mahtab-shabtab /مهتاب و شب تاب

مجموعه کتاب های الکترونیک مهتاب وکرم شب تاب در سایت زیر دانلود کنید mahtab-shabtab.com انتشارات غفاری موفق https://castbox.fm/ch/3528242

برها

بره هاآهو خانه ي خرابش را نشان داد و گفت: من خانه ام را دوست داشتم. به زحمت آن را ساختم.حالا با بچه هايم، کجا بروم؟ کفتار بزرگ خيلي زورگو است. او به من بدي کرده.کرم شب تاب کنجکاو و شگفت زده پرسيد: چرا کفتار بزرگ خانه ات را خراب کرد؟

09-12
06:30

برف

برفمهتاب و کرم شبتاب در برف و بوران شديد، پيش لاکپشت پير رفتند و ماجرا را تعريف کردند. لاکپشت پير به آرامي گردنش را از لاک خود بيرون آورد و گفت:«من چند روزي است، که به خطر سقوط بهمن فکر ميکنم. بايد راهحل سختي انتخاب کنيم و بهجز آن چارهي ديگري نداريم.»

09-12
10:07

ماهی کوچولو

ماهی کوچولوکرم شبتاب با کنجکاوي پرسيد:«چه اتفاقي افتاده؟ سنجاقک از چي ناراحته؟» لاکپشت پير گفت: «سنجاقک کوچولو داخل سوراخي کوچک گير افتاده. انتهاي سوراخ تاريک، مشخص نيست و خطرناک است. هيچکدام از حيوانات نميتوانند؛ کاري انجام بدهند و سنجاقک کوچولو را نجات دهند.»

09-12
08:21

فلفل

فلفلغول بزرگ هر جا ميرسد، ميگويد: “من از همه قويترم.” و کارهاي عجيب و غريبي انجام ميدهد. مثلاً سنگهاي بزرگ را جابجا ميکند و درختان را روي دستهايش بلند ميکند.غول بزرگ بعد ازايننمايشها ميگويد: “چه کسي از من قويتره، تا منو شکست بده؟ اگر هر چي که دارين، براي من نيارين، جنگلُ نابود ميکنم.” غول بزرگ حيوانات را ميترساند و براي جنگ و دعوا به جاهاي مختلف ميرود.»مهتاب لبخندي زد و گفت: «کرم شبتاب عزيز! ناراحت نباش! بهجاي اينکه از غول بزرگ بترسيد و از زور و قدرت زياد او وحشت کنيد، بايد دشمن را خوب بشناسيد، تا بتوانيد او را شکست بدهيد.»

09-11
11:48

بشقاب پرنده

بشقاب پرنده

09-09
15:12

رنگ ها

رنگ هاکرم شب تاب پرسيد: «چرا خفاش شاه از نور بدش مي آيد؟» طوطي پاسخ داد: «خفاش شاه مي گويد، تاريکي باعث صلح و آرامش مي شود، چون در تاريكى تفاوت ها ديده نمي شود.او مي گويد، در تاريکي همه مثل هم هستند و اگر نور باشد، تفاوت ها پيدا مي شود و در آن صورت، اختلاف ها و دعواها شروع مي شود.»کرم شب تاب شگفت زده گفت: «تاريکي بد است. روشنايي خوب است. روشنايي همه چيز را آشکار مي کند. تاريکي همه چيز را پنهان مي کند.»

09-10
17:38

سر سره بازی

سرسره بازیخفاش سياه گفت: «چند لحظه صبر كن» و چند بار فرياد زد: «کلاغ! کلاغ!» کلاغ نزد خفاش سياه آمد.خفاش سياه به کلاغ گفت: «براي ما قالب صابوني بياور.»مدتى بعد، كلاغ صابون را با منقارش، به خرگوش داد.خفاش سياه به خرگوش گفت:«قبل از مسابقه، صابون را به كف كفش‌هايت بزن، تاآنها ليز و لغزنده شوند، با اين كلك سرعت تو در مسابقه بيشتر ازكرم ‌شب‌تاب مى‌شود و او را شكست مى‌دهى.» خفاش سياه بال‌هاي سياهش را بازتر کرد و بلند‌بلند خنديد.

09-08
17:33

تمساح

تمساحکرم شب‌تاب شگفت زده تمساح وحشي را نگاه مي کرد. او خيلي ترسيده بود و تصميم گرفت، سريع از آنجا دور شود و شتابان، از کنار رودخانه، به بالاي تپه ي جنگلي رفتکرم شب‌تاب نفس نفس زنان، سه بار فرياد زد:........................«تاب‌تاب مهتاب شب‌تاب»مهتاب خيلي زود ظاهر شد و پرسيد:«اتفاقي افتاده؟ چرا رنگت پريده؟» کرم شب‌تاب با نگراني، ماجرا را تعريف کرد و گفت: «تمساح وحشي دارد جنگل را نابود مي‌کند. مهتاب عزيز! خواهش مي کنم براي نجات حيوانات و درختان، کاري انجام بده.»

09-07
15:32

آبشار

آبشاربچه های خوب و نازنین مهتاب و کرم شبتاب دوستانی بسیار صمیمی بودند. یک روز آفتابی، در هوایِ دلپذیرِ جنگل،کرم شب تاب، کنار آبشارِ بزرگ، قدم می زد و از تماشای آبشار لذت می برد. آب به سرعت از بالای صخره به پایین می ریخت. صدایِ ریزشِ آب در حوضچه ی پایین آبشار،بسیار شنیدنی بود.http://mahtab-shabtab.com

09-06
16:28

صندلی چرخ دار

صندلی چرخ داربچه‌های خوب و نازنین‌! مهتاب و کرم شب‌تاب دوستانی بسیار صمیمی بودند‌.تابستان گرمی بود‌. قرار بود‌؛ اولین دوره‌ی مسابقات تپه‌پیمایی، بین آهو‌ها، برگزار شود‌. کرم شب‌تاب و حیوانات، با شور و هیجان، کارهای مسابقه را انجام می‌دادند. غروب بود وبعد از روزی گرم‌‌، کرم شب‌تاب به‌طرف خانه‌اش می‌رفت‌؛ او آهوخانم معلول را روی صندلی چرخدارش دید؛ که ورزش می‌کرد‌.

09-04
24:42

درخت

درختبچه‌هاى خوب و نازنين‌! مهتاب و كرم‌ شب‌تاب دوستانی بسيار صميمى بودند‌‌.بزرگ‌ترين جشن جنگل‌‌، جشن روز شكرگزارى بود‌‌. حيوانات براى تشكر از خداوند‌‌، اين روز را جشن مى‌گرفتند‌‌.كرم‌ شب‌تاب‌ تصمیم گرفت‌، مهتاب و ستاره‌ها را به جشن شكرگزارى دعوت كند‌. مهتاب و ستاره‌ها با خوشحالى دعوت او را قبول كردند‌‌....

09-04
08:22

آهو بچه

آهو بچهبچه‌هاى خوب و نازنينمهتاب و كرم شب‌تاب دوستانی بسيار صميمى بودند.يك روز كرم شب‌تاب از مهتاب پرسيد: "آيا بايد در همه‌ی كارها، به حيوانات كمك كنيم؟"مهتاب گفت: "بايد در كارهاى خوب، به حیوانات كمك كنيم. بعضى از حيوانات، بقيه را اذيت مى‌كنند؛ و ما نبايد در کارهای بد به آن‌ها کمک كنيم."كرم شب‌تاب گفت:"جانمى‌جان! خيالم راحت شد."مهتاب گفت: " اتفاقى افتاده؟"كرم شب‌تاب گفت: " بعداً تعريف مى‌كنم."...

09-03
17:01

تاب تاب مهتاب شب تاب

تاب تاب مهتاب شب تاببچه هاى خوب و نازنين مهتاب و كرم شب تاب دوستانى بسيار صميمى بودند. يك روز، وقتى مهتاب به كرم شب تاب سلام كرد؛كرم شب تاب با ناراحتى جوابش را داد.مهتاب با خود گفت:چرا كرم شب تاب ناراحت است؟به او نزديك شد و دوستانه گفت:دوست عزيز چرا ناراحت هستى؟كرم شب تاب پاسخ داد: من از اين وضع خسته شده اممی خواهم مثل تو باشم.

09-02
07:13

سیاره ها

سیاره هامهتاب و کرم شب تاب دوستانی صمیمی بودند، یکدیگر را خیلی دوست داشتند. یک روز کرم شب تاب به مهتاب گفت: مهتاب عزیز ممکنه منو به گردش ببری؟مهتاب نگاهی به او کرد و گفت : اتفاقی افتاده؟ ازچیزی ناراحت هستی؟ کرم شب تاب گفت : اتفاقی نیفتاده ، دوست دارم به گردش بروم.....http://mahtab-shabtab.com

09-01
05:17

فکر بکر

تحلیل کتاب فکربکر

02-27
09:22

نجات نهنگ ها

داستان نجات نهنگ ها

04-26
11:59

دوستی

داستان دوستی

04-26
07:50

مرغ همسایه غازه

مرغ همسایه غازه

11-24
12:47

راه راه راه

راه راه راه

11-24
11:03

سد یخی

داستان سد یخی

11-18
11:14

Maryam Askari

داستان هاتون خیلی قشنگه و صداتون خیلی دل نشیننه فقط کاشکی بدون اهنگ متن اجرا شون میکردید اهنگ ها بلند و ناسازگار با محتوا هستند بامید موفقیت روز افزون شما

10-19 Reply

Recommend Channels