Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: Farzin Ranjbar

Subscribed: 532,797Played: 20,146,040
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
128 Episodes
Reverse
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا اين جاستسرم به دنيی و عقبی فرو نمی‌آيدتبارک الله از اين فتنه‌ها که در سر ماستدر اندرون من خسته‌دل ندانم کيستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاستدلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرببنال هان که از اين پرده کار ما به نواستمرا به کار جهان هرگز التفات نبودرخ تو در نظر من چنين خوشش آراستنخفته‌ام ز خيالی که می‌پزد دل منخمار صدشبه دارم شرابخانه کجاستچنين که صومعه آلوده شد ز خون دلمگرم به باده بشوييد حق به دست شماستاز آن به دير مغانم عزيز می‌دارندکه آتشی که نميرد، هميشه در دل ماستچه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطربکه رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواستندای عشق تو دوشم در اندرون دادندفضای سينه حافظ هنوز پر ز صداستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاستکه شنيدی که در اين بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پيش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاستمست بگذشتی و از خلوتيان ملکوت به تماشای تو آشوب قيامت برخاست حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببری کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می‌بايد خواست نوبه (توبه) زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی (شادی) و طرب کردن رندان پيداست (برخاست) چه ملامت بود (رسد) آن را که چنين باده خورد اين چه عيب است بدين بی‌خردی وين چه خطاستباده‌نوشی که در او روی و ريايی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و رياست ما نه رندان (مردان) رياييم و حريفان نفاق آن که او عالم سر است بدين حال گواست فرض ايزد بگذاريم (بگذاریم) و به کس بد نکنيم وان چه گويند روا نيست نگوييم (بگوییم) رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم باده از خون رزان است نه از خون شماست اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود ور بود نيز چه شد مردم بی‌عيب کجاستحافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمینزد حکمش چه مجال سخن چون و چراستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست منزل آن مه عاشق‌کش عيار کجاست شب تار (دراز) است و ره وادی ايمن در پيش آتش طور کجا موعد ديدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگوييد (مپرسید) که هشيار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاييم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش کان دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ساقی و مطرب و می (باده و مطرب و گل) جمله مهياست ولی عيش بی يار مهیا (مهنا) نشود يار کجاست حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی‌خار کجاستSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
ساقيا آمدن عيد مبارک بادتوان مواعيد که کردی مرواد از يادتدر شگفتم که در اين مدت ايام فراقبرگرفتی ز حريفان (عزیزان) دل و دل می‌دادتبرسان بندگی دختر رز گو به درآیکه دم و همت ما کرد ز بند آزادتشادی مجلسيان در قدم و مقدم توستجای غم باد هر آن دل که نخواهد شادتشکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافتبوستان سمن و سرو و گل و شمشادتچشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآوردطالع نامور و دولت مادرزادتحافظ از دست مده دولت (صحبت) اين کشتی نوحور نه طوفان حوادث ببرد (بکند) بنيادتSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
سينه‌ام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع (سوز دل بین که ز بسیاری اشکم دل شمع)دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنايان نه غريب است که دلسوز من‌اند چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست همچو لاله جگرم بی می و پیمانه بسوخت ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوختSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداختبه قصد جان من زار ناتوان انداختنبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه اين زمان انداختشراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمنکه آب روی تو آتش در ارغوان انداختبه يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کردفريب چشم تو صد فتنه در جهان انداختبنفشه طره مفتول خود گره مي زدصبا حکايت زلف تو در ميان انداختز شرم آن که به روی تو نسبتش کردندسمن به دست صبا خاک در دهان انداختبه بزمگاه چمن دوش مست بگذشتمچو از دهان توام غنچه در گمان انداختمن از ورع می و مطرب نديدمی زين پيشهوای مغبچگانم در اين و آن انداختکنون به آب می لعل خرقه می‌شويمنصيبه ازل از خود نمی‌توان انداختمگر گشايش حافظ در اين خرابي بودکه بخشش ازلش در می مغان انداختجهان به کام من اکنون شود که دور زمانمرا به بندگی خواجه جهان انداختSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت درويش نمي پرسي و ترسم که نباشد انديشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماري پيداست از اين شيوه که مست است شرابت تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه انديشه کند راي صوابتهر ناله و فرياد که کردم نشنيدي پيداست نگارا که بلند است جنابت تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل باري به غلط صرف شد ايام شبابتدور است سر آب در اين باديه هش دار تا غول بيابان نفريبد به سرابت اي قصر دل افروز که عشرتگه انسي يا رب مکناد آفت ايام خرابت حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد صلحي کن و بازآ که خرابم ز عتابتSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
گفتم اي سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب گفتمش مگذر زماني گفت معذورم بدار خانه پروردي چه تاب آرد غم چندين غريب خفته بر سنجاب شاهي نازنيني را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالين غريب اي که در زنجير زلفت جاي چندين آشناست خوش فتاد آن خال مشکين بر رخ رنگين غريب مي نمايد عکس مي در رنگ روي مه‌وشت همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرين غريب بس غريب افتاده است آن مور خط گرد رخت گر چه نبود در نگارستان خط مشکين غريب گفتم اي شام غريبان طره شبرنگ تو در سحرگاهان حذر کن چون بنالد اين غريب گفت حافظ آشنايان در مقام حيرتند دور نبود گر نشيند خسته و مسکين غريب Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
مي دمد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح يا اصحاب مي چکد ژاله بر رخ لاله المدام المدام يا احباب مي وزد از چمن نسيم بهشت هان بنوشيد دم به دم مي ناب تخت زمرد زده است گل به چمن راح چون لعل آتشين درياب در ميخانه بسته اند دگر افتتح يا مفتح الابواب اين چنين موسمي عجب باشد که ببندند ميکده به شتابلب و دندانت را حقوق نمک هست بر جان و سينه هاي کباب بر رخ ساقي پري پيکر همچو حافظ بنوش باده ناب Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شماآب روي خوبي از چاه زنخدان شماعزم ديدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد يا برآيد چيست فرمان شماکس به دور نرگست طرفي نبست از عافيتبه که نفروشند مستوري به مستان شمابخت خواب آلود ما بيدار خواهد شد مگرزان که زد بر ديده آبي روي رخشان شمابا صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ايبو که بويي بشنويم از خاک بستان شماعمرتان باد و مراد اي ساقيان بزم جمگر چه جام ما نشد پرمي به دوران شمادل خرابي مي کند دلدار را آگه کنيدزينهار اي دوستان جان من و جان شماکي دهد دست اين غرض يا رب که همدستان شوندخاطر مجموع ما زلف پريشان شمادور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذريکاندر اين ره کشته بسيارند قربان شمااي صبا با ساکنان شهر يزد از ما بگوکاي سر حق ناشناسان گوي چوگان شماگر چه دوريم از بساط قرب همت دور نيستبنده شاه شماييم و ثناخوان شمااي شهنشاه بلنداختر خدا را همتيتا ببوسم همچو اختر خاک ايوان شمامي کند حافظ دعايي بشنو آميني بگوروزي ما باد لعل شکرافشان شما Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
ساقي به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پياله عکس رخ يار ديده ايم اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهي قدان کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما اي باد اگر به گلشن احباب بگذري زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما گو نام ما ز ياد به عمدا چه مي بري خود آيد آن که ياد نياري ز نام ما مستي به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپرده اند به مستي زمام ما ترسم که صرفه اي نبرد روز بازخواست نان حلال شيخ ز آب حرام ما حافظ ز ديده دانه اشکي همي فشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما درياي اخضر فلک و کشتي هلال هستند غرق نعمت حاجي قوام ما Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
دوش از مسجد سوي ميخانه می‌شد پير ماچيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ماما مريدان روي سوي قبله چون آريم چونروي سوي خانه خمار دارد پير مادر خرابات طريقت ما به هم منزل شويمکاين چنين رفته ست در عهد ازل تقدير ماعقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش استعاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ماروي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کردزان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير مابا دل سنگينت آيا هيچ درگيرد شبيآه آتشناک و سوز سينه شبگير ماتير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموشرحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
رونق عهد شباب است دگر بستان را مي رسد مژده گل بلبل خوش الحان را اي صبا گر به جوانان چمن بازرسي خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را گر چنين جلوه کند مغبچه باده فروش خاکروب در ميخانه کنم مژگان را اي که بر مه کشي از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم اين قوم که بر دردکشان مي خندند در سر کار خرابات کنند ايمان را يار مردان خدا باش که در کشتي نوح هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را برو از خانه گردون به در و نان مطلب کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را هر که را خوابگه آخر مشتي خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشي ايوان را ماه کنعاني من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کني زندان را حافظا مي خور و رندي کن و خوش باش ولي دام تزوير مکن چون دگران قرآن را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
ساقيا برخيز و درده جام را خاک بر سر کن غم ايام را ساغر مي بر کفم نه تا ز بر برکشم اين دلق ازرق فام را گر چه بدناميست نزد عاقلان ما نمي خواهيم ننگ و نام را باده درده چند از اين باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سينه نالان من سوخت اين افسردگان خام را محرم راز دل شيداي خود کس نمي بينم ز خاص و عام را با دلارامي مرا خاطر خوش است کز دلم يک باره برد آرام را ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر که ديد آن سرو سيم اندام را صبر کن حافظ به سختي روز و شب عاقبت روزي بيابي کام را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
صوفي بيا که آينه صافيست جام راتا بنگري صفاي مي لعل فام راراز درون پرده ز رندان مست پرسکاين حال نيست زاهد عالي مقام راعنقا شکار کس نشود دام بازچينکان جا هميشه باد به دست است دام رادر بزم دور يک دو قدح درکش و برويعني طمع مدار وصال دوام رااي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيشپيرانه سر مکن هنري ننگ و نام رادر عيش نقد کوش که چون آبخور نماندآدم بهشت روضه دارالسلام راما را بر آستان تو بس حق خدمت استاي خواجه بازبين به ترحم غلام راحافظ مريد جام مي است اي صبا برووز بنده بندگي برسان شيخ جام را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را که به شکر پادشاهي ز نظر مران گدا را ز رقيب ديوسيرت به خداي خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را مژه سياهت ار کرد به خون ما اشارت ز فريب او بينديش و غلط مکن نگارا دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي تو از اين چه سود داري که نمي کني مدارا همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي به پيام آشنايان بنوازد آشنا را چه قيامت است جانا که به عاشقان نمودي دل و جان فداي رويت بنما عذار ما را به خدا که جرعه اي ده تو به حافظ سحرخيز که دعاي صبحگاهي اثري کند شما را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
صفحه‌ی یوتوب آقای اسدیدل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتي شکستگانيم اي باد شرطه برخيز باشد که بازبينيم ديدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا اي صاحب کرامت شکرانه سلامت روزي تفقدي کن درويش بي نوا را آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند گر تو نمي پسندي تغيير کن قضا را آن تلخ وش که صوفي ام الخبائثش خواند اشهي لنا و احلي من قبله العذارا هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا آيينه سکندر جام مي است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند ساقي بده بشارت رندان پارسا را حافظ به خود نپوشيد اين خرقه مي آلود اي شيخ پاکدامن معذور دار ما را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بيابان تو داده اي ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تفقدي نکند طوطي شکرخا را غرور حسنت اجازت مگر نداد اي گل که پرسشي نکني عندليب شيدا را به خلق و لطف توان کرد صيد اهل نظر به بند و دام نگيرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست سهي قدان سيه چشم ماه سيما را چو با حبيب نشيني و باده پيمايي به ياد دار محبان بادپيما را جز اين قدر نتوان گفت در جمال تو عيب که وضع مهر و وفا نيست روي زيبا را در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ سرود زهره به رقص آورد مسيحا را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغني است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را اگر دشنام فرمايي و گر نفرين دعا گويم جواب تلخ مي زيبد لب لعل شکرخا را نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند جوانان سعادتمند پند پير دانا را حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
loading
Comments (41037)

GoodFeeling! (Sophia)

راستی اسمِ آهنگِ اسپانیایی رو بگم؟ :) ‌ ‌‌Caballera De Mi Amor‌ ‌از آلبومِ جاده‌های فلامنکوی رنو(رنود) گارسیا...😍 ‌ خیلی خوشم اومد. فلامنکو، از سبک‌های موردِ علاقه‌ی منه. آثارِ پاکو دِ لوسیا و ویسنته امیگو رو هم خیلی دوست دارم...ویسنته یک آلبوم داره که سبکِ تلفیقی کار کرده. تلفیقِ دو سبکِ موردِ علاقه‌ی من(بجز کلاسیک و سنتی)‌ تلفیقِ فلامنکوی اسپانیایی و سلتیک... من اسمشو گذاشتم سبکِ اسپالتیک :) یادمه یک مقاله هم درباره‌اش نوشته بودم.خلاصه اینم از اسمِ آهنگ، برید دانلود کنید،بشنویدو لذت ببرید😊

Apr 28th
Reply

Sasa Zaza

خوندنتون خیلی قشنگ بود فقط میکروفون فکر کنم بیشتر نزدیک به گیتار بود ولی ممنون که برامون خوندید🙏

Apr 28th
Reply

رها آبی

خیلی ممنون، من تازه با رواق آشنا شدم، از طریق شاگردام

Apr 28th
Reply

Sasa Zaza

سخت نگیر بگو رد شو 😉

Apr 28th
Reply

Fayaze Rabanimehr

ما را ز پرده ی تو دل از پرده شد به در بردار پرده ای ز پس پرده پرده در

Apr 28th
Reply

Asy

منظور از اون قطرات ، جبری که همیشه مطرح بوده هست؟

Apr 28th
Reply

زروان

راستش دیروز دلم بدجوری شکسته بود و امروز درست زمانی که خندیدید در حالی که هنوز قطرات اشک توی صورتم بود قاه قاه خندیدم..امیدوارم همیشه شاد باشید و از ته دل بخندید..خنده اون خیلی مسریه..حالم خیلی بهتر شد🙏🙏

Apr 28th
Reply

زروان

یاد ذوقم زمان برگی افتادم وقتی از ریختن روغن و بنزین ماشینا توی بارون روی آسفالت نقش های رنگین کمونی مختلف ایجاد می شد و تجربه هر کدوم برام چیز دیگری بود..یادم افتاد الان سالهاست براشون ذوق نکردم..اصلا نمی دونم هستن یا نیستن..حس می کردم رنگین کمون اومده روی زمین تا من بتونم ببینمش

Apr 28th
Reply (1)

زروان

داشتم فکر می کردم شاید مرغوبیت شرابتون واسه همونه که اسمش یادتون رفت..چقدر تو زندگیمون آدم‌هایی هستن که خاطره های قشنگمون رو اونا ساختن اما اسمشونم توی دوره ای از یاد بردیم..شاید وقتی یادمون اومد که دیگه بینمون نیستن..چقدر برای کسانی با تمام قلبمون باعث مرغوبیت زندگیشون شدیم و حالا اسممون هم یادشون نیست(یا شایدم من دارچین رو زیادی دوست دارم)

Apr 28th
Reply

Zhivar

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب، بنال، هان... که از این پرده، کار ما به نواست 💙🌊

Apr 28th
Reply

فر عدل

حالا گاهی هم .. اگه دوست داشتی .. بدون صدای طبیعت ضبط کن

Apr 28th
Reply

فر عدل

رنجبر جان صدای طبیعت ... رو ارتباط نمیگیرم خالص و واقعی نیست .. سکوت زیرصدات خیلی دلنشین تر بود چون حس میکردم واقعیتته .. و همون ۱۰ هرشب ، تو اون خونه‌ی خراباتی کافه‌ای .. درحال صحبت با مایی اوففففف .. خیلی مینشست ب حال و دل

Apr 28th
Reply

bahare samadi

واای ممنون فرزان عزیز

Apr 28th
Reply

PariSa

فرزان جان اونجا که گفتی جان من (با اون حالت خصومتش) یاد کفار کست باکس افتادم 😂 رواحیا میدونن چی میگم 😉

Apr 28th
Reply

PariSa

قابل توجه منتقد ها (ملامت گو ها): سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست اشتباه شما اینه که دل نمیدید و این حرفها رو نمیفهمید اگه شما حرفهای فرزان رو نفهمیدی دلیل نمیشه خطا باشه

Apr 28th
Reply (2)

Sara

ممنون برای شب زیبایی که برامون ساختید خیلی عالی بود🙏

Apr 28th
Reply

Zeynab Vallaei

چقد کیف داد.. ممنونم ازتون

Apr 27th
Reply

niloofar kianmehr

❤️دارم عاشقت می شم

Apr 27th
Reply (1)

saba🦋

آینده با سیستم بسته با زبان جبر صحبت میکند(جبر ریاضی، جبر ترمودینامیکی...) اما سیستم باز خود در خلق آینده سهیم است بنا به تعریف واژه «هستی» چون به «هر آنچه که هست» میگوییم هستی، پس چیزی جز نیستی در بیرون سیستم نمانده. پس عالم هستی را می توان سیستم بسته دانست. بنا بر این شکل آینده اون قطره آب (و کلا هر شاخص دیگه ای ازون) قابل پیش بینیه

Apr 27th
Reply (2)

Negin khoshdaman

یه دو سه بار زدم اون تیکه‌ش برگرده عقب، چه روح‌نواز خوندین.

Apr 27th
Reply
Download from Google Play
Download from App Store