داستان کوتاه هی کم تر شدیم نوشته ی عزیز نسین ماجرای این داستان در واقع سرگذشت شخصی است که به دلیل ورشکستی کارفرمای خود از کار خود اخراج می شود و دچار بحران مالی می شود. در همین حین یکی از آشنایانش به او پیشنهاد می کند که در شهری دور تر از محل سکونتش شغلی خوب با دستمزد عالی برایش پیدا می کند و به قول خود عمل هم می کند. اما او برای رفتن به آن محل پول کافی ندارد و آنقدر از دیگران پول قرض گرفته که دیگر نمی تواند قرض کند. وسایل زندگی خود را می فروشد و با همراهی 2 دختر و یک پسرش و مادر و همسرش برای عزیمت به محل کارش راه می افتند اما در مسیر رفتن به آنجا اتفاقاتی برای اعضای خانواده اش می افتد که تک تک مجبور می شوند در شهر خود بمانند و به آن گرفتاری برسند. در نهایت خود او به تنهایی به ایستگاه قطار می رسد ولی در ایستگاه قطار گرفتاری ای برای خود او نیز پیش می آید که از قطار جا می ماند و شغل پیشنهادی را از دست می دهد. صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان کوتاه «خانوادهی مصنوعی»، بیستمین داستان کوتاه آن تایلر است که در سال ۱۹۷۵ در مجلهی «ساوترن ریویو» منتشر شد.آن تایلر، نویسندهی برجستهی آمریکایی است که بیشتر بهدلیل رمانهایش شهرت دارد. او در سال ۱۹۴۱ در ایالت مینهسوتا در آمریکا بهدنیا آمد. آثار او عموماً به زندگی روزمره افراد مرتبط اند و مفهوم خانواده و روابط میان اعضای آن را کانون تمرکز خود قرار میدهند. تایلر در سال ۱۹۸۹ برنده جایزهی پولیترز شد.«توبی» با زنی بهنام «مری» آشنا شده است. مری از ازدواج قبلیاش دختری به نام «سامانتا» دارد. او بسیار به دخترش اهمیت میدهد و این اهمیت بهقدری شدید است که به کنترلگری تبدیل شده است. توبی و مری بعد از مدتی با هم ازدواج میکنند. توبی با سامانتا رابطهی بسیار خوبی دارد. مری از این وضعیت و توجه زیاد توبی به سامانتا راضی نیست. او زمانی که احساس میکند محدودهی کنترلگریاش کوچک و کوچکتر میشود و سامانتا گرایش بیشتری به توبی دارد، همراه با سامانتا توبی را رها میکند. صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان داش آکل نوشته ی صادق هدایت از کتاب مجموعه داستان کوتاه سه قطره خون انتخاب شده که نخستین بار در سال ۱۳۱۱ منتشر شد. ماجرای عشق و مردانگی و لوطی گری در شیراز با قلم صادق هدایتدر سال ۱۳۵۰ فیلمی با همین نام و برگرفته از همین داستان با کارگردانی مسعود کیمیایی ساخته شده که نقش داش آکل را بهروز وثوقی و نقش کاکا رستم را بهمن مفید بازی می کند. در متن داستان ممکن است کلماتی باشد که آنها را اشتباه تلفظ کرده باشم. تا حد ممکن سعی کرده ام روی کلماتی که درباره ی تلفظ آن ها تردید داشته ام بیشتر تحقیق کنم ولی گاها ممکن است خطایی رخ داده باشد که خواهشمندم اگر در موردی اطمینان داشتید حتما راهنمایی بفرمایید تا اصلاح شود.امیدوارم بشنوید و لذت ببرید.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گفتگوی ذهنی همیشه در آثار نویسندگان برای من جذاب بوده و به جرات میتونم بگم که حافظ خیاوی توی این سبک خیلی ماهره. وقتی داستان های حافظ خیاوی رو میخونیم متوجه میشیم که متن هم میتونه لحن داشته باشه. شیطنت های کودکی و افکار خاص دوران کودکی یکی از دستاویز های مهم حافظ خیاوی در داستان پردازی هاشه که گاهی قدم رو کمی فراتر از عرف های بسته ی جامعه میزاره و البته همیشه خط قرمز های خاص خودش رو داره. امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد و حتما نظراتتون رو برام در قسمت کامنت ها بنویسید.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
آیا کام گرفتن از زیبایی ها آنها را زایل می کند؟ آیا ترجیح می دهید انسانی آزاد باشید و در فقر زندگی کنید یا موقعیت اجتماعی خوب داشته باشید و ثروتمند ولی برده باشید؟امروز که عصر جدید است و دنیای نو آیا برده داری تمام شده؟ یا ما نیز مانند دنیایی که مدرن شده بردگان مدرنیم؟واقعا برای شخص من این سوالات همواره مطرح بوده و شاید در واقعیت پاسخ همه ی آنها برای ما تلخ باشد. نظر شما چیه؟صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستانی درباره پدر...شاید در لحظه ی اول اسم این داستان ذهن شما را به داستان های ابرقهرمانی مارول منحرف کند. درست فهمیدید این داستان درباره ی ابرقهرمان زندگی هر کدام از ماست ولی نه از نوع ابرقهرمان های مارول. همه چیز کنار هم جمع شده تا یکی از بهترین ها را بخوانیم و بشنویم. قلم استیون کینگ بزرگ و ترجمه عالی و بی نقص خانم مژده دقیقی. بعد از خوندن این داستان دلم خواست بابامو محکم بغل کنم. اگر پدرتون در قید حیات هست قدرشو بدونید و امیدوارم عمر طولانی داشته باشه و اگر پدرتون رو از دست دادید امیدوارم روحش در آرامش باشه. صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گیرنده شناخته نشد در واقع یک کتاب کامل است. من این داستان رو با ترجمه ی آقای بهمن دارالشفایی و از نشر ماهی خواندم. در ابتدای اپیزود توضیحات به نسبت کاملی درباره ی این کتاب دادم که از تکرار مجدد اون در بخش توضیحات پرهیز می کنم. خیلی خیلی دوست دارم حستون و نظرتون رو بعد از شنیدن این کتاب برام بنویسید. برای من که خیلی خیلی جذاب بود. اگر نمونه ی مشابهی از این سبک داستان ها سراغ داشتید حتما بهم معرفی کنید. واقعا برام جذابه.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
شاید یکی از زیباترین و پر بار ترین داستان هایی که در تمام عمرم خوندم همین داستان انفجار بزرگ هوشنگ گلشیریه. قبلا این داستان رو خونده بودم و در همین پادکست منتشر کرده بودم ولی احساس کردم اخیرا میتونم کمی با لحن بهتری بخونمش و به نظرم این ضبط مجدد از کیفیت بیان و ضبط بهتری برخورداره. امیدوارم که مقبول باشه و شما هم اون ارتباطی که مد نظر نویسنده هست رو با صدا و تدوین من با متن برقرار کنید. واقعا اصلا دوست ندارم برای این داستان نقد و تحلیل بنویسم یا از جایی بردارم. دوست دارم همه چیز رو با بیان خود نویسنده بشنوید. علاوه بر بخش های موسیقایی که برای این متن انتخاب کردم در دو بخش از این متن کمی زیر صدای خوانش متن سه تار زدم. نمیدونم خوب شده یا نه ولی خوشحال میشم توی بخش کامنتا در این باره هم نظر بدید و اگر ایرادی هست بهم بگید.در پایان از دوست خوبم آقای مهدی ترمشیر بابت معرفی این داستان و پیشنهاد موسیقی ابتدایی و انتهایی تشکر می کنم.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
میخاییل زوشنکو (۱۰ اوت ۱۸۹۵– ۲۲ ژوئیه ۱۹۵۸) یک نویسنده، و پدیدآور اهل روسیه بود. میخاییل زوشنکو در سن پترزبورگ روسیه به دنیا آمد. پدرش اوکراینی و مادرش روسی بود. برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه سن پترزبورگ رفت ولی به علت مشکلات مالی نتوانست درس خود را به پایان برساند. در دوران جنگ جهانی اول در ارتش روسیه خدمت کرد و چندین بار نیز مجروح شد. در دهه ۱۹۲۰ به عنوان طنزپرداز محبوبیت خاصی به دست آورد اما پس از انتقاد از ژدانف و برنامههایش و اخراج از اتحادیه نویسندگان و عدم امکان چاپ نوشتههایش مابقی عمر را در فقر زندگی کرد.سبک نوشتاری زوشنکو ساده و نزدیک به زبان محاوره جامعه است. او خودش معتقد بود که جملاتش بسیار کوتاه و برای فقرا قابل لمس است و به خاطر همین است که خوانندگان زیادی دارد.از آثار او میتوان «طالع نحس» نام برد. میخائیل زوشنکو در تاریخ ۲۲ ژوئیه ۱۹۵۸ درگذشت.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حتما شنیدید که میگن فلانی بعد از این که اون سمت رو گرفت یه آدم دیگه شد. اما همه تقصیرات صرفا متوجه اون شخصی نیست که خودشو گم کرده. به نظرم اطرافیان نیز سهم بزرگی در این رفتار دارند و متاسفانه در کشور ما رفتار های چاپلوسانه و ریاکارانه از گذشته تا امروز همواره در فرهنگمون وجود داشته و ....صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان ستاره نوشته ی آلبرتو موراویا روایتگر دیدگاهی درباره شهرت است. آیا آدم های مشهور خوشبختند؟ آیا ممکن است در اوج شهرت باشی و تنها باشی؟صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان کوتاه دوست کوچک نوشته خانم گلی ترقی از مجموعه داستان خاطره های پراکنده انتخاب شده است. در این داستان یک پیوند عمیق دوستی بین دو دختر بچه با ورود دوست سوم از هم گسسته می شود و تبدیل به زخمی عمیق و فراموش نشدنی می گردد. صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
این داستان از این جهت برام جالب بود که یاد دوران کودکیم افتادم که باید برای همه چی صف وامیستادیم. صف نون و صف شیر و کلی صف دیگه. حس هایی که در مدت صف ایستادن داشتم و شاید هممون داشتیم خیلی شبیه این داستان دینو بوتزاتیه...صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
«سالشمار زنده» چخوف در ظاهر گفتوگویی ساده و خانگی است، اما در عمق، نقدی ظریف بر گذر زمان و حافظه انسانی است. شارامیکین برای یادآوری هر واقعهای ناچار است سن فرزندانش را به خاطر بیاورد، گویی زندگی شخصی و خانوادگیاش معیار زمانسنجی او شده است. این طنز ملایم چخوف نشان میدهد که انسان چگونه تاریخ زندگی خود را نه با رویدادهای بزرگ، بلکه با نشانههای کوچک و شخصی میسنجد؛ چخوف در سکون و گفتوگوی روزمره، گذر بیرحم سالها و وابستگی انسان به گذشته را به تصویر میکشد. داستان، همزمان حس نوستالژی و پوچی را برمیانگیزد، چون در پسِ هر یادآوری، غیبتِ اکنون آشکارتر میشود.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
داستان «لاک صورتی» جلال آل احمد روایتی واقعگرایانه از زندگی هاجر و عنایتالله، زوجی فقیر و دورهگرد است که درگیر دشواریهای معیشت روزمرهاند. هاجر زنی بیستوپنج ساله است که در عین پذیرش شرایط زندگی و همراهی با شوهرش، هنوز در دل آرزوهایی زنانه و ساده دارد؛ یکی از این آرزوها داشتن لاک صورتی است، چیزی کوچک اما برای او نمادی از زیبایی، تفاوت و رهایی از یکنواختی زندگی فقیرانه.این آرزوی کوچک در متن داستان بهعنوان استعارهای بزرگ عمل میکند: نشان میدهد چگونه محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی حتی ابتداییترین خواستههای فردی را دستنیافتنی میسازد. هاجر در برابر زنان دیگر و رنگ و لعاب دنیای شهری احساس فاصله و حقارت میکند، اما هیچگاه به شکلی مستقیم به اعتراض برنمیخیزد؛ همین خاموشی، تصویر زنانی را بازتاب میدهد که در ساختار مردسالار و محدودکننده، ناچارند خواستههایشان را به حسرت بدل کنند.در بطن داستان، آل احمد تقابل سنت و مدرنیته را نیز بازنمایی میکند: لاک ناخن بهعنوان کالایی مدرن وارد جهان شخصیتهایی میشود که نه از نظر اقتصادی و نه فرهنگی توان همراهی با آن را ندارند. همین تضاد، به لایهای از نقد اجتماعی بدل میشود.بنابراین «لاک صورتی» تنها روایت حسرت یک زن برای وسیلهای آرایشی نیست، بلکه بازتابی از فقر، نابرابری جنسیتی، و شکاف میان رؤیاهای کوچک فردی و واقعیتهای خشن اجتماعی است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گرِگور سامسا جوانی است که وظیفهی تأمین هزینه زندگی خانوادهاش را بر عهده دارد: پدر، مادر و خواهرش. او فروشنده دورهگرد پارچه است و برای کار مجبور است هر روز سفر کند. یک صبح وقتی از خواب بیدار میشود متوجه میشود که به حشرهای عظیم تبدیل شده (در برخی ترجمهها «سوسک بزرگ»، «حشره مهیب» یا «جانور عجیب» خوانده شده است). اولین واکنش او نه شوک محض بلکه نگرانی در مورد کار و خانواده است؛ یعنی پیش از هر چیز، گرِگور به این فکر میکند که چگونه سر وقت به کار برسد و خانوادهاش را تأمین کند. خانواده وقتی به او نگاه میکنند، ابتدا گیج و نگراناند، سپس به تدریج پذیرش و همدلی فرو میریزد و به انزوا و طرد کامل گرِگور کشیده میشود. خواهر در ابتدا مراقبتهایی میکند، اما کمکم دلخسته میشود. پدر رفتار خشنی پیدا میکند. مادر بین عشق و انزجار معلق است. محیط خانه برای گرِگور به مکانی شکنجهبار بدل میشود: نه میتواند در کار کمک کند، نه حضورش را تحمل میکنند. گرِگور ضعیفتر میشود، از غذا خوشش نمیآید، و کمکم نیازی هم به توجه دیگران به عنوان انسانی احساس نمیکند. در پایان، گرِگور در اتاقش بر اثر بیتوجهی و نداشتن حرکتی برای بازگشت به حالت انسانی، میمیرد. خانواده پس از مرگ او احساس آرامش میکنند و تصمیم میگیرند زندگی تازهای را بدون او آغاز کنند، به امید آیندهای بهتر.در ایران داستان مسخ چندین بار ترجمه شده و معروف ترین ترجمه های آن عبارتند از ترجمه ی صادق هدایت از ترجمه ی فرانسوی اثر - ترجمه ی مستقیم علی اصغر حداد از نسخه ی آلمانی - ترجمه ی فرزانه طاهری از ترجمه ی انگلیسی و چند ترجمه ی دیگر که به نظرم ترجمه علی اصغر حداد روان تر و به روز تر از سایر ترجمه ها بود و برای خوانش از این ترجمه استفاده کردم.درباره ی کافکا:فرانتس کافکا (Franz Kafka) نویسندهی آلمانیزبان یهودی در ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ (آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان) به دنیا آمد. او در خانوادهای متوسط با پدری سختگیر و پرخاشگر بزرگ شد؛ رابطهی پیچیده و پرتنشش با پدر بعدها در بسیاری از آثارش بازتاب یافت، بهویژه در «نامه به پدر». کافکا تحصیلاتش را در رشتهی حقوق به پایان رساند و در کنار کار اداری در شرکتهای بیمه، بخش بزرگی از زندگی خود را صرف نوشتن کرد. او به دلیل بیماری سل که در سالهای جوانی به آن مبتلا شد، زندگی کوتاه و پررنجی داشت و در سال ۱۹۲۴ در سن ۴۰ سالگی درگذشت.کافکا بیشتر در زمان حیاتش نویسندهای ناشناخته بود و بسیاری از آثارش پس از مرگ با تلاش دوست و وصی ادبیاش، ماکس برود، منتشر شد؛ هرچند کافکا وصیت کرده بود نوشتههایش را بسوزاند. سبک او را ترکیبی از رئالیسم دقیق و فضایی کابوسوار میدانند؛ سبکی که بعدها به عنوان «کافکایی» شناخته شد. محورهای اصلی آثارش بیگانگی انسان، پوچی، ترس از قدرتهای ناشناخته، و شکنندگی هویت در برابر ساختارهای اجتماعی و بوروکراتیک هستند.از مهمترین آثار کافکا میتوان به اینها اشاره کرد:«مسخ» (Die Verwandlung، ۱۹۱۵): داستان مشهور گرگور سامسا که یک روز صبح پس از بیداری درمییابد به حشرهای عظیمالجثه تبدیل شده است.«محاکمه» (Der Process، نوشته ۱۹۱۴–۱۵، چاپ ۱۹۲۵): روایت مردی به نام یوزف ک که بیهیچ توضیحی دستگیر میشود و در نظام قضایی پیچیده و بیرحمی گرفتار میگردد.«قصر» (Das Schloss، نوشته ۱۹۲۲، چاپ ۱۹۲۶): ماجرای مردی به نام «ک» که میکوشد به درون قصر دسترسی پیدا کند اما مدام با موانع اداری و بیپایانی روبهرو میشود.«آمریکا» یا «مردی که ناپدید شد» (Der Verschollene، نوشته ۱۹۱۲–۱۴، چاپ ۱۹۲۷): داستان کارل روسمان، نوجوانی تبعیدی در آمریکا که در جهانی بیرحم سرگردان میشود.«نامه به پدر» (Brief an den Vater، ۱۹۱۹): اعترافنامهای بلند درباره رابطهی دشوار و ریشهای کافکا با پدرش.افزون بر اینها، داستانهای کوتاه فراوانی از او منتشر شدهاند، از جمله «در مستعمرهٔ کیفری»، «سوار بر سطل زغال»، «گراکوس شکارچی»، و «دیوار چین».کافکا با وجود عمر کوتاهش تأثیری عمیق بر ادبیات قرن بیستم گذاشت و بسیاری از نویسندگان بزرگ پس از او—از آلبر کامو تا گابریل گارسیا مارکز—از فضای «کافکایی» الهام گرفتند. آثارش بازتابی از اضطراب انسان مدرن در جهانی بیگانه و بیرحماند، جهانی که در آن فرد با نیروهای نامرئی و غیرقابلفهمی در ستیز است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گرِگور سامسا جوانی است که وظیفهی تأمین هزینه زندگی خانوادهاش را بر عهده دارد: پدر، مادر و خواهرش. او فروشنده دورهگرد پارچه است و برای کار مجبور است هر روز سفر کند. یک صبح وقتی از خواب بیدار میشود متوجه میشود که به حشرهای عظیم تبدیل شده (در برخی ترجمهها «سوسک بزرگ»، «حشره مهیب» یا «جانور عجیب» خوانده شده است). اولین واکنش او نه شوک محض بلکه نگرانی در مورد کار و خانواده است؛ یعنی پیش از هر چیز، گرِگور به این فکر میکند که چگونه سر وقت به کار برسد و خانوادهاش را تأمین کند. خانواده وقتی به او نگاه میکنند، ابتدا گیج و نگراناند، سپس به تدریج پذیرش و همدلی فرو میریزد و به انزوا و طرد کامل گرِگور کشیده میشود. خواهر در ابتدا مراقبتهایی میکند، اما کمکم دلخسته میشود. پدر رفتار خشنی پیدا میکند. مادر بین عشق و انزجار معلق است. محیط خانه برای گرِگور به مکانی شکنجهبار بدل میشود: نه میتواند در کار کمک کند، نه حضورش را تحمل میکنند. گرِگور ضعیفتر میشود، از غذا خوشش نمیآید، و کمکم نیازی هم به توجه دیگران به عنوان انسانی احساس نمیکند. در پایان، گرِگور در اتاقش بر اثر بیتوجهی و نداشتن حرکتی برای بازگشت به حالت انسانی، میمیرد. خانواده پس از مرگ او احساس آرامش میکنند و تصمیم میگیرند زندگی تازهای را بدون او آغاز کنند، به امید آیندهای بهتر.در ایران داستان مسخ چندین بار ترجمه شده و معروف ترین ترجمه های آن عبارتند از ترجمه ی صادق هدایت از ترجمه ی فرانسوی اثر - ترجمه ی مستقیم علی اصغر حداد از نسخه ی آلمانی - ترجمه ی فرزانه طاهری از ترجمه ی انگلیسی و چند ترجمه ی دیگر که به نظرم ترجمه علی اصغر حداد روان تر و به روز تر از سایر ترجمه ها بود و برای خوانش از این ترجمه استفاده کردم.درباره ی کافکا:فرانتس کافکا (Franz Kafka) نویسندهی آلمانیزبان یهودی در ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ (آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان) به دنیا آمد. او در خانوادهای متوسط با پدری سختگیر و پرخاشگر بزرگ شد؛ رابطهی پیچیده و پرتنشش با پدر بعدها در بسیاری از آثارش بازتاب یافت، بهویژه در «نامه به پدر». کافکا تحصیلاتش را در رشتهی حقوق به پایان رساند و در کنار کار اداری در شرکتهای بیمه، بخش بزرگی از زندگی خود را صرف نوشتن کرد. او به دلیل بیماری سل که در سالهای جوانی به آن مبتلا شد، زندگی کوتاه و پررنجی داشت و در سال ۱۹۲۴ در سن ۴۰ سالگی درگذشت.کافکا بیشتر در زمان حیاتش نویسندهای ناشناخته بود و بسیاری از آثارش پس از مرگ با تلاش دوست و وصی ادبیاش، ماکس برود، منتشر شد؛ هرچند کافکا وصیت کرده بود نوشتههایش را بسوزاند. سبک او را ترکیبی از رئالیسم دقیق و فضایی کابوسوار میدانند؛ سبکی که بعدها به عنوان «کافکایی» شناخته شد. محورهای اصلی آثارش بیگانگی انسان، پوچی، ترس از قدرتهای ناشناخته، و شکنندگی هویت در برابر ساختارهای اجتماعی و بوروکراتیک هستند.از مهمترین آثار کافکا میتوان به اینها اشاره کرد:«مسخ» (Die Verwandlung، ۱۹۱۵): داستان مشهور گرگور سامسا که یک روز صبح پس از بیداری درمییابد به حشرهای عظیمالجثه تبدیل شده است.«محاکمه» (Der Process، نوشته ۱۹۱۴–۱۵، چاپ ۱۹۲۵): روایت مردی به نام یوزف ک که بیهیچ توضیحی دستگیر میشود و در نظام قضایی پیچیده و بیرحمی گرفتار میگردد.«قصر» (Das Schloss، نوشته ۱۹۲۲، چاپ ۱۹۲۶): ماجرای مردی به نام «ک» که میکوشد به درون قصر دسترسی پیدا کند اما مدام با موانع اداری و بیپایانی روبهرو میشود.«آمریکا» یا «مردی که ناپدید شد» (Der Verschollene، نوشته ۱۹۱۲–۱۴، چاپ ۱۹۲۷): داستان کارل روسمان، نوجوانی تبعیدی در آمریکا که در جهانی بیرحم سرگردان میشود.«نامه به پدر» (Brief an den Vater، ۱۹۱۹): اعترافنامهای بلند درباره رابطهی دشوار و ریشهای کافکا با پدرش.افزون بر اینها، داستانهای کوتاه فراوانی از او منتشر شدهاند، از جمله «در مستعمرهٔ کیفری»، «سوار بر سطل زغال»، «گراکوس شکارچی»، و «دیوار چین».کافکا با وجود عمر کوتاهش تأثیری عمیق بر ادبیات قرن بیستم گذاشت و بسیاری از نویسندگان بزرگ پس از او—از آلبر کامو تا گابریل گارسیا مارکز—از فضای «کافکایی» الهام گرفتند. آثارش بازتابی از اضطراب انسان مدرن در جهانی بیگانه و بیرحماند، جهانی که در آن فرد با نیروهای نامرئی و غیرقابلفهمی در ستیز است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گرِگور سامسا جوانی است که وظیفهی تأمین هزینه زندگی خانوادهاش را بر عهده دارد: پدر، مادر و خواهرش. او فروشنده دورهگرد پارچه است و برای کار مجبور است هر روز سفر کند. یک صبح وقتی از خواب بیدار میشود متوجه میشود که به حشرهای عظیم تبدیل شده (در برخی ترجمهها «سوسک بزرگ»، «حشره مهیب» یا «جانور عجیب» خوانده شده است). اولین واکنش او نه شوک محض بلکه نگرانی در مورد کار و خانواده است؛ یعنی پیش از هر چیز، گرِگور به این فکر میکند که چگونه سر وقت به کار برسد و خانوادهاش را تأمین کند. خانواده وقتی به او نگاه میکنند، ابتدا گیج و نگراناند، سپس به تدریج پذیرش و همدلی فرو میریزد و به انزوا و طرد کامل گرِگور کشیده میشود. خواهر در ابتدا مراقبتهایی میکند، اما کمکم دلخسته میشود. پدر رفتار خشنی پیدا میکند. مادر بین عشق و انزجار معلق است. محیط خانه برای گرِگور به مکانی شکنجهبار بدل میشود: نه میتواند در کار کمک کند، نه حضورش را تحمل میکنند. گرِگور ضعیفتر میشود، از غذا خوشش نمیآید، و کمکم نیازی هم به توجه دیگران به عنوان انسانی احساس نمیکند. در پایان، گرِگور در اتاقش بر اثر بیتوجهی و نداشتن حرکتی برای بازگشت به حالت انسانی، میمیرد. خانواده پس از مرگ او احساس آرامش میکنند و تصمیم میگیرند زندگی تازهای را بدون او آغاز کنند، به امید آیندهای بهتر.در ایران داستان مسخ چندین بار ترجمه شده و معروف ترین ترجمه های آن عبارتند از ترجمه ی صادق هدایت از ترجمه ی فرانسوی اثر - ترجمه ی مستقیم علی اصغر حداد از نسخه ی آلمانی - ترجمه ی فرزانه طاهری از ترجمه ی انگلیسی و چند ترجمه ی دیگر که به نظرم ترجمه علی اصغر حداد روان تر و به روز تر از سایر ترجمه ها بود و برای خوانش از این ترجمه استفاده کردم. درباره ی کافکا: فرانتس کافکا (Franz Kafka) نویسندهی آلمانیزبان یهودی در ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ (آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان) به دنیا آمد. او در خانوادهای متوسط با پدری سختگیر و پرخاشگر بزرگ شد؛ رابطهی پیچیده و پرتنشش با پدر بعدها در بسیاری از آثارش بازتاب یافت، بهویژه در «نامه به پدر». کافکا تحصیلاتش را در رشتهی حقوق به پایان رساند و در کنار کار اداری در شرکتهای بیمه، بخش بزرگی از زندگی خود را صرف نوشتن کرد. او به دلیل بیماری سل که در سالهای جوانی به آن مبتلا شد، زندگی کوتاه و پررنجی داشت و در سال ۱۹۲۴ در سن ۴۰ سالگی درگذشت.کافکا بیشتر در زمان حیاتش نویسندهای ناشناخته بود و بسیاری از آثارش پس از مرگ با تلاش دوست و وصی ادبیاش، ماکس برود، منتشر شد؛ هرچند کافکا وصیت کرده بود نوشتههایش را بسوزاند. سبک او را ترکیبی از رئالیسم دقیق و فضایی کابوسوار میدانند؛ سبکی که بعدها به عنوان «کافکایی» شناخته شد. محورهای اصلی آثارش بیگانگی انسان، پوچی، ترس از قدرتهای ناشناخته، و شکنندگی هویت در برابر ساختارهای اجتماعی و بوروکراتیک هستند.از مهمترین آثار کافکا میتوان به اینها اشاره کرد:«مسخ» (Die Verwandlung، ۱۹۱۵): داستان مشهور گرگور سامسا که یک روز صبح پس از بیداری درمییابد به حشرهای عظیمالجثه تبدیل شده است.«محاکمه» (Der Process، نوشته ۱۹۱۴–۱۵، چاپ ۱۹۲۵): روایت مردی به نام یوزف ک که بیهیچ توضیحی دستگیر میشود و در نظام قضایی پیچیده و بیرحمی گرفتار میگردد.«قصر» (Das Schloss، نوشته ۱۹۲۲، چاپ ۱۹۲۶): ماجرای مردی به نام «ک» که میکوشد به درون قصر دسترسی پیدا کند اما مدام با موانع اداری و بیپایانی روبهرو میشود.«آمریکا» یا «مردی که ناپدید شد» (Der Verschollene، نوشته ۱۹۱۲–۱۴، چاپ ۱۹۲۷): داستان کارل روسمان، نوجوانی تبعیدی در آمریکا که در جهانی بیرحم سرگردان میشود.«نامه به پدر» (Brief an den Vater، ۱۹۱۹): اعترافنامهای بلند درباره رابطهی دشوار و ریشهای کافکا با پدرش.افزون بر اینها، داستانهای کوتاه فراوانی از او منتشر شدهاند، از جمله «در مستعمرهٔ کیفری»، «سوار بر سطل زغال»، «گراکوس شکارچی»، و «دیوار چین».کافکا با وجود عمر کوتاهش تأثیری عمیق بر ادبیات قرن بیستم گذاشت و بسیاری از نویسندگان بزرگ پس از او—از آلبر کامو تا گابریل گارسیا مارکز—از فضای «کافکایی» الهام گرفتند. آثارش بازتابی از اضطراب انسان مدرن در جهانی بیگانه و بیرحماند، جهانی که در آن فرد با نیروهای نامرئی و غیرقابلفهمی در ستیز است.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
شنیدید میگن طرف خودشو زده به خریت؟عزیز نسین با یک تمثیل طنز ساده مفهمومی عمیق از رفتار اجتماعی و سیاسی انسانها رو به نظر من نقد کرده. اینکه نسبت به اتفاقات اطرافمون بی تفاوت نباشیم و خطرات معضلات اجتماعی که برای سایرین اتفاق میافته رو جدی بگیریم و نسبت بهشون بی تفاوت نباشیم. اینکه نسبت به اتفاقاتی که در جهان سیاست میافته منفعل نباشیم و آگاه باشیم که هر بلایی که روزی بر سر دیگران اومده یا داره میاد ممکنه برای ما هم اتفاق بیافته پس براش آماده باشیم.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سقوط نظام تزاری، روسیه با بحران شدید مسکن روبهرو شد. خانههای بزرگ و باشکوه متعلق به اشراف و بورژوازی ملیسازی شدند و دولت شوروی تصمیم گرفت آنها را بین مردم تقسیم کند. بدین ترتیب، مفهوم مسکن اشتراکی یا «کُمونالکا» به وجود آمد؛ جایی که چند خانواده در یک آپارتمان زندگی میکردند و آشپزخانه، سرویس بهداشتی و راهروها را با هم شریک بودند.این الگو که ابتدا در دوران لنین شکل گرفت، با صنعتیسازی سریع در دهه ۱۹۳۰ دوران استالین گسترش یافت و به یک ویژگی بارز زندگی شهری در شوروی تبدیل شد. مسکن اشتراکی نه تنها پاسخی به بحران مسکن بود، بلکه تحولی اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد و سبک زندگی، تعاملات روزمره و حتی مرزهای طبقاتی مردم را تغییر داد.صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:https://www.instagram.com/radiohekayatکانال تلگرام رادیو حکایت:https://t.me/radiohekayat1403لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:https://hamibash.com/Radiohekayat Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Avishan_book
وای خیلی خوب بود اون قسمتی که رفته بودن کلانتری😂
حامد رهنما
چه اجرای خوبی ،دیت مریزاد
moeid mahmodi
عجب🔴مرسی بابت روایت🌹
nill
مرسی عالی بود
Hamed Razzazan
🙏🙏