Discoverچشم‌انداز روز
چشم‌انداز روز
Claim Ownership

چشم‌انداز روز

Author: ار.اف.ای / RFI

Subscribed: 55Played: 2,954
Share

Description

چشم انداز روز به اندیشه در بارۀ رویدادهای گوناگون ایران، افغانستان و دیگر کشورهای جهان می‌پردازد. در این برنامه همراه با بازیگران و کارشناسان امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دریچه‌ای به وقایع روز می‌گشائیم و برای درک ژرف تر آنها تلاش می‌کنیم. کوشش ما در این گفتگوها آنست که از اسباب‌، انگیزه‌ها و تا آنجا که میسر است نتایج احتمالی پدیده‌ها و رویدادها پرده برداریم و پیوندها و گسستگی‌های میان آنها را آشکار کنیم.
305 Episodes
Reverse
منشه امیر : "من شخصاً هنوز بوی جنگ به مشامم می‌رسد. از چشم‌انداز کوتاه‌مدت نمی‌توان سخن قطعی گفت، اما در بلندمدت یقین دارم که جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید. حتی پیش از جنگ دوازده‌روزه نیز این حکومت در تمامی زمینه‌ها به بن‌بست رسیده و فلج شده بود. جنگ اخیر ضربه‌ای هولناک به آن زد؛ به‌ویژه به سپاه پاسداران، که متحمل خسارات سنگینی شد. بسیاری از نهادهای سرکوبگر نیز متحمل آسیب‌های جدّی شدند. این شرایط، مردم را به کنش‌گری  تشویق می‌کند و ممکن است ابتکار عمل را از دل خیابان به دست آنان بسپارد". از خلال سخنان مقامات جمهوری اسلامی و رئیس‌جمهوری ایالات متحد آمریکا می‌توان چنین دریافت که فعلاً از گفتگویی میان نمایندگان تهران و واشنگتن خبری نیست؛ و دست‌کم از نگاه رئیس‌جمهوری آمریکا، چنین مذاکره‌ای دیگر آن اهمیت و فوریت پیشین را ندارد. اما آیا این به آن معناست که اسرائیل و آمریکا به اهداف نظامی خود دست یافته‌اند و دیگر گفتگو با تهران موضوعیتی ندارد؟ منشه امیر، روزنامه‌نگار باسابقه و تحلیل‌گر مسائل ایران و خاورمیانه، در پاسخ به این پرسش و چند پرسش دیگر چنین می‌گوید: «نه، مذاکره با حکومت ایران منتفی نشده. ولی اذعان می‌کنم که تأسیسات اتمی ایران ضربات سختی دیده و به‌طور جدّی فلج شده‌اند. با این حال، هنوز روشن نیست که این تأسیسات تا کی فلج خواهند ماند. رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، گفته است جمهوری اسلامی ظرف یکی دو ماه آینده می‌تواند فعالیت‌های هسته‌ای خود را از سر بگیرد. بنابراین، گفتگو با تهران همچنان ضرورت دارد. حکومت ایران باید وادار شود که به‌صورت کتبی تعهد دهد دست از تلاش‌های هسته‌ای بردارد؛ وگرنه این اجازه را به اسرائیل، آمریکا و متحدان اروپایی‌شان می‌دهد که یا دوباره دست به حمله بزنند، یا «مکانیسم ماشه» را به اجرا گذارند و تحریم‌های سازمان ملل را بازگردانند. در نتیجه، مذاکرات همچنان حیاتی‌اند؛ اما انتظار رئیس‌جمهوری آمریکا این است که رژیم جمهوری اسلامی تمام و کمال شروط ایالات متحد آمریکا را بپذیرد. با این همه، احتمال رسیدن به توافق در چنین مذاکره‌ای بسیار اندک است. من شخصاً هنوز بوی جنگ به مشامم می‌رسد. پیروزی نظامی اسرائیل بر جمهوری اسلامی درخشان و در نوع خود بی‌سابقه بود—اگرچه اینجا فرصت شرح و بسط آن نیست. اما نباید از نظر دور داشت که اسرائیل به تمام اهداف نظامی‌اش در حمله به تأسیسات اتمی و زیرساخت‌های نظامی ایران نرسید. برای تحقق کامل این اهداف، دست‌کم دو یا سه روز دیگر عملیات لازم بود، که متأسفانه آقای ترامپ اجازه‌اش را نداد. قرار است دوشنبه آینده آقای نتانیاهو برای چهارمین بار به کاخ سفید برود و با آقای ترامپ دیدار کند. بی‌گمان در این دیدار، مسئلۀ ایران و این‌که «چه باید کرد؟» محور گفتگوها خواهد بود. چه بسا در این جلسه تصمیم‌هایی اتخاذ شود که پیامدهای آن در هفته‌های آینده رخ بنمایند. از دولت نفتالی بنت تا یائیر لاپید، و اکنون در دولت بنیامین نتانیاهو، در میان نخبگان اسرائیل این تصور قوت گرفته که سر مار را باید در تهران کوبید؛ و اگر چنین شود، فتنه‌گری در غزه و یمن و دیگر جاها نیز پایان می‌یابد. اما هنوز روشن نیست که مقصود از «کوبیدن سر مار» کشتن شخص خامنه‌ای است یا براندازی کلیت رژیم ایران. تا امروز، هیچ‌یک از مقامات اسرائیلی، از جمله بنیامین نتانیاهو، نگفته‌اند که هدف‌شان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است. با این حال، در آغاز جنگ دوازده‌روزه، نخست‌وزیر اسرائیل گفته بود حمله‌ها مسیر را برای تغییر رژیم به دست خود ایرانیان هموار می‌سازد. به بیان دیگر، براندازی جمهوری اسلامی یا حذف فیزیکی رهبر آن هرگز به‌عنوان هدف علنی در دستور کار دولت اسرائیل یا آمریکا قرار نداشته است. با این همه، زمانی که رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شود، امید این است که مردم ایران حکومتی را برپا دارند که خدمت‌گزار ملت باشد، با همسایگان بر مدار صلح و دوستی حرکت کند، و فرد یا گروهی جبار جایگزین مستبدان فعلی نشود. در هر حال، اسرائیل نه می‌خواهد و نه حق دارد در شکل و محتوای حکومت آیندۀ ایران دخالتی داشته باشد؛ ایالات متحد آمریکا نیز همین‌طور. تعیین نوع حکومت آینده، حقی است منحصراً متعلق به مردم ایران—و نخستین شرط تحقق دموکراسی در این کشور. من امیدوارم که پس از فروپاشی رژیم کنونی، در یک دوران گذار یک‌ساله، مردم ایران در فضایی آزاد و آگاهانه، پس از آشنایی با آرای گروه‌های سیاسی گوناگون، درباره نظام آیندۀ کشورشان به شکلی دموکراتیک تصمیم بگیرند. از چشم‌انداز کوتاه‌مدت نمی‌توان سخن قطعی گفت، اما در بلندمدت یقین دارم که جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید. حتی پیش از جنگ دوازده‌روزه نیز این حکومت در تمامی زمینه‌ها به بن‌بست رسیده و فلج شده بود. اگر آن جنگ هم رخ نمی‌داد، دیر یا زود نظام فرو می‌ریخت. اما جنگ اخیر ضربه‌ای هولناک به آن زد؛ به‌ویژه به سپاه پاسداران، که متحمل خسارات سنگینی شد. بسیاری از نهادهای سرکوبگر نیز متحمل آسیب‌های جدّی شدند. این شرایط، مردم را به کنش‌گری  تشویق می‌کند و ممکن است ابتکار عمل را از دل خیابان به دست آنان بسپارد".
رامین احمدی : در ماه‌های پیش رو ظهور یک نیروی جدید نظامی در ایران نامحتمل نیست و با ظهور این نیرو آخرین پایۀ نظام ولایت فقیه از بین خواهد رفت. این نیروی جدید تلاش خواهد کرد در ائتلاف با باقی ماندۀ نیروهای اصلاح طلب با کمترین خونریزی از صحنۀ سیاسی قدرت ناپدید شود.اینان هدف شان جان سالم بدر بردن از بحران جاری و بحران‌های سخت تر پیش رو است و می دانند که این با وجود نظام ولایت فقیه دیگر ممکن نیست. به همین خاطر در ماه‌های پیش رو تصفیه‌های خونینی در درون سپاه پاسداران رخ خواهد داد... در جنگی که از هفتم اکتبر 2023 در منطقه به راه افتاد، بی اغراق جنگ دوازده روزه میان اسرائیل و ایران روزهایی بوده‌اند که چهرۀ خاورمیانه و ایران را برای دوره‌ای طولانی تغییر خواهند داد. اما، مختصات مهم این تغییر در مورد ایران و رژیم جمهوری اسلامی ایران کدام‌ها خواهند بود؟ در پاسخ به این پرسش دکتر رامین احمدی از جمله گفته است؟   "واقعیت امر این است که رهبران جمهوری اسلامی یک چنین جنگی را با اسرائیل نمی‌خواستند و انتظار آن را هم نداشتند. جمهوری اسلامی ایران همواره راهبرد نظامی خود را در قبال آمریکا و اسرائیل در چارچوب جنگ نامتقارن تعریف کرده بود و نظریه‌پرداز این جنگ در بین فرماندهان سپاه پاسداران که هنوز هم زنده است، سردار عزیز جعفری است که کتابی نیز در این زمینه نوشته است. در واقع، نه فقط رهبران ایران، بلکه خود سپاه پاسداران هرگز خواستار چنین رویارویی مستقیمی با اسرائیل نبود، زیرا، توان و توازن قوا را به سود خود در چنین رویارویی نمی دیدند. آنان همواره راغب بودند که جنگ غیرمستقیم و محدود خود را در خارج از مرزهای ایران از طریق نیروهای نیابتی شان علیه اسرائیل یا منافع آمریکا دنبال کنند. به همین خاطر من بعید نمی دانم که جمهوری اسلامی از نو بخواهد به جنگ نامتقارن، یعنی به انجام عملیات تروریستی محدود از طریق آنچه از نیروهای نیابتی‌اش باقی مانده روی آورد... یادآوری می کنم که مهمترین خصوصیت جامعۀ ایران پس از پایان جنگ ایران و عراق صعود و قدرت‌گیری سپاه پاسداران بود در تمام عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره. در قیاس با این قدرت واقعی ولایت فقیه نوعی آرایش بوده است، زیرا، قدرت اصلی دست سپاه بود و سپاه پاسداران تنها و آخرین تکیه‌گاه نظام اسلامی تا همین دورۀ اخیر به شمار می رفت. اکنون اما، این پایه متحمل شکست‌، ریزش‌ها و حتا فروپاشی درونی شده است. در جریان خیزش "زن، زندگی، آزادی" حکومت اسلامی فقط با اتکاء به قدرت سرکوب سپاه و بسیج توانست دوام بیاورد و اکنون این تکیه‌گاه دچار شکاف‌های درونی سنگینی شده است. به بیان دیگر با فروپاشی سپاه، پایه‌های نظام ولایت فقیه فروپاشیده است. به همین خاطر وقوع سناریویی نظیر نظامیان آرژانتین پس از شکست فالکلند در ایران نامحتمل نیست. بسیاری از فرماندهان سپاه خانواده‌هایشان را از ایران خارج کرده‌اند که فکر نمی کنم به ایران بازگردند. در ماه‌های پیش رو ظهور یک نیروی جدید نظامی در ایران نامحتمل نیست و با ظهور این نیرو آخرین پایۀ نظام ولایت فقیه از بین خواهد رفت. این نیروی جدید تلاش خواهد کرد در ائتلاف با باقی ماندۀ نیروهای اصلاح طلب با کمترین خونریزی از صحنۀ سیاسی قدرت ناپدید شود. اتفاقاً این تمایل در بین فرماندهانی که از ادبیاتی تُند در این روزها استفاده می‌کنند قوّی‌تر است، اشخاصی نظیر محمدباقر قالیباف. این که او و اشخاصی نظیر او در درون سپاه در جنگ اخیر با اسرائیل کشته نشدند اصلاً تصادفی نیست. وظیفۀ آنان هدایت فرآیند واگذاری تدریجی قدرت با کمترین خونریزی و هزینه برای سپاه است. اینان هدف شان جان سالم بدر بردن از بحران جاری و بحران‌های سخت تر پیش رو است و می دانند که این با وجود نظام ولایت فقیه دیگر ممکن نیست. به همین خاطر در ماه‌های پیش رو تصفیه‌های خونینی در درون سپاه پاسداران رخ خواهد داد...
به گفتۀ حسین علیزاده "رژیم اسلامی ایران برای جبران خفت شکستی که در جنگ با اسرائیل متحمل شده قصد انتقام‌گیری از مردم را دارد.به گفتۀ او با دستگیری‌ها و اعدام‌های جاری، جمهوری اسلامی ایران با زبان بی زبانی وقوع اعتراض‌های جدید خیابانی را بسیار محتمل می دادند و برای پیشگیری از وقوع آنها از حالا به سرکوب و ارعاب و اعدام روی آورده است به ویژه اینکه با از هم پاشیده شدن پایه‌ها و ساختارهای قدرت در نتیجۀ جنگ با اسرائیل ای بسا میزان و شدت اعتراض‌های خیابانی آینده بمراتب گسترده‌تر از دفعات قبل باشند." در پی پذیرش آتش-بس با اسرائیل، حکومت ایران موج تازه‌ای از دستگیری‌ها و اعدام‌ها را در این کشور به بهانۀ جاسوسی برای اسرائیل یا همکاری با موساد از سرگرفته است. آیا هدف حکومت ایران همچون موارد مشابه گذشته احیاء اقتدار از دست رفتۀ خود با ایجاد فضای رعب و وحشت است؟ حسین علیزاده، کارشناس مسائل بین‌الملل، در پاسخ به این پرسش و پرسش‌های دیگر از جمله گفته است : "دستگیری‌های گستردۀ جاری در ایران و اعدام برخی از دستگیرشدگان به اتهام جاسوسی برای اسرائیل یا همکاری با موساد نوعی بازگشت به تنظیمات کارخانۀ [سرکوب] جمهوری اسلامی است. به گفتۀ او مشابه همین اقدام‌ها در پایان جنگ ایران و عراق و عمدتاً با اعدام هزاران زندانی سیاسی رُخ داد که در اصل نوعی انتقام از جانب جمهوری اسلامی به خاطر شکستی بود که در جنگ با عراق متحمل شده بود. به گفتۀ حسین علیزاده الان هم رژیم اسلامی برای جبران خفت شکستی که در جنگ با اسرائیل متحمل شده قصد انتقام‌گیری از مردم را دارد. علیزاده یادآوری می‌کند که پیش از وقوع جنگ اخیر میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران، علی خامنه‌ای وقوع جنگ را – هر گونه جنگی – کاملاً منتفی دانسته بود و در عوض با ادبیات خاص خود وقوع اعتراض‌های اجتماعی را بسیاری محتمل خوانده و تصریح کرده بود که البته پاسخ اعتراض‌های مردمی همچون گذشته سرکوب خواهد بود." حسین علیزاده در ادامه گفته است : "با دستگیری‌ها و اعدام‌های جاری جمهوری اسلامی ایران با زبان بی زبانی وقوع اعتراض‌های جدید خیابانی را بسیار محتمل می دادند و برای پیشگیری از وقوع آنها از حالا به سرکوب و ارعاب و اعدام روی آورده است، به ویژه اینکه با از هم پاشیده شدن پایه‌ها و ساختارهای قدرت در نتیجۀ جنگ با اسرائیل ای بسا میزان و شدت اعتراض‌های خیابانی آینده بمراتب گسترده‌تر از دفعات قبل باشند." حسین علیزاده در پایان گفته است : "در هر حال، تا جمهوری اسلامی هست متاسفانه در بر همین پاشنه می‌چرخد و از گرگ نمی‌توان انتظاری جز این  داشت."
مجید محمدی : "من خطر بی ثباتی در پی سقوط رژیم اسلامی ایران را جدّی نمی دانم. جمهوری اسلامی از این موضوع سوءاستفاده می کند تا از نو وقت بخرد و به مذاکرات ادامه بدهد و با ترساندن اروپایی‌ها از چنین خطری آنها را به همکاری با جمهوری اسلامی ایران ترغیب سازد. خود من مسیر کنونی جنگ را به سمت سقوط جمهوری اسلامی می بینم. با این حال، ساقط کردن جمهوری اسلامی به کمک حملات هوایی قدری دور از ذهن به نظر می رسد. برای تحقق این منظور دخالت یک عامل داخلی ضروری است : همراهی بخشی از حکومت یا آمدن مردم معترض به خیابان‌ها." بخش قابل توجه‌ای از افکار عمومی و رهبران اروپایی از وقوع خلاء قدرت در ایران و پی‌آمدهای آن در منطقه و جهان بیمناک هستند. خود مقامات ایران نیز در گفتگوهای خود با مقامات اروپایی به این نگرانی کم دامن نمی زنند و به همین مناسبت به کشورهای اروپایی هشدار می دهند که بی ثباتی و سقوط رژیم ایران موج بی سابقه‌ای از پناهجویان را به سمت اروپا گسیل خواهند داشت و ابعاد تازه‌ای به قاچاق مواد مخدر در خاک اروپا خواهند داد. اما، تا کجا این نگرانی جدّی یا واقعی است؟ مجید محمدی، پژوهشگر و کارشناس مسائل ایران، در پاسخ به این پرسش گفته است : "من خطر بی ثباتی در پی سقوط رژیم اسلامی ایران را جدّی نمی دانم. در خود بیت رهبری مرتضی رضایی از قاچاقچیان مواد مخدر است. بنابراین، چه در داخل حکومت، چه در درون جامعه و باندهایی که سپاه پاسداران با آنها همکاری دارد، قاچاق مواد مخدر دست‌کم به اروپا ادامه خواهد داشت. اگر بی ثباتی وجود داشته باشد این بیشتر ایران و مردم این کشور را تهدید می‌کند تا اروپا را. در ثانی اگر اروپایی‌ها حقیقتاً نگران بی ثباتی در ایران می‌بودند ٤‬٧ سال با نظام بی‌ثبات‌کنندۀ جمهوری اسلامی ایران مماشات نمی‌کردند. نمی گویم که این مماشات عامل بقاء رژیم ایران بوده است، اما، به بقاء آن کمک کرده است. باید تصریح کرد که از اهداف اولیۀ حملۀ اسرائیل سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران نبوده است. نوع حملات اسرائیل نیز گویای همین مطلب است. اهداف اسرائیل مقابله با برنامه‌های گسترش‌طلبی، اتمی و موشکی جمهوری اسلامی ایران بوده است. بنابراین، سرنگونی جمهوری اسلامی از اهداف اولیه اسرائیل به شمار نمی‌رود. اما، رفتار جمهوری اسلامی، یعنی هدف قرار دادن غیرنظامیان اسرائیلی در حملات موشکی خود، اسرائیل را به این سمت کشانده است. خود من هم مسیر جنگ را به سمت سقوط جمهوری اسلامی می بینم. با این حال، ساقط کردن جمهوری اسلامی به کمک حملات هوایی قدری دور از ذهن به نظر می رسد. برای تحقق این منظور دخالت یک عامل داخلی ضروری است. این عامل داخلی می‌تواند گروهی در داخل خود رژیم باشد که خواستار کنار گذاردن علی خامنه‌ای است و همزمان می‌خواهد هدایت آشوب زدۀ کشور را طی یک دورۀ انتقالی به دست بگیرد. این عامل در عین حال می‌تواند یک نیروی برآمده از جنبش های اجتماعی باشد که ادارۀ کشور را برای یک دورۀ انتقالی در هماهنگی با گرایش‌های سیاسی مختلف در خارج از کشور برعهده خواهد گرفت. بنابراین من سناریوی بی ثباتی در داخل کشور را در درازمدت سناریویی جدی نمی دانم. جمهوری اسلامی از این موضوع سوءاستفاده می کند تا از نو وقت بخرد و به مذاکرات ادامه بدهد و با ترساندن اروپایی‌ها از چنین خطری آنها را به همکاری با جمهوری اسلامی ایران ترغیب سازد. اسرائیل در یک موقعیت امنیتی ویژه است و اولویت‌های آن رفع تهدید حیاتی جمهوری اسلامی بوده است تا چاره‌جویی برای خلاء قدرت در ایران در صورت سرنگون شدن حکومت اسلامی در این کشور. اما، این امر در مورد ایالات متحد آمریکا صدق نمی‌کند. برای آمریکا مسئلۀ ثبات در منطقه امر مهمی است و قطعاً برای جلوگیری از وقوع خلاء قدرت ایالات متحد آمریکا از قبل گزینه‌ها و تدابیری اندیشیده است. کسانی که به گفتۀ دونالد ترامپ می خواهند برای مذاکره با او به کاخ سفید بروند در واقع همان‌ کسانی هستند که در داخل حکومت ایران مایلند پس از کنار رفتن خامنه‌ای به شکلی از اشکال زمام بخشی از امور را برای یک دورۀ موقت در دست بگیرند. این سناریو اما در صورتی قابل اجرا است که جنبش اجتماعی در ایران شکل نگیرد. در شب‌های گذشته اما ما شاهد نشانه‌های بارزی از شکل گیری تدریجی یک جنبش اجتماعی در ایران هستیم. با خارج شدن جامعه از شوک اولیه ناشی از بمباران‌های اسرائیل زمینه برای بروز اعتراض‌های خیابانی فراهم می شود. در بروز این اعتراض‌ها سیگنال‌هایی هم که اسرائیل مثلاً با بمباران پایگاه‌های بسیج و سپاه می فرستد می‌توانند در بروز اعتراض‌ها نقش تعیین‌کننده ایفاء کنند. بمباران پایگاه‌های بسیج یا یگان ویژه یا مثلاً زدن یکی از سران سه قوه خود به خود ربطی به از میان بردن برنامۀ اتمی ایران ندارند، اما، سیگنال‌هایی هستند که اسرائیل برای ترغیب اعتراض‌های خیابانی به متن جامعه، جامعۀ مدنی ایران می‌فرستد."
حسن هاشمیان : در صورتی که علی خامنه‌ای خود را تسلیم کند مخالفان نظام اسلامی باید خواستار برگزاری یک همه‌پرسی بر سر بود و نبود جمهوری اسلامی ایران بشوند. این کمترین حق ملت ایران است که باید رعایت شود. هدف علی خامنه‌ای و فرماندهان سپاه این است که با تسلیم کردن خود باقی بمانند. اما نباید چنین اجازه‌ای را به آنان داد. نباید گذاشت که تسلیم شدن رژیم به بقاء رژیم منجر شود. نخست وزیر اسرائیل صریحاً کشته شدن علی خامنه‌ای را راه‌حل جنگ کنونی اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران معرفی کرده است؟ آیا خامنه ای تسلیم خواهد شد و تسلیم شدن او چه پی آمدهایی دارد؟ حسن هاشمیان کارشناس مسائل خاورمیانه در پاسخ به این پرسش از جمله گفته است :     مسئول اول و آخر وضعی که کشورمان امروز گرفتارش شده علی خامنه‌ای و جمهوری اسلامی است. به نظر من اسرائیل هر وقت اراده بکند قادر است علی خامنه‌ای را از بین ببرد و این را عملیات آن طی روزهای اخیر در از بین بردن عالیترین فرماندهان نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به خوبی اثبات کرده است. اما، از بین بردن علی خامنه‌ای از سوی اسرائیل نیازمند چراغ سبز دولت آمریکا است. لحظات حاضر در واقع آخرین لحظات و فرصت علی خامنه‌ای و اطرافیان او برای تسلیم شدن است. علی خامنه‌ای و اطرافیانش از این پس یک گزینه دارند : تسلیم. در غیر این صورت سرنوشت تلخ امرا و فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در روزهای اخیر در انتظار آنان خواهد بود. رژیم اسلامی از این پس در مسیر بی بازگشت سقوط گام نهاده است، حال می‌خواهد از طریق تسلیم باشد یا از طریق کشته شدن علی خامنه‌ای و دیگر مقامات ایران توسط اسرائیل. در واقع، این روزها را باید روزهای پایانی جمهوری اسلامی تلقی کرد. برخلاف تصوری که از علی خامنه‌ای سیمای فردی لجوج، یک دنده و مقاوم ارایه می‌کند، من معتقدم که علی خامنه‌ای فردی است به غایت ترسو و هر وقت با فشاری سنگین روبرو شود به ویژه اگر این فشار بقاء او و رژیم اش و همچنین خانواده‌اش را نشانه بگیرد، وی راه تسلیم را برمی گزیند. بنابراین بعید نمی دانم که ظرف روزهای آینده شاهد نخستین نشانه‌های تسلیم از سوی خامنه‌ای و رژیم او باشیم. در غیر این صورت خامنه‌ای با سرنوشتی نظیر سرنوشت صدام حسین یا معمر قذافی روبرو خواهد شد، با این تفاوت که صدام حسین بمراتب شجاع‌تر از علی خامنه‌ای بود. رژیم صدام حسین در نهم آوریل 2003 ساقط شد، در حالی که خود صدام حسین در هشتم آوریل در خیابان‌های بغداد میان مردم قدم می زد. علی خامنه‌ای، اما، از همان نخستین لحظات حمله به مخفیگاه رفت و از آن لحظه دیگر کسی او را ندیده است. لحظات حاضر لحظات حساس و سرنوشت‌ساز است. در صورتی که علی خامنه‌ای خود را تسلیم کند مخالفان نظام اسلامی باید خواستار برگزاری یک همه‌پرسی بر سر بود و نبود جمهوری اسلامی ایران بشوند. این کمترین حق ملت ایران است که باید رعایت شود. هدف علی خامنه‌ای و فرماندهان سپاه این است که با تسلیم کردن خود باقی بمانند. اما نباید چنین اجازه‌ای را به آنان داد. نباید گذاشت که تسلیم شدن رژیم به بقاء رژیم منجر شود. اگر این رژیم تسلیم شود و بماند می‌خواهد دهان همه را از نو ببندد و  سرکوب و بگیر و ببند را بمراتب بدتر از گذشته از سر بگیرد به طوری که دیگر کسی حتا جرأت سئوال کردن نداشته باشد. این رژیم اگر بعد از تسلیم شدن بماند از نو و به طرز بی رحمانه‌ای به جان مردم خواهد افتاد. برای پرهیز از چنین سناریویی باید بر برگزاری یک همه پرسی بر سر بود و نبود جمهوری اسلامی از حالا تأکید کرد و از ایالات متحد آمریکا خواست که این حق اولیه مردم ایران را به رسمیت بشناسد.    
حسین علیزاده : این را در اینجا من برای ثبت در تاریخ می گویم. جمهوری اسلامی ایران دیگر از این پس مُرده است. این نکتۀ اول. نکتۀ دوم این است که ایران در دورۀ پساجمهوری اسلامی به دلیل موقعیت راهبردی اش به لحاظ اهمیت‌ "ژئوپُلیتیک"، "ژئوانرژیک" آن در یکپارچگی امروزش از سوی قدرت‌های جهانی به ویژه آمریکا به عنوان اهرم فشار بر پکن حفظ خواهد شد. خلاصه این که ما نه فقط در دورۀ پساجمهوری اسلامی، بلکه نیز در دورۀ تشکیل یک اتحاد سه گانه میان ایران، آمریکا و اسرائیل به سر می بریم. آیا جنگ اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران وارد یک دورۀ بی بازگشت و سرنوشت‌ساز شده است و وضعیت حاضر چه دورنمایی پیش روی ایران تصویر می کند؟  حسین علیزاده، دیپلمات و تحلیلگر مسائل بین‌الملل در پاسخ به این پرسش از جمله گفته است :   "آخرین گفتگوی تلفنی رؤسای جمهوری آمریکا و روسیه که نسبتاً طولانی هم بوده به طرز عجیبی نه به جنگ اوکراین که به مسئلۀ ایران اختصاص داشته است. دونالد ترامپ تصریح می‌کند که ولادیمیر پوتین در این گفتگو با او نه دربارۀ جنگ اوکراین، که دربارۀ ایران در پرتو جنگ کنونی آن با اسرائیل سخن گفت به طوری که رئیس جمهوری روسیه عملاً نگران از این است که شکست جمهوری اسلامی ایران در جنگ با اسرائیل به شکست روسیه در جنگ اوکراین منجر شود. تلقی من این است که رئیس جمهوری روسیه از دونالد ترامپ خواسته است که به این جنگ خاتمه دهد، زیرا، هیچ کس دیگری به جز ترامپ قادر به انجام این کار نیست. هیچکس دیگری به جز دونالد ترامپ نمی‌تواند نخست وزیر اسرائیل را وادار کند که به جنگ با ایران خاتمه دهد. درخواست دیگر پوتین و شاید مهمترین درخواست او این می‌توانسته باشد که اگر ترامپ قادر به متوقف کردن جنگ میان اسرائیل و حکومت ایران نیست، دست کم به سود اسرائیل در این جنگ وارد نشود. این را در اینجا من برای ثبت در تاریخ می گویم. جمهوری اسلامی ایران دیگر از این پس مُرده است. فقط مانده است صدور گواهی رسمی فوت و البته برگزاری مراسم کفن و دفن آن. به عبارت دیگر ما از این پس وارد دورۀ پساجمهوری اسلامی ایران شده‌ایم. این نکتۀ اول. نکتۀ دوم این است که ایران در دورۀ پساجمهوری اسلامی به دلیل موقعیت راهبردی اش به لحاظ اهمیت‌ "ژئوپُلیتیک"، "ژئوانرژیک" در یکپارچگی امروزش از سوی قدرت‌های جهانی به ویژه آمریکا حفظ خواهد شد. بارزترین نمونۀ تاریخی این امر برای ما ایرانیان اتفاقات پس از شهریور ١٣‬٢٠ در پی سقوط رضاشاه به دست متفقین است. در پی سقوط رضا شاه، فرزند او به سلطنت رسید و قدرت‌های جهانی تصمیم گرفتند که برغم جوانی و کم‌تجربگی او یکپارچگی ایران  را به دلیل موقعیت راهبردی اش از دریای مازندران تا خلیج فارس و به دلیل پیشینه و قدمت کهن فرهنگی-تمدنی‌اش حفظ کنند. هفتاد درصد انرژی نفت و گاز جهان در خاک و آب ایران وجود دارد. این شاخص‌ در کنار شاخص‌های مهم دیگر باعث خواهند شد که ایران پساجمهوری اسلامی به یکی از مهمترین متحدان آمریکا در منطقه تبدیل شود. آنچه مرا به حفظ یکپارچگی ایران دلگرم می‌کند نگرانی آمریکا از چین قدرقدرت در جهان جدید دوقطبی پس از فروپاشی اتحاد شوروی سابق و البته ضعف و شکنندگی روسیه پوتین است. چین از نظر آمریکا تهدیدی حیّاتی است و به همین دلیل آمریکا دو پیمان نظامی علیه چین ایجاد کرده است. خلاصه کنم : به دلیل وابستگی شدید چین به انرژی ارزان قیمت ایران، این کشور عملاً از منظر آمریکا اهرمی قدرتمند برای اعمال فشار بر پکن به شمار می رود. برای نمونه در قرارداد بیست و پنج‌ساله‌ای که میان پکن و جمهوری اسلامی منعقد شده، رهبران تهران تعهد کرده‌اند که نفت ایران را سی درصد کمتر از قیمت واقعی آن در بشکه به پکن بفروشند و این یعنی میلیاردها دلار تاراج ثروت ایران است که مفت و مسلم به جیب پکن ریخته می شود. تبدیل کردن ایران به یک اهرم فشار قدرتمند در برابر چین نیازمند یک ایران برپا، یکپارچه و مقتدر است که در عین حال متحد مهم آمریکا و اسرائیل در منطقه به شمار برود. به این ترتیب یک سه ضلعی ایران، آمریکا و اسرائیل در ایران پساجمهوری اسلامی شکل خواهد گرفت. هم آمریکا هم اروپا به اهمیت "ژئوانرژیک" ایران واقفند. هم آمریکا هم اروپا می دانند و معتقدند که صیانت از این موقعیت مستلزم صیانت از موجودیت و یکپارچگی ایران است. ناآرامی در ایران ناآرامی در غرب را در پی دارد و برای پرهیز از آن باید ایرانی قوّی و یکپارچه شکل بگیرد.   خلاصه این که ما نه فقط در دورۀ پساجمهوری اسلامی، بلکه نیز در دورۀ تشکیل یک اتحاد سه گانه میان ایران، آمریکا و اسرائیل به سر می بریم.
پرویز دستمالچی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی مقیم آلمان در گفت‌گو با ار‌اف‌ای تصریح کرد که اگر ایران به حملات شب گذشته اسرائیل عکس‌العمل نشان بدهد، این کشور و آمریکا چیزی از جمهوری اسلامی باقی نخواهند گذاشت. اسرائیل در نخستین ساعات بامداد روز جمعه ۲۳ خرداد، موجی از حملات هوایی گستره علیه ایران را آغاز کرد و برخی از مقامات نظامی جمهوری اسلامی و مراکز و تأسیسات هسته‌ای این کشور را هدف قرار داد. محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، حسین سلامی، فرمانده‌کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه و شش دانشمندان هسته‌ای، از چهره‌های کلیدی دولت ایران هستند که در حملات اخیر اسرائیل کشته شدند. آیا سران جمهوری اسلامی ایران، بویژه رهبر و رئیس‌جمهوری انتظار چنین حمله‌ای را داشتند و این کشور در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارد؟ با توجه به ادامۀ گفت‌وگوهای هسته‌ای ایران و آمریکا، اسرائیل با چه هدفی حملات اخیر را انجام داد؟ آیا حملات اسرائیل با هماهنگی آمریکا انجام شده است؟ آیا ایالات متحده نیز خود را برای یک حملۀ قریب الوقوع نظامی علیه ایران آماده می‌کند؟ پاسخ این پرسش‌ها و دیگر پرسش‌های ار‌اف‌ای و همچنین اظهارات پرویز دستمالچی را در فایل صوتی چشم‌انداز روز گوش کنید.  
تهران گفته است که به تصویب قطعنامۀ جدید کشورهای غربی در شورای حکام پاسخی کوبنده خواهد داد. به گفتۀ مئیر جاودانفر در صورت تصویب قطعنامۀ پیشنهادی چهار قدرت غربی در شورای حکام، جمهوری اسلامی در صدد انتقام‌گیری به ویژه از سه کشور اروپایی برخواهد آمد. دو صورت شناخته شدۀ این انتقام‌گیری، به گمان جاودانفر، گروگانگیری و انجام عملیات تروریستی در کشورهای اروپایی خواهد بود.او گفته است : فراموش نکنیم که یکی از دلایل حمایت گستردۀ فرانسه از صدام حسین در جریان جنگ هشت سالۀ ایران و عراق، عملیات تروریستی و بمب‌گذاری‌های حکومت ایران در خاک فرانسه بود. حکومت ایران تصویب قطعنامۀ شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را که قرار است چهارشنبه شب یازدهم ژوئن صورت بپذیرد نوعی تقابل علیه خود دانسته و از زبان نمایندۀ خویش در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تهدید کرده که پاسخی کوبنده به این اقدام خواهد داد، بی آنکه البته روشن کند که منظور او از "پاسخ کوبنده" دقیقاً چیست. قطعنامه پیشنهادی کشورهای غربی از نو جمهوری اسلامی ایران را به عدم‌پایبندی به تعهدات اتمی اش متهم کرده است. هر چند تصویب چنین قطعنامه‌هایی از سوی شورای حکام علیه جمهوری اسلامی تازگی ندارد، اما، همزمانی قطعنامۀ جدید با بن بست مذاکرات ایران و آمریکا این سئوال را پیش می‌کشد که آیا شاهد آخرین فرصت برای حل دیپلماتیک مناقشۀ اتمی ایران هستیم. در پاسخ به این پرسش، مئیر جاودانفر، کارشناس و تحلیلگر مسائل ایران در دانشگاه رایشمن اسرائیل از جمله گفته است: "قطعنامۀ شورای حکام اهرم فشاری است که سه کشور اروپایی قصد دارند در کنار ایالات متحد آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران به کار بگیرند تا آن را متقاعد سازند که در چارچوب یک توافق اتمی برنامۀ غنی سازی اورانیوم خود را برچیند. در صورت تصویب این قطعنامه، گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دربارۀ فعالیت‌های مخفیانه ایران که عمدتاً مربوط به انفجار اتمی است به شورای امنیت سازمان ملل خواهد رفت و نکته اینجاست که خود جمهوری اسلامی ایران مطمئن نیست که دو متحد آن، روسیه و چین، از حق وتوی خود در شورای امنیت در پشتیبانی از حکومت ایران استفاده کنند. اکنون حکومت ایران به طرز بی سابقه‌ای در صحنۀ بین‌المللی منزوی شده است. در صورت تصویب قطعنامۀ پیشنهادی چهار قدرت غربی در شورای حکام، جمهوری اسلامی در صدد انتقام‌گیری به ویژه از سه کشور اروپایی برخواهد آمد. دو صورت شناخته شدۀ این انتقام‌گیری گروگانگیری اتباع این کشورها یا شهروندان دو تابعیتی است و همچمنین انجام عملیات تروریستی در کشورهای اروپایی. فراموش نکنیم که یکی از دلایل حمایت گستردۀ فرانسه از صدام حسین در جریان جنگ هشت سالۀ ایران و عراق، عملیات تروریستی و بمب‌گذاری‌های حکومت ایران در خاک فرانسه بود. بر اساس نظرسنجی‌ها تهدید جمهوری اسلامی فقط اولویت ٩‬درصد مردم اسرائیل است، هر چند اکثریت بزرگ مردم اسرائیل حاضر نیست دست یابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی را بپذیرد، زیرا جمهوری اسلامی خواستار محو اسرائیل شده است و برای این منظور از گروه‌های تروریستی همانند حماس حمایت کرده است. در این میان بنیامین نتانیاهو بر این عقیده است که از آنجا که جمهوری اسلامی ایران بارها دربارۀ برنامۀ اتمی‌ خود دروغ گفته – چنانکه اسناد ربوده شده توسط موساد در ایران و همچنین گزارش اخیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دربارۀ فعالیت‌های مخفیانۀ تهران نشان داده‌اند- نمی‌توان هرگز به رژیم جمهوری اسلامی ایران اعتماد کرد و در نتیجه تنها راه‌حلی که برای مهار برنامۀ اتمی ایران وجود دارد حملۀ نظامی است. اما، باید تأکید کنم که کسانی هستند در داخل اسرائیل که با این نظر مخالفند و معتقدند که بنیامین نتانیاهو  از مسئلۀ ایران برای بقاء حکومت خود سوءاستفاده می‌کند، هر چند باید اذعان داشت که بنیامین نتانیاهو دلایل خاص خود را در توجیه ضرورت حمله به تأسیسات اتمی ایران دارد."
به گفتۀ الیزابت استیکنی سخنگوی فارسی‌زبان وزارت امور خارجۀ آمریکا : "سفر پرزیدنت ترامپ به خاورمیانه از اهمیت بالایی برای ایالات متحد آمریکا برخوردار است. در این سفر هدف رئیس جمهوری آمریکا تعمیق روابط اقتصادی و امنیتی با کشورهای خاورمیانه است. از این منظر نخستین روز سفر رئیس جمهوری آمریکا به عربستان یک روز تاریخی محسوب می‌شود. دولت آمریکا معتقد است که فرصت‌های بسیار مهمی امروز در منطقه وجود دارد و مایل است که از این فرصت‌ها هم به نفع کشورهای منطقه هم به نفع خود استفاده کند."  اولین روز از سفر چهار روزۀ رئیس جمهوری آمریکا، دونالد ترامپ، به خاورمیانه چنانکه خود او وعده داده بود، خیرکننده بود : در اولین مرحله از سفر دونالد ترامپ به خلیج فارس، دولت عربستان قرارداد‌های خرید ١٤٢ میلیارد دلار اسلحه از آمریکا و ٦٠٠ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در این کشور را امضاء کرد. به گفتۀ ولیعهد عربستان این سرمایه‌گذاری‌ها به یک تریلیون دلار نیز خواهد رسید.آیا خاورمیانه – پس از خروج سربازان آمریکایی از عراق در سال ٢٠١١ - اهمیت گذشته خود را برای آمریکا بازیافته و آیا در "بازگشت" به خاورمیانه آمریکا صرفاً دستیابی به اهداف و منافع اقتصادی را دنبال می‌کند.الیزابت استیکنی، سخنگوی فارسی‌زبان وزارت امور خارجۀ آمریکا، در پاسخ به این سئوال‌ها به بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه گفته است : " سفر پرزیدنت ترامپ به خاورمیانه از اهمیت بالایی برای ایالات متحد آمریکا برخوردار است. در این سفر هدف رئیس جمهوری آمریکا تعمیق روابط اقتصادی و امنیتی با کشورهای خاورمیانه است. اما، نظر به نزدیکی مناسبات آمریکا و عربستان، رهبران دو کشور درباره موضوع‌های دیگر نیز گفتگو کردند. از این منظر نخستین روز سفر رئیس جمهوری آمریکا به عربستان یک روز تاریخی محسوب می‌شود و آمریکا از این که اهداف او در این سفر متحقق شده بسیار خرسند است."الیزابت استیکنی در جای دیگری از اظهاراتش افزود : " دولت آمریکا معتقد است که فرصت‌های بسیار مهمی امروز در منطقه وجود دارد و مایل است که از این فرصت‌ها هم به نفع کشورهای منطقه هم به نفع خود استفاده کند. از این همین رو آمریکا از عقد قراردادهای جدید با کشورهای منطقه و تقویت مشارکت خود در کشورهای خاورمیانه بسیار خشنود است."در جریان سفرش به ریاض، رئیس جمهوری آمریکا با احمدالشرع رئیس جمهوری کنونی سوریه نیز ملاقات و کلیه تحریم‌های آمریکا را علیه سوریه لغو کرد. به گفتۀ الیزابت استیکنی : "رؤیای پرزیدنت ترامپ برای خاورمیانه صلح، ثبات و رفاه برای همه مردمان منطقه است. در همین چارچوب پرزیدنت ترامپ با احمد الشرع رئیس جمهوری کنونی سوریه ملاقات کرد و تحریم‌های آمریکا علیه این کشور را نیز لغو نمود." به گفتۀ خانم استیکنی : "قرار است به زودی وزیر امور خارجۀ آمریکا، مارک روبیو، با همتای سوری خود ملاقات کند و همانطور که پرزیدنت ترامپ تصریح نمود این ها از نخستین گام‌ها برای عادی‌سازی مناسبات میان آمریکا و سوریه به شمار می روند."رئیس جمهوری آمریکا در نخستین روز از سفر خود به عربستان، حکومت ایران و سیاست‌های بی ثبات‌کنندۀ آن در منطقه را بار دیگر مورد انتقاد قرار داد و گفت که اگر توافقی میان ایران و آمریکا امضاء نشود او فشارهای حداکثری آمریکا را علیه جمهوری اسلامی ایران تشدید خواهد کرد و مانع از فروش نفت ایران خواهد شد.با این حال، رئیس جمهوری آمریکا و رهبران جمهوری اسلامی تاکنون از ارایه هرگونه توضیحی در باره جزئیات و دامنۀ مذاکرات میان نمایندگان دو دولت پرهیز کرده‌اند. خانم الیزابت استیکنی نیز توضیحی دربارۀ این مطلب و همچنین سکوت پرزیدنت ترامپ و مقامات آمریکا دربارۀ نقض حقوق بشر در ایران و پایمال شدن حقوق اساسی مردم این کشور توسط حکومت اسلامی نداد و  صرفاً گفت که "اظهار نظر در این باره بر عهدۀ وزارت امور خارجۀ آمریکا در واشنگتن است."
منشه امیر : "از نظر آمریکا در صورت دستیابی به توافق جدید اتمی با ایران در هیئت بازرسان برنامۀ اتمی این کشور باید بازرسان آمریکایی نیز حضور داشته باشند. افزون بر این، از نظر آمریکا توافق جدید برخلاف برجام نه مدت دار – ده یا پانزده سال –، بلکه همیشگی خواهد بود و حکومت ایران باید از بکارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته نظیر "آی.آر.٦" یا "آی.آر.٤" چشم‌پوشی کرده و از سانتریفیوژهای قدیمی "آی.آر.١" استفاده کند. چنین سناریویی از نظر اسرائیل نگران‌کننده است، زیرا راه احیای برنامۀ اتمی ایران را در پایان دورۀ ترامپ باز نگه می‌دارد." یک روز پیش از شروع دور چهارم مذاکرات ایران و آمریکا در عمان، نمایندۀ آمریکا، استیو ویتکاف، گفت : برچیده شدن کل برنامۀ غنی‌سازی اورانیوم ایران پایدارترین ضمانت برای جلوگیری از دستیابی این کشور به سلاح اتمی است. در پاسخ مقامات ایران چنین چیزی را خط قرمز خود دانستند. با این حال، دو طرف در پایان مذاکرات یکشنبه یازدهم ماه مه گفتگوهای خود را دلگرم کننده خواندند. از قرار احیای برجام و مشخصاً کاهش غنی سازی اورانیوم به سطح اعلام شده در این توافق هدف حکومت ایران در گفتگوهای جاری خود با آمریکا است. اما، احیای برجام به عنوان راه‌حل بحران اتمی ایران امروز برای آمریکا کافی و پذیرفتنی است، بی آنکه در این بین دربارۀ موضع اسرائیل سخنی بگوییم که در اصل یکی از طرف های اصلی- اگر نه طرف اصلی - گفتگوها است هر چند رسماً در آنها شرکت ندارد؟در پاسخ به این پرسش منشه امیر، کارشناس مسائل ایران و خاورمیانه، از جمله گفته است :  "طرف‌های ایرانی و آمریکایی برای دستیابی به چیزی شبیه برجام با یکدیگر مذاکره می‌کنند. در مذاکره هم چنانکه رایج است طرفین یکدیگر را به مرگ می‌گیرند تا به تب راضی کنند. به همین دلیل است که آقایان ویتکاف و روبیو خواستار برچیده شدن برنامۀ غنی‌سازی اورانیوم هستند و طرف ایرانی هم غنی‌سازی اورانیوم را خط قرمز خود تعریف می‌کند، هر چند در عمل حاضر است غنی سازی اورانیوم را از سطح تقریباً نظامی آن در حال حاضر به غلظت ٣٫٦٧ درصد کاهش بدهد، یعنی به همان میزانی که در برجام اعلام شده بود.آیا چنین توافقی احیای برجام نیست ؟ پاسخ آمریکایی‌ها منفی است، به چند علت : یکی این که از نظر آمریکا اینبار در هیئت بازرسان برنامۀ اتمی ایران باید بازرسان آمریکایی نیز حضور داشته باشند. افزون بر این، از نظر آمریکایی‌ها توافق جدید برخلاف برجام نه مدت دار – ده یا پانزده سال –، بلکه همیشگی خواهد بود و حکومت ایران باید از بکارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته نظیر "آی.آر.٦" یا "آی.آر.٤" چشم‌پوشی کرده و از سانتریفیوژهای قدیمی "آی.آر.١" استفاده کند.مشکل اینجاست که اگر در ازای این تعهدات تحریم‌های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران لغو شوند، یعنی حکومت ایران بتواند به دلیل بهبود وضعیت اقتصادی‌اش پس از رفع تحریم‌ها کمک به نیروهای نیابتی‌اش را از سر بگیرد و برنامۀ موشکی‌ خود را همچنان توسعه دهد، آنوقت رژیم ایران قادر خواهد بود در پایان دورۀ چهارسالۀ دونالد ترامپ کل برنامۀ هسته‌ای خود را نیز مجدداً از سربگیرد، زیرا توانسته به موجب توافقی جدید کل تأسیسات اتمی خود را حفظ کند. از نظر اسرائیل چنین سناریویی نگران‌کننده است، زیرا راه احیای برنامۀ اتمی ایران را در پایان دورۀ ترامپ باز نگه می‌دارد..." 
مجید محمدی : "جمهوری اسلامی در مقابل آمریکا کارت حوثی‌ها را پس گرفت. پذیرش آتش‌بس از سوی حوثی‌ها تلاشی است از سوی جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از متوقف شدن مذاکرات تهران و واشنگتن. حوثی‌ها آخرین دست قدرتمند حکومت ایران در منطقه برای فشار آوردن بر اسرائیل هستند و بعید است که بنیامین نتانیاهو بدون از میان بردن کامل حوثی‌ها حمله‌ای را علیه جمهوری اسلامی ایران در خاک این کشور سازمان بدهد."   ساعاتی پس از بمباران فرودگاه صنعا و بندر حدیده توسط جنگنده‌های ارتش اسرائیل، حوثی‌ها و دولت آمریکا با میانجیگری عمان به یک توافق آتش‌بس دست یافتند. به موجب این توافق، حوثی‌ها برای اولین بار پس از هفتم اکتبر ٢٠٢٣ پذیرفتند که حمله به کشتی‌ها در دریای سرخ و تنگۀ باب المندب را متوقف کنند. آیا حوثی‌ها می‌توانستند بدون موافقت تهران با آمریکا به توافق برسند و آیا این توافق از مصالحه میان آمریکا و حکومت ایران در مذاکرات شان بر سر برنامۀ اتمی تهران خبر می‌دهد؟مجید محمدی، پژوهشگر و نویسندۀ مقیم آمریکا، در پاسخ به این پرسش‌ها از جمله گفته است : "در اینجا دو مطلب قابل توجه است : مطلب اول این است که فشار بر حوثی‌ها در هفته‌های گذشته به شدت افزایش یافته بود به طوری که حوثی‌ها دیگر نمی‌توانستند بیش از این بار سنگین بمباران‌ها را تحمل کنند : از یک طرف آمریکایی‌ها به ویژه از پانزدهم مارس گذشته تقریبا هر شب یا یک شب در میان مراکز حساس و نظامی حوثی‌ها را بمباران می‌کردند. و از طرف دیگر حملۀ موشکی حوثی‌ها به فرودگاه بن‌گوریون اسرائیل را هم وارد چرخۀ حملات سنگین علیه مواضع و زیرساخت‌های مختلف حوثی‌ها کرد. فرودگاه صنعا پس از حملۀ هوایی اسرائیل عملاً از دور خارج شد و بمباران‌های پی در پی سازوکار دولت یمن را کاملاً مختل کرده‌اند. به همین خاطر حوثی‌ها در مقطع حاضر تصمیم گرفته‌اند که آمریکایی‌ها را از معادله خارج کنند تا فقط با اسرائیل درگیر باشند.مطلب مهم دیگر مذاکرات جاری میان حکومت ایران و آمریکا است : به گمان من، علی خامنه‌ای و نیروهای امنیتی-نظامی جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند برای آن که دست‌شان در مذاکره با آمریکا کاملاً خالی نباشد از کارت حوثی‌ها استفاده کنند و با حملۀ موشکی حوثی‌ها به فرودگاه اسرائیل خواستند به آمریکایی‌ها نیز نشان بدهند که بر خلاف تصور آنان خیلی ضعیف نشده‌اند و هنوز قادرند فشارهایی را به آمریکا و اسرائیل وارد آوردند.به نظر من، اما، این راهبرد کاملاً خطا بود. درست است که توافق آتش‌بس میان حوثی‌ها و آمریکا نمی‌توانست بدون موافقت تهران صورت بپذیرد. اما، خود حکومت ایران در عمل پی برد که نمی‌تواند از کارت حوثی‌ها در مذاکره با آمریکا استفاده کند، زیرا، کارت حوثی‌ها می تواند مذاکرات تهران و واشنگتن را متوقف کند و فشار بر جمهوری اسلامی ایران را افزایش دهد.در واقع، جمهوری اسلامی در مقابله با آمریکا کارت حوثی‌ها را پس گرفت. نباید فراموش کرد که حکومت ایران کلیه امکانات حوثی‌ها حتا حقوق کارمندان آنان را تأمین می‌کند. حوثی‌ها بدون اجازۀ جمهوری اسلامی آب هم نمی‌خورند چه برسد به این که به تنهایی تصمیم بگیرند وارد جنگ یا آتش‌بس و مذاکره با آمریکایی‌ها بشوند. پذیرش آتش‌بس از سوی حوثی‌ها تلاشی است از سوی جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از متوقف شدن مذاکرات تهران و واشنگتن...از هفتم اکتبر ٢٠٢٣ راهبرد بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، این بوده که با هفت دشمن اسرائیل در منطقه مقابله کند و از این تعداد شش دشمن مزدوران جمهوری اسلامی در منطقه بوده‌اند. بنیامین نتانیاهو در حال حاضر برای حل مسئلۀ جمهوری اسلامی از طریق نظامی در "خوان چهارم" است و معتقد است که برای رسیدن به هدف باید گام به گام پیش رفت. در خوان‌های اول، دوم و سوم اسرائیل توانست بر حماس، حزب‌الله و رژیم اسد در سوریه تا حد زیادی غلبه کند. البته حشدالشعبی را نباید از قلم انداخت، ولی ظاهراً دولت عراق مهار آن را در دست دارد. حوثی‌ها آخرین دست قدرتمند حکومت ایران در منطقه برای فشار آوردن بر اسرائیل هستند و بعید است که بنیامین نتانیاهو بدون از میان بردن کامل حوثی‌ها حمله‌ای را علیه جمهوری اسلامی ایران در خاک این کشور سازمان بدهد."  
مئیر جاودانفر : "مقامات اسرائیل به این نتیجه رسیده‌اند که برای مقابله با حملات موشکی حوثی‌ها باید تأسیسات نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران را در داخل این کشور هدف قرار بدهند. سپاه پاسداران از طریق حملات موشکی حوثی‌ها، سه فرصت طلایی برای بنیامین نتانیاهو به وجود آورده است از جمله نزدیکتر شدن مواضع نتانیاهو و ترامپ به یکدیگر در خصوص ایران و توجیه عملیات اسرائیل در داخل خاک ایران..." حوثی های یمن گفته‌اند که در حمله شان به فرودگاه بن گوریون از موشک هایپرسونیک استفاده کرده‌اند و شاید هم به همین دلیل دفاع ضد هوایی اسرائیل موفق به رهگیری آن نشده است. در این حال دولت اسرائیل این حمله را به رژیم ایران نسبت داده و تهدید کرده که پاسخی تلافی‌جویانه هم به حوثی ها خواهد داد هم به حکومت ایران.اگر ادعای حوثی‌ها صحت داشته باشد آیا می‌توان گفت که حملۀ اخیر موشکی آنان به فرودگاه بن گوریون حامل امضاء و پیام حکومت ایران بوده است؟مئیر جاودانفر، پژوهشگر دانشگاه رایخمن در اسرائیل در پاسخ به این سئوال از جمله گفته است : "مقامات اسرائیل به این نتیجه رسیده‌اند که برای مقابله با حملات موشکی حوثی‌ها باید تأسیسات نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران را در داخل این کشور هدف قرار بدهند. این همان سیاستی است که نفتالی بنت، نخست وزیر پیشین اسرائیل، از آن دفاع و استفاده می‌کرد. در دکترین او جمهوری اسلامی به سر اختاپوس و نیروهای نیابتی‌اش به بازوان این اختاپوس تشبیه می‌شدند. بر همین اساس نفتالی بنت تأکید می‌کرد که در مواجهه با حملات نیروهای نیابتی رژیم اسلامی ایران، اسرائیل باید نه علیه بازوان این اختاپوس بلکه به سر آن در داخل ایران حمله کند.اکنون به نظر می رسد که بعد از حملۀ موشکی اخیر به فرودگاه بن گوریون که به طرز معجزه آسایی به فاجعه منجر نشد، بنیامین نتانیاهو قصد دارد از همین دکترین نفتالی بنت علیه جمهوری اسلامی ایران در آیندۀ نزدیک استفاده کند، یعنی به اقدام نیروی نیابتی جمهوری اسلامی، حوثی‌های یمن، در داخل خاک ایران پاسخی تلافی‌جویانه بدهد.دامنه و شدت پاسخ تلافی‌جویانۀ اسرائیل در داخل خاک ایران، به دونالد ترامپ بستگی دارد. اما، آنچه واضح است این است که حملات حوثی‌ها مواضع بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ را، برغم برخی تفاوت‌ها و اختلافات، در خصوص قدرت نظامی و موشکی جمهوری اسلامی ایران در منطقه به یکدیگر نزدیکتر کرده است به طوری که دونالد ترامپ با ضربات محدود اسرائیل به حکومت ایران موافقت خواهد کرد و اگر این ضربات به خروج رژیم ایران از مذاکره با آمریکا منجر شود، اسرائیل خشنودتر خواهد بود.سپاه پاسداران از طریق حملات موشکی حوثی‌ها، سه فرصت طلایی برای بنیامین نتانیاهو به وجود آورده است. اولاً این حملات مواضع اسرائیل و آمریکا را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده است. ثانیاً این حملات عملیات اسرائیل در داخل خاک ایران را بیش از گذشته موّجه می‌سازد. زیرا، سپاه پاسداران موشک‌های خود را جهت حمله به اسرائیل به طور رایگان در اختیار حوثی‌ها می‌گذارد و همین از نظر اسرائیل حوثی‌ها و سپاه پاسداران را با یکدیگر همسان ساخته است. سوماً حملات موشکی حوثی‌ها موضع جمهوری اسلامی در مذاکره با آمریکا را ضعیف‌تر می‌کند و یا حتا به خروج ایران از مذاکره با آمریکا منجر خواهد شد و این‌ها همگی به سود اسرائیل هستند. خلاصه این که حملات حوثی‌ها سه فرصت طلایی برای اسرائیل فراهم کرده‌اند و اسرائیل از این فرصت‌ها قطعاً استفاده خواهد کرد."  
فرزانه روستایی : اگراین فرض درست باشد که اسرائیل در انفجارهای بندرعباس دست داشته، آنوقت بعید نیست که آمریکا نیز از قبل از ماجرا با اطلاع بوده باشد. زیرا، قرار است برای عقب نشاندن جمهوری اسلامی ایران در زمینۀ اتمی "دُزهای" مختلف فشار حداکثری بر حکومت ایران اعمال شود. در هر حال، اسرائیل اگر ضروری بداند حاضر است به تنهایی و مستقل از آمریکا علیه برنامۀ اتمی ایران عمل کند. سه روز بعد از انفجار و آتش‌سوزی در مهمترین بندر تجاری ایران، مقامات جمهوری اسلامی هنوز توضیحی دربارۀ منشاء و علت این واقعۀ مهم نداده‌اند، هر چند در این بین برخی مسئولان حکومتی، اسرائیل را مسبب این واقعه معرفی کرده‌اند.فرزانه روستایی، روزنامه‌نگار و تحلیلگر مسائل ایران و خاورمیانه، در این باره و دیگر جوانب انفجار و آتش‌سوزی در بندرعباس از جمله گفته است : "تصاویر بندر "شهید رجایی" پس از انفجار و آتش‌سوزی در آن حقیقتاً آخرالزمانی است. آنچه در این بندر منفجر شده، یعنی حدود دو هزار تُن "سدیم پرکلرات"، ماده‌ای کاملاً نظامی است. این مادۀ نظامی در روزی خاص منفجر شده یعنی همزمان با دور سوم مذاکرات ایران و آمریکا در آن سوی تنگۀ هرمز در عمان. تصاویر هوایی گواهی می دهند که فاصلۀ میان نخستین محل و دومین محل انفجار و آتش‌سوزی حدود هزار متر است و همین تصادفی بودن واقعه را زیر سئوال می‌برد.به همین خاطر بعید نمی‌دانم که اسرائیل در این واقعه دست داشته به ویژه این که شواهد و اتفاق‌های قبلی از جمله حملۀ سایبری به تأسیسات اتمی نطنز  با استفاده از ویروس استاکس‌نت به حد کافی توانایی‌ها و مهارت‌های اسرائیل را در انجام این دست عملیات نشان داده‌اند.این واقعه در عین حال نظر به قربانیان غیرنظامی که به بار آورده محکوم است. تاثیر آن – انفجار در بزرگترین بندر تجاری ایران و از کار افتادن آن - افزایش قیمت‌ها و تشدید تنگناهای اقتصادی مردم فقیر شدۀ ایران را در پی خواهند داشت.با این حال، در به وجود آمدن این جنگ باید در درجۀ اول گریبان کسانی را گرفت که هفتم اکتبر را به راه‌انداختند، پانصد کیلومتر دالان زیر زمینی در غزه احداث و مدارس و بیمارستان‌های این منطقه را به مراکز نظامی تبدیل کردند.مسبب وضعیت جنگی حاضر اسلامگرایان ایران، حماس، قطر و ترکیه هستند. وحشت اسرائیل از تکرار یک هفتم اکتبر جدید این کشور را واداشته تا از هر طریق و با انجام هر عملیات و اقدام ممکن و متصور مانع از پیروزی اسلامگرایان و تتمۀ آنها در حماس و حزب‌الله شود. در واقع، کسانی که جنگ‌های کور راه می‌اندازند با خسارات کور نیز مواجه می‌شوند.اسرائیل بر این عقیده است که دولت ترامپ ارادۀ لازم را برای برچیدن کامل برنامۀ اتمی و موشک‌های بالستیکی ایران ندارد و بعید نیست که به این نتیجه نیز رسیده باشد که باید به تنهایی از خود در مقابل تهدیدهای حکومت ایران دفاع کند و در این اقدام کلیه مهارت‌ها، تجهیزات و تجارب نظامی و غیرنظامی خود را به کار بگیرد.اگر فرضی که در اینجا مطرح می‌شود درست باشد، یعنی اگر درست باشد که اسرائیل در انفجارهای بندرعباس دست داشته، اصلاً نباید بعید دانست که حتا آمریکا نیز از قبل از ماجرا با اطلاع بوده باشد. زیرا، بر اساس فرمول کاخ سفید قرار است برای عقب نشاندن جمهوری اسلامی ایران در زمینۀ اتمی "دُزهای" مختلف فشار حداکثری بر حکومت ایران اعمال شود تا مقامات جمهوری اسلامی به تجدیدنظر در اهداف اتمی خود مجبور شوند.  در هر حال، اسرائیل اگر ضروری بداند حاضر است به تنهایی و مستقل از آمریکا علیه برنامۀ اتمی ایران عمل کند. ممکن است عمل اسرائیل به نابودی برنامۀ اتمی ایران منجر نشود، اما، اسرائیل می‌تواند این برنامه را برای ده، پانزده سال به عقب بیندازد.   
نجمه موسوی پیمبری : "انتشار تصاویر پرویز قلیچ‌خانی تجاوز به زندگی خصوصی او است و به همین دلیل قابل پیگرد قانونی است. پرویز قلیچ‌خانی هیچ وقت مایل نبود که او را در وضعیت ضعف نشان بدهند. او هرگز تمایلی به بازگشت به ایران جمهوری اسلامی نداشته و این را نیز در آغاز بیماری اش صریحاً به من گفت و امروز نیز همچنان بر این اعتقاد است. نام او هر جا که باشد در تاریخ ورزش و روزنامه‌نگاری در تبعید همواره ماندگار خواهد بود." انتشار تصاویری از پرویز قلیچ‌خانی در شبکه های اجتماعی در روزهای اخیر واکنش‌های گستردۀ جهانی را برانگیخت. نجمه موسوی پیمبری، یار و همکار دیرین پرویز قلیچ‌خانی در گفتگویی اختصاصی با رادیو بین‌المللی فرانسه توضیحاتی در این باره و در خصوص وضعیت درمانی پرویز قلیچ‌خانی داده است. او از جمله گفته است :   "من همواره از حضور در رسانه‌ها و شبکه های اجتماعی پرهیز کرده‌ام هر چند مناسبت‌های چنین حضوری کم نبوده‌اند از جمله انتشار شانزده، هفده جلد آثارم یا دبیری نشریه "آرش" طی سالیان. اما، انتشار اخیر تصاویر پرویز به ویژه یکی از آنها که در اتاق وی گرفته شده آنهم بعد از عمل دشوار روده و خونریزی و ضعف شدید جسمانی او، باعث شد که برغم دشواری‌های مراقبت از پرویز بخش مهمی از اوقاتم را این روزها صرف شفاف‌سازی و واکنش به انتشار تصاویر پرویز و حواشی آن بکنم. در واقع، در این روزها آرامش پرویز و اطرافیانش و از جمله من در نتیجۀ یک خطای فاحش کاملاً به هم‌ریخت.بنابراین، اولین چیزی که مایلم در این خصوص بگویم این است که انتشار تصاویر پرویز – که بعد متوجه شدم از سوی چه کسی صورت گرفته – تجاوز بارز به زندگی خصوصی و فردی است و به همین دلیل قابل پیگرد قانونی است. به ویژه این که این فرد، یعنی پرویز قلیچ‌خانی، شخصیتی عمومی و شناخته شده است و برای بسیاری، از جمله میلیون‌ها ایرانی که او را طی چند نسل شناخته‌اند یک قهرمان ملی به شمار می‌رود. پرویز هیچ وقت مایل نبود که او را در وضعیت ضعف نشان بدهند و در سال‌های اخیر به ویژه از سال ٢٠٢٠ یعنی از زمانی که او بیمار شد من همواره و به درخواست خود پرویز تلاش کردم که از او محافظت شود.نکتۀ دیگری که مایلم اضافه کنم این است که با همۀ افرادی که در موقعیت پرویز هستند، یعنی کسانی که شخصیت‌های اجتماعی سرشناس به شمار می‌روند و در کهولت به بیماری مبتلاء می‌شوند باید بسیار مهربان بود. مایلم همینجا به دوستداران و طرفداران پرویز این اطمینان را بدهم که برخلاف برخی اظهارات در شبکه‌های اجتماعی، پرویز در خانۀ سالمندان نگهداری نمی‌شود. از پرویز در یک مرکز پزشکی ویژه سالمندان و تحت مراقبت پزشکان، پرستاران، کمک‌پرستاران و روانشناسان نگهداری می‌شود. شاید بسیاری ندانند، بیمه‌های اجتماعی فرانسه از بهترین خدمات درمانی در جهان را ارایه می‌دهد و پرویز نیز از کلیه این خدمات بهره مند است.در هر حال، اظهارات برخی مقامات جمهوری اسلامی، نظیر عباس آخوندی، و برخی افراد ناشناس یا فرصت طلب دربارۀ انتقال پرویز به ایران یا مرکزی مشابه در کشوری ثالث نگرانی‌های شدید ما و مسئولان مرکز پزشکی که پرویز در آن نگهداری می شود را باعث شد و به همین دلیل تصمیم‌های لازم برای رعایت دقت بیشتر در محافظت از پرویز قلیچ‌خانی اتخاذ شده است. پرویز هرگز تمایلی به بازگشت به ایران جمهوری اسلامی نداشته و این را نیز در آغاز بیماری اش صریحاً به من گفت و امروز نیز همچنان بر این اعتقاد است.مایلم همچنین خطاب به دوستداران پرویز تأکید کنم که پرویز قلیچ‌خانی همواره با هر گونه اقدام برای جمع آوری کمک مالی در حمایت از خود مخالف بوده است و او در طول عمر خود هر بار نیز که کمکی از کسی گرفته برای کمک کردن به دیگران و نیازمندان و در پشتیبانی از اهداف سیاسی والا بوده است. بنابراین، جمع آوری کمک مالی برای پرویز یا به اسم پرویز در ضدیت با اعتقادات عمیق او است و هر کس که چنین کاری را بکند قطعاً از نام پرویز سوءاستفاده می‌کند.کلام آخرم این است که باید از مریض‌هایمان، به ویژه بیمارانی که پا به سن می‌گذارند مراقبت کنیم و بدانیم که بیماری مرز نمی شناسد و در کمین همۀ ما نشسته است. از پله تا محمد علی کلی، از مارگارت تاچر تا شان کانری و بسیاران دیگر به این بیماری – آلزایمر - مبتلاء شده‌اند. در این میان، اما، اظهارات طرفداران پرویز در شبکه های اجتماعی و دیگر جاها بسیار برایم دلگرم کننده بوده‌اند. پرویز هر جا که باشد نام اش در تاریخ ایران، در تاریخ ورزش ایران و روزنامه‌نگاری در تبعید همواره ماندگار خواهد بود.
مجید محمدی : مذاکره با ترامپ نجات‌بخش حکومت ایران نیست. یکی از راه‌حل های نظام ایران برای بقاء خود مرگ خامنه‌ای یا کناره‌گیری او از قدرت به سود جانشینی است که بتواند برای حفظ این نظام و تأمین منافع جناح‌های واقعگرای آن سیاست‌های جمهوری اسلامی را از اساس تغییر بدهد. اما، چنین راه‌حلی نیز عملی نیست و این خطر را خود علی خامنه‌ای متوجه بوده و بارها طی سالیان نسبت به آن هشدار داده است. خامنه‌ای همواره نگران از این بوده که در ایران نیز یک گورباچفی سر کار بیاید و با اصلاحاتش کل نظام را متلاشی کند. مذاکرات اتمی ایران و آمریکا تازگی ندارند. اما، آنچه مذاکرات جاری میان دو کشور را تا حدود زیادی متمایز می‌سازد این است که جمهوری اسلامی ایران در سایۀ تهدید نظامی مستقیم آمریکا و اسرائیل و با موافقت شخص علی خامنه‌ای به گفتگو با دولت دونالد ترامپ تن داده که صریحاً هدف خود را بازداشتن جمهوری اسلامی از دستیابی به سلاح هسته‌ای به هر قیمت اعلام کرده است.چنین مذاکره‌ای، صرف نظر از سرانجام و نتیجۀ نهایی آن چه تاثیری بر سرنوشت سیاسی علی خامنه‌ای و به تبع آن نظام ولایت فقیه در ایران خواهد گذاشت؟ مجید محمدی، پژوهشگر مقیم آمریکا، در پاسخ به این پرسش و پرسش‌های دیگر از جمله گفته است :"جمهوری اسلامی ایران، به ویژه در دورۀ علی خامنه‌ای، سه تابو یا سه خط قرمز داشته است : اولین آنها حجاب اجباری بوده و دومی و سومی به ترتیب آمریکاستیزی و اسرائیل ستیزی بوده‌اند. در پی رویدادهای دو سال گذشتۀ ایران، حکومت اسلامی دارد تدریجاً حجاب اجباری را از دایرۀ خط قرمزهای خود خارج می‌کند، آنهم تحت فشار دختران شجاعی که به خیابان‌ها آمدند و جان و چشم خود را دادند تا حکومت را وادار کنند که دست‌کم در عرصۀ عمومی این تابو یا خط قرمز  را نادیده بگیرد.در خصوص آمریکاستیزی نیز رفتارهای علی خامنه‌ای با شکست مطلق روبرو شده‌اند. آنچه به عنوان خط قرمز برای رژیم اسلامی ایران باقی مانده اسرائیل‌ستیزی است که آنهم با روالی که حکومت ایران در پیش گرفته بعید نیست که به زودی کنار گذاشته شود و رژیم اسلامی حتا وارد گفتگو با اسرائیل بشود.این تحولات هر علتی که داشته باشند، نشان می‌دهند که حکومت اسلامی به لحاظ ایدئولوژیک تَرَک‌ها و شکاف‌های بسیار سختی را متحمل شده است. حکومتی که تظاهرات مدافعان حجاب اجباری را در مقابل مجلس آنهم پس از تصویب قانون و تأئید آن توسط شورای نگهبان جمع می‌کند و زنان محجبۀ طرفدار خود را شبانگاه در بیابان‌های بهشت‌ زهرا رها می‌سازد، در اصل اعتراف می‌کند که اعتبار خود را حتا در نزد طرفدارانش از دست داده است. این‌ها گویای این است که علی خامنه‌ای با شرایط بسیار دشورای روبرو است. نارضایتی‌های داخلی، فشارهای خارجی و از دست رفتن مزدوران جمهوری اسلامی در منطقه همگی علی خامنه‌ای را در وضعیتی بسیار دشوار قرار داده‌اند.به اعتقاد من جمهوری اسلامی ایران امروز با چهار اَبَر بحران روبرو است : بحران منطقه‌ای که حکومت را به پذیرش مذاکره با آمریکا وادار کرده است؛ بحران معیشتی که نارضایتی‌های عمومی را به ٩٢ درصد جامعه تعیم داده؛ بحران ناکارآمدی در حکمرانی و بالاخره بحران جانشینی...این چهار بحران چنان گریبان جمهوری اسلامی را فشرده‌اند که برای نمونه در شورای عالی امنیت ملی کشور تصمیم گرفته می‌شود که اکنون زمان اعمال قانون حجاب اجباری نیست. چرا نیست؟ چون ممکن است این کار آتش اعتراض‌ها را شعله‌ور سازد و رشتۀ امور را از کنترل حکومت و دستگاه سرکوب آن خارج سازد. این را نه مخالفان حکومت اسلامی، بلکه شخص رئیس جمهوری اسلامی ایران، مسعود پزشکیان می‌گوید : حکومت اسلامی در لبۀ پرتگاه است...حکومت اسلامی در پیروی از این سیاست که "از این ستون به آن ستون فرج است" وارد گفتگوهای جاری با آمریکا شده، بی‌آنکه دورنمای روشنی داشته باشد. اما، پی‌آمدهای دراز مدت همین مذاکرات چه بسا چندان به سود حکومت ایران نباشد همانطور که نهایتاً برجام کمکی به استقرار و استحکام و بقای درازمدت حکومت ایران نکرد، هر چند با برجام جمهوری اسلامی به ١٥٠ میلیارد دلار دارایی‌های مسدود شده و یک میلیارد و ششصد میلیون دلار پول نقد دسترسی یافت. برای نمونه، اعتراض‌های سال ٩٨ و جنبش مهسا بعد از برجام رُخ دادند.در این دوره نیز مذاکرات جاری با آمریکا چه به سرانجام برسند چه نرسند، چه ترامپ تأسیسات اتمی ایران را بمباران کند چه نکند، جمهوری اسلامی ایران مفّری برای نجات خود نخواهد یافت. نخواهد یافت زیرا، بحران‌ها و مشکلات جمهوری اسلامی ایران درونی و ساختاری هستند. برای نمونه، فساد یک مشکل ساختاری در جمهوری اسلامی است : در نظامی که بابک زنجانی به اتهام اختلاس زندانی است و به اعدام محکوم شده ولی هُلدینگ او قرارداد شصت و یک هزار میلیارد تومانی دریافت می‌کند، مشخص است که این نظام نمی‌تواند خود را از چنبرۀ فساد آزاد کند.بنابراین، مذاکره نجات‌بخش نظام اسلامی ایران نیست و تنها می‌تواند برای مدت کوتاهی به عمر حکومت اسلامی اضافه کند. نظام اسلامی هیچ شانسی برای خارج شدن از بحران‌هایش ندارد، مگر آنکه رهبران آن ریل را کاملاً تغییر بدهند، یعنی یک نوع جمهوری اسلامی‌ای به وجود بیاورند که تفاوت بنیادینی با واقعیت کنونی جمهوری اسلامی داشته باشد، یعنی همان چیزی که منتقدان داخلی حکومت از آن تحت عنوان "تحول ساختاری" یاد می‌کنند، به این معنا که سیاست‌های بنیادین جمهوری اسلامی از اساس تغییر بکنند که در این صورت دیگر چیزی از جمهوری اسلامی باقی نمی‌ماند.اما، مسئله این است که چنین تحولی با وجود علی خامنه‌ای در قدرت ناممکن است و به همین خاطر یکی از راه‌حل‌های نظام برای بقاء خود مرگ خامنه‌ای یا کناره‌گیری او از قدرت است. در دنیای امروز خیلی از پادشاهان پیش از مرگ به سود جانشین خود از قدرت کناره‌گیری می‌کنند. همین پاپ فرانسیس از آن رو پاپ شد و سر کار آمد که پاپ قبلی بندیکت شانزدهم پیش از وفات از مقام خود کناره‌گیری کرد. یکی از راه‌حل‌های متصور برای خروج جمهوری اسلامی از بن‌بست که در محافل قدرت نیز بعضاً طرح می‌شود و گه‌گاه به بیرون نیز درز می‌کند این است که علی خامنه‌ای جانشینی را برای خود – مثلاً فرزندش – تعیین و از قدرت کناری کند و جانشین او به سود جناح‌های واقعگرای جمهوری اسلامی و برای حفظ این نظام سیاست‌هایی را تغییر بدهد، هر چند چنین راه‌حلی عملی نیست و این خطر را خود علی خامنه‌ای متوجه بوده و بارها طی سالیان نسبت به آن هشدار داده است. خامنه‌ای همواره نگران از این بوده که در ایران نیز یک گورباچفی سر کار بیاید و با اصلاحاتش کل نظام را متلاشی بکند.ساختار کنونی نظام اسلامی برای قد و قوارۀ علی خامنه‌ای دوخته شده است. خامنه‌ای طی دورۀ زمامداری خود تمام کسانی را که با این ساختار فاصلۀ اندکی داشته‌اند کنار گذاشته و حذف کرده است. تمام رؤسای جمهوری دورۀ رهبری او با عناوین مختلف، اعم از فتنه‌گر و بی بصیرت و غیره از صحنۀ سیاسی قدرت حذف شدند. علی خامنه‌ای عملاً کسی را برای جانشینی، برای حتا وصل و پینه کردن و دوخت و دوز این نظام باقی نگذاشته است و به همین خاطر هر نوع تغییری در سیاست‌های اساسی این نظام مستلزم تغییر خود نظام در ایران است."       
کریم لاهیجی : "دلیل این که دولت فرانسه قصد دارد علیه دولت ایران به دیوان بین‌المللی دادگستری شکایت کند، این است که سیاست گروگانگیری که جمهوری اسلامی از بدو تأسیس خود به اجرا گذاشته عملاً به رویه‌ای در سیاست خارجی دولت ایران بدل شده است. نتیجۀ مثبت شکایت فرانسه این خواهد بود که جامعۀ بین‌المللی پی خواهد برد که جمهوری اسلامی ایران هیچ مجوزی برای در زندان نگه داشتن دو شهروند فرانسوی ندارد و حکومت ایران همچنان به سیاست گروگانگیری اتباع خارجی ادامه می دهد." دولت فرانسه رسما اعلام کرده که به دلیل نقض حقوق دو شهروند زندانی خود در ایران ، سسیل کولر و همسرش، ژاک پاریس، که در اصل توسط دولت ایران به گروگان گرفته شده‌اند به دیوان بین‌المللی دادگستری شکایت می‌برد.آیا چنین شکایتی از سوی یک دولت اروپایی علیه جمهوری اسلامی ایران سابقه دارد؟ چرا دولت فرانسه به چنین تصمیمی روی آورده است؟ تبعات آن برای دولت ایران چیست و آیا جمهوری اسلامی ایران می‌تواند چنین شکایتی را نادیده بگیرد؟ کریم لاهیجی، رئیس افتخاری فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر و رئیس جامعۀ حقوق بشر ایران، در پاسخ به این پرسش‌ها از جمله گفته است : "دیوان بین‌المللی دادگستری مرجع رسیدگی به اختلافات میان دولت‌ها است که در منشور سازمان ملل پیش‌بینی شده است. به همین اعتبار برای نمونه دولت انگلستان موفق نشد شکایت خود را در خصوص اجرا شدن قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران به سرانجام برساند، زیرا دولت وقت ایران، دولت مصدق و وکلای این کشور می‌گفتند که هیچ دعوایی علیه دولت انگلستان ندارند و طرف آنان شرکت نفت انگلیس است. پیرو همین استدلال دیوان بین‌المللی دادگستری حق را در آن زمان به دولت ایران داد.بعد از انقلاب ١٣٥٧ دولت آمریکا شکایت‌های متعددی را علیه جمهوری اسلامی که اغلب جنبۀ مالی داشته‌اند به دیوان بین‌المللی دادگستری تسلیم کرده که البته همچنان ادامه دارند.دلیل این که دولت فرانسه امروز قصد دارد علیه دولت ایران به دیوان بین‌المللی دادگستری شکایت کند، این است که سیاست گروگانگیری که جمهوری اسلامی از بدو تأسیس خود به اجرا گذاشته و با گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران هم آغاز شد عملاً به رویه‌ای در سیاست خارجی دولت ایران بدل شده است. به این معنا که جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف خود در مناسبات بین‌المللی یا حل اختلافاتش با دولت‌های خارجی اتباع آنان را به گروگان می‌گیرد و تا زمانی که به مقصود خود اعم از مالی یا سیاسی... نرسد از آزاد کردن گروگان‌هایش خودداری می‌ورزد.پس در شکایت خود به دیوان بین‌المللی دادگستری طرف دعوای دولت فرانسه دولت جمهوری اسلامی ایران به عنوان شخصیت حقوقی است. در این شکایت ادعای دولت فرانسه این است که دو شهروند این کشور بیش از هزار روز است که بدون دلیل و بی آنکه مرتکب جرمی شده باشند توسط جمهوری اسلامی ایران زندانی شده‌اند.متأسفانه به غیر از تصمیم‌های شورای امنیت تصمیم‌های دیگر مراجع سازمان ملل ضمانت اجرایی ندارند. اما در حقوق بین‌الملل اصلی وجود دارد تحت عنوان "نزاکت بین‌المللی" که اصطلاح فرانسوی اش هست courtoisie به این معنا که وقتی دولتی در دیوان بین‌المللی دادگستری محکوم شناخته می‌شود نزاکت بین‌المللی ایجاب می‌کند که آن دولت تصمیم و رأی دیوان بین‌المللی دادگستری را محترم شمرده و اجرا کند.ولی خوب رعایت چنین نزاکتی از سوی جمهوری اسلامی دور از انتظار است چنانکه که طی بیش از چهار دهه جمهوری اسلامی هیچیک از قطعنامه‌های سازمان ملل در زمینۀ حقوق بشر در ایران را رعایت نکرده است. در هر حال، نتیجۀ مثبت شکایت فرانسه این خواهد بود که جامعۀ بین‌المللی پی خواهد برد که جمهوری اسلامی ایران هیچ مجوزی برای در زندان نگه داشتن دو شهروند فرانسوی ندارد و حکومت ایران همچنان به سیاست گروگانگیری اتباع خارجی ادامه می دهد.
فرزانه روستایی : "سخن عباس عراقچی در دفاع از مذاکرۀ غیرمستقیم با آمریکا تکرار برخی استانداردهای مذاکرۀ ایران و آمریکا در دورۀ اوباما است به گونه‌ای که اینبار نیز دولت آمریکا از نو در تلۀ علی خامنه‌ای گرفتار شود. اکنون به نظر می رسد که دولت آمریکا نیز می‌پذیرد که مذاکره با تهران می‌تواند مستقیم نباشد و وقتی که مذاکره مستقیم نباشد، می‌توان در واقع آن را کش داد. من فکر می‌کنم که دولت ترامپ هنوز خوب جا نیفتاده است و باید منتظر بود و دید که این دولت چگونه جا خواهد افتاد." در حالی که تنش میان دولت‌های ایران و آمریکا به نقطۀ خطرناکی نزدیک می‌شود، عباس عراقچی، وزیر امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران، امروز گفت که تهران حاضر نیست با آمریکا وارد گفتگوی مستقیم شود، اما، آماده است با این کشور گفتگوی غیرمستقیم انجام بدهد.آیا حقیقتاً حکومت ایران خواستار گفتگو، چه مستقیم چه غیرمستقیم، با آمریکا است؟ گفتگوی غیرمستقیم با آمریکا چه مزایایی  برای حکومت ایران دارد که گفتگوی مستقیم با آمریکا ندارد؟ فرزانه روستایی، روزنامه‌نگار و تحلیلگر مسائل ایران در پاسخ به این پرسش‌ها از جمله گفته است : "به نظر می رسد که سخن عباس عراقچی تکرار برخی استانداردهای مذاکرۀ ایران و آمریکا در دورۀ اوباما است به گونه‌ای که اینبار نیز دولت آمریکا از نو در تلۀ علی خامنه‌ای گرفتار شود. پس از آن که آقای خامنه‌ای گفت که وارد گفتگوی مستقیم با آمریکا نخواهد شد، اکنون به نظر می رسد که دولت آمریکا نیز می‌پذیرد که مذاکره با تهران می‌تواند مستقیم نباشد و وقتی که مذاکره مستقیم نباشد، می‌توان در واقع آن را کش داد. بنابراین، بعید نیست که طرح آقای خامنه‌ای برای کشدار یا زمانبر کردن مذاکرات  از نو فعال شده باشد.معنای سخنان عباس عراقچی در عین حال این است که جمهوری اسلامی ایران می‌کوشد آمریکا را محک بزند. برای مثال، دولت آمریکا تهدید کرد که اگر موشکی به سوی اسرائیل از جانب حوثی‌ها پرتاب شود، ایالات متحد آمریکا، حکومت ایران را مسئول عواقب آن خواهد دانست. خوب دیدیم که حوثی‌ها موشکی به روی اسرائیل پرتاب کردند و دولت آمریکا واکنشی از خود نشان نداد و این از نگاه حکومت ایران پنهان نمی‌ماند.ناتوانی ترامپ از مدیریت ابتکار دیپلماتیکی که خود آغاز کرده امتیازی به سود جمهوری اسلامی است. اظهارات عباس عراقچی انعکاس بازی است که بیت رهبر جمهوری اسلامی برای وقت گذراندن ازسرگرفته و نشان می‌دهد که حکومت تهران سرگرم تحمیل دیپلماسی خاص خود به ایالات متحد آمریکا است.اگر روند فعلی ادامه پیدا کند و دولت ترامپ از روش‌های جمهوری اسلامی در مذاکره پیروی کند، این امر رفته رفته باعث نوعی اغتشاش خواهد شد.خود مقامات آمریکا هم‌اکنون اعتراف می‌کنند که جمهوری اسلامی ایران  از طریق چند واسطه (احتمالاً قطر، عمان و یا روسیه) سرگرم ارسال پیام به واشنگتن است. یعنی عملاً نوعی مذاکرۀ غیرمستقیم میان دو طرف در جریان است بی آنکه مدت زمان آن نیز روشن باشد.در واقع، من فکر می‌کنم که دولت ترامپ هنوز خوب جا نیفتاده است و باید منتظر بود و دید که این دولت چگونه جا خواهد افتاد. افزون بر این، سرانجام جنگ در اوکراین نیز هنوز ناروشن است. دولت ترامپ در تلاش است که یکی از این دو پرونده (پروندۀ ایران و پروندۀ جنگ در اوکراین) را هر چه زودتر به سرانجام برساند. به نتیجه رسیدن یکی از این دو پرونده به سرانجام رسیدن پروندۀ دیگر را تسهیل خواهد کرد. در واقع، باید قدری به دیپلماسی دولت ترامپ فرصت داد تا ببینیم که آیا می‌تواند با حکومت ایران مستقیماً وارد گفتگو شود یا نه."   
هیمن بایزیدپور :"جمهوری اسلامی خود را برای یک درگیری نظامی محدود با آمریکا آماده کرده است به این امید که در سایۀ جنگ مشکلات داخلی کشور در اثر سرکوب به حاشیه رانده شوند. وضعیت جمهوری اسلامی چنان به هم ریخته است که رهبران آن خوب می‌دانند که هیچ چیز برای عرضه کردن بر سر میز مذاکره ندارند. در مذاکره خامنه‌ای باید همه چیزش را بدهد. صحبت‌های اوگویای سردرگمی جمهوری اسلامی از اتخاذ یک تصمیم فکرشده است. مسئلۀ اصلی جمهوری اسلامی فقط زنده ماندن است..." اظهارات جدید علی خامنه‌ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی صریحاً نشان می‌دهند که حکومت ایران چنانکه عباس عراقچی، وزیر امور خارجۀ جمهوری اسلامی، گفت خود را برای سالی دشوار و پیچیده و مشخصاً برای جنگ با آمریکا و اسرائیل آماده کرده است.آیا حقیقتاً حکومت ایران و شخص رهبر جمهوری اسلامی جنگ را به مذاکره با دولت کنونی آمریکا ترجیح می دهد و اگر آری چرا؟در پاسخ به این پرسش و پرسش‌های دیگر، هیمن بایزیدپور، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر مسائل ایران، از جمله گفته است :  "علی خامنه‌ای در واقع خیلی دوپهلو صحبت کرد : او بار دیگر گفت که جمهوری اسلامی ایران ارتباطی با حوثی‌ها ندارد و اساساً فاقد نیروی نیابتی است و در جای دیگری از اظهاراتش لحنی تهدیدآمیز به کار گرفت و حرف‌ها و هشدارهای همیشگی‌ خود را علیه آمریکا تکرار  کرد. به گمان من جمهوری اسلامی خود را برای یک درگیری نظامی محدود آماده کرده است. به گمان علی خامنه‌ای اگر آمریکا و اسرائیل قصد اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی را داشته باشند، اقدام آنها محدود و غیردامنه‌دار خواهد بود به ویژه این که از نظر جمهوری اسلامی مسائل و مشکلات داخلی کشور زیر سایۀ چنین جنگی فراموش شده یا به حاشیه خواهند رفت. ارزیابی جمهوری اسلامی این است که آمریکا وارد یک جدال گسترده و طولانی مدت با جمهوری اسلامی ایران نخواهد شد.اما، به نظر من، وضعیت جمهوری اسلامی چنان وخیم و به هم ریخته است که رهبران آن خوب می‌دانند که هیچ چیز برای عرضه کردن بر سر میز مذاکره ندارند. آنان هیچ کارت برنده‌ای ندارند که بتوانند به یاری آن در مذاکره چانه بزنند و در قبال امتیارهایی که می‌دهند چیزی دریافت کنند. اگر زمانی خامنه‌ای می توانست بگوید "نه جنگ نه مذاکره" امروز تنها گزینۀ او "یا جنگ یا تسلیم" است. در مذاکره خامنه‌ای باید همه چیزش را بدهد بدون آن که چیزی به دست بیاورد. او می‌داند که اگر مذاکره کند، ترامپ به مسئلۀ هسته‌ای ایران بسنده نخواهد کرد، او خیلی چیزهای دیگر از جمله از میان رفتن نیروهای نیابتی ایران را طلب خواهد کرد. اشارۀ مجدد خامنه‌ای به نیابتی‌های حکومت اسلامی بی دلیل نیست. این که او مدعی است که جمهوری اسلامی نیروی نیابتی نداشته و ندارد از سر تصادف نیست. با این حال، جمهوری اسلامی نمی‌تواند از این دست مسائل که اهرم فشار او بوده‌اند به راحتی چشم بپوشد.به این خاطر است شاید که خامنه‌ای گزینه جنگ با آمریکا را نهایتاً به مذاکره با آمریکا ترجیح می‌دهد به این امید که جنگ با آمریکا دامنه‌دار نخواهد بود. او خیال می‌کند که تأسیسات اتمی ایران در سراسر کشور پراکنده‌ و بعضاً در اعماق زمین پنهان هستند و در نتیجه بمباران آنها کار ساده‌ای نخواهد بود. حکومت ایران حتا امیدوار است که بتواند بمرور نیروهای نیابتی خود را بازسازی کند. این که در این کار موفق خواهد بود یا نه موضوع دیگری است. برای نمونه، اسماعیل قاآنی در سفر دیروزش به عراق به شبه نظامیان عراقی وابسته به تهران گفت که در حال حاضر از انجام هر گونه عملیاتی خودداری کنند. معنای این حرف این است که اولویت جمهوری اسلامی در حال حاضر حفظ باقی‌ماندۀ نیروهای نیابتی اش است. جمهوری اسلامی اکنون در موضع دفاعی است و می‌خواهد قوایی را که برایش باقی مانده حفظ کند و به مرور و در صورتی که زمان کافی داشته باشد مجدداً آنها را بازسازی کرده و گسترش دهد و به این ترتیب موضع از دست رفتهۀ خود را در منطقه بازیابد.در واقع، گزینه‌ها و انتخاب‌های جمهوری اسلامی همگی گزینه‌هایی نیستند که منافع آن را تأمین کنند. انتخاب های آن در سردرگمی محض صورت می‌گیرند. صحبت‌های خامنه‌ای به تنهایی گویای این سردرگمی و ناتوانی جمهوری اسلامی از اتخاذ یک تصمیم فکرشده است. جمهوری اسلامی تمام کارت‌های خود را از دست داده و مسئلۀ اصلی اش فقط زنده ماندن است. زنده ماندن در چهار سال آینده ولو به بهای یک جنگ محدود در خارج، سرکوب مردم در داخل و ایجاد بحران‌های تازه تا از این طریق بتواند صرفاً موجودیت خود را برای مدت دیگری حفظ کند. جمهوری اسلامی نظامی است که در بحران‌های موجود بحران‌های تازه‌تری می آفریند تا از این طریق بحران‌های اصلی فراموش شده یا به حاشیه رانده شوند.  اما مهمتر از مسئلۀ جنگ با آمریکا، مسئله بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی کشور است که برای جمهوری اسلامی ایران بسیار پرهزینه‌تر و دشوارتر از مثلاً حملۀ نظامی خارجی هستند. نگرانی رهبران جمهوری اسلامی از وضعیت داخل کشور است نه خارج از کشور. هیچ شکی نیست که بحران‌های اقتصادی ایران در سال جدید عمیق‌تر و شدیدتر خواهند شد. اما، بحران‌های داخلی فقط به مسائل اقتصادی محدود نمی‌شوند. برخی از آنان نظیر بحران آب قابلیت آن را دارند که به انفجارهای  بزرگ اجتماعی تبدیل شوند. برای نمونه، سدهای بزرگ تهران با هجده و نوزده میلیون نفر جمعیت فقط ده درصد ظرفیت خود ذخیرۀ آب دارند.  در جریان جنبش مهسا/ژینا، مردم ایران تجارب مبارزاتی بسیار با ارزشی کسب کردند و می‌توانند از آنها در روزها و ماه‌های آینده استفاده کنند، بگذریم از این که جنبش اجتماعی ایران همچنان دارای خلل‌هایی است که برطرف نشده‌اند و برخی از آنها مربوط به مسئلۀ رهبری و شکاف ها و اختلافاتی است که میان لایه‌های مختلف اپوزیسیون وجود دارد.
مئیر جاودانفر : "اگر رهبران جمهوری اسلامی ارسال موشک و پهپاد به حوثی‌ها را متوقف نکنند، در آیندۀ آتش جنگ آمریکا علیه حوثی‌ها به ایران نیز سرایت خواهد کرد. تا زمانی که حوثی‌ها موشک و دیگر آلات نظامی رایگان از حکومت ایران دریافت می‌کنند، حملات آنان ادامه خواهند یافت و همین دامنۀ جنگ را به مرور تا ایران نیز گسترش خواهد داد و باعث خواهد شد که نیروهای آمریکایی رهبران ایران را نیز هدف قرار بدهند." با ازسرگیری حملات حوثی‌ها به کشتی‌ها در دریای سرخ ارتش آمریکا از پریروز شنبه پانزدهم مارس حملات سنگینی را به حوثی‌ها آغاز کرد و دولت واشنگتن در هشدار به رهبران ایران گفت که آنان را مسئول حملات حوثی‌ها می داند. این مسئول دانستن چه معنا و تبعاتی دارد؟ چقدر امکان دارد که دولت آمریکا این سخن مقامات تهران و مشخصاً حسین سلامی، فرماندۀ سپاه پاسداران، را بپذیرد که جمهوری اسلامی کمترین نقش و دخالتی در عملیات حوثی‌ها در دریای سرخ ندارد؟مئیر جاودانفر ، پژوهشگر مسائل ایران و منطقه در دانشگاه رایخمن اسرائیل، در پاسخ به این پرسش ها از جمله گفته است:"یمن یکی از فقیرترین کشورهای جهان و منطقه است. در منطقۀ تحت کنترل حوثی‌ها گرسنگی و بیماری بیداد می‌کنند و نظام برده‌داری که دویست سال پیش در آفریقا لغو شد هنوز در همین منطقه به قوت خود باقی است. سئوالی که من دارم این است : حوثی‌ها که به نان شب‌ محتاجند پول از کجا می‌آورند تا این همه موشک‌ و پهپاد بخرند؟ پاسخ روشن است، نظام ولایت فقیه در ایران به طور رایگان این موشک‌ها و پهپادها را در اختیار حوثی‌ها می‌گذارد.از نگاه علی خامنه‌ای حوثی‌ها جزیی از "محور مقاومت" هستند و حملات جاری آمریکا به حوثی‌ها در عین حال حاوی پیامی است خطاب به رهبران جمهوری اسلامی ایران. کدام پیام؟ این پیام که اگر رهبران جمهوری اسلامی ارسال موشک و پهپاد به حوثی‌های را متوقف نکنند، در آیندۀ آتش جنگ به ایران نیز سرایت خواهد کرد.عین همین سناریو در خصوص اسرائیل و حکومت ایران روی داد : اسرائیل نخست سوریه و حزب‌الله را هدف گرفت و چون جمهوری اسلامی ارسال سلاح به سوریه و حزب‌الله را متوقف نکرد، نهایتاً درگیری‌ها به داخل خاک ایران کشید. در واقع، سرایت جنگ به ایران محتمل است، زیرا، رهبران جمهوری اسلامی تصمیمات مهم را در آخرین لحظه، یعنی زمانی که دیگر دیر شده، اتخاذ می‌کنند. شناخته شده‌ترین مورد آن جنگ ایران و عراق است که جمهوری اسلامی می‌توانست در سال ١٩٨٢ با دریافت غرامت از صدام حسین خاتمه دهد، اما، روح‌الله خمینی با پاسخ منفی خود، شش سال دیگر این جنگ خانمانسوز را به بهای کشته شدن صدها هزار نفر و نابودی اقتصاد ایران ادامه داد تا اینکه عاقبت ناچار شد جام شوکران را سر بکشد و شکست خود را بپذیرد. الان هم امیدی نیست که رهبران ایران تصمیم‌های درستی با آغاز دور جدید درگیری‌ها میان آمریکا و حوثی‌ها اتخاذ کنند.یکی از دلایل اشتباه محاسبات جمهوری اسلامی نفرت بسیار خامنه‌ای یا در واقع نفرت شخصی او از اسرائیل و آمریکا است. خامنه‌ای حاضر است به هر قیمتی دست به هر کاری بزند تا به منافع آمریکا در منطقه لطمه وارد آورد و اسرائیل را از صفحۀ روزگار محو کند. دلیل دیگر، افراد و گروه‌هایی هستند که حمایت شان برای نظام اسلامی ایران حیاتی است و منافع اقتصادی خود را از طریق پشتیبانی از گروه‌های موسوم به "محور مقاومت" تأمین می‌کنند. برای حفظ حمایت این افراد و گروه‌ها خامنه‌ای چاره‌ای جز  ادامۀ سیاست ستیزه‌جویانه و تنش‌زای خود در منطقه ندارد.رژیم حوثی‌ها یک دیکتاتوری فاشیستی است که هیچ راه‌حلی برای مشکلات مردم یمن ندارد و تنها از طریق جنگ می‌تواند خود را زنده نگه دارد. دریافت پهپاد و موشک مجانی از سوی رژیم ایران این نیاز حوثی‌ها را تأمین می‌کند و در عین حال به آنان امکان می‌دهد تا مقام خود را در منطقه ارتقاء دهند. تا زمانی که حوثی‌ها موشک و دیگر آلات نظامی رایگان را از حکومت ایران دریافت می‌کنند، ادامۀ جنگ از سوی آنان به قوت خود باقی است.اما، ادامۀ جنگ رفته رفته دامنۀ آن را تا ایران گسترش خواهد داد و باعث خواهد شد که نیروهای آمریکایی رهبران ایران را نیز هدف قرار بدهند. اما، مشکلات و بحران‌های داخلی رژیم و فساد همه‌گیر آن به قدری است که می‌توانند به تنهایی و بیش از حملات احتمالی آمریکا موجودیت نظام اسلامی را به زیر سئوال بکشند."    
پتکین آذرمهر :"رفیق‌دوست با اظهاراتش نوعی اخطار به کشورهای غربی می دهد، به این معنا که اگر جمهوری اسلامی مورد تهاجم قرار بگیرد، حکومت تهران از توان و تجربه و سابقۀ لازم برای به هم ربختن اوضاع اروپا برخوردار است و همانند گذشته با گروه های تروریستی و تبهکار در تماس است و می‌تواند به یاری آنها اروپا را بی‌ثبات کند." بعد از  محسن رضایی، سپاه پاسداران هم اظهارات محسن رفیق دوست را تکذیب کرد که اخیراً در مصاحبه‌ای طولانی گفت که او و محسن رضایی، فرماندۀ پیشین سپاه پاسداران، ترور مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور، از جمله غلامعلی اویسی، شهریار شفیق، فریدون فرخزاد و شاپور بختیار را برعهده داشتند. سپاه پاسداران اظهارات رفیق‌دوست را غیرواقعی خوانده و خود دفتر رفیق‌دوست گفته است که او به دلیل عمل جراحی مغز عقلش سر جایش نیست و  در نتیجه حرف‌هایش نمی‌توانند قابل استناد باشند.آیا واقعاً حرف های محسن رفیق دوست فاقد اعتبار و غیرقابل استناد هستند؟ چرا او این سخنان را امروز به زبان آورده و آیا این سخنان، خواسته یا ناخواسته، دربرگیرندۀ پیامی است؟پُتکین آذرمهر، مستند ساز و تحلیلگر مسائل ایران، در پاسخ به این پرسش ها از جمله گفته است :"بهتر بود مقامات تهران توجیه دیگری برای بی اعتبار کردن سخنان آقای محسن رفیق‌دوست جستجو می‌کردند، چون با شنیدن سخنان وزیر پیشین سپاه پاسداران، می‌توان پی برد که اتفاقاً محسن رفیق دوست حافظه و عقلش خوب کار می‌کند. او هنوز اسامی افراد را خوب به خاطر دارد و اطلاعاتش، آنهم در جزئیات، در مورد آنان و گروه های خارجی نظیر ارتش استقلال‌طلب باسک که بعضاً مجری برخی ترورهای رژیم ایران در خارج بوده‌اند کاملاً درست به نظر می‌رسند.  خوب که بنگریم اتفاقاً صحبت‌های محسن رفیق‌دوست با شیوۀ شناخته شدۀ رژیم ایران بسیار سازگار است. رفیق‌دوست با اظهاراتش نوعی اخطار به کشورهای غربی می دهد، به این معنا که اگر جمهوری اسلامی مورد تهاجم قرار بگیرد، حکومت تهران از توان و تجربه و سابقۀ لازم برای به هم ربختن اوضاع اروپا برخوردار است. به بیان دیگر، محسن رفیق‌دوست این پیام را می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران همانند گذشته با گروه های تروریستی و تبهکار در تماس است و می‌تواند به یاری آنها اوضاع اروپا را به هم بریزد.در عین حال، رژیم ایران پیرو روش همیشگی اش همۀ درها را نمی بندد و این طور وانمود می‌کند که گویا در مقابل یک جناح تُندرو در درون حکومت اسلامی یک جناح میانه رو یا معتدل وجود دارد که می‌توان با آن برای رفع مشکلات و بحران‌ها گفتگو کرد.آنچه به نظر می رسد (و این را تدابیر اخیر امنیتی بریتانیا در قبال حکومت ایران به وضوح نشان می‌دهند)، این است که مقامات اروپایی خطر امنیتی جمهوری اسلامی ایران را جدّی می‌گیرند و از آن آگاهند و برخورد با آن را اولویت اول خود می‌دانند.  اغلب کشمکش‌های درونی جمهوری اسلامی ظاهری یا ساختگی است (هر چند این امر شامل موارد نادری از جدال‌های درونی قدرت نمی شود که معمولاً باید به حذف یک طیف یا یک شخصیت داخلی منجر شوند). اگر محسن رفیق‌دوست، چنانکه مثلاً سپاه پاسداران مدعی است، حقیقتاً سخنانی غیرواقعی بر زبان رانده که برای کشور مسئله‌ساز بوده‌اند، اولین واکنش معقول این است که او را رسماً تحت پیگرد قضایی قرار داده و بازداشت و بازجویی کنند تا معلوم شود چرا او چنین سخنانی را امروز به زبان آورده است. بدیهی است که اگر چنین کاری صورت نگیرد باید نتیجه گرفت که کل این قضایا چنانکه گفتم صرفاً ظاهر سازی برای رسیدن به برخی اهداف است...        
loading
Comments (2)

Dara Parsina

با درود بسیار و عرض احترام و سپاس. در این ایام که ما در پیچ تاریخی جامعه ایران هستیم. نیاز است که اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی بیشتری صورت گیرد و کاری دوچندان انجام شود. خواهش دارم پادکست های بیشتری بسازید و روزانه نشر دهید. متشکرم

Dec 27th
Reply

Dersu ozala

خواهش میکنم هنگام مصاحبه صدای میکروفن خودتون رو ببندید. صدای نفس کشیدن‌تون توی کل مصاحبه میومد

Nov 27th
Reply