DiscoverRadio Hekayat | رادیو حکایت
Radio Hekayat | رادیو حکایت

Radio Hekayat | رادیو حکایت

Author: مجید غفارنیا

Subscribed: 1,850Played: 78,017
Share

Description

داستان های شاخص ادبیات ایران و جهان با روایت مجید غفارنیا


رادیو حکایت سه شنبه ها و جمعه ها منتشر میشه.

بهترین حمایت از ما معرفی این پادکست به دوستانتون از طرق مختلف است. حتما ما رو از نظرات خودتون بهره مند کنید.


کلمات کلیدی:

پادکست داستان ، پادکست ادبیات ، پادکست فارسی ، رادیو داستان ، داستان کوتاه ، روایت داستانی ، قصه گویی ، حکایت ، ادبیات کلاسیک ، ادبیات معاصر ، کتاب صوتی ، قصه فارسی ، داستان شنیدنی ، داستان های ایرانی ، داستان های خارجی ، ادبیات جهان ، چخوف ، ادبیات روسیه ، داستان های اروپایی ، داستان های آمریکایی ، ادبیات آمریکای لاتین ، داستان های معروف جهان ، داستان شب ، قصه ی قبل از خواب ، روایت شنیدنی ، داستان صوتی ، قصه های الهام بخش ، داستان تاریخی ، ماجرای شنیدنی ، ادگار آلن پو ، گی دو موپوسان ، فرانتس کافکا ، لئو تولستوی ، آنتوان چخوف ، جیمز جویس ، نیکولای گوگول ، ارنست همینگوی ، ویلیام فاکنر ، فلانری اوکانر ، ریموند کارور ، کاترین آن پورتر ، جان آپدایک ، خورخه لوییس بورخس ، خولیو کورتاسار ، گابریل گارسیا مارکز ، ایزابل آلنده ، هاروکی موراکامی ، یاسوناری کاواباتا ، کنزابورو اونه ، هانس کریستین اندرسن ، فیودور داستایوفسکی ، کساوری پروشینسکی ، هکتور هیو مونرو ، عزیز نسین ، الیس پارکر باتلر ، رومن گاری ، پرسیوال اورت ، آمبروس بیرس ، نیکلای هایتوف ، آلبرتو موراویا ، میخاییل سالتیکوف شدرین ، جومپا لاهیری ، الیس مونرو ، وودی آلن ، روژه ایکور ، میشل روهنر ، ژال پل سارتر ، تیم میسی ، ژیل پرو ، اوژن یونسکو ، جروم دیوید سالینجر ، سلینجر ، آندره موروا ، ریچارد براتیگان ، صادق هدایت ، جلال آل احمد ، سیمین دانشور ، رسول پرویزی ، بزرگ علوی ، زویا پیرزاد ، مصطفی مستور ، بهرام صادقی ، هوشنگ گلشیری ، گلی ترقی ، محمد علی جمال زاده ، غلامحسین ساعدی ، صمد بهرنگی ، حافظ خیاوی ، ابراهیم گلستان ، احمد محمود ، محمود دولت آبادی ، زکریا هاشمی ، فریبا وفی ، غرور و تعصب ، ربه کا ، سفرهای گالیور ، میدل مارچ ، بلندی های بادگیر ، جین ایر ، در جستجوی زمان از دست رفته ، اولیس ، تصویر دوریان گری ، موبی دیک ، جنایت و مکافات ، برادران کارامازوف ، ابله ، جنگ و صلح ، آنا کارنینا ، پدران و پسران ، مرشد و مارگاریتا ، قلب سگ ، یادداشت های زیر زمینی ، نفوس مرده ، دن کیشوت ، صد سال تنهایی ، عشق سال های وبا ، خانه ارواح ، بچه های نیمه شب ، نام گل سرخ ، کوه جادو ، مرگ در ونیز ، شیطان و لرد بایرون ، مسخ ، محاکمه ، قلعه ، بیگانه ، طاعون ، دست های آلوده ، تهوع ، بوف کور ، سووشون ، جای خالی سلوچ ، کلیدر ، چراغ ها را من خاموش می کنم ، مزرعه ی حیوانات ، 1984 ، ناقوس مرگ برای که به صدا در می آید، وداع با اسلحه ، پیرمرد و دریا ، بر باد رفته ، کشتن مرغ مقلد ، کافکا در ساحل ، جنگل نروژی ، سرگذشت ندیمه ، تکه هایی از یک کل منسجم ، شازده کوچولو ، سمفونی مردگان ، شب های روشن ، کیمیاگر ، مرگ ایوان ایلیچ ، خاطرات خانه ی اموات ، بادبادک باز ، هزار خورشید تابان ، خالد حسینی ، مرغ دریایی ، خداحافظ گری کوپر ، میخاییل بولگاکوف ، صد سال تنهایی ، ناطور دشت ، اتحادیه ی ابلهان ، در رویای بابل ، صید قزل آلا در آمریکا ، زن در ریگ روان ، کوبو آبه ، استیون کینگ ، همه دروغ می گویند ، هنر خوب زیستن ، هنر شفاف اندیشیدن ، رولف دوبلی ، شادی کافی نیست ، رادیو دیو ، چنل بی ، رادیو مرز ، پاراگراف ، هاگیر واگیر ، رادیو چهرازی ، ناوکست ، راوکست ، بی پلاس ، کتاب باز ، رادیو ماجرا ، علی بندری ، خلاصه کتاب ها ، احسانو ، عامه پسند ، چارلز بوکوفسکی ، رادیو دال ، دو قرن سکوت ، هری پاتر ، من پیش از تو ، دنیای سوفی ، سقراط ، افلاطون ، گراهام گرین ، ژان ژاک روسو ، قصه های مجید ، هوشنگ مرادی کرمانی ، ویرجینیا وولف ، جورج اورول ، گراهام گرین ، صادق چوبک ، ارباب حلقه ها ، ویلیام گلدینگ ، کازئو ایشی گورو ، چارلز دیکنز ، رولد دال ، مارگارت اتوود ، توماس هاردی ، ویلیام گلدینگ ، جوزف کنراد ، آنتوان دوسنت اگزوپری ، احمد شاملو ، محسن نامجو ، پائولو کوئلیو ، ملت عشق ، بهروز رضوی ، بهرام ابراهیمی ، بهرام زند ، گیتی خامنه ، چشم هایش ، نجیب محفوظ ، ابوالحسن نجفی ، پیمان خاکسار ، جزء از کل ، استیو تولتز ، ریگ روان ، کلکسیونر ، جان فاولز ، نهال تجدد ، نسیم مرعشی ، شاگرد قصاب ، پاتریک مک کیب ، آلن دو باتن ، هیاهوی زمان ، جولین بارنز ، جان کندی تول ، بالاخره یه روز قشنگ حرف می زنم ، دیوید سداریس ، بانوی میزبان ، به کی سلام کنم


https://zil.ink/radiohekayat


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

108 Episodes
Reverse
گرِگور سامسا جوانی است که وظیفه‌ی تأمین هزینه زندگی خانواده‌اش را بر عهده دارد: پدر، مادر و خواهرش. او فروشنده دوره‌گرد پارچه است و برای کار مجبور است هر روز سفر کند. یک صبح وقتی از خواب بیدار می‌شود متوجه می‌شود که به حشره‌ای عظیم تبدیل شده (در برخی ترجمه‌ها «سوسک بزرگ»، «حشره مهیب» یا «جانور عجیب» خوانده شده است). اولین واکنش او نه شوک محض بلکه نگرانی در مورد کار و خانواده است؛ یعنی پیش از هر چیز، گرِگور به این فکر می‌کند که چگونه سر وقت به کار برسد و خانواده‌اش را تأمین کند. خانواده وقتی به او نگاه می‌کنند، ابتدا گیج و نگران‌اند، سپس به تدریج پذیرش و همدلی فرو می‌ریزد و به انزوا و طرد کامل گرِگور کشیده می‌شود. خواهر در ابتدا مراقبت‌هایی می‌کند، اما کم‌کم دلخسته می‌شود. پدر رفتار خشنی پیدا می‌کند. مادر بین عشق و انزجار معلق است. محیط خانه برای گرِگور به مکانی شکنجه‌بار بدل می‌شود: نه می‌تواند در کار کمک کند، نه حضورش را تحمل می‌کنند. گرِگور ضعیف‌تر می‌شود، از غذا خوشش نمی‌آید، و کم‌کم نیازی هم به توجه دیگران به عنوان انسانی احساس نمی‌کند. در پایان، گرِگور در اتاقش بر اثر بی‌توجهی و نداشتن حرکتی برای بازگشت به حالت انسانی، می‌میرد. خانواده پس از مرگ او احساس آرامش می‌کنند و تصمیم می‌گیرند زندگی تازه‌ای را بدون او آغاز کنند، به امید آینده‌ای بهتر.در ایران داستان مسخ چندین بار ترجمه شده و معروف ترین ترجمه های آن عبارتند از ترجمه ی صادق هدایت از ترجمه ی فرانسوی اثر - ترجمه ی مستقیم علی اصغر حداد از نسخه ی آلمانی - ترجمه ی فرزانه طاهری از ترجمه ی انگلیسی و چند ترجمه ی دیگر که به نظرم ترجمه علی اصغر حداد روان تر و به روز تر از سایر ترجمه ها بود و برای خوانش از این ترجمه استفاده کردم.درباره ی کافکا:فرانتس کافکا (Franz Kafka) نویسنده‌ی آلمانی‌زبان یهودی در ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ (آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان) به دنیا آمد. او در خانواده‌ای متوسط با پدری سخت‌گیر و پرخاشگر بزرگ شد؛ رابطه‌ی پیچیده و پرتنشش با پدر بعدها در بسیاری از آثارش بازتاب یافت، به‌ویژه در «نامه به پدر». کافکا تحصیلاتش را در رشته‌ی حقوق به پایان رساند و در کنار کار اداری در شرکت‌های بیمه، بخش بزرگی از زندگی خود را صرف نوشتن کرد. او به دلیل بیماری سل که در سال‌های جوانی به آن مبتلا شد، زندگی کوتاه و پررنجی داشت و در سال ۱۹۲۴ در سن ۴۰ سالگی درگذشت.کافکا بیشتر در زمان حیاتش نویسنده‌ای ناشناخته بود و بسیاری از آثارش پس از مرگ با تلاش دوست و وصی ادبی‌اش، ماکس برود، منتشر شد؛ هرچند کافکا وصیت کرده بود نوشته‌هایش را بسوزاند. سبک او را ترکیبی از رئالیسم دقیق و فضایی کابوس‌وار می‌دانند؛ سبکی که بعدها به عنوان «کافکایی» شناخته شد. محورهای اصلی آثارش بیگانگی انسان، پوچی، ترس از قدرت‌های ناشناخته، و شکنندگی هویت در برابر ساختارهای اجتماعی و بوروکراتیک هستند.از مهم‌ترین آثار کافکا می‌توان به این‌ها اشاره کرد:«مسخ» (Die Verwandlung، ۱۹۱۵): داستان مشهور گرگور سامسا که یک روز صبح پس از بیداری درمی‌یابد به حشره‌ای عظیم‌الجثه تبدیل شده است.«محاکمه» (Der Process، نوشته ۱۹۱۴–۱۵، چاپ ۱۹۲۵): روایت مردی به نام یوزف ک که بی‌هیچ توضیحی دستگیر می‌شود و در نظام قضایی پیچیده و بی‌رحمی گرفتار می‌گردد.«قصر» (Das Schloss، نوشته ۱۹۲۲، چاپ ۱۹۲۶): ماجرای مردی به نام «ک» که می‌کوشد به درون قصر دسترسی پیدا کند اما مدام با موانع اداری و بی‌پایانی روبه‌رو می‌شود.«آمریکا» یا «مردی که ناپدید شد» (Der Verschollene، نوشته ۱۹۱۲–۱۴، چاپ ۱۹۲۷): داستان کارل روسمان، نوجوانی تبعیدی در آمریکا که در جهانی بی‌رحم سرگردان می‌شود.«نامه به پدر» (Brief an den Vater، ۱۹۱۹): اعتراف‌نامه‌ای بلند درباره رابطه‌ی دشوار و ریشه‌ای کافکا با پدرش.افزون بر این‌ها، داستان‌های کوتاه فراوانی از او منتشر شده‌اند، از جمله «در مستعمرهٔ کیفری»، «سوار بر سطل زغال»، «گراکوس شکارچی»، و «دیوار چین».کافکا با وجود عمر کوتاهش تأثیری عمیق بر ادبیات قرن بیستم گذاشت و بسیاری از نویسندگان بزرگ پس از او—از آلبر کامو تا گابریل گارسیا مارکز—از فضای «کافکایی» الهام گرفتند. آثارش بازتابی از اضطراب انسان مدرن در جهانی بیگانه و بی‌رحم‌اند، جهانی که در آن فرد با نیروهای نامرئی و غیرقابل‌فهمی در ستیز است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گرِگور سامسا جوانی است که وظیفه‌ی تأمین هزینه زندگی خانواده‌اش را بر عهده دارد: پدر، مادر و خواهرش. او فروشنده دوره‌گرد پارچه است و برای کار مجبور است هر روز سفر کند. یک صبح وقتی از خواب بیدار می‌شود متوجه می‌شود که به حشره‌ای عظیم تبدیل شده (در برخی ترجمه‌ها «سوسک بزرگ»، «حشره مهیب» یا «جانور عجیب» خوانده شده است). اولین واکنش او نه شوک محض بلکه نگرانی در مورد کار و خانواده است؛ یعنی پیش از هر چیز، گرِگور به این فکر می‌کند که چگونه سر وقت به کار برسد و خانواده‌اش را تأمین کند. خانواده وقتی به او نگاه می‌کنند، ابتدا گیج و نگران‌اند، سپس به تدریج پذیرش و همدلی فرو می‌ریزد و به انزوا و طرد کامل گرِگور کشیده می‌شود. خواهر در ابتدا مراقبت‌هایی می‌کند، اما کم‌کم دلخسته می‌شود. پدر رفتار خشنی پیدا می‌کند. مادر بین عشق و انزجار معلق است. محیط خانه برای گرِگور به مکانی شکنجه‌بار بدل می‌شود: نه می‌تواند در کار کمک کند، نه حضورش را تحمل می‌کنند. گرِگور ضعیف‌تر می‌شود، از غذا خوشش نمی‌آید، و کم‌کم نیازی هم به توجه دیگران به عنوان انسانی احساس نمی‌کند. در پایان، گرِگور در اتاقش بر اثر بی‌توجهی و نداشتن حرکتی برای بازگشت به حالت انسانی، می‌میرد. خانواده پس از مرگ او احساس آرامش می‌کنند و تصمیم می‌گیرند زندگی تازه‌ای را بدون او آغاز کنند، به امید آینده‌ای بهتر.در ایران داستان مسخ چندین بار ترجمه شده و معروف ترین ترجمه های آن عبارتند از ترجمه ی صادق هدایت از ترجمه ی فرانسوی اثر - ترجمه ی مستقیم علی اصغر حداد از نسخه ی آلمانی - ترجمه ی فرزانه طاهری از ترجمه ی انگلیسی و چند ترجمه ی دیگر که به نظرم ترجمه علی اصغر حداد روان تر و به روز تر از سایر ترجمه ها بود و برای خوانش از این ترجمه استفاده کردم. درباره ی کافکا: فرانتس کافکا (Franz Kafka) نویسنده‌ی آلمانی‌زبان یهودی در ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ (آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان) به دنیا آمد. او در خانواده‌ای متوسط با پدری سخت‌گیر و پرخاشگر بزرگ شد؛ رابطه‌ی پیچیده و پرتنشش با پدر بعدها در بسیاری از آثارش بازتاب یافت، به‌ویژه در «نامه به پدر». کافکا تحصیلاتش را در رشته‌ی حقوق به پایان رساند و در کنار کار اداری در شرکت‌های بیمه، بخش بزرگی از زندگی خود را صرف نوشتن کرد. او به دلیل بیماری سل که در سال‌های جوانی به آن مبتلا شد، زندگی کوتاه و پررنجی داشت و در سال ۱۹۲۴ در سن ۴۰ سالگی درگذشت.کافکا بیشتر در زمان حیاتش نویسنده‌ای ناشناخته بود و بسیاری از آثارش پس از مرگ با تلاش دوست و وصی ادبی‌اش، ماکس برود، منتشر شد؛ هرچند کافکا وصیت کرده بود نوشته‌هایش را بسوزاند. سبک او را ترکیبی از رئالیسم دقیق و فضایی کابوس‌وار می‌دانند؛ سبکی که بعدها به عنوان «کافکایی» شناخته شد. محورهای اصلی آثارش بیگانگی انسان، پوچی، ترس از قدرت‌های ناشناخته، و شکنندگی هویت در برابر ساختارهای اجتماعی و بوروکراتیک هستند.از مهم‌ترین آثار کافکا می‌توان به این‌ها اشاره کرد:«مسخ» (Die Verwandlung، ۱۹۱۵): داستان مشهور گرگور سامسا که یک روز صبح پس از بیداری درمی‌یابد به حشره‌ای عظیم‌الجثه تبدیل شده است.«محاکمه» (Der Process، نوشته ۱۹۱۴–۱۵، چاپ ۱۹۲۵): روایت مردی به نام یوزف ک که بی‌هیچ توضیحی دستگیر می‌شود و در نظام قضایی پیچیده و بی‌رحمی گرفتار می‌گردد.«قصر» (Das Schloss، نوشته ۱۹۲۲، چاپ ۱۹۲۶): ماجرای مردی به نام «ک» که می‌کوشد به درون قصر دسترسی پیدا کند اما مدام با موانع اداری و بی‌پایانی روبه‌رو می‌شود.«آمریکا» یا «مردی که ناپدید شد» (Der Verschollene، نوشته ۱۹۱۲–۱۴، چاپ ۱۹۲۷): داستان کارل روسمان، نوجوانی تبعیدی در آمریکا که در جهانی بی‌رحم سرگردان می‌شود.«نامه به پدر» (Brief an den Vater، ۱۹۱۹): اعتراف‌نامه‌ای بلند درباره رابطه‌ی دشوار و ریشه‌ای کافکا با پدرش.افزون بر این‌ها، داستان‌های کوتاه فراوانی از او منتشر شده‌اند، از جمله «در مستعمرهٔ کیفری»، «سوار بر سطل زغال»، «گراکوس شکارچی»، و «دیوار چین».کافکا با وجود عمر کوتاهش تأثیری عمیق بر ادبیات قرن بیستم گذاشت و بسیاری از نویسندگان بزرگ پس از او—از آلبر کامو تا گابریل گارسیا مارکز—از فضای «کافکایی» الهام گرفتند. آثارش بازتابی از اضطراب انسان مدرن در جهانی بیگانه و بی‌رحم‌اند، جهانی که در آن فرد با نیروهای نامرئی و غیرقابل‌فهمی در ستیز است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
شنیدید میگن طرف خودشو زده به خریت؟عزیز نسین با یک تمثیل طنز ساده مفهمومی عمیق از رفتار اجتماعی و سیاسی انسانها رو به نظر من نقد کرده. اینکه نسبت به اتفاقات اطرافمون بی تفاوت نباشیم و خطرات معضلات اجتماعی که برای سایرین اتفاق میافته رو جدی بگیریم و نسبت بهشون بی تفاوت نباشیم. اینکه نسبت به اتفاقاتی که در جهان سیاست میافته منفعل نباشیم و آگاه باشیم که هر بلایی که روزی بر سر دیگران اومده یا داره میاد ممکنه برای ما هم اتفاق بیافته پس براش آماده باشیم.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سقوط نظام تزاری، روسیه با بحران شدید مسکن روبه‌رو شد. خانه‌های بزرگ و باشکوه متعلق به اشراف و بورژوازی ملی‌سازی شدند و دولت شوروی تصمیم گرفت آنها را بین مردم تقسیم کند. بدین ترتیب، مفهوم مسکن اشتراکی یا «کُمونالکا» به وجود آمد؛ جایی که چند خانواده در یک آپارتمان زندگی می‌کردند و آشپزخانه، سرویس بهداشتی و راهروها را با هم شریک بودند.این الگو که ابتدا در دوران لنین شکل گرفت، با صنعتی‌سازی سریع در دهه ۱۹۳۰ دوران استالین گسترش یافت و به یک ویژگی بارز زندگی شهری در شوروی تبدیل شد. مسکن اشتراکی نه تنها پاسخی به بحران مسکن بود، بلکه تحولی اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد و سبک زندگی، تعاملات روزمره و حتی مرزهای طبقاتی مردم را تغییر داد.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان درباره یک شیپورچی در لهستان و شهر کراکوو است که هنگام یورش مغول ها به شهر کراکوو یکی از سربازان مغول گلوی او را هدف تیر قرار می دهد و شیپور او نیمه کاره می ماند و این قطع شدن شیپور باعث می شود که مردم لهستان متوجه یورش مغول ها بشوند و مغول ها را شکست بدهند و این صدای شیپور نیمه به یک نماد دلاوری در لهستان تبدیل شده و پیشینه ای شبیه به افسانه در لهستان پیدا کند. اما نکته جالب توجه این است که هنگام جنگ جهانی دوم لهستانی هایی که اسیر شوروی بودند و با فرمان استالین به متفقین می پیوندند وارد سمرقند می شوند و با نواختن همین شیپور (هی نال) بر مزار تیمور لنگ متوجه می شوند که نیمه دیگر این افسانه در سمرقند نیز وجود دارد و آنها معتقدند که ما با کشتن آن شیپورچی دچار نفرین شده ایم و با نواختن شیپور همین آهنگ بر مزار تیمور نفرین از مردمان ما برداشته می شود. صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
مسعود مونسی دوستش ابراهیم را برای رسیدگی به امور روستاییان مامور می کند اما بعد از مدتی ابراهیم استعفا می دهد و مسعود در پاسخ به نامه ی استعفایش نامه ای برای او می نویسد. این داستان نامه مسعود مونسی به ابراهیم است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
در داستان کوتاه «توبرموری» اثر هکتور هیو مونرو، توبرموری یک گربه است که توانایی حرف زدن پیدا می‌کند و اسرار و رفتارهای مردم را فاش می‌کند. این داستان با طنزی ظریف، تضاد میان ظاهر محترم و باطن پنهان انسان‌ها را نشان می‌دهد و نقدی هوشمندانه بر ریاکاری و نفاق اجتماعی ارائه می‌دهد. گربه به‌عنوان راوی غیرمنتظره، حقیقت را بی‌رحمانه آشکار می‌کند و مخاطب را با لذت و نگرانی نسبت به اخلاق و رفتار انسان‌ها مواجه می‌سازد.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
پیری هم بد دردیه! زنا به آدمای پیر حتی توهینم نمی کنن! صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
این داستان طنزآمیز در سال ۱۹۰۵ منتشر شد. روایت دربارهٔ مأمور یک ایستگاه راه‌آهن است که بر سر بهای حمل دو خوکچهٔ هندی (guinea pigs) با یک مشتری بحث می‌کند. مأمور بر اساس آیین‌نامه می‌گوید «خوک، خوک است» و بنابراین این حیوانات هم باید مثل خوک‌ها کرایهٔ حمل پرداخت کنند. مشتری اعتراض می‌کند که آن‌ها خوک نیستند، بلکه حیوان خانگی هستند.تا زمانی که اختلاف حل شود، مأمور مجبور می‌شود حیوانات را در انبار نگه دارد. اما چون خوکچه‌ها خیلی سریع زاد و ولد می‌کنند، تعدادشان روز به روز بیشتر می‌شود و در نهایت به بحرانی بزرگ در انبار و ایستگاه منجر می‌شود.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
یک داستان جذاب و راز آلود از رومن گاریصفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان کوتاه «برف‌های کلیمانجارو» اثر ارنست همینگوی روایتی تلخ و تأمل‌برانگیز از مرگ، حسرت و معنای زندگی است. قهرمان داستان، هری، نویسنده‌ای ناکام است که در سفر شکار در آفریقا دچار عفونت پایش می‌شود و روی بستر مرگ میان رویا، خاطره و واقعیت دست‌وپا می‌زند. همینگوی با ساختاری روایی که میان گفت‌وگوهای بیرونی با همسرش و جریان سیال ذهن درونی او در نوسان است، لایه‌های وجودی شخصیت را آشکار می‌سازد.تحلیل داستان نشان می‌دهد که هری در مواجهه با مرگ، به گذشته پر از فرصت‌های از دست‌رفته و استعداد هدررفته خود می‌اندیشد. او خود را نویسنده‌ای می‌بیند که می‌توانست شاهکارهایی خلق کند اما در رفاه و خوشگذرانی فرو رفته و از حقیقت زندگی و هنر فاصله گرفته است. کلیمانجارو و برف‌های جاویدان آن نماد نوعی پاکی، تعالی و جاودانگی‌اند؛ در مقابل، مرگ تدریجی هری در گرمای دشت‌های آفریقا، نماد سقوط و پوسیدگی دنیوی است. همین تقابل، ساختار نمادین داستان را شکل می‌دهد: برف و کوه در برابر فساد و مرگ.در سطحی دیگر، رابطه هری و همسرش نیز لایه‌ای از نقد اجتماعی دارد؛ زن نماد ثروت و امنیتی است که او را از فقر اما هم‌زمان از خلاقیت جدا کرده است. هری او را دوست ندارد اما به او وابسته مانده، و همین وابستگی نشان می‌دهد که زندگی‌اش اسیر انتخاب‌های نادرست و تسلیم شدن در برابر آسایش بوده است.به‌طور کلی، همینگوی در این داستان مرگ را نه‌تنها به‌عنوان پایان زیستی بلکه به‌عنوان محک ارزش زندگی به تصویر می‌کشد. هری در واپسین لحظات درمی‌یابد که عظمت و جاودانگی نه در ثروت و لذت‌های زودگذر، بلکه در وفاداری به خلاقیت و حقیقت است. پایان داستان، که با پرواز هری به‌سوی قله کلیمانجارو در خیال همراه است، تصویری استعاری از رستگاری پس از مرگ می‌سازد؛ گویی او در نهایت به پاکی و آرامشی که در زندگی از دست داده بود، دست می‌یابد.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان کوتاه «برف‌های کلیمانجارو» اثر ارنست همینگوی روایتی تلخ و تأمل‌برانگیز از مرگ، حسرت و معنای زندگی است. قهرمان داستان، هری، نویسنده‌ای ناکام است که در سفر شکار در آفریقا دچار عفونت پایش می‌شود و روی بستر مرگ میان رویا، خاطره و واقعیت دست‌وپا می‌زند. همینگوی با ساختاری روایی که میان گفت‌وگوهای بیرونی با همسرش و جریان سیال ذهن درونی او در نوسان است، لایه‌های وجودی شخصیت را آشکار می‌سازد.تحلیل داستان نشان می‌دهد که هری در مواجهه با مرگ، به گذشته پر از فرصت‌های از دست‌رفته و استعداد هدررفته خود می‌اندیشد. او خود را نویسنده‌ای می‌بیند که می‌توانست شاهکارهایی خلق کند اما در رفاه و خوشگذرانی فرو رفته و از حقیقت زندگی و هنر فاصله گرفته است. کلیمانجارو و برف‌های جاویدان آن نماد نوعی پاکی، تعالی و جاودانگی‌اند؛ در مقابل، مرگ تدریجی هری در گرمای دشت‌های آفریقا، نماد سقوط و پوسیدگی دنیوی است. همین تقابل، ساختار نمادین داستان را شکل می‌دهد: برف و کوه در برابر فساد و مرگ.در سطحی دیگر، رابطه هری و همسرش نیز لایه‌ای از نقد اجتماعی دارد؛ زن نماد ثروت و امنیتی است که او را از فقر اما هم‌زمان از خلاقیت جدا کرده است. هری او را دوست ندارد اما به او وابسته مانده، و همین وابستگی نشان می‌دهد که زندگی‌اش اسیر انتخاب‌های نادرست و تسلیم شدن در برابر آسایش بوده است.به‌طور کلی، همینگوی در این داستان مرگ را نه‌تنها به‌عنوان پایان زیستی بلکه به‌عنوان محک ارزش زندگی به تصویر می‌کشد. هری در واپسین لحظات درمی‌یابد که عظمت و جاودانگی نه در ثروت و لذت‌های زودگذر، بلکه در وفاداری به خلاقیت و حقیقت است. پایان داستان، که با پرواز هری به‌سوی قله کلیمانجارو در خیال همراه است، تصویری استعاری از رستگاری پس از مرگ می‌سازد؛ گویی او در نهایت به پاکی و آرامشی که در زندگی از دست داده بود، دست می‌یابد.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان کوتاه مدل نوشته ی سیمین دانشور درباره یک عشق دبیرستان است که از راه نامه نگاری مخفیانه ابراز می شود و دو نوع برخورد را از اولیای جوانان شاهدیم. یکی برخورد قهری و استنتاق و دیگری ستایش عشق و پرهیز از آدم فروشی. صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان کوتاه «تعمیرکار» پرسیوال اورت روایتی تمثیلی و چندلایه است که با زبانی ساده اما بار معنایی سنگین، به بررسی مفهوم «توانایی»، «مسئولیت» و «حدود انسان بودن» می‌پردازد. قصه از دید داگلاس لانگلی، صاحب یک ساندویچی، روایت می‌شود که به‌طور اتفاقی مردی به نام شرمن اولنی را از حمله نجات می‌دهد. شرمن مردی آرام و کم‌حرف است که مهارت خارق‌العاده‌ای دارد: او می‌تواند هر چیزی را ــ از وسایل خراب گرفته تا زخم‌ها و شکستگی‌های روحی ــ «درست» کند. در ابتدا، این توانایی باعث شگفتی و تحسین دیگران می‌شود، اما به‌زودی به موجی از درخواست‌های بی‌پایان بدل می‌گردد؛ مردم برای حل مشکلاتشان به او هجوم می‌آورند و حضورش شکلی شبه‌معجزه‌آسا پیدا می‌کند.در لایه‌ی نمادین، شرمن یادآور چهره‌ای مسیح‌وار است؛ فردی که با معجزاتش امید می‌بخشد اما در عین حال قربانی انتظارات سیری‌ناپذیر انسان‌ها می‌شود. روایت نشان می‌دهد که جامعه به جای پذیرش محدودیت‌ها یا مسئولیت‌های فردی، مشتاق است بار مشکلات را بر دوش یک منجی بیندازد. فشار روحی و اجتماعی بر شرمن به جایی می‌رسد که او از درون فرو می‌پاشد، و پایان‌بندی ــ صحنه‌ی ایستادنش بر لبه‌ی پل در برابر جمعیت فریادزن ــ استعاره‌ای تلخ از این واقعیت است که حتی کسی که «همه چیز» را می‌تواند درست کند، شاید نتواند خودش را نجات دهد.اورت با این داستان، نقدی ظریف بر وسوسه‌ی اتکای مطلق به دیگران و فرار از خودمسئولیتی ارائه می‌کند، و در عین حال، مرز میان معجزه و نفرین را به شکلی انسانی و تراژیک به تصویر می‌کشد.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
«سامسای عاشق» از هاروکی موراکامی داستانی کوتاه و سوررئال است که با الهام از «مسخ» کافکا، اما با چرخشی انسانی و عاشقانه، روایت می‌شود. در این داستان، سامسا که زمانی سوسک بوده، به شکل انسانی بازمی‌گردد و با نگاهی کودکانه و ناآشنا به جهان، درگیر تجربه‌های تازه‌ای می‌شود—از پوشیدن لباس گرفته تا مواجهه با زنی تعمیرکار و گوژپشت.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
«سامسای عاشق» از هاروکی موراکامی داستانی کوتاه و سوررئال است که با الهام از «مسخ» کافکا، اما با چرخشی انسانی و عاشقانه، روایت می‌شود. در این داستان، سامسا که زمانی سوسک بوده، به شکل انسانی بازمی‌گردد و با نگاهی کودکانه و ناآشنا به جهان، درگیر تجربه‌های تازه‌ای می‌شود—از پوشیدن لباس گرفته تا مواجهه با زنی تعمیرکار و گوژپشت.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
خوشبختی چیست؟ کی می آید و چه کنیم که بماند و از ما رمیده نشود؟ هایتای چوپان داستانی است در مورد فرصت هایی که خوشبختی در زندگی به ما رو میکند اما...صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
این داستان مناسب کودکان نیست.مردی توسط سه مرد دیگر ربوده می شود و او را می برند تا بکشندش. در طول مسیر این مرد به چه می اندیشد؟ گذشته اش چه بوده و آرزوهای آینده اش چیست؟ دوست دارد بعد از اینکه مرد چطور تدفین شود؟ روی سنگ قبرش چه بنویسند؟ آخرین صحنه ای که قبل از مردن به یاد دارد چیست؟ این مرد گورش گم شده....بخشی از متن داستان:دستم را بسته اند. با دست بند از پشت بسته اند و پشت وانتی انداخته اند. کف وانت لخت لخت است. نشسته ام روی آهن سرد و تکیه داده ام به دیواره ی فلزی. چشمم را نبسته اند. اول بستند و بعد باز کردند. مرد چاق گفت که باز کنند و مرد لاغر باز کرد. بعد از این که چشمم را باز کردند، فهمیدم کدام یکی چاق بود، کدام لاغر. سه نفر بودند، مرا انداختند پشت وانت، در پشتی را بستند و رفتند جلو نشستند. نفهمیدم هم کی کجا نشست، کی راند. فقط فهمیدم که هر سه رفتند و نشستند. وقتی ماشین راه افتاد، صبح بود. صبح صبح هم نبود، خورشید درآمده بود. به من هیچی نگفتند. نگفتند کجا می رویم، کجا می برندم. پرسیدم. از همان مرد چاق پرسیدم. فکر کردم از او باید بپرسم. ولی چیزی نگفتند، هیچ کدام چیزی نگفتند. نه چیزی گفتند، نه فحش دادند. فقط یک بار حرف زدند. مرد چاق حرف زد. گفت: «چشمش را باز کن.» صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان از زبان پیرمردی روایت می‌شود که در شهری بزرگ زندگی می‌کند، اما احساس بیگانگی، انزوا و بی‌ریشگی دارد. او در خانه‌ای مدرن با فرزندان تحصیل‌کرده‌اش زندگی می‌کند، اما ارتباط انسانی‌اش با اطرافیان از بین رفته است. فرزندانش از زبان و فرهنگ روستایی او فاصله گرفته‌اند، و نوه‌اش را از تأثیر «کلیشه‌های قدیمی» دور نگه می‌دارند.شاید این داستان برای کسایی که مهاجرت کردن خیلی ملموس باشه. تا حالا شده ازتون بپرسن چرا از ایران نمیری؟ حتی با اینکه خیلی شانس زیادی داری برای مهاجرت ولی نمیری! به قول فریدون مشیری - من اینجا ریشه درخاکم - من اینجا تا نفس باقیست می مانم و می دانم تو روزی باز خواهی گشت...صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
فضای داستان چهار شخصیت—دو زوج—در آشپزخانه‌ای نشسته‌اند، در حال نوشیدن جین و گفت‌وگو درباره‌ی عشق. این فضای ساده و روزمره بستری می‌شود برای کندوکاو در مفاهیم عمیق و متناقض عشق.شخصیت‌ها و روایت گفت‌وگو میان مل (پزشک قلب)، همسرش تری، راوی بی‌نام و همسرش لورا شکل می‌گیرد. تری از رابطه‌ی خشونت‌آمیز پیشینش با مردی به نام اد می‌گوید که او را کتک می‌زده ولی مدعی عشق بوده. مل این نوع عشق را انکار می‌کند و بحث به تجربه‌های مختلف از عشق کشیده می‌شود.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
loading
Comments (821)

blue fish

لطفا قصه های ایرانی بیشتر بخونید ممنونم

Sep 26th
Reply (2)

homeira lajevardi

نحوه روایت و انتخاب موسیقی عالی بود. مرسی از شما🌸

Sep 25th
Reply (1)

homeira lajevardi

شما بی‌نظیر هستید جناب غفارنیا!!!🌸

Sep 25th
Reply (1)

Mohsen Kanany

به به چند وقته دنبال این رمان بودم ولی هر چی که پیدا کردم بی کیفیت و بد بود کاش تند تند بزارین قسمتای بعدیشو

Sep 23rd
Reply (1)

mohammad taji semnan

چند بخش هستش این داستان؟؟؟

Sep 23rd
Reply (1)

homeira lajevardi

چند روزی هست که روزم رو به شوق شنیدن داستان‌هایی که شما با صدای بسیار گرمتان روایت می‌کنید، آغاز می‌کنم. مرسی از شما جناب غفارنیا

Sep 22nd
Reply (1)

homeira lajevardi

اجرا بسیار جذاب و دلنشین است

Sep 21st
Reply (1)

blue fish

وقتی خیلی بچه بودم یک قسمت کوچیک ازین قصه رو تو سریال مرگ تدریجی یک رویا یکی از کارکترا داشت میخوند و من همون قسمت تا الان ذهنم بود تا اینکه الان شنیدم این قصه رو... 😭

Sep 20th
Reply (1)

amir.j

سلام آقای غفارنیا ممنون بابت خوانش خوب و پادکست با کیفیت شما یه پیسنهاد دارم اگه صلاح میدونید و خودتونم مایلید بنظرم خیلی خوب میشه که طبق یه فهرست، مثلا صد داستان‌ کوتاه برتر جهان شروع کنید به خواندن داستان‌ها که البته یک تعدادی از داستانهایی که خواندید در همین فهرست هستند

Sep 20th
Reply (2)

جوینده

ارج و قُرب ، نه ارج و قَرب.

Sep 20th
Reply (4)

Sina Sepehri

خلاصه داستان است؟

Sep 17th
Reply (1)

Morteza Shayeganha

سلام جناب غفارنیا. کتابی که آرزو میکنید کاش پدر و مادرتان خوانده بودند اگر با صدای شما روایت بشه، واقعا جذاب خواهد بود.

Sep 16th
Reply (1)

مریم نوروزی

😅😅سپاس

Sep 4th
Reply (1)

Mona

خیلی ممنونم برای این قسمت عالی و بی نقص

Sep 4th
Reply (1)

علی

چقدر جالب میخواستم پیشنهاد بدم از عزیز نسین داستان بزارید ک دیدم پیشدستی کردی و با صدای زیبات شروع کردید صدا که زیبا باشد هم به گوش نوازش میدهد هم به روح ارامش نامیراباشی و توانا

Sep 2nd
Reply

نرگس

🌻🍃👌👌

Sep 2nd
Reply

Morteza Shayeganha

صدات گرم و دل نشین.

Sep 2nd
Reply (1)

Nobody

جوونای امروزی(انگار خودش خیلی پیرم🤣) خیلی دارن زیاده روی می‌کنن توی مدرنیسم. البته شاید هم این یک سیاست جهانیه که داره مردم رو به مینیمالیسم سوق میده. وگرنه چرا باید یه واحد خونه توی یه آسمان خراش رو به یه خونه سنتی ایرانی با حیاط و حوض و درخت ترجیح بدیم؟ یا اسم‌هایی مثل سیما، رها رو به گشسب بانو و فرانک برای بچه‌مون ترجیح بدیم؟ یا پیتزا و ساندویچ رو به قورمه سبزی و فسنجون ترجیح بدیم؟

Aug 29th
Reply (1)

Nobody

من پیرمرد رو با جون و دل درک می‌کنم 🥲 کاش میشد این زندگی شهری رو با خودروها، ساختمان‌های قوطی کبریتی، غذاهای فست فود با سوسیس و سیب‌زمینی و سس و ۲۴ ساعته در خدمت بودن و کار کردن برای یه لقمه نون ول کنم و یه خونه نقلی تو روستا داشته باشم. میتونم از هوا لذت ببرم، بالاخره اجازه بدم روحم نفس بکشه، دیگه دغدغه‌های شهری نداشته باشم. I was always the country mouse 😭

Aug 29th
Reply

Mona

چقد جالب بود، البته توصیحات کپشن خیلی کمک ب درک داستان میکرد خیلی خیلی ممنون بابت زحمتی ک کشیدین

Aug 26th
Reply (3)