اپیزود اول |ترسهای مادر بودن| با هاجر رزمپا
Description
ریچل کاسک در کتاب «یک عمر کار درباره مادر شدن» مینویسد: «زایمان زنان را صرفاً از مردان جدا نمیکند، زایمان زنان را از خودشان هم جدا میکند. به طوری که درک زن از چند و چون هستی عمیقاً دگرگون میشود. شخص دیگری درون مادر وجود داشته است و بعد از تولد هم در قلمرو ذهن او به حیاتش ادامه میدهد. مادر زمانی که با فرزند است خودش نیست؛ زمانی که بدون اوست هم خودش نیست و بدین ترتیب ترک فرزندان به اندازه ماندن در کنارشان بغرنج و دشوار میشود. با کشف این موضوع حس میکنید زندگیتان به شکلی بیبازگشت و جبرانناپذیر در باتلاق تنش و کشمکش فرو رفته یا توی یک تله افسانهای گیر کرده که تا ابد بیهوده در آن دست و پا خواهید زد.»
اینستاگرام پر است از تصاویر مادر و کودکانی شاد که در خانهای مرتب و پر نور، فرو رفته در لباسی سفید و آراسته رو به دوربین لبخند میزنند. مادرهایی که نور اریب روز روی موهای بلند و پرپشت درخشانشان میافتد و در آرامش به نوزادشان شیر میدهند و در پس زمینهی تصویر میشود صدای چه چه پرندگان و شر شر جویبار را شنید. جایی خبری از تصویر خانههای زیر و رو شده، پوشکهای بدبوی مچاله، موهای چربِ بالای سر گوجه کرده و زیر چشمهای سیاه از بیخوابیهای ادامهدار و صدای گریههای بلند و کشدار نوزاد نیست. مادرها رو به دوربین لبخند میزنند و کلافگی یا افسردگیشان را زیر فیلترهای براق میپوشانند. مادرها قابها را کراپ میکنند و آشفتگی و کثیفی و لباسهای چرکِ تلنبار در سبد و کوه پارچهایِ تازه شسته شده را از کادر بیرون میاندازند. مادرها عرقِ تن گُر گرفتهشان را پاک میکنند، سینهی زخمی و شکم ترکخوردهشان را هُل میدهند زیر تیشرتی گشاد، گونهی فرزندشان را میبوسند و میگویند: «همه چیز عالی ست. بهتر از این نمیشود.»
با هاجر رزمپا از ترسهای مادر بودن حرف زدیم. از حقیقتهایی که همه باید میدانستیم، اما هیچکس ما را برایش آماده نکرده بود.
میزبان: آنالی اکبری
مهمان اپیزود اول: هاجر رزمپا
میکسومسترینگ: مسعود طیبی
تهیهشده در گوشهی پادکست
Hosted by Simplecast, an AdsWizz company. See pcm.adswizz.com for information about our collection and use of personal data for advertising.
ناراحت شدم که تموم شد. منتظر اپیزود های بعدی هستم🧘♀️
لذت برم ... عالی بود .. بی پرده عمیق تاثیرگذار و همدلانه ✨
خیلی عالی بود دقیقا ترسهایی که معمولا برای مادرا پیش میاد ومخصوصا برای فرزند اول ممنون ازتون😍😍
موضوع جالبی بود برای من که مادر هستم.. مشتاق و منتظرم باز هم بشنوم شمارو.. ممنونم
چه گفتگوی دلچسبی.چه ریتم خوبی داشت با صدای قشنگ و متین هاجر با ادبیات قشنگش😍
خیلی بر دلم نشست انگار از عمق جان و دل من حرف زدین دقیقا احساس من و آنچه بر من گذشت در مادر شدن بود. فقط دلم میخواست درباره تغییری که در ارتباط بین زن و شوهر به هنگام بچه دار شدن اتفاق میافته و سرد شدن و فاصلهی ناگزیری که بینشون ایجاد میشه هم میگفتین که برای من دیگه هیچوقت درست نشد و همدیگه رو کامل از دست دادیم.
هاجر عزیزززز، چقدر فرهیخته و دلنشین بودی. چه شروع بی نظیری داشت این پادکست با این مهمون😍 جادوی کلماتش، انتخاب درست ِجملاتی که از زبان ما بود انگار، حسهایی که تماماً تجربه کرده بودم رو توی این گفتگو در قالب کلمات شنیدم و عجیب دلچسب بود برام، ممنونم ازتون.
قربونت برم هاجرِ قشنگ❣
چقدر زیبا گفتید از تجربه مادر شدن👏🏻❤️
چقدر زیبا گفتید از تجربه مادر شدن👏🏻❤️
خیلی خیلی لطیف و دلنشین بود. هم بلند بلند باهاش خندیدم و هم یواش یواش باهاش اشک ریختم ♥️
چقدر غمگین و در عین حال آرامبخش بود این اپیزود. هاجر عزیزم خیلی دوستت دارم. خیلی سال هست که دنبالت میکنم تو اینستا و متاسفم برای تجربه های تلخی که گذروندی🖤 امیدوارم روز به روز ترسها ت کمرنگ تر و دلگرمی ها ت بیشتر بشن🌷
لذت بردم واقعا دم هردوی شما گرم چقدر قشنگ بود اونجا که گفتی من تا الان دختر یه پدری بودم حالا دیگه تموم شده و مادر یه بچه م اشک ریختم باهاش🤍
خیلی تامل برانگیز بود و باید بگم که چندین بار اشک در چشمم جمع شد. هاجر عزیز🌱💚
دخترم بیست روزش بود که یه دوستی اومد به دیدنم،گفتم میگن فقط دو سال اول سخته،گفت اره عزیزم،دو سال اول به علاوه پنجاه سال بعدش....الان ده سال گذشته و میفهمم چقدر درست گفت
عالی؛ همونطور که انتظارشو داشتیم. 👌
- تک گویی ها واقعا خوب و خلاقانه با تصویرسازیهای بدیع. من اون قسمت پارک رو واقعا دوست داشتم و الان هم با یاداوریش لبخندم میاد. ۲- انتخاب و زمان پخش موزیک عالی و به موقع و میزان پخش اندازه ۳- موضوع گفتگو و مهمان خوب و چه خوب که از منظرهای مختلفی به موضوع نگاه کردید. تولد از منظر مرگ و برعکس حتی. و من از جمع بندی بحث هم راضیام. درسته بچهها با اومدنشون یک سونامی در زندگی ایجاد میکنن و هیچ چیز دیگه مثل قبل نیست اما دلیلی وجود داره که زنهای مستقل و آگاه امروز این سختی رو به جان میخرند...
هاجر عزیز حرف هات در مورد بابات اشک تو چشمم جمع کرد روحشون شاد باشه و خدا به دلت صبر بده💚
هاجر عزیز 🫂 چقدر اون روزا رو خوب یادمه و چقدر بهت فکر میکردم خودمم تازه یکسالی بود مادر شده بودم …
ترس از مادر بودن رو دارم و هنوزم نتونستم بهش غلبه کنم. فک می کنم به خاطر اینه که هیچ وقت سوگ از دست دادن برادرم در من تمام نشد .