۱۱) رَستهای: رها شدهای(۱۲) سَروستان: جایی که درخت سرو در آن بسیار روید.(۱۳) هو: هستیالله، زندگی، خداوند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsگر نخریدهست جهان را ز غممژده چرا داد خدا: «کِاشْتَریٰ»؟قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» « خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2372, Divan e Shamsکه بُوَد آب که دارد به لطافت صفتِ او؟که دو صد چشمه برآرَد ز دلِ مَرمَر و خاره(۱۴)(۱۴) خاره: سنگِ خارا، نوعی سنگِ سخت------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1258چون کند چَکچَک(۱۵)، تو گویش: مرگ و دردتا شود این دوزخِ نَفْسِ تو سردتا نسوزد او گلستانِ تو راتا نسوزد عدل و احسانِ تو را(۱۵) چَکچَک: آوازِ سوختن فتیلهٔ چراغ------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #179, Divan e Shamsچون لبِ لعلش صلایی(۱۶) میدهدگر نِهای چون خاره و مرمر، بیا(۱۶) صلا: دعوتِ عمومی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1378برگِ بیبرگی، تو را چون برگ شدجانِ باقی یافتیّ و، مرگ شد(۱۷)(۱۷) مرگ شد: مرگ رفت و گذشت------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsاز لذّتِ بوهایِ او، وز حُسن و از خوهایِ اووز قُلْ تَعٰالوهایِ(۱۸) او جانها به درگاه آمدهقرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۱ Quran, Al-An’aam(#6), Line #151«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ... .»«ای پیامبر بگو: به سوی من آیید که بر شما خوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است… .»(۱۸) قُلْ تَعٰالَو: قُلْ تَعٰالَوا، بگو بالا بیایید------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsقُل تَعالوا آیتی است از جذبِ حقما به جذبهٔ حق تعالی میرویممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2011قُل تَعالَوْا قُل تَعالَوْا گفت رَبای سُتورانِ(۱۹) رَمیده از ادب(۱۹) سُتور: حیوانِ چهارپا همانند اسب و الاغ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2509غُلْغُل و طاق و طُرُنب(۲۰) و گیر و دارکه نمیبینم، مرا معذور دار(۲۰) طاق و طُرُنب: سر و صدا------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۲۱)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۲۲)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۲۳)؟عاشقِ صُنعِ(۱۴) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۱۵) او کافر بُوَد(۲۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۲۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۲۳) گبر: کافر(۲۴) صُنع: آفرینش(۲۵) مصنوع: آفریده، مخلوق------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2006قُلْ تَعالَوْا گفت از جذبِ کَرَمتا ریاضتْتان دهم، من رایِضَم(۱۶)(۲۶) رایِض: تربیت کنندهٔ اسب و ستور------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3927مرگِ بیمَرگی(۲۷) بُوَد ما را حلالبرگِ بیبرگی(۲۸) بُوَد ما را نَوال(۲۹)(۲۷) مرگِ بیمرگی: مرگ به منِذهنی(۲۸) برگِ بیبرگی: آگاه شدن عدم از خودش در مرکزِ ما(۲۹) نَوال: عطا و بخشش------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۳۰) و صانع(۳۱) را به هم(۳۰) صُنع: آفرینش(۳۱) صانع: آفریدگار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #145برگِ تَن بیبرگیِ جان است زوداین بباید کاستن، آن را فزودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتریِّ ماست اللهُاشْتَریٰاز غمِ هر مشتری هین برتر آ«کسی که فرموده است: «خداوند میخرد»، مشتری ماست.به هوش باش، از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش، ای عَلیل(۳۲)توبه کن بیزار شو از هر عَدو(۳۳)کو ندارد آبِ کوثر در کدوهرکه را دیدی ز کوثر سرخرواو محمّدخوست با او گیر خوتا اَحَبَّ لـِلَّه(۳۴) آیی در حسابکز درختِ احمدی با اوست سیبهر که را دیدی ز کوثر خشکلبدشمنش میدار همچون مرگ و تبگر چه بابایِ تو است و مامِ(۳۵) توکو حقیقت هست خونآشامِ تو(۳۲) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۳۳) عَدو: دشمن(۳۴) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۵) مام: مادر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۳۶) اَعْطَیناکَ آویزِ برت(۳۶) طُوق: گردنبند------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو زِ کَرَّمْناٰ بَنی آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و ما فرزندانِ آدم را بس گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکبها سوار کردیم و ایشان را از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان برتری بخشیدیم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشم(۳۷)جان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّابوار این دوست راتا هِلَد(۳۸) آن مغزِ نغزش، پوست را(۳۷) مُحْتَشَم: جلیل، باحشمت، شکوهمند(۳۸) هِلَد: گذاشتن، اجازه دادن، فروگذاشتن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رُو، هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غمها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsخود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاًاز لفظِ رسول خوانده استمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ ت
برنامه شماره ۹۹۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۶ فوریه ۲۰۲۴ - ۱۸ بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۶ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کَش(۱) آن شاهِ شکَرخانه(۲) راآن گُهَرِ روشنِ دُردانه(۳) راآن شَهِ فرّخرُخِ(۴) بیمِثل راآن مَهِ دریادلِ جانانه راروح دهد مُردهٔ پوسیده رامِهر دهد سینهٔ بیگانه رادامنِ هر خار پُر از گُل کندعقل دهد کلّهٔ دیوانه رادر خِرَدِ طفلِ دو روزه نهدآنچه نباشد دلِ فرزانه راطفل، که باشد؟ تو مگر مُنکریعربدهٔ اُستنِ حَنّانه(۵) را؟مست شویّ و شهِ مستان شویچونکه بگردانَد پیمانه رابیخودم و مست و پراکندهمغزور نه نکو گویم افسانه رابا همه بشنو که بباید شُنودقصّهٔ شیرینِ غریبانه(۶) رابِشکَنَد آن روی، دلِ ماه رابِشکَنَد آن زُلف، دو صد شانه راقصّهٔ آن چَشم، که یارَد گُزارْد(۷)؟ساحِرِ ساحِرکُش فتّانه(۸) رابیند چَشمش که چه خواهد شدنتا ابد و بیند پیشانه(۹) راراز مگو، رو عَجَمی(۱۰) ساز خویشیاد کُن آن خواجهٔ عَلْیانه(۱۱) را(۱) پیش کَش: پیش بیاور (۲) شکَرخانه: بسیار شیرین (۳) دُردانه: دانهٔ مروارید، یکتا (۴) فرّخ: مبارک، زیباروی، نیک(۵) اُستنِ حَنّانه: ستونی که حضرت رسول(ص) ابتدا به هنگام وعظ بدآن تکیه میفرمود.(۶) غریبانه: شگفت، عجیب، نادر (۷) یارَد گُزارْد: بتواند به جا آورَد، بتواند حقّ مطلب را ادا کند.(۸) فتّانه: بسیار فتنهانگیز، بسیار زیبا(۹) پیشانه: ازل، آنچه پیشتر از آن نباشد.(۱۰) عَجَمی: ناشی، ناوارد، لال، بیزبان، مجازاً غافل و نادان(۱۱) عَلْیانه: عالیقدر، شریف------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کَش آن شاهِ شکَرخانه راآن گُهَرِ روشنِ دُردانه رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3034ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دیدهر که عیبی گفت، آن بر خود خریدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستکمالِ(۱۲) خود، دو اسبه تاخت(۱۳) ز آن نمیپَرّد به سویِ ذوالْجَلالکو گُمانی میبَرَد خود را کمال عِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۴)(۱۲) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۱۳) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1685 چون شکستهدل شدی از حالِ خویشجابرِ(۱۵) اشکستگان دیدی به پیش عاقبت را دید و او اِشکسته شد از شکستهبند در دَم بسته شد(۱۵) جابِر: شکستهبند------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1857زآنکه جنّت از مَکارِه(۱۶) رُسته استرحم، قسمِ عاجزی اِشکسته است(۱۶) مَکارِه: سختی، ناخوشی و هر آنچه برای آدمی ناخوش و نا گوار آید.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2757چون شکسته میرهد، اِشکسته شواَمن در فقرست، اندر فقر رومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #492من غلامِ آن مسِ همّتپَرَستکو به غیرِ کیمیا نآرَد شکست دستِ اشکسته برآور در دعاسویِ اِشکسته پَرَد فضلِ خداگر رهایی بایدت زین چاهِ تنگای برادر رُو بر آذر(۱۷) بیدرنگ(۱۷) آذر: آتش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۱۸)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش(۱۹)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۱۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۹) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shamsمن پیش از این میخواستم گفتارِ خود را مشتریواکنون همیخواهم ز تو، کز گفتِ خویشم واخری(۲۰)بتها تراشیدم بسی، بهرِ فریبِ هر کسیمستِ خلیلم من کنون، سیر آمدم از آزریگر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مُضِل(۲۱)ترکیبِ او ویران کنم گر او نماید لمَتُری(۲۲)(۲۰) واخری: دوباره بخری(۲۱) مُضِل: گمراهکننده(۲۲) لمَتُری: فربهی، تنومندی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3389با حضورِ آفتابِ باکمالرهنمایی جُستن از شمع و ذُبال(۲۳)با حضورِ آفتابِ خوشمَساغ(۲۴)روشنایی جُستن از شمع و چراغ بیگمان تَرکِ ادب باشد ز ماکفرِ نعمت باشد و فعلِ هوا(۲۳) ذُباله: فتیله، فتیلۀ شمع یا چراغ(۲۴) خوشمَساغ: خوشرفتار، خوشمدار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَست، ارزانتر شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۵)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم ها چون شد گُذاره(۲۶)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۲۷) راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۲۵) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۲۶) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۷) بحر: دریا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عُذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #635 در هر آن کاری که میل استَت بدآنقدرت خود را همی بینی عِیاندر هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی، کین از خداستانبیا در کارِ دنیا جبریاندکافران در کارِ عُقْبیٰ جبریاندانبیا را کار عُقْبیٰ اختیارجاهلان را کارِ دنیا اختیارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٩٨٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #982گفت آن یعقوب با اولادِ خویش:جُستنِ یوسف کنید از حدّ بیشهر حسِ خود را درین جُستن به جِدهر طرف رانید، شکلِ مُستَعِد(۲۸)قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷Quran, Yusuf(#12), Line #87«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ.»«اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مىشوند.»(۲۸) مُستَعِد: کسی که آماده برای کاری است، آماده، بااستعداد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsآن شَهِ فرّخرُخِ بیمِثل راآن مَهِ دریادلِ جانانه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْمَنُون(۲۹)عقل بفروش و، هنر حیرت بخررَوْ به خواری، نی بُخارا ای پسر(۲۹) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنفسِ زنده سویِ مرگی میتند مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1310عقلِ مٰازٰاغست نورِ خاصگانعقلِ زاغ اُستادِ گورِ مُردگان قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»جان که او دنبالۀ زاغان پَرَدزاغ، او را سویِ گورستان بَرَدهین مَدو اندر پیِ نفسِ چو زاغکو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعْطَیْنٰاکَ کَوْثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟ یا مگر فرعونی و، کَوْثَر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش، ای علیل(۳۰)توبه کن، بیزار شو از هر عدو(۳۱)کو ندارد آبِ کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»(۳۰) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۳۱) عدو: دشمن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1941هر کجا تابم ز مِشکاتِ(۳۲) دَمیحل شد آنجا مشکلاتِ عالمیظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشت(۳۳)(۳۲) مِشکات: چراغدان(۳۳) چاشت: هنگام روز و نیمروز------------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۹Hafez Poem(Qazal) #169, Divan e Qazaliatآبِ حیوان(۳۴) تیرهگون شد، خِضرِ فرّخپی(۳۵) کجاست؟خون چکید از شاخِ گُل، بادِ بهاران را چه شد؟(۳۴) آبِ حیوان: آبِ حیات(۳۵) فرّخپی: مبارک، خوش قدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1462, Divan e Shamsصورتگرِ نقّاشم، هر لحظه بتی سازموانگه همه بتها را در پیشِ تو بگْدازم(۳۶)(۳۶) بگْدازم: بسوزانم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #637, Divan e Shamsدرین بحر، درین بحر، همه چیز بگُنجدمترسید، مترسید، گریبان مدَرانیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاوِ زرّین(۳۷) بانگ کرد، آخِر چه گفت؟کاحمقان را اینهمه رغبت شگُفت(۳۷) زرّین: طلایی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده را؟آن مهِ تابندهٔ فرخنده رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2543من شتابیدم برِ تو بهرِ آنتا بگویم که ندارم آن توان! این چنین چُستی(۳۸) نیاید از چو منباری، این اومید را بر من مَتَن!(۳۸) چُستی: چابکی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsروح دهد مُردهٔ پوسیده رامِهر دهد سینهٔ بیگانه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1159مُردگانِ
برنامه شماره ۹۹۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۳۰ ژانویه ۲۰۲۴ - ۱۱ بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۵ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بِگرفته از وفا، گوشه(۱)، کَران(۲) چرا چرا؟بر منِ خسته(۳) کردهای، روی، گِران(۴) چرا چرا؟بر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی(۵) همیزَنی زخمِ سِنان(۶) چرا چرا؟گوهرِ نو(۷) به گوهری(۸)، بُرد سَبَق(۹) ز مُشتری(۱۰)جان و جهان!(۱۱) همیبَری جان و جهان چرا چرا؟چشمهٔ خِضر(۱۲) و کوثری(۱۳)، ز آبِ حیات، خوشتریز آتشِ هَجرِ تو منم خشکدهان چرا چرا؟مِهرِ تو جان! نهان بُوَد، مُهرِ تو بینشان بُوَددر دلِ من ز بهرِ تو نقش و نشان چرا چرا؟گفت که: جانِ جان منم، دیدنِ جان طمع مکنای بنموده رویِ تو صورتِ جان، چرا چرا؟ای تو به نور، مستقل، وی ز تو اختران، خَجِلبس دودلی میانِ دل ز ابرِ گمان چرا چرا؟(۱) گوشه گرفتن: جدا شدن، فاصله گرفتن(۲) کَران: کرانه، ساحل، کناره(۳) خسته: زخمی، آزرده(۴) روی گِران کردن: سرسنگین شدن، بیاعتنایی کردن(۵) هر نَفَسی: در هر لحظه(۶) سِنان: نیزه، سرنیزه(۷) گوهرِ نو: جواهر تازه و شاداب(۸) به گوهری: از نظر اصالت و نفیس بودن(۹) سَبَق بردن: پیشی گرفتن(۱۰) مُشتری: سیّارهٔ مُشتری، خریدار(۱۱) جان و جهان: وصفی است عاشقانه. یعنی حضرت معشوق، همهچیزِ بندهٔ عاشق است.(۱۲) چشمهٔ خِضر: چشمهٔ آبِ زندگانی جاودان(۱۳) کوثر: خیرِ فراوان، جلوهٔ خداوند، بینهایت فراوانیِ خداوند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بِگرفته از وفا، گوشه، کَران چرا چرا؟بر منِ خسته کردهای، روی، گِران چرا چرا؟بر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی همیزَنی زخمِ سِنان چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3188باد، تُند است و چراغم اَبْتَری(۱۴)زو بگیرانم چراغِ دیگریتا بُوَد کز هر دو یک وافی(۱۵) شودگر به باد، آن یک چراغ از جا رَوَدهمچو عارف، کز تنِ ناقص چراغشمعِ دل افروخت از بهرِ فراغتا که روزی کاین بمیرد ناگهانپیشِ چشمِ خود نهد او شمعِ جاناو نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۱۶)شمعِ فانی را به فانیّی دِگرقرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۸Quran, At-Tahrim(#66), Line #8«…يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»«…اى پروردگارِ ما، نور ما را براى ما به كمال رسان و ما را بيامرز، كه تو بر هر كارى توانا هستى.»(۱۴) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور(۱۵) وافی: بسنده، کافی، وفاکننده به عهد(۱۶) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بیخبری و غرور------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۱۷)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش(۱۸)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۱۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۸) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب ها تا به روزبا چنین اِستارهای دیوْسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمانهست نفتاندازِ(۱۹) قلعهٔ آسمان(۱۹) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1087شد غذایِ آفتاب از نورِ عرشمر حسود و دیو را از دودِ فرشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسچون بگویی: جاهلم، تعلیم دِهاین چنین انصاف از ناموس(۲۰) بِه(۲۰) ناموس: خودبینی، تکبّر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۲۱) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ او هین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزند مر تو را و مسجدت را برکَنَد عاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۲۲)؟(۲۱) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۲۲) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1377گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟ گفت: من رُستَم(۲۳)، مکان ویران شود(۲۳) رُستَن: روییدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنَفْسِ زنده سوی مرگی میتَنَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1079لیک گر آن قوت(۲۴) بر وِی عارضیستپس نصیحت کردن او را رایضیست(۲۵)چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوستگرچه پندارد که آن خود قوتِ اوستقوتِ اصلی را فرامُش کرده استروی، در قوتِ مرض آورده است(۲۴) قوت: غذا(۲۵) رایضی: رام کردنِ اسبِ سرکش------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsقُل تَعالوا آیتیست از جذبِ حقما به جذبهٔ حق تعالی میرویمقرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۱Quran, Al-An’aam(#6), Line #151«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ….»«بگو: بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. اينكه به خدا شرک ميآوريد….»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2011قُل تَعالَوْا قُل تَعالَوْا گفت رَبای سُتورانِ(۲۶) رَمیده از ادب(۲۶) سُتور: حیوانِ چهارپا مانند اسب و الاغ------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2006قُلْ تَعالَوْا گفت از جذبِ کَرَمتا ریاضتْتان دهم، من رایِضَم(۲۷)(۲۷) رایِض: تربیت کنندهٔ اسب و ستور------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083قوتِ(۲۸) اصلیِّ بشر، نورِ خداستقوتِ حیوانی مر او را ناسزاست(۲۸) قوت: غذا------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2916بلکه اغلب رنجها را چاره هست چون به جِدّ جویی، بیآید آن به دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۹)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهِد بَدت، بِدْهم عطااز کرم، این دَم چو میخوانی مرا(۲۹) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بیعلّتی بیخدمتیآید از دریا، مبارکساعتیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۳۰)«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین مینشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»(۳۰) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّهای گر جهدِ تو افزون بُوَددر ترازویِ خدا موزون بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس تا ندزدد از تو آن اُستاد، درسمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1321آن تُوی، و آن زخم بر خود میزنی بر خود آن ساعت، تو لعنت میکنیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1042قُلْ(۳۱) اَعُوذَت(۳۲) خوانْد باید کِای اَحَدهین ز نَفّاثات(۳۳)، افغان وَز عُقَد(۳۴)«در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، به فریاد رس از دست این دمندگان و این گرهها.»میدمند اندر گِرِه آن ساحراتاَلْغیاث(۳۵) اَلْمُستغاث(۳۶) از بُرد و ماتآن زنان جادوگر در گرههای افسون میدمند. ای خداوندِ دادرس به فریادم رس از غلبهٔ دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.(۳۱) قُلْ: بگو(۳۲) اَعُوذُ: پناه میبرم (۳۳) نَفّاثات: بسیار دمنده (۳۴) عُقَد: گرهها(۳۵) اَلْغیاث: کمک، فریاد رسی(۳۶) اَلْمُستغاث: فریادرس، کسی که به فریاد درماندگان رسد؛ از نامهای خداوند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsبر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی همیزَنی زخمِ سِنان چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #411جان، همه روز از لگدکوبِ(۳۷) خیالوز زیان و سود، وز خوفِ(۳۸) زوال(۳۹) نی صفا میمانَدَش، نی لطف و فَرنی به سویِ آسمان، راهِ سفر خفته آن باشد که او از هر خیالدارد اومید و کند با او مَقال(۴۰)(۳۷) لگدکوب: لگدکوبی، مجازاً رنج و آفت(۳۷) خوف: ترس(۳۸) زوال: نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن(۴۰) مَقال: گفتار و گفتگو------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poe
برنامه شماره ۹۹۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۳ ژانویه ۲۰۲۴ - ۴ بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۴ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #49, Divan e Shamsبا تو حیات و زندگی، بیتو فنا و مُردَنازان که تو آفتابی و، بیتو بُوَد فِسُردَناخلق بر این بِساطها، بر کفِ تو چو مُهرهایهم ز تو ماه گَشتَنا، هم ز تو مُهره بُردَنا(۱)گفت: دَمَم چه میدهی(۲)؟ دَم به تو من سپردهاممن ز تو بیخبر نِیاَم در دَمِ دَم سپردَناپیش به سَجده میشدم، پست خمیده چون شترخندهزنان گشاد لب، گفت: درازگردَنابین که چه خواهی کردَنا، بین که چه خواهی کردَناگردن دراز کردهای، پنبه بخواهی خوردَنا(۱) مُهره بُردَن: کنایه از برنده شدن(۲) دَم دادن: دمیدن، افسون خواندن بر مار، در اینجا فریب دادن.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #49, Divan e Shamsبا تو حیات و زندگی، بیتو فنا و مُردَنازان که تو آفتابی و، بیتو بُوَد فِسُردَناخلق بر این بِساطها، بر کفِ تو چو مُهرهایهم ز تو ماه گَشتَنا، هم ز تو مُهره بُردَنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2455, Divan e Shamsهیچ نَبُردَهست کسی مُهره زِ اَنبانِ(۳) جهانرَنجه مَشو، زان که تو هم مُهره ز اَنبانْ نَبَریمُهره زِ اَنْبان نَبَرَم، گوهرِ ایمان بِبَرمگَر تو به جان بُخل(۴) کُنی، جان بَرِ جانان نَبَری(۳) اَنبان: کیسۀ بزرگ که از پوست دباغیشدۀ بز یا گوسفند درست کنند. توشهدان.(۴) بُخل: حسد، رشک، بخیل بودن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۵) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ او هین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزند مر تو را و مسجدت را برکَنَدعاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۶)؟(۵) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۶) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنَفْسِ زنده سوی مرگی میتَنَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1079لیک گر آن قوت(۷) بر وِی عارضیستپس نصیحت کردن او را رایضیست(۸)چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوستگرچه پندارد که آن خود قوتِ اوستقوتِ اصلی را فرامُش کرده استروی، در قوتِ مرض آورده است(۷) قوت: غذا(۸) رایضی: رام کردنِ اسبِ سرکش------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2916بلکه اغلب رنجها را چاره هست چون به جِدّ جویی، بیآید آن به دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درونِ دام، دامی مینهد جانِ تو نَه این جهد، نَه آن جهدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1060افکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوست گر چه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس تا ندزدد از تو آن اُستاد، درسچون بگویی: جاهلم، تعلیم دِه این چنین انصاف از ناموس(۹) بِهاز پدر آموز ای روشنجَبین(۱۰) رَبَّنٰا گفت و، ظَلَمْنٰا(۱۱) پیش از اینقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگارِ ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيآمرزى و بر ما رحمت نيآورى از زيانديدگان خواهيم بود.»(۹) ناموس: خودبینی، تکبّر(۱۰) جَبین: پیشانی(۱۱) ظَلَمْنٰا: ستم کردیم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059 هر که را فتح(۱۲) و ظَفَر(۱۳) پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بیمُرادهر که پایَندانِ(۱۴) وی شد وصلِ یاراو چه ترسد از شکست و کارزار؟چون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۱۵)(۱۲) فتح: گشایش و پیروزی(۱۳) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۱۴) پایَندان: ضامن، کفیل(۱۵) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #269, Divan e Shamsاسب و رُخَت راست بر این شَهْ طوافگرچه بر این نَطْع(۱۶) رَوی جا به جا(۱۶) نَطْع: سفره و فرش چرمین، در اینجا منظور صفحهٔ شطرنج است.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و مُلک(۱۷) توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182« وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.»«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.»« و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم.»شاد از غم شو، که غم دامِ لقاست(۱۸)اندرین ره، سویِ پستی ارتقاستغم یکی گنجی است و رنج تو چو کانلیک کی در گیرد این در کودکان؟(۱۷) مُلک: پادشاهی(۱۸) لقا: دیدار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2595زاحمقان بگریز، چون عیسی گریخت صحبتِ احمق بسی خونها که ریخت اندک اندک آب را دزدد هوا دین چنین دزدد هم احمق از شما گرمیات را دزدد و سردی دهد همچو آن کو زیرِ کون، سنگی نهدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #879آب، اندر حوض اگر زندانی است باد نَشْفَش(۱۹) میکند کَارکانی(۲۰) است میرَهانَد، میبَرَد تا معدنش اندک اندک، تا نبینی بُردنش وین نَفَس، جانهایِ ما را همچنان اندک اندک دزدد از حبسِ جهان(۱۹) نَشْف: به خود کشیدن و جذب کردن(۲۰) ارکانی: منسوب به ارکان. منظور عناصر اربعه (باد و آب و آتش و خاک) است.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1501کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَود تا بُوَد کارت سَلیم(۲۱) از چشمِ بَد خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد وانگه از خود بیزخود چیزی بدُزد(۲۱) سَلیم: سالم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1332چونکه تو یَنْظُر به نارُالله(۲۲) بُدی نیکُوی را وا ندیدی از بَدیقرآن کریم، سورهٔ الهمزة (۱۰۴)، آیهٔ ۶Quran, Al-Humaza(#104), Line #6«نَارُ اللهِ الْـمُوقَدَةُ»«آتش افروختهٔ خداست»اندک اندک آب، بر آتش بزنتا شود نارِ تو نور، ای بوالْحَزَن(۲۳)تو بزن یا رَبَّنا آبِ طَهور(۲۴)تا شود این نارِ عالَم، جمله نور(۲۲) نارُالله: آتش خدا، منظور قهر خداست.(۲۳) بوالْحَزَن: اندوهگین(۲۴) طَهور: پاک و پاک کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #708پرتوِ خورشید بر دیوار تافت تابشِ عاریتی(۲۵) دیوار یافت بر کلوخی(۲۶) دل چه بندی ای سَلیم(۲۷)؟ وا طلب اصلی که تابَد او مُقیم(۲۸) ای که تو هم عاشقی بر عقلِ خویش خویش بر صورتْپرستان دیده بیش پرتوِ عقل است آن بر حسِّ تو عاریت(۲۹) میدان ذَهَب(۳۰) بر مِسِّ تو چون زرْاندود(۳۱) است خوبی در بشر ورنه چون شد شاهدِ تو پیرهخر چون فرشته بود، همچون دیو شد کآن ملاحت(۳۲) اَندرو عاریّه بُداندک اندک میستانَد آن جمال اندک اندک خشک میگردد نهالرَوْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ بخوان دل طلب کن، دل منه بر استخوانطالبِ دل باش، ای که اهلِ صورتی، بر استخوان دل مبند. در طلب زیبایی و جمال ظاهری مباش و طالب حُسن و لطافت روح باش.قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۶۸Quran, Yaseen(#36), Line #68«وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا يَعْقِلُونَ.»«هر كه را عمر دراز دهيم، در آفرينش دگرگونش كنيم. چرا تعقل نمىكنند؟»کآن جمالِ(۳۳) دل جمالِ باقی است دو لَبَش از آبِ حَیوان(۳۴)، ساقی است خود همو آب است و، هم ساقیّ و، مست هر سه یک شد، چون طلسمِ تو شکست آن یکی را تو ندانی از قیاس بندگی کُن، ژاژ کم خا(۳۵) ناشناسمعنیِ تو صورت است و عاریَت(۳۶) بر مناسب شادی و بر قافیَت(۳۷) معنی آن باشد که بستانَد تو را بینیاز از نقش گردانَد تو را معنی آن نَبْوَد که کور و کر کند مرد را بر نقش، عاشقتر کندکور را قسمت، خیالِ غمفزاست بهرهٔ چشم، این خیالاتِ فناست حرف قرآن را ضَریران(۳۸)، معدناند خر نبینند و، به پالان بر زنند چون تو بینائی، پیِ خَر رو که جَست چند پالان دوزی، ای پالانپرستخر چو هست، آید یقین پالان تو را کم نگردد نان، چو باشد جان تو را پشتِ خر دُکّان و مال و مَکسَب(۳۹) است دُرِّ(۴۰) قلبت، مایهٔ صد قالَب است(۲۵) عاریَتی: قرضی(۲۶) کلوخ: گِلِ خشک شده(۲۷) سَلیم: ساده دل(۲۸) مُقیم: ثابت، پابرجا، پیوسته(۲۹) عاریَت: قرض(۳۰) ذَهَب: طلا، زَر(۳۱) زرْاندود: زراندوده، ویژگی فلزی که با لایهای از طلا پوشانده شده، زرنگار(۳۲) ملاحت: جاذبه، جذبه، خوشگلی(۳۳) جمال: زیبایی(۳۴) آبِ حیوان: آبِ حیات(۳۵) ژاژخایی: یاوهگویی، سخنان بیهوده گفتن(۳۶) عاریَت: آنچه که داده یا گرفته شود به شرط بازگرداندن، زودگذر، ناپایدار(۳۷) قافیَت: قافیهٔ شعر(۳۸) ضَریر: نابینا، کور (۳۹) مَکْسَب: کسب(۴۰) دُرّ: مروارید------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2597نکتهای دیگر تو بشنو ای رفیق همچو جان، او سخت پیدا و دقیقدر مقامی هست هم، این زهرِ مار از تصاریفِ(۴۱) خدایی، خوشگواردر مقامی زهر و، در جایی دوا در مقامی کفر و، در جایی روا گرچه آنجا او گزندِ جان بُوَد چون بدینجا در رسد، درمان شود آب در غوره، تُرُش باشد و لیک چون به انگوری رسد، شیرین و نیک باز در خُم(۴۲) او شود تلخ و حرام در مقام سِرکگی نِعْمَ الْاِدام(۴۳)حدیث«نِعْمَ الْاِدامُ الخُلّ»«چه خوش نانخورشی است سرکه»(۴۱) تصاریف: جمعِ تصریف، به معنی گردانیدن و تبدیل است.(۴۲) خُم: جامِ شراب(۴۳) نِعْمَ الْاِدام: نانخورش لطیف، بهترین غذا------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana J
برنامه شماره ۹۹۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۶ ژانویه ۲۰۲۴ - ۲۷ دی ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۳ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsگر بِنَخُسبی شبی ای مَهلقا(۱)رُو به تو بِنْمایَد گنجِ بقاگرم شوی شب، تو به خورشیدِ غیبچشمِ تو را باز کند توتیا(۲)امشب اِستیزه کُن و سر مَنِهتا که ببینی ز سعادت، عطاجلوهگهِ جمله بُتان در شب استنشنود آن کس که بِخُفت «اَلصَّلا»(۳)موسیِ عِمران نه به شب دید نور؟سویِ درختی که بگفتش: «بیا»*رفت به شب بیش ز دَهساله راهدید درختی همه غرقِ ضیانی که به شب، احمد، معراج رفتبُرد بُراقیش(۴) به سویِ سَما(۵)؟** روز، پیِ کسب و شب از بهرِ عشقچشمِ بدی تا که نبیند تو را***خَلق بخُفتند، ولی عاشقانجملهٔ شب، قصّهکُنان با خداگفت به داوود، خدایِ کریم:هر که کُند دعویِ سودای ماچون همهشب خفت، بُوَد آن، دروغخواب کجا آید مر عشق را؟ز آنکه بُوَد عاشق، خلوتطلبتا غمِ دل گوید با دلرباتشنه نَخُسبید، مگر اندکیتشنه کجا، خوابِ گران از کجا؟چونکه بِخُسپید، به خواب، آب دیدیا لبِ جُو، یا که سبو یا سَقاجملهٔ شب میرسد از حق، خطاب:خیز غنیمت شُمُر، ای بینوا****ور نه پسِ مرگ، تو حسرت خوریچونکه شود جانِ تو از تن جُدا*****جُفت(۶) بِبُردند و زمین مانْد خامهیچ ندارد جُزِ خار و گیامن شدم از دست، تو باقی بخوانمست شدم، سَر نشناسم ز پاشمسِ حقِ مَفخرِ تبریزیانبستم لب را، تو بیا برگُشا* قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۹ تا ۱۲Quran, Ta-Ha(#20), Line #9-12«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ» (۹)«آيا خبر موسى به تو رسيده است؟»«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (۱۰)«آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان پارهای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ» (۱۱)«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٢)«من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدسِ طُوىٰ هستى.»** قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱Quran, Al-Israa(#17), Line #1«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»«منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.»*** قرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۷۳Quran, Al-Qasas(#28), Line #73«وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»«و از رحمت او آنكه براى شما شب و روز را پديد آورد تا در آن يک بيآساييد و در اين يک به طلب روزى برخيزيد، باشد كه سپاس گوييد.»**** قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۹Quran, Al-Israa(#17), Line #79«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»«پارهاى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند.»***** قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۳۱Quran, Al-An’aam(#6), Line #31«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا… .»«زيان كردند آنهايى كه ديدار با خدا را دروغ پنداشتند. و چون قيامت به ناگهان فرا رسد، گويند: اى حسرتا بر ما به خاطر تقصيرى كه كرديم… .»(۱) مَهلقا: ماهرو، زیبا رخسار(۲) توتیا: سرمه، سنگی معدنی که اطبای قدیم آن را در معالجهٔ بیماریهای چشمی و تقویتِ بینایی به کار میبستند.(۳) اَلصَّلا: به هوش باشید(۴) بُراق: مرکوبِ خاصِ حضرت رسول اکرم (ص) در شبِ معراج(۵) سما: سماء، آسمان(۶) جُفت: دو گاو که برای شخم زدنِ زمین، پهلوی هم میبندند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsگر بِنَخُسبی شبی ای مَهلقارُو به تو بِنْمایَد گنجِ بقامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۷) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ او هین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزند مر تو را و مسجدت را برکَنَد عاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۸)؟خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنَفْسِ زنده سوی مرگی میتَنَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsامشب اِستیزه کُن و سر مَنِهتا که ببینی ز سعادت، عطامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640من سبب را ننگرم، کآن حادِث(۹) استزآنکه حادث، حادِثی را باعث استلطفِ سابق را نِظاره میکنمهرچه آن حادِث، دوپاره میکنم(۹) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2220از حَدَث(۱۰) شُستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشو این دوست را(۱۰) حَدَث: مدفوع------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشمبندِ خلق، جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024این که فردا این کنم یا آن کنماین دلیلِ اختیارست ای صَنَم(۱۱)وآن پشیمانی که خوردی زآن بَدی ز اختیارِ خویش گشتی مُهْتَدی(۱۲) جمله قرآن امر و نهی است و وعید امر کردن سنگِ مرمر را که دید؟ (۱۱) صَنَم: بت، دلبر و معشوق(۱۲) مُهْتٓدی: هدایت شونده------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ(۱۳) درویش و، هلاکِ بولهب(۱۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۴)(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۵)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۵) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۶)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۱۷) که بگویید از طریقِ انبساط (۱۷) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۱۸) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۱۸) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۹) و سَنی(۲۰)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۱۹) حَبر: دانشمند، دانا(۲۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار، آن دارد که پیش از تن بُدهستبگذر از اینها که نو حادث شدهستکار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۲۱) استچشمِ او بر کِشتهای اوّل است(۲۱) اَحوَل: لوچ، دوبین------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشجوهر آن باشد که قایم با خودست آن عَرَض باشد که فرعِ او شدهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشقِ جَریده(۲۲)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۲۲) جَریده: یگانه، تنها------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حُسنِ خود را در مَزاد(۲۳)صد قضایِ بد سویِ او رو نهادحیلهها و خشمها و رَشکهابر سرش ریزد چو آب از مَشکهادشمنان او
برنامه شماره ۹۹۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۹ ژانویه ۲۰۲۴ - ۲۰ دی ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۲ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #260, Divan e Shamsچرخِ فلک با همه کار و کیا(۱)گِردِ خدا گَردد چُون آسیاگِردِ چُنین کعبه کُن ای جان، طوافگِردِ چُنین مایده(۲) گَرد ای گدابر مَثَلِ گوی، به میدانْش گَردچونکه شدی سرخوشِ بیدست و پااسب و رُخَت راست بر این شَهْ طوافگرچه بر این نَطْع(۳) رَوی جا به جاخاتمِ شاهیت در انگشت کردتا که شوی حاکم و فرمانروا*هر که به گِردِ دل، آرَد طوافجانِ جهانی شود و دلرباهمرهِ پروانه شود دلشدهگَردد بر گِردِ سرِ شمعهاز آنکه تنش خاکی و دل، آتشیستمیل، سویِ جنس بُوَد جنس راگِردِ فلک گَردد هر اختریز آنکه بُوَد جنسِ صفا باصفاگِردِ فنا گردد جانِ فقیربر مَثَلِ آهن و آهنرباز آنکه وجود است فنا پیشِ اوشُسته نظر از حَوَل(۴) و از خطامست همیکرد وضو از کُمیز(۵)کز حَدَثم(۶) باز رهان رَبَّناگفت: نَخُستین تو حَدَث را بدانکژمژ(۷) و مقلوب(۸) نباید دعاز آنکه کلید است، چو کژ شد کلیدوا شدنِ قفل، نیابی عطاخامُش کردم، همگان برجهیدقامتِ چون سروِ بُتم زد صلاخسروِ تبریز، شَهَم شمسِ دینبَستم لب را، تو بیا بَرگُشا* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Al-Baqarah(#2), Line #30«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»«و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در زمين خليفهاى مى آفرينم»، گفتند: «آيا كسى را مىآفرينى كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، و حال آنكه ما به ستايش تو تسبيح مىگوييم و تو را تقديس مىكنيم؟» گفت: «من آن دانم كه شما نمىدانيد.»»(۱) کار و کیا: کار و بزرگی و اهمیت آن کار، قدرت و سلطنت، توانایی و فرمانروایی(۲) مایده: مائده، خوان، سفره(۳) نَطْع: سفره و فرش چرمین، در اینجا منظور صفحهٔ شطرنج است.(۴) حَوَل: لوچی و دوبین بودن(۵) کُمیز: ادرار، سرگین(۶) حَدَث: ادرار، سرگین(۷) کژمژ: کج و ناراست(۸) مقلوب: وارونه و واژگون------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #260, Divan e Shamsچرخِ فلک با همه کار و کیاگِردِ خدا گَردد چُون آسیاگِردِ چُنین کعبه کُن ای جان، طوافگِردِ چُنین مایده گَرد ای گدابر مَثَلِ گوی، به میدانْش گَردچونکه شدی سرخوشِ بیدست و پامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیبُالْمَنُون(۹)(۹) رَیبُ الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیش چوگانهای(۱۰) حکمِ کُنْ فَكانمیدویم اندر مکان و لامکان(۱۰) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است و با آن گویِ مخصوصی را میزنند.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1085رویْ زرد و، پایْ سُست و، دلْ سَبُککو غذایِ وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک؟قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راههاست.»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت استخوردنِ آن، بیگَلو و آلت استشد غذایِ آفتاب از نورِ عرشمر حسود و دیو را از دودِ فرشجانهایِ خَلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امرِ اِهْبِطُوا(۱۱) بندی(۱۲) شدندحبسِ خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من بهسویِ شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»(۱۱) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۱۲) بندی: اسیر، به بند درآمده------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۳)(۱۳) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۴)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۴) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۵)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۱۶) که بگویید از طریقِ انبساط (۱۶) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۱۷) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۱۷) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۸) و سَنی(۱۹)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۱۸) حَبر: دانشمند، دانا(۱۹) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2369 ای بسا علم و ذَکاوات(۲۰) و فِطَن(۲۱) گشته رهرو را چو غول و راهزن بیشتر اصحابِ جَنَّت ابلهاند تا ز شرِّ فیلسوفی میرهند خویش را عریان کن از فَضل و فُضول تا کند رحمت به تو هر دَم نزول زیرکی ضدِّ شکست است و نیاز زیرکی بگذار و با گولی(۲۲) بساز زیرکی دان دامِ بُرد و طمْع و کاز(۲۳) تا چه خواهد، زیرکی را پاکباز زیرکان، با صنعتی قانع شده ابلهان، از صُنْع(۲۴) در صانع(۲۵) شده (۲۰) ذَکاوات: جمعِ ذَکاوت، تیزهوشیها، هوشیاریها(۲۱) فِطَن: جمعِ فِطنَت، زیرکیها(۲۲) گولی: حماقت، در اینجا بلاهتِ عارفانه، جهل نسبت به منافعِ دنیایی(۲۳) کاز: فریبکاری(۲۴) صُنْع: قدرت آفریدگاری(۲۵) صانع: آفریدگار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۲۶)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۲۷)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۲۸)؟عاشقِ صُنعِ(۲۹) خدا با فَر(۳۰) بوَدعاشقِ مصنوعِ(۳۱) او کافر بُوَد(۲۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۲۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۲۸) گبر: کافر(۲۹) صُنع: آفرینش(۳۰) فَر: شکوهِ ایزدی(۳۱) مصنوع: آفریده، مخلوق------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی، آمد گهِ پریدنوی آهوی معانی، آمد گهِ چریدنای عاشقِ جَریده(۳۲)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۳۲) جَریده: یگانه، تنها------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298چیزِ دیگر ماند، اما گفتنشبا تو، روحُالْقُدْس گوید بیمَنَشنی، تو گویی هم به گوشِ خویشتننی من و، نی غیرِ من، ای هم تو منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2375زآنکه طفلِ خُرد را مادر نَهار(۳۳) دست و پا باشد نهاده بر کنار (۳۳) نَهار: روز------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3110دست و پایِ ما، میِ آن واحد است دستِ ظاهر، سایه است و کاسِد(۳۴) است (۳۴) کاسِد: بیرونق، بیآب و تاب------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1690 دستِ ما و، پایِ ما و، مغز و پوست باد ای والی فِدایِ حُکمِ دوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3168دست و پایش مانْد از رفتن به راه زلزله افگند در جانَش اِلهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2255گر رهانَد پایِ خود از دستِ گِل گِل بمانَد خشک و، او شد مستقلمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2152دست و پای او جماد و جانِ او هرچه گوید، آن دو در فرمانِ اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2376 «حکایتِ آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود که به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند، گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود، گرسنه ماند از آنکه مغلوب بود» یک حکایت بشنو اینجا، ای پسر تا نگردی مُمْتَحَن(۳۵) اندر هنر آن جهود و مؤمن و ترسا مگر همرهی کردند با هم در سفر با دو گمره همره آمد مؤمنی چون خِرَد با نَفْس و با آهِرمَنی(۳۶) مَرْغَزی(۳۷) و رازی افتند از سفر همره و همسفره پیشِ همدگر در قفس افتند زاغ و چُغد و باز جفت شد در حبس، پاک و بینماز کرده منزل شب به یک کاروانسرا اهلِ شرق و اه
برنامه شماره ۹۹۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۱ دسامبر ۲۰۲۳ - ۱ دی ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۱ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ(۱) بُوَدچونکه سَهَر(۲) باید یارِ مراهست دِماغِ تو چو زَیتِ(۳) چراغهست چراغِ تنِ ما بیوفاگر دَبِه(۴) پُر زَیت بُوَد، سود نیستصبح شود، گشت چراغت فنادعوتِ خورشید بِهْ از زَیتِ توچند چراغ ارزد آن یک صلا؟چشمِ خوشش را ابدا خواب نیست*مست کند چشمِ همه خلق راجمله بِخُسپند(۵) و تبسّم کندچشم خوشش بر خَـلَلِ(۶) چشمهاپس «لِـمَن الْـمُلکُ»(۷) برآید به چرخ **کو مَلِکانِ(۸) خوشِ زَرّینقبا؟کو اُمَرا؟ کو وُزَرا؟ کو مِهان(۹)؟بهرِ بلادُاللَّـه(۱۰) حافظ کجا؟اهلِ عَلَم(۱۱) چون شد و اهلِ قَلَم؟دیو نیابی تو به دیوانسرا(۱۲)خانه و تنشان شده تاریک و تنگ چونکه بِبُردیم یکی دَم، ضیا(۱۳)گَرد که بادش بِرَوَد چون شود؟افتد بر خاکِ سِیَه، بینواچون بِجَهند از حُجُبِ(۱۴) خوابِ خویشباز بمالند سِبالِ(۱۵) جَفااَه چه فراموشگَرَند(۱۶) این گروهدانششان هیچ ندارد بقازود فراموش شود سوزِ شمعبر دلِ پروانه ز جهل و عَما(۱۷)باز بیاید به پرِ نیمسوزباز بسوزد چو دلِ ناسزانذر تو کُن، حکم تو کُن، حاکمیبر شب و بر روز و سَحَر ای خدا* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #255«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ …»«اللّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرا مىگيرد و نه خواب سنگين …»** قرآن کریم، سورهٔ مؤمن (۴۰)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #16«يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚ لِـمَنِ الْـمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»«آن روز كه همگان آشكار شوند. هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند. در آن روز فرمانروايى از آن كيست؟ از آن خداى يكتاى قهار.»(۱) مُدَمَّغ: گول و احمق(۲) سَهَر: بیداری(۳) زَیت: روغن(۴) دَبِه: دَبِّه، ظرف روغن و لبنیّات(۵) خُسپیدن: خوابیدن(۶) خَـلَل: ضعف، کاهش، تباهی در کار(۷) لِـمَن الْـمُلکُ: فرمانروايى از آن كيست؟ اشاره به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مؤمن (۴۰).(۸) مَلِکان: شاهان(۹) مِهان: بزرگان(۱۰) بلادُاللَّـه: قلمرو خدا(۱۱) اهلِ عَلَم: لشکریان، نظامیان(۱۲) دیوانسرا: عدالتخانه، سرای داوری و قضاوت(۱۳) ضیا: نور، روشنایی(۱۴) حُجُب: حجابها(۱۵) سِبال: سبیل. سِبال مالیدن: پرداختن به کاری(۱۶) فراموشگَر: فراموشکار(۱۷) عَما: عَمیٰ، کوری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ بُوَدچونکه سَهَر باید یارِ مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2707, Divan e Shamsکفِ دریاست صورتهایِ عالمز کف بگذر، اگر اهلِ صفاییدلم کف کرد، کاین نقشِ سخن شدبهل نقش و به دل رو، گر ز ماییبرآ ای شمسِ تبریزی ز مشرقکه اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیایی(۱۸)(۱۸) ضیا: نور------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344صورتی را چون به دل ره میدهنداز ندامت آخِرش دَه میدهندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #579هر که را باشد طمع، اَلْکَن(۱۹) شود با طمع کَی چشم و دل روشن شود؟پیشِ چشمِ او خیالِ جاه و زر همچنان باشد که موی، اندر بصر جُز مگر مستی که از حق پُر بُوَد گرچه بدْهی گنجها او حُر(۲۰) بُوَدهر که از دیدار، برخوردار شد این جهان، در چشمِ او مُردار شدلیک آن صوفی ز مستی دُور بود لاجَرَم در حرص، او شبکور بودصد حکایت بشنود مدهوشِ حرصدر نیآید نکتهای در گوشِ حرص(۱۹) اَلکَن: کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد، کُند زبان(۲۰) حُر: آزاده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شِکَر؟ هست هر جان را یکی قوتی(۲۱) دگرلیک گر آن قوت بر وِی عارضیست(۲۲) پس نصیحت کردن او را رایضیستچون کسی کاو از مرض گِل داشت دوست گرچه پندارد که آن خود قوتِ اوست قوتِ اصلی را فرامُش کرده است روی، در قوتِ مرض آورده استنوش(۲۳) را بگذاشته، سَم خَورده استقوتِ علّت را چو چَربِش(۲۴) کرده استقوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداست قوتِ حیوانی مر او را ناسزاستلیک از علّت درین افتاد دلکه خورَد او روز و شب زین آب و گِلروی، زرد و پای، سُست و دل، سَبُک کو غذایِ وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک؟قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راههاست.»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت است خوردنِ آن، بیگَلو و آلت استشد غذایِ آفتاب از نورِ عرش مر حسود و دیو را از دودِ فرش(۲۱) قوت: غذا(۲۲) رایضی: رام کردن اسب سرکش(۲۳) نوش: شهد، انگبین(۲۴) چَربِش: چربی، روغن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #541این چه ناشُکری و چه بیباکی است؟ تو نمیدانی که نقّاشش کی است؟یا همی دانی و نازی میکنی؟ قاصدا(۲۵) قَلعِ(۲۶) طِرازی(۲۷) میکنی؟ای بسا نازا که گردد آن گناه افگنَد مر بنده را از چشمِ شاه ناز کردن خوشتر آید از شِکَر لیک، کم خایَش(۲۸)، که دارد صد خطر ایمنآبادست آن راهِ نیاز ترک نازش گیر و، با آن ره بساز ای بسا نازآوری زد پَرّ و بال آخِرُالْـاَمر، آن بر آن کس شد وَبال خوشیِ ناز ار دمی بفْرازَدَت بیم و ترسِ مُضْمَرَش(۲۹) بگدازدت وین نیاز، ار چه که لاغر میکند صَدر(۳۰) را چون بدرِ انور میکند چون ز مُرده زنده بیرون میکشد هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۳۱) چون ز زنده مُرده بیرون میکند نفسِ زنده سویِ مرگی میتند(۳۲) مُرده شُو تا مُخْرِجُالْحَیِّالصَّمَد(۳۳) زندهیی زین مُرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ.»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورَد و مرده را از زنده بيرون مىآورَد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»دِی(۳۴) شوی، بینی تو اِخراجِ بهار لیل(۳۵) گردی، بینی ایلاجِ(۳۶) نهار(۳۷) قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مىكاهد و به روز مىافزايد و از روز مىكاهد و به شب مىافزايد. و خدا شنوا و بيناست.»برمَکن آن پَر که نپْذیرد رفو روی، مَخراش از عزا ای خوبرو آنچنان رویی که چون شمسِ ضُحاست آنچنان رُخ را خراشیدن خطاست قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیهٔ ۱Quran, Ash-Shams(#91), Line #1«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»«سوگند به آفتاب و روشنىاش به هنگام چاشت.»زخمِ ناخن بر چنان رخ کافریست که رُخِ مَه در فراقِ او گریست یا نمیبینی تو رویِ خویش را ترک کُن خویِ لجاجاندیش(۳۸) را (۲۵) قاصدا: از روی قصد، عمداً(۲۶) قَلع: مصدر عربی بهمعنی کندن(۲۷) طِراز: زینت و نقش و نگار جامه، جامهٔ فاخر(۲۸) خایَش: از مصدر خاییدن، یعنی جویدن(۲۹) مُضْمَر: پوشیده و پنهان شده(۳۰) صَدر: سینه، قلب(۳۱) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۲) میتند: از مصدر تنیدن. در اینجا یعنی میگراید(۳۳) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرونآورندهٔ زنده(۳۴) دِی: زمستان(۳۵) لیل: شب(۳۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر(۳۷) نهار: روز(۳۸) لجاجاندیش: ستیزهاندیش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهرِ این بنهاد حقتا رَود انصاف ما را در سَبَق(۳۹)از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنم(۳۹) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همهٔ امکانات------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264آن بهاران مُضمَرست(۴۰) اندر خزاندر بهارست آن خزان، مگْریز از آنهمرهِ غم باش، با وحشت بسازمیطلب در مرگِ خود عُمرِ درازآنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدستمَشْنَوَش چون کارِ او ضد آمدهستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهانمشورت در کارها واجب شودتا پشیمانی در آخِر کم بُوَد(۴۰) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حُسنِ خود را در مَزاد(۴۱)صد قضایِ بد سویِ او رو نهادحیلهها و خشمها و رَشکهابر سرش ریزد چو آب از مَشکهادشمنان او را ز غیرت میدَرنددوستان هم روزگارش میبَرند(۴۱) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2820, Divan e Shamsتو همه طَمْع بر آن نِه، که دَرو نیست امیدتکه ز نومیدیِ اوّل تو بدین سوی رسیدیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #65هیچ در گوشِ کسی زایشان نرفتکاین طَمَع آمد حجابِ ژرف و زَفت(۴۲)گوش را بندد طَمَع از اِستماع(۴۳)چشم را بندد غَرَض(۴۴) از اِطّلاع (۴۲) زَفت: سِتَبر؛ درشت؛ فربه(۴۳) اِستماع: شنیدن(۴۴) غَرَض: قصد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsز شاه تا به گدا در کشاکشِ طمعاندبه عشق، باز رَهَد جان ز طَمْع و مطلبهامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3230پوزبندِ وسوسه عشق است و بسورنه کِی وسواس را بسته است کَس؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1493چون ترازو دید خصمِ(۴۵) پُرطَمَعسرکشی بگذارد و گردد تَبَعور ترازو نیست، گر افزون دهیشاز قِسَم(۴۶) راضی نگردد آگهیش(۴۵) خصم: دشمنی(۴۶) قِسَم: قسمتها------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1373چون امیدت لاست، زو پرهیز چیست؟با انیسِ(۴۷) طَمْعِ خود اِستیز چیست؟ چون انیسِ طَمْعِ تو آن نیستی استاز فنا و نیست، این پرهیز چیست؟(۴۷) انیس: مونس، همدم------------مولوی، دیوان ش
برنامه شماره ۹۹۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۳ دسامبر ۲۰۲۳ - ۲۳ آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۰ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shamsیارِ ما، دلدارِ ما، عالِمِ اسرارِ مایوسُفِ دیدارِ(۱) ما، رونقِ بازارِ مابر دَمِ امسالِ(۲) ما، عاشق آمد پارِ(۳) مامُفلسانیم و تویی گنجِ ما، دینارِ ماکاهلانیم و تویی حجِّ ما، پیکارِ ماخفتگانیم و تویی دولتِ بیدارِ ماخستگانیم(۴) و تویی مَرهمِ بیمارِ ماما خرابیم و تویی از کَرَم، معمارِ مادوش گفتم عشق را: ای شهِ عیّار(۵) ماسر مکش، مُنکر مشو، بُردهای دستارِ(۶) ماپس جوابم داد او: کز تو است این کارِ ماهرچه گویی وادهد چون صدا کهسارِ ماگفتمش: خود ما کُهیم، این صَدا گفتارِ ماز آنکه کُه را اختیاری نَبْوَد، ای مختارِ ماگفت: بشنو اوّلاً شَمّهای ز اسرارِ ماهر سُتوری لاغری کی کشانَد بارِ ما؟گفتمش: از ما بِبَر زحمتِ اخبارِ مابُلبلی، مستی بِکُن، هم ز بوتیمارِ(۷) ماهستیِ تو فخرِ ما، هستیِ ما عارِ مااحمد و صدّیق(۸) بین در دلِ چون غارِ مامیننوشد هر میی مستِ دُردیخوارِ(۹) ماخور ز دستِ شَه خورَد، مرغِ خوشمنقارِ ماچون بخسپد در لَحَد قالَبِ مردارِ مارَسته گردد زین قفس، طوطیِ طیّارِ(۱۰) ماخود شناسد جایِ خود، مرغِ زیرکسارِ مابَعدِ ما پیدا کُنی، در زمین آثارِ ماگر به بُستان بیتوایم، خار شد گلزارِ ماور به زندان با توایم، گُل بروید خارِ ماگر در آتش با توایم، نور گردد نارِ ماور به جنّت بیتوایم، نار شد انوارِ مااز تو شد بازِ سپید، زاغِ ما و سارِ(۱۱) مابس کُن و دیگر مگو: کاین بُوَد گفتارِ ما(۱) یوسُفِ دیدار: یوسُفِ آشکار و پیدا(۲) دَمِ امسال: لحظات امسال، زمان حال(۳) پار: پارسال، زمان گذشته(۴) خسته: زخمی(۵) عیّار: جوانمرد، زیرک(۶) دستار بُردن: بیخویش کردن، هستیِ مجازی را محو کردن(۷) بوتیمار: نام مرغی است که او را غمخورک نیز گویند.(۸) صدّیق: لقبِ ابوبکر، صحابی حضرت رسول(۹) دُردیخوار: آنکه تهنشین شراب را خورد.(۱۰) طیّار: پرواز کننده(۱۱) سار: پرندهای است سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shamsیارِ ما، دلدارِ ما، عالِمِ اسرارِ مایوسُفِ دیدارِ ما، رونقِ بازارِ مابر دَمِ امسالِ ما، عاشق آمد پارِ مامُفلسانیم و تویی گنجِ ما، دینارِ ماکاهلانیم و تویی حجِّ ما، پیکارِ ماخفتگانیم و تویی دولتِ بیدارِ مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #707کُشتن و مُردن که بر نقشِ تن استچون انار و سیب را بشکستن استآنچه شیرین است، او شد ناردانگ(۱۲)وآنکه پوسیده است، نَبْوَد غیرِ بانگآنچه با معنی است، خود پیدا شودوآنچه پوسیده است، آن رسوا شودرُو به معنی کوش ای صورتپرستزآنکه معنی، بر تنِ صورت، پَرَستهمنشینِ اهلِ معنی باش تاهم عطا یابیّ و هم باشی فَتیٰ(۱۳)جانِ بیمعنی در این تَن، بیخِلافهست همچون تیغِ چوبین در غِلافتا غِلاف اندر بُوَد، با قیمت استچون برون شد، سوختن را آلت استتیغِ چوبین را مَبَر در کارزار(۱۴)بنگر اوّل، تا نگردد کار، زار(۱۵)گر بُوَد چوبین، برو دیگر طلبور بُوَد الماس، پیش آ با طَرَبتیغ، در زَرّادخانهٔ(۱۶) اولیاستدیدنِ ایشان، شما را کیمیاستجمله دانایان همین گفته، همینهست دانا رَحمَةً لِلْعالَمیناین دانایان برای همه جهانیان رحمت و برکت هستند.قرآن کریم، سوره انبیا (۲۱)، آیه ۱۰۷Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #107«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.»«و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.»(۱۲) ناردانگ: آب انار، شربت ترش و شیرین خوشمزه(۱۳) فَتیٰ: جوانمرد(۱۴) کارزار: جنگ و نبرد(۱۵) زار: خراب و نابسامان(۱۶) زَرّادخانه: کارگاه اسلحه سازی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #760حق، فِشانْد آن نور را بر جانهامُقبِلان(۱۷) برداشته دامانهاو آن نثارِ نور را او یافته روی، از غیرِ خدا برتافتههر که را دامانِ عشقی نا بُده ز آن نثارِ نور، بیبهره شده(۱۷) مُقبِل: نیکبخت------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1713غیرت آن باشد که او غیرِ همهستآنکه افزون از بیان و دَمدَمهستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #123هرکه با ناراستان هَمسَنگ(۱۸) شددر کمی افتاد و، عقلش دَنگ(۱۹) شدرُو اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّار باشخاک بر دلداریِ اَغیار پاشبرو نسبت به کافران، سخت و با صلابت باش و بر سر عشق و دوستی نامحرمانِ بَدنَهاد، خاک بپاش.قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹Quran, Al-Fath(#48), Line #29«… أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…»«… بر کافران سختگیر و با خود شفیق و مهربان …»بر سرِ اَغیار چون شمشیر باشهین مکُن روباهبازی، شیر باش(۱۸) هَمسَنگ: هموزن، همتایی، در اینجا مصاحبت(۱۹) دَنگ: احمق، بیهوش------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۲۰)لیکَش این دانش و کِفایَت نیست(۲۰) کَفیٰ بِالله: خداوند کفایت میکند.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۲۱) خود، دو اسبه تاخت(۲۲)(۲۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۲۲) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنعِ(۲۳) حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بیقیمتی است(۲۳) صُنع: آفرینش، آفریدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۴)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۵)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزونتر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۲۴) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۵) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2634حقِّ ذاتِ پاکِ اللهُ الصَّمَد(۲۶)که بُوَد بِهْ مارِ بَد از یارِ بَدمارِ بَد جانی ستاند از سَلیم(۲۷)یارِ بَد آرَد سویِ نارِ مقیماز قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ او(۲۶) صَمَد: بینياز، از صفات خداوند(۲۷) سَلیم: سالم، درست، بیعیب------------مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۸۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat) # 1873, Divan e Shamsدلدارْ مرا گفت: زِ هر دلداریگر بوسه خری، بوسه ز من خر باری(۲۸)گفتم که به زر؟ گفت که زر را چه کنم؟گفتم که به جان؟ گفت که آری، آری!(۲۸) باری: سرانجام------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچ سویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۲۹)(۲۹) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جَوالِ(۳۰) زر بیآری ای غَنیحق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۳۱)(۳۰) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه.(۳۱) مُنحَنی: خمیده، خمیدهقامت، بیچاره و درمانده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #888از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۳۲)هست آن سلطانِ دلها منتظر(۳۲) بِرّ: نیکی، نیکویی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3567با خود آمد، گفت: ای بحرِ خوشی ای نهاده هوشها در بیهُشی خواب در بنهادهیی بیداریی بستهیی در بیدلی دلداریی توانگری پنهان کنی در ذُلِّ(۳۳) فقر طوقِ(۳۴) دولت بسته اندر غُلِّ(۳۵) فقر ضِدّ اندر ضِد، پنهان مُندَرَج(۳۶) آتش اندر آبِ سوزان مُنْدَرَج روضه(۳۷) اندر آتشِ نَمرود، دَرج(۳۸) دخلها رویان شده از بذل و خرج تا بگفتهٔ مصطفی شاهِ نَجاح(۳۹)اَلسَّماحُ یاٰ اُولِیالنَّعْمیٰ رَباحای صاحبان نعمت، بخشندگی مایهٔ سودمندی استحدیث«اَلسَّماحُ رَباحٌ وَ العُسرُ شُؤمٌ؛»«بخشندگی، مایهٔ سودمندی است و تنگچشمی مایهٔ ناخجستگی»مٰا نَقَص مالٌ مِنَ الصَّدْقاتِ قَطاِنَّمَاالْخَیْراتُ نِعْمَالْـمُرْتَبَطهرگز ثروت از دادنِ صدقات، کاستی نمیگیرد. همانا دادنِ خیرات و مَبَرّات، با صاحب خود نکوپیوندی دارد.جوشش و افزونیِ زر، در زکاتعصمت از فحشاء و مُنْکَر، در صَلات(۴۰)قرآن کریم، سورهٔ عنکبوت (۲۹)، آیهٔ ۴۵Quran, Al-Ankaboot(#29), Line #45 «… إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ …» «… همانا نماز آدمی را از تبهکاری و زشتی بازمیدارد …»آن زکاتت کیسهات را پاسبانوآن صَلاتت هم ز گرگانت شبانمیوهٔ شیرین نهان در شاخ و برگ زندگیِّ جاودان در زیرِ مرگ زِبْل(۴۱)، گشته قوتِ خاک از شیوهای زآن غذا، زاده زمین را میوهای در عدم پنهان شده موجودییدر سرشتِ ساجدی، مسجودییآهن و سنگ از برونش مُظْلِمی(۴۲) اندرون نوریّ و، شمعِ عالَمی دَرْج در خوفی هزاران ایمنی در سوادِ چشم، چندان روشنی اندرونِ گاوِ تن، شهزادهییگنج در ویرانهیی بنهادهییتا خری پیری گریزد زآن نفیسگاو بیند شاه نی، یعنی بِلیس(۴۳)(۳۳) ذُلّ: خواری(۳۴) طُوق: گردنبند(۳۵) غُلّ: زنجیر(۳۶) مُندَرَج: درج شده، نهفته شده(۳۷) روضه: باغ(۳۸) دَرج: چیزی را در چیز دیگر پیچیدن، نهفتن(۳۹) نَجاح: رستگاری، پیروزی(۴۰) صلات: صلاة، نماز(۴۱) زِبْل: کود، مدفوع، سرگین(۴۲) مُظْلِم: تاریک(۴۳) بِلیس: ابلیس، شیطان------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2784فکرها را اخترانِ چرخ دان دایر اندر چرخِ دیگر آسمان سعد دیدی، شُکر کن، ایثار کن نحس دیدی، صَدْقه وَاستغفار کن ما کیایم این را؟ بیا ای شاهِ من طالعم مُقبِل کن و، چرخی بزن روح را تابان کن از انوارِ ماه که ز آسیبِ ذَنَب(۴۴)، جان شد سیاه از خیال و وَهْم و ظَن، بازش رَهان از چَهْ و جَورِ رَسَن، بازش رَهان تا ز دلداریِّ خوبِ تو، دلی پَر بر آرَد، بر پَرَد ز آب و گِلی ای عزیزِ مصر و در پیمانْ دُرُست یوسفِ مظلوم در زندانِ توست در خَلاصِ او یکی خوابی ببین زود، کَاللهُ یُحِبُّالْمُحْسِنین قرآن کریم، سورهٔ آلعمران (۳)، آیهٔ ۱۴۸Quran, Al-i-Imran(#3), Line #148«فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.»«خدا پاداش اينجهانى و پاداش نيک آنجهانى را به ايشان ارزانى داشت و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»(۴۴) ذَنَب: از اصطلاحات نجومی است، ولی در اینجا مراد هشیارِ جسمی
برنامه شماره ۹۸۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۶ دسامبر ۲۰۲۳ - ۱۶ آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۹ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید) تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsچو عشق را تو ندانی، بِپُرس از شبهابِپُرس از رخِ زرد و ز خشکیِ لبهاچُنانکه آب حکایت کند ز اختر و ماهز عقل و روح حکایت کنند قالبهاهزار گونه ادب، جان ز عشق آموزدکه آن ادب نَتَوان یافتن ز مکتبهامیانِ صد کس عاشق چنان پدید بُوَدکه بر فَلَک، مَهِ تابان میانِ کوکبهاخِرَد نداند و حیران شود ز مذهبِ عشقاگرچه واقف باشد ز جمله مذهبهاخَضِرْدلی که ز آبِ حیاتِ عشق چشیدکساد شد برِ آن کس، زُلالِ مَشْرَبها(۱)به باغ رنجه مشو، در درونِ عاشق بیندمشق و غُوطه(۲) و گلزارها و نَیْرَبها(۳)دمشقِ چه؟ که بهشتی پر از فرشته و حُورعُقول، خیره در آن چهرهها و غَبغَبهانه از نبیذِ(۴) لذیذش شکوفهها(۵) و خُمارنه از حَلاوتِ حلواش، دُمَّل(۶) و تبهاز شاه تا به گدا در کشاکشِ طمعاندبه عشق، باز رَهَد جان ز طَمْع و مطلبهاچه فخر باشد مَر عشق را ز مشتریان؟چه پشت(۷) باشد مَر شیر را ز ثَعْلَبها(۸)؟فرازِ نخلِ جهان، پختهای نمییابمکه کُند شد همه دندانم از مُذَنَّبها(۹)به پَرِّ عشق بپر در هوا و بر گردونچو آفتاب، مُنَزَّه ز جمله مَرْکَبهانه وحشتی دلِ عشّاق را چو مُفْرَدها(۱۰)نه خوفِ قطع و جُداییست چون مُرَکَّبهاعنایتش بگُزیدهست از پیِ جانهامُسَبِّبَش(۱۱) بخریدهست از مُسَبَّبها(۱۲)وکیلِ عشق درآمد به صدرِ قاضیِ کاب(۱۳)که تا دلش بِرَمَد از قضا و از گَبها(۱۴)زهی جهان و زهی نظمِ نادر و ترتیبهزار شور درافکنْد در مُرتَّبهاگدایِ عشق شُمر هرچه در جهان طَرَبیستکه عشق چون زَرِ کان است و آن مُذَهَّبها(۱۵)سَلَبْتَ قَلْبِیَ یٰا عِشْقُ خُدْعَةً و دَهاًکَذَبْتُ حٰاشٰا لٰکِنْ مَلٰاحَةً وَ بَهٰا*اُریدُ ذِکْرَکَ یا عِشْقُ شاکِراً لٰکِنْوَ لِهْتُ فیکَ وَ شَوَّشْتَ فِکْرتی وَ نُها**به صد هزار لغت گر مَدیحِ عشق کنمفزونتر است جمالش ز جملهٔ دَبها(۱۶)* ای عشق، دلِ مرا با نیرنگ و زیرکی ربودی. دروغ گفتم، دور بادا، بلکه با ظرافت و زیبایی دلم را گرفتی.** میخواهم ای عشق با سپاس از تو یاد کنم، ولی در تو حیرانم و اندیشه و خِرَدم را به آشوب کشیدهای.(۱) مَشْرَب: جای آب خوردن، آبشخور، چشم (۲) غُوطه: باغهای انبوهی است که دمشق را احاطه کرده است.(۳) نَیْرَب: یکی از مناطق سرسبز اطراف دمشق(۴) نبیذ: شراب(۵) شکوفه: استفراغ (۶) دُمَّل: آبسه، زخم(۷) پشت: حمایت، پشتیبانی (۸) ثَعْلَب: روباه(۹) مُذَنَّب: ستارهٔ دنبالهدار، در اینجا به معنی میوهٔ کال و نارسیده است.(۱۰) مُفْرَد: تنها، جداافتاده(۱۱) مُسَبِّب: سببساز(۱۲) مُسَبَّب: سبب(۱۳) کاب: شهرکی در آسیای صغیر(۱۴) گَب: گپ، گفتگو(۱۵) مُذَهَّب: زراندود(۱۶) دَب: مخفّفِ دَأب، راه و رسم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsچو عشق را تو ندانی، بِپُرس از شبهابِپُرس از رخِ زرد و ز خشکیِ لبهاچُنانکه آب حکایت کند ز اختر و ماهز عقل و روح حکایت کنند قالبهاهزار گونه ادب، جان ز عشق آموزدکه آن ادب نَتَوان یافتن ز مکتبهامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببیادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3222پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادبنارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب(۱۷)(۱۷) حَطَب: هیزم------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #359کی رسد مر بنده را که با خداآزمایش پیش آرد ز ابتلا؟بنده را کی زَهره باشد کز فُضولامتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟آن، خدا را میرسد کو امتحانپیش آرَد هر دَمی با بندگانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #610, Divan e Shamsنانپاره ز من بِستان، جان، پاره نخواهد شدآوارهٔ عشقِ ما آواره نخواهد شدآن را که منم خرقه، عریان نشود هرگزوآن را که منم چاره، بیچاره نخواهد شدآن را که منم منصب(۱۸)، معزول(۱۹) کجا گردد؟آن خاره که شد گوهر، او خاره نخواهد شدآن قبلهٔ مشتاقان ویران نشود هرگزوآن مُصحَفِ(۲۰) خاموشان سیپاره نخواهد شداز اشک شود ساقی این دیدهٔ من، لیکنبینرگسِ مخمورش(۲۱) خمّاره نخواهد شدبیمار شود عاشق، اما بنمیمیردماه ارچه که لاغر شد، استاره نخواهد شدخاموش کن و چندین، غمخواره مشُو آخرآن نَفْس که شد عاشق، امّاره(۲۲) نخواهد شد(۱۸) منصب: مقام، مرتبه، پایگاه(۱۹) معزول: عزل شده(۲۰) مُصحَف: قرآن، در اینجا منظور کتابِ دینی است(۲۱) مخمور: مست(۲۲) امّاره: امر کننده به بدی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #229, Divan e Shamsشراب داد خدا مر مرا، تو را سِرکا(۲۳)چو قسمت است، چه جنگ است مر مرا و تو را؟شراب، آنِ گُل است و خُمار، حِصّهٔ(۲۴) خارشناسد او همه را و سزا دهد به سزاشِکَر ز بهرِ دلِ تو تُرُش نخواهد شدکه هست جا و مقامِ شِکَر، دلِ حلوا(۲۳) سِرکا: سرکه(۲۴) حِصّه: نصیب------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میرویَد زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٢۶٧٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط(۲۵)که بگویید از طریقِ اِنبساط(۲۵) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۲۶) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۲۷) مشو(۲۶) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۲۷) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَست، ارزانتر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهمچو طوطی، کوریِ صفراییاننیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عُذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #604, Divan e Shamsهرکآتشِ من دارد او خرقه ز من داردزخمی چو حسینستش، جامی چو حَسَن داردغم نیست اگر ماهش افتاد در آن چاهشزیرا رَسَنِ(۲۸) زلفش در دست رسن داردنَفْس ارچه که زاهد شد، او راست نخواهد شدگر راستیی خواهی آن سروِ چمن دارد(۲۸) رَسَن: ریسمان------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسفِ حُسنیّ و، این عالَم چو چاهوین رَسَن صبرست بر امرِ الهیوسفا، آمد رَسَن، درزَن دو دستاز رَسَن غافل مشُو، بیگه شدهستحمد لـِلَّه، کاین رَسَن آویختندفضل و رحمت را به هم آمیختندتا ببینی عالَمِ جانِ جدیدعالَمِ بس آشکارا ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3620 چون شکم پُر گشت و بر نعمت زدند وآن ضرورت رفت پس طاغی(۲۹) شدند نَفْس، فرعونیست، هان سیرش مَکُن تا نیآرد یاد از آن کفرِ کَهُنبی تَفِ آتش نگردد نَفْس، خوب تا نشد آهن چو اخگر(۳۰)، هین مکوب بیمَجاعت(۳۱) نیست تن جُنبشکُنان آهنِ سَردیست میکوبی بدآن گر بگرید، ور بنالد زار زار او نخواهد شد مسلمان، هوش دار(۲۹) طاغی: طغیانگر، سرکش(۳۰) اخگر: آتش(۳۱) مَجاعت: گرسنگی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3703شهوتِ ناری به راندن کم نشداو به ماندن کم شود، بی هیچ بُد(۳۲)تا که هیزم مینهی بر آتشیکِی بمیرد آتش از هیزمکَشی؟چونکه هیزم باز گیری، نار، مُردز آنکه، تَقْوی، آب، سویِ نار بُردکِی سیَه گردد به آتش رویِ خوب؟کو نَهد گُلگونه از تَقوَی القُلوب؟قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Hajj(#22), Line #32«ذَٰلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.»«آری، و هرکه محترم داند شعائر خدا را، بدان که این کار از تقوای دل سرچشمه می گیرد.»(۳۲) بُد: گزیر------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266آنچه گوید نَفْسِ تو کاینجا بَد استمَشنَوَش چون کارِ او ضد آمدهستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3625او چو فرعونست در قحط آنچنان پیشِ موسی سَر نهد لابهکنان چونکه مُستغنی(۳۳) شد او، طاغی شود خر چو بار انداخت اِسْکیزه زند(۳۴) پس فراموشش شود چون رفت پیش کارِ او زآن آه و زاریهایِ خویشسالها مردی که در شهری بُوَدیک زمان که چشم در خوابی رَوَد شهرِ دیگر بیند او پُر نیک و بد هیچ در یادش نیآید شهرِ خَود که من آنجا بودهام این شهرِ نو نیست آنِ من، درینجااَم گِرو بل چنان داند که خود پیوسته او هم درین شهرش بُدست اِبداع و خو چه عجب گر روح، موطنهایِ خویش که بُدستش مَسکن و میلاد(۳۵)، پیش مینیآرد یاد، کاین دنیا چو خواب میفروپوشد، چو اختر را سحابخاصه چندین شهرها را کوفته گَردها از درکِ او ناروفته اجتهادِ گَرم ناکرده، که تا دل شود صاف و، ببیند ماجَرا سَر بُرون آرَد دلش از بُخْشِ(۳۶) راز اوّل و آخِر ببیند چشمِ باز(۳۳) مُستغنی: ثروتمند، توانگر(۳۴) اِسْکیزه زدن: جفتک انداختن، لگد پراندن چهارپایان(۳۵) میلاد: زمانِ تولّد، روزِ تولّد(۳۶) بُخْش: سوراخ، منفذ------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3063کآن کِسا(۳۷) از نور، صبری یافتهست نورِ جان در تار و پودش تافتهست جز چنین خِرقه نخواهد شد صِوان(۳۸) نورِ ما را برنتابد غیرِ آن کوهِ قاف ار
برنامه شماره ۹۸۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳ - ۸ آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۸ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید) تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsرَویم و خانه بگیریم پهلویِ دریاکه دادِ اوست جواهر، که خویِ اوست سَخابدان که صحبت، جان را همیکُنَد همرنگز صحبتِ فلک آمد ستاره، خوشسیمانه تن به صحبتِ جان، خوبروی و خوشفعل است؟چه میشود تنِ مسکین چو شد ز جان عَذرا(۱)؟چو دست مُتّصلِ توست، بس هنر داردچو شد ز جسم جدا، اوفتاد اندر پاکجاست آن هنرِ تو؟ نه که همان دستی؟نه این زمانِ فِراق است و آن زمانِ لقا؟پس الله الله، زنهار(۲)، نازِ یار بِکَشکه نازِ یار بُوَد صد هزار مَن حلوافراق را بِنَدیدی، خدات مَنما یادکه این دعاگو بِهْ ز این نداشت هیچ دعاز نَفْسِ کُلّی چون نَفْسِ جزوِ ما بِبُریدبه اِهْبِطُوا(۳) و فرود آمد از چُنان بالا*مثالِ دستِ بُریده ز کارِ خویش بمانْدکه گشت طعمهٔ گُربه، زِهی ذلیل و بلاز دستِ او همه شیران شِکستهپَنجه بُدندکه گُربه میکَشَدش سو به سو ز دستِ قضاامیدِ وصل بُوَد تا رگیش میجُنبد(۴)که یافت دولتِ وَصلت هزار دستِ جدامدار این عجب از شهریارِ خوشپیوند(۵)که پاره پارهٔ دود از کَفَش شدهست سما(۶) **شَهِ جهانی و هم پارهدوز استادیبکن نظر سویِ اجزایِ پاره پارهٔ ماچو چنگِ ما بشکستی، بساز و کَش سویِ خودز الست زخمه(۷) همیزن، همیپذیر بلابلا(۸) کنیم ولیکن بلیِّ اوّل کو؟که آن چو نعرهٔ روح است و این ز کوه، صَداچو نایِ ما بشکستی شکسته را بَربَندنیازِ این نیِ ما را ببین بدان دمهاکه نایِ پارهٔ ما پاره(۹) میدهد صد جانکه کی دَمَم دهد او تا شَوَم لطیفادا(۱۰)* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرو شويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايى برايتان آمد، بر آنها كه از راهنمايى من پيروى كنند بيمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمىشوند.»** قرآن کریم، سورهٔ فُصِّلَت (۴۱)، آیهٔ ۱۱Quran, Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: «خواه يا ناخواه بياييد.» گفتند: «فرمانبردار آمديم.»»(۱) عَذرا: دوشیزه، باکره، در اینجا به معنی تنها و جدا(۲) زنهار: آگاه باش(۳) اِهْبِطُوا: فرود آیید. اشاره به آیهٔ ۳۸ سورهٔ بقره(۴) جنبیدنِ رگ: کنایه از لطف و عنایت کردن(۵) خوشپیوند: آن کس که به خوبی و شایستگی، جداییها را پیوند میدهد.(۶) سما: سماء، آسمان(۷) زخمه: مضراب(۸) بلا: بلیٰ، بلی(۹) پاره: پولی که به عنوان رشوه میدهند تا کارشان بر وفق مراد انجام گیرد.(۱۰) لطیفادا: خوشنوا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsرَویم و خانه بگیریم پهلویِ دریاکه دادِ اوست جواهر، که خویِ اوست سَخابدان که صحبت، جان را همیکُنَد همرنگز صحبتِ فلک آمد ستاره، خوشسیمانه تن به صحبتِ جان، خوبروی و خوشفعل است؟چه میشود تنِ مسکین چو شد ز جان عَذرا؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بیعلّتی بیخدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیالـلَّه الـلَّه، گِردِ دریابار(۱۱) گَردگرچه باشند اهلِ دریابار زردتا که آید لطفِ بخشایشگریسرخ گردد رویِ زرد از گوهری(۱۱) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2234سوی دریا عزم کُن زین آبگیربحر جو و تَرکِ این گِرداب گیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2834, Divan e Shamsبه مبارکی و شادی بِسِتان ز عشق جامیکه ندا کند شَرابش که کجاست تلخکامی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #163, Divan e Shamsبه مبارکی و شادی چو نگارِ من درآیدبنشین نظاره میکن، تو عجایبِ خدا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsبتِ من ز در درآمد، به مبارکی و شادیبه مرادِ دل رسیدم، به جهانِ بیمرادی مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #762بر کَنَم من میخِ این منحوسدام از پیِ کامی نباشم تلخکام مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #764 بِسکُل(۱۲) این حبلی(۱۳) که حرص است و حسد یاد کن: فی جیدِهٰا حَبْلٌ مَسَد قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیات ۳ تا ۵Quran, Al-Masad(#111), Line #3-5 سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (٣)زودا كه به آتشى شعلهور درافتد.وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (۴)و زنش هيزمكش است.فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (۵)و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.(۱۲) بِسکُل: بگسل، پاره کن(۱۳) حَبْل: ریسمان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1960همچو مُسْتَسقی(۱۴) کز آبش سیر نیستبر هر آنچه یافتی بِالله مَایستبینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بُگذار، صدرِ توست راه(۱۴) مُسْتَسقی: آنکه بیماری استسقا دارد و هرچقدر آب مینوشد، تشنگیاش برطرف نمیگردد.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3010پس تو هم اَلْجارُ ثُمَّ الدّار(۱۵) گوگر دلی داری، برو دلدار جو«پس تو نیز به حقیقت این ضربالمثل ایمان آور و آن را بخوان: «اول همسایه، بعد خانه.» بنابراین تو که از جنس هشیاری حضور هستی، ببین که اکنون همسایهات یک منذهنیست یا خدا، مولانا و فضای گشودهشده؟»(۱۵) اَلْجارُ ثُمَّ الدّار: اوّل همسایه بعد خانه (مَثَل)------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۱۶) نیستلیک تو آیِس(۱۷) مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۱۶) قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۱۷) آیس: ناامید، مایوس------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۱۸) تیه(۱۹)ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۲۰)میروی هرروز تا شب هَروَله(۲۱)خویش میبینی در اول مرحلهنگذری زین بُعد(۲۲)، سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله تو(۱۸) حَرّ: گرما، حرارت(۱۹) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۲۰) سَفیه: نادان، بیخرد(۲۱) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۲۲) بُعد: دوری------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۳)(۲۳) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۴)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۴) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۵)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۲۶) که بگویید از طریقِ انبساط (۲۶) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۷) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۲۷) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417 چون ز بیصبری قرینِ غیر شد در فِراقش پُر غم و بیخیر(۲۸) شد صُحبتت چون هست زَرِّ دَهْدَهی(۲۹) پیشِ خاین چون امانت مینهی؟ خوی با او کن کامانتهایِ تو ایمن آید از اُفول و از عُتُو(۳۰)با کسی الفت و دوستی داشته باش که امانتهای تو از فقدان و تعدّی در امان باشد.خوی با او کن که خُو را آفرید خویهای انبیا را پَرورید(۲۸) بیخیر: بیبهره(۲۹) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب(۳۰) عُتُو: مخففِ عُتُوّ به معنی تعدّی و تجاوز------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3576چون دومبار آدمیزاده، بزاد پایِ خود بر فرقِ علّتها نهادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1111شمس باشد بر سببها مُطَّلِع هم از او حبلِ(۳۱) سببها مُنْقَطِع(۳۱) حبل: ریسمان------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بیعلّتی، عالِم کندعلم را علّت، کژ و ظالم کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsچو دست مُتّصلِ توست، بس هنر داردچو شد ز جسم جدا، اوفتاد اندر پاکجاست آن هنرِ تو؟ نه که همان دستی؟نه این زمانِ فِراق است و آن زمانِ لقا؟پس الله الله، زنهار، نازِ یار بِکَشکه نازِ یار بُوَد صد هزار مَن حلوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2894بُعدِ تو مرگیست با درد و نَکال(۳۲)خاصه بُعدی که بُوَد بَعْدَالْوِصال(۳۲) نَكال: عقوبت، كيفر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsفراق را بِنَدیدی، خدات مَنما یادکه این دعاگو بِهْ ز این نداشت هیچ دعاز نَفْسِ کُلّی چون نَفْسِ جزوِ ما بِبُریدبه اِهْبِطُوا و فرود آمد از چُنان بالامثالِ دستِ بُریده ز کارِ خویش بمانْدکه گشت طعمهٔ گُربه، زِهی ذلیل و بلامولوی، مثنوی، د
برنامه شماره ۹۸۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۱ نوامبر ۲۰۲۳ - ۱ آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۷ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) راربودهاند کلاهِ(۳) هزار خسرو(۴) راقبایِ لعل(۵) ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس، عقلها بُردهگشاده چون دلِ عشّاق، پرِّ رعنا راز عکسشان فلکِ سبز رنگ، لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دلها را؟درآورند به رقص و طرب به یک جُرعههزار پیرِ ضعیفِ بمانده بر جا راچه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاقاندکه جان دهند به یک غَمزه، جمله اشیا راشکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیدهست؟سخنشناس کند طوطیِ شِکَرخا رازِهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریقِ بالا(۶) راصلا زدند همه عاشقانِ طالب راروان شوید به میدان پیِ تماشا رااگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزندز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا رابیار ساقیِ باقی که جانِ جانهاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۷) رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبَر او گمار دمی آن شرابِ گیرا(۸) رازهی شراب که عشقش به دستِ خود پختهستزهی گهر که نبودهست هیچ دریا راز دستِ زُهره(۹) به مرّیخ(۱۰) اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه، خشم و صفرا راتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما را؟ولیک غیرتِ لالاست(۱۱) حاضر و ناظرهزار عاشق کُشتی، برایِ لالا رابه نفیِ لا، لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رابده به لالا جامی، از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزهٔ شوخت(۱۲) به سویِ او بنگرکه غمزهٔ تو حیاتیست ثانی اَحیا رابه آب دِه تو غبارِ غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدایْ عشق فرستاد تا دَرو پیچیمکه نیست لایقِ پیچش(۱۳) مَلَک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رابرآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزیبه مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۴) را(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.(۲) صَهبا: میِ سرخ(۳) ربودن کلاه از سر: کنایه از غالب آمدن(۴) خسرو: پادشاه(۵) قبایِ لعل: جامه و ردای سرخ و قیمتی(۶) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی(۷) حَمرا: سرخ(۸) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی(۹) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.(۱۰) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.(۱۱) لالا: لَـلِه، مرّبی کودک(۱۲) شوخ: زیبا(۱۳) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن(۱۴) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا راربودهاند کلاهِ هزار خسرو راقبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس، عقلها بُردهگشاده چون دلِ عشّاق، پرِّ رعنا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1466, Divan e Shamsدر عشقِ سلیمانی من همدمِ مرغانمهم عشقِ پَری دارم، هم مردِ پریخوانم(۱۵)هر کس که پریخوتر، در شیشه کنم زودتربرخوانم افسونش، حُرّاقه(۱۶) بجنبانمزین واقعه مدهوشم، باهوشم و بیهوشمهم ناطق و خاموشم، هم لوحِ خموشانم(۱۵) پریخوان: افسونگر(۱۶) حُرّاقه: پنبه و پارچهٔ کهنه که جرقهٔ آتش از چخماق بدآن میگرفتند. پارچهای آتشین بوده که معرکهگیران برای جلب تماشاگران به کار میبردند.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتُواتا زبانْتان من شوم در گفتوگومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #779ای سلیمان در میانِ زاغ و بازحِلمِ(۱۷) حق شو، با همۀ مرغان بساز(۱۷) حِلم: فضاگشایی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #14مَحرمِ این هوش جز بیهوش نیست مَر، زبان را مشتری جز گوش نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #650جسمها چون کوزههایِ بسته سرتا که در هر کوزه چِهبْوَد؟ آن نگرکوزهٔ آن تن پُر از آبِ حیاتکوزهٔ این تن پُر از زهرِ مَمات(۱۸)گر به مظروفش(۱۹) نظر داری، شهیور به ظرفش بنگری تو گمرهی(۱۸) مَمات: مرگ(۱۹) مظروف: چیزی که در ظرف گذاشته شده، محتوای ظرف------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211شَرع بَهرِ دَفعِ شَرّ رایی زَنَد(۲۰)دیو را در شیشهٔ حُجَّت کُند(۲۰) رای زدن: تدبیر اندیشیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1490که ترازویِ حق است و کَیْلهاش(۲۱) مَخْلص(۲۲) است از مکرِ دیو و حیلهاش هست او مِقراض(۲۳) اَحقاد(۲۴) و جِدال قاطعِ جنگِ دو خصم و قیل و قال دیو در شیشه کند افسونِ او فتنهها ساکن کند قانونِ او چون ترازو دید خصمِ پُر طَمَع سرکشی بگذارَد و گردد تَبَع ور ترازو نیست، گر افزون دهیش از قِسَم(۲۵) راضی نگردد آگهیش (۲۱) کَیْله: پیمانه، در اینجا یعنی معیار و میزان(۲۲) مَخْلص: محل خلاصی و رهایی(۲۳) مِقراض: قیچی(۲۴) اَحقاد: کینهها(۲۵) قِسَم: قسمتها، سهمها------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2650, Divan e Shamsتو آن ماهی که در گردون نگنجیتو آن آبی که در جیحون نگنجیچه خوانم من فسون؟ ای شاهِ پریانکه تو در شیشه و افسون نگنجیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من این استکاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر میسازند قومی حیلهمندتا که شَه را در فُقاعی(۲۶) در کُنند(۲۷)پادشاهی بس عظیمی بیکَراندر فُقاعی کِی بگنجد ای خران؟از برایِ شاه، دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختند(۲۶) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۲۷) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نَفْسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417چون ز بیصبری قرینِ غیر شد در فِراقش پُر غم و بیخیر(۲۸) شد صُحبتت چون هست زَرِّ دَهْدَهی(۲۹) پیشِ خاین چون امانت مینهی؟ خوی با او کن کامانتهایِ تو ایمن آید از اُفول و از عُتُو(۳۰) با کسی الفت و دوستی داشته باش که امانتهای تو از فقدان و تعدّی در امان باشد.خوی با او کن که خُو را آفرید خویهای انبیا را پَرورید بَرّهیی بدْهی، رمه(۳۱) بازَت دهد پرورندهٔ هر صفت خود رَب بُوَد بَرّه پیشِ گرگ امانت مینهی گرگ و یوسف را مَفَرْما همرهی گرگ اگر با تو نماید روبَهی هین مکن باور، که نآید زو بِهی جاهل ار با تو نماید همدلی عاقبت زخمت زند از جاهلی(۲۸) بیخیر: بیبهره(۲۹) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب(۳۰) عُتُو: مخففِ عُتُوّ به معنی تعدّی و تجاوز(۳۱) رمه: گلّهٔ جانوران------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبت نُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیکآن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۳۲)گفت: رُو تو مُکْثِری(۳۳) هذاٰ فِراققرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ … .»«گفت: اين [زمان] جدايى ميانِ من و توست… .»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِستهیی(۳۴)تو به معنی رفتهیی بگسستهییچون حَدَث کردی تو ناگه در نمازگویدت: سویِ طهارت رُو بتازوَر نرفتی، خشک، جُنبان میشویخود نمازت رفت پیشین(۳۵) ای غَوی(۳۶)(۳۲) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۳) مُکْثِر: پُرگو(۳۴) شِسته: مخفف نشسته است.(۳۵) پیشین: از پیش(۳۶) غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببیادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق(۳۷) زد(۳۷) آفاق: جمع اُفُق------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که میگوییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو شَه نشیند بر زمینخویشتن بشْناس و، نیکوتر نشینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شدست جانمهر جا که رَوَم، به گلسِتانمتا صورتِ تو قرینِ دل شدبر خاک نِیَم، بر آسمانمگر سایۀ من درین جهانَستغم نیست، که من در آن جهانممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880قومِ دیگر میشناسم ز اولیاکه دهانْشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رامِ آن کِرام(۳۸)جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همیبینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصحُسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشودکه نپوشند از غمی جامۀ کبود(۳۸) کِرام: جمع کریم به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsتو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توستکه نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140بس دعاها کآن زیان است و هلاکوَز کَرَم مینَشْنَود یزدانِ پاکمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱ R
ممنونم
سلام بسیار عالی . گنج حضور مفید و کاربردی و زیبا و جذاب ترین برنامه ای است که تاکنون دیده ام . پیام و آموزه های مثنوی مولانا و تلاش استادشهبازی در تفسیر وتبیین و تحلیل انتشار آنها فراتر از تقدیر و تشکر زبانی است . 🌹🙏❤️❤️ک جذاب
باسلام .وسپاس از توجه استاد گرانقدر استاد شهبازی و دست اندر کاران برنامه گنج حضور عزیزان ؛ این برنامه بسیار مفید و کاربردی است . قابل توجه انکه ،بنده در هنگام دانلود فایل گزینه "قبلا دانلود شده " مانع انجام دانلود می شود . در حالیکه می تواند دانلود قبلی پاک شده یا ضمن انجام کنسل شده است .لطفا اگر امکان دارد این گزینه را حذف نمایید ممنونم .
با سلام و ارادت .وسپاس برای پادکست گنج حضور که بسیار مفید و کاربردی است . عزیزان من در زمان دانلود در دو مورد ، با آمدن پیام تکرار موفق به دانلود نشدم . لطفا اگر امکان دارد گزینه تکرار را حذف کنید . با سپاس .
عرض سلام و سپاس فراوان بابت زحمات آقای شهبازی عزیز و همکاران گرامی برنامه گنج حضور . سپاس و قدر دانی فراوان بایت راه اندازی پادکست گنج حضور که دسترسی اسان وسریع ومکرر بدون اینترنت را برای کاربر فراهم می کند . به لحاظ ژرفای اشعارو بیانات مولانا وپیرو ان ، بیانات عمیق و دقیق و توام با ظرافت استادعزیز آقای شهبازی و تاکید ایشان گوش دادن دقیق،و مکرربرنامه ها برای درک وفهم مطلب امری ضروری است . خدایا شکر که برنامه گنج حضور را روزی معنوی ما قرار دادی .با سپاس
با سلام ، احترام و عرض ارادت خدمت استاد گرانقدر برای تلاش زحمات بدون وقفه و محبت های بی دریغ تان در تهیه واجرای برنامه گنج حضور و سایر اقدامات رسانه های و به روز که برای دسترسی آسان و گسترده تر ،پخش پیام های جان بخش و عشق آفرین ویکتا یی گرای مولانا برای ایرانیان و بعلاوه در عرصه جهانی انجام می دهید . خدای دانا وتوانای عشق آفرین ، شما وهمکاران تان را سلامتی و موفقیت روزافزون عنایت فرماید خیر وبرکت وجودی شما راپاینده و روز افزون گرداند .
خیلی سپاسگزارم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ممنونم آقای شهبازی یکی از بهترین برنامه ها بود
👍👍👍👍👍
♥️♥️♥️🌹🌹🌹
👍👍👍👍👍👍
سلام
👍👍👍👍👍
👍👍👍👍👍
salam
👍👍👍👍
👍👍👍👍
خدارو شکر برای این برنامه♥️
👍👍👍👍
👍👍👍