ببر تنها | گرامیداشت و مروری بر زیست شخصی و حرفهای آلن دلون
Description
"تنهایی عمیق یک سامورایی را هیچ کس ندارد، مگر ببر جنگل... شاید.."
برای انتخاب عنوان این اپیزود ویژه، کار سختی نداشتم. پرسوناژ دلون، همواره در طول حیات شخصی و حرفهایاش، چه آن ایامی که در ابتدایی دهه سوم زندگیاش سری در سرا در آورد و چه تا همین سالهای انتهایی کهنسالیاش، دستخوش تغییر نشد. او عصیانگر بود و تسلیم بایستهها و هنجارهای بیرونی نمیشد، چه آن زمان که با ۲۳سال سن برای کارگردان بزرگی چون کلمان خطونشان کشید و گفت "یا ریپلی یا خداحافظ" و چه زمانی که در کهنسالی و سالهایی که دیگر نامی در رسانهها نداشت و دائما اظهاراتی بیپرده برخلاف ترندهای روز را روا میداشت. او در طول زندگیاش همواره همان ببری بود که ملویل در عنوانبندی افتتاحیه "سامورایی" آن را توصیف کرده بود. ببری تنها که از آن تنهایی ابایی نداشت، چرا که به قول خودش "از مرگ باکی ندارم ... همهچیز آماده است؛ حتی گوری که در معبد در انتظار من است."
زیبایی مفرط سد راهش نشد. هرگز طعم عقده ناشی از زشتبودن و نادیدهگرفتن را نچشید. چه میخواست چه نمیخواست، از بازیگران زن مقابلش، مثلا ناتالی دلون موطلایی که روزگاری همسرش بود، زیباتر مینمود. میتوانست افسون جاذبه زنان مقابلش نشود و آنها را به هیچ انگارد.
دلون بچه پرشروشورهای دهه ۶۰ فرانسه بود. با یاغیان آمریکایی پیش از خود و همعصرش برابری میکرد. با جیمز دین، مارلون براندو، پل نیومن و استیو مککویین.
از گامهای نخستین، خشونت و مرگ به ارمغان آورد. از اولین فیلمهایش سلاحی را از زیر کتش بیرون کشید و آن سلاح در دستانش باقی ماند. اگر میخواست هم نمیتوانست آن را زمین بگذارد. خشونت از نوع دلونی با همان چیزی پیوند یافت که بحران هویت جوانان خوانده شد.
سرنوشت او مثل بچههای یتیم بود: حکایت معصومیتی که بر باد میرفت و جانور درندهای که به جای میماند.
شخصیت او در سینمای گنگستری-جنایی زاده شد. برخلاف جیمز کاگنی، ادوارد گ. رابینسن و هامفری بوگارتْ قد کوتاه و چهره خشنی نداشت. چهره زیبایش بُعد جدیدی به شخصیت گنگستر و قاتل اضافه کرد. کلیشه دزد و گنگستر زشترو و زمخت را به دست فراموشی سپرد. تقابل ظاهر غبطهبرانگیز و خونسردیِ فراوانش در ابراز خشونت، او را به اسطورههای سینمای گنگستری-جنایی سپرد. او خوشسیماترین گنگستر و قاتلی بود که شناختیم.
او در پایانبندی اکثر فیلمهایی که بازی میکرد، هربار به نحوی به آغوش مرگ میشتافت و ما مطمئن از اینکه صرفا با فیلم طرفیم، در حس امنیت روانی ناشی تصنع آن غرق میشدیم، چرا که میدانستیم که او کماکان زنده است؛ امروز اما مجددا این صحنه برداشت شد، اما اینبار دیگر پای فیلمی در میان نبود.
ناخودآگاه امروز یاد پایانبندی "روکو و برادرانش" افتادم. یاد روکو (دلون) و نجوای حزنآمیزش در تشییع جنازه معشوقهاش که میگفت: "ما روکو هستیم. داغدار و عزادارِ توییم. اما کسان دیگری هم ته دریا هستند که دوستان تواَند." امروز اما، ما دوستداران سینما، داغدار و عزادار دلون، این سامورایی سینما، هستیم.
یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای مجله فیلم، یادداشت ویژه نادر تکمیل همایون، کتاب "یک آمریکایی در پاریس" وینساندو و کتاب موج نو و جستارهایی از روزنامه لو موند، پارهای از منابع این اپیزود هستند.
آهنگهای استفادهشده در این اپیزود، به ترتیب:
1. "Chi Mai" by Enio Morricone
2. "Le Samouraï: Title Theme"
3. "Idea 10" by Gibran Alcocer
عالی بود سامورایی زیبای تنها
چه اپیزود خوبی بود برای منی که فقط اسم ایشون رو شنیده بودم و اسم چندتا از فیلمهای معروفشون. معرفی مفید و عالی ای بود ممنون 🌸