پادکست آناتومی جهان در داستان
Subscribed: 131Played: 935
Subscribe
© 2024 podcast anatomy jahan dar dastan Podcast All Rights Reserved / hosted by podkadeh.com
Description
پادکست آناتومی جهان در داستان
دنیا از کتابای دوران کودکی چیز زیادی یادم نمیاد. فقط میدونم کانون میرفتیم از وقتی خوندن و نوشتن بلد نبودیم. بعدها یه کتاب قصه به دستم رسید نمیدونم از کجا که یه سیب خیلی بزرگ روی جلدش بود. اون کتاب و تصویرش رو خوب یادمه اما قصهش رو نه. برام جالبه هنوزم که چرا این تصویر فراموش نمیشه. کانون بیشتر از هر کاری محل بازی بود مثل باشگاه، مسجد مثل مدرسه مثل خوابگاه و دانشگاه و هر جایی که میشد اجتماع کرد یا اشتباه کرد. روانشناسا معتقدن اگر آدم درستحسابی کودکی نکرده باشه بزرگسالی رو هم ترجیح میده به کودکی بگذرونه. اما آدم بزرگ میشه و مشکلاتش هر روز سطحیتر و سطحیتر میشن یا تازه درمییابه که مشکلاتش خیلی سطحیتر از ناله و شکایتهاشه. دنیا کوچک و کوچکتر میشه و همین طوری موجودیتت تبدیل میشه به ذرهای درون ذرهای دیگه. اون سیبه سبز بود و خیلی بزرگتر از پسربچهای که کنارش ایستاده بود. پسربچه چطوری میتونست به اون سیب بزرگ گاز بزنه! شاید اصلا قصه سر همین گاز زدن و مصیبتهای یه سیب بزرگ بود. باید سیب رو قطعهقطعه میکرد یا میترکوندش باید کوچکتر از خودش میشد، قد و اندازهی دست و دهنش.
ما هی بزرگتر میشیم و یاد میگیریم این دنیا رو قطعهقطعه کنیم. شایدم هیچ وقت بزرگ نمیشیم و فقط بهتر یاد میگیریم چطوری میشه از دنیا یه تکه جدا کرد و با همهی زوائدش خورد.ما نمیتونیم بخشی از خودمون رو جدا کنیم و بریزیم دور. تمام مراحل زندگی جایی در ماست و حتی تمام مراحل بزرگسالی و مرگ. کسی چه میدونه شاید ما زمانهایی مرگمون رو هم تجربه میکنیم یا کردیم. چرا فکر میکنیم زمان تحت اختیار ماست جایی که حتی میل و بدن و انگشت کوچک پامون خیلی وقتا تحت اختیارمون نیست؟
دنیا از کتابای دوران کودکی چیز زیادی یادم نمیاد. فقط میدونم کانون میرفتیم از وقتی خوندن و نوشتن بلد نبودیم. بعدها یه کتاب قصه به دستم رسید نمیدونم از کجا که یه سیب خیلی بزرگ روی جلدش بود. اون کتاب و تصویرش رو خوب یادمه اما قصهش رو نه. برام جالبه هنوزم که چرا این تصویر فراموش نمیشه. کانون بیشتر از هر کاری محل بازی بود مثل باشگاه، مسجد مثل مدرسه مثل خوابگاه و دانشگاه و هر جایی که میشد اجتماع کرد یا اشتباه کرد. روانشناسا معتقدن اگر آدم درستحسابی کودکی نکرده باشه بزرگسالی رو هم ترجیح میده به کودکی بگذرونه. اما آدم بزرگ میشه و مشکلاتش هر روز سطحیتر و سطحیتر میشن یا تازه درمییابه که مشکلاتش خیلی سطحیتر از ناله و شکایتهاشه. دنیا کوچک و کوچکتر میشه و همین طوری موجودیتت تبدیل میشه به ذرهای درون ذرهای دیگه. اون سیبه سبز بود و خیلی بزرگتر از پسربچهای که کنارش ایستاده بود. پسربچه چطوری میتونست به اون سیب بزرگ گاز بزنه! شاید اصلا قصه سر همین گاز زدن و مصیبتهای یه سیب بزرگ بود. باید سیب رو قطعهقطعه میکرد یا میترکوندش باید کوچکتر از خودش میشد، قد و اندازهی دست و دهنش.
ما هی بزرگتر میشیم و یاد میگیریم این دنیا رو قطعهقطعه کنیم. شایدم هیچ وقت بزرگ نمیشیم و فقط بهتر یاد میگیریم چطوری میشه از دنیا یه تکه جدا کرد و با همهی زوائدش خورد.ما نمیتونیم بخشی از خودمون رو جدا کنیم و بریزیم دور. تمام مراحل زندگی جایی در ماست و حتی تمام مراحل بزرگسالی و مرگ. کسی چه میدونه شاید ما زمانهایی مرگمون رو هم تجربه میکنیم یا کردیم. چرا فکر میکنیم زمان تحت اختیار ماست جایی که حتی میل و بدن و انگشت کوچک پامون خیلی وقتا تحت اختیارمون نیست؟
15 Episodes
Reverse
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
خیلی خوب بود 👏👏👏👏 منتظر اپیزودهای بعدی هستم.
درود بر شما و ممنون بابت زحماتتون...داستانهای عالی و کتاب خوان حرفه ای 🙏🏼🌺♥️
چقدر این صدا شبیه صدای دوست شاعرم ایوب بختیاری است...
باید حتما بخونمش
آزادی🕊️
💐خیلی عالی بود. دست مریزاد.
پاینده باشید و پرتوان👌
چه داستانهای خوبی معرفی میکنید. وسوسه میشه آدم بخونه. ممنون.👌
■ پادکست آناتومی جهان در داستان ■ اپیزود چهارم ■ عشق در تبعید قصه سرخوردگی بشر ●● در اپیزود چهارم به بررسی و تحلیل رمان《عشق در تبعید》از《بهاء طاهر》میپردازیم. ■ لینک کانال تلگرام ■ @anatomijahan ●● خاطره نوشتن و از خاطرهها گفتن بیش و پیش از هر چیز بازی با حافظهست. بعد از چند روز یا یه مدت که صدام رو وسط یه گفتگوی ضبط شده میشنوم حیرتزده میشم؛ انگار دیالوگها جابهجا شدند. حرفی که فکر میکردم اول مکالمه زدم سر جاش نیست. تقریبا هیچی اونجایی که یادآوری و تکرار میکردم نیست. انگار زمانها جابهجا شدند. گفتوگوها تغییر کردند و حافظه ترکیببندی دیگهای ساخته. بهخاطر همین بعد در واقعیت هم حرفها جابهجا میشن. این طوری میشه که گاهی اوقات انگار حرفهامون ثبات نداره. دنبال این جابهجاییها زیاد میگردم. بخش زیادی حاصل جداسازی ذهنی صدا و دیالوگ از فضاست. نمیدونم علم در موردش چیزی گفته یا نه که حتما گفته اما دقیق شدن بهش جالبه برام. همینم میشه که معنای اخلاقیات تو دنیای من داره تهی میشه. خیلی وقتا رفتاری که به نظر دودوزهبازی میاد فقط بازی ذهن ماست. هرچند وقتی میشه چنین برداشتی کرد که در کل
ادامه بدین خیلی قشنگ بود این دوتا🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🌱☮️
قسمت ترومن کاپوتی رو دوست داشتم. پرتوان باشید❤️