جرعه 38 ● تنها یا فرومایه؟
Description
جرعه سیوهشتم: تنها یا فرومایه؟
شوپنهاور در مورد معاشرت با دیگران نظرات غیرمتداولی دارد. نظرات او کمی فرق دارد با حرفهایی که معمولاً به زبان میآوریم یا میشنویم. او در کتاب «در باب حکمت زندگی» نوشته: «بنابراین میبینیم هرکس به همان اندازه که معاشرتی است، از نظر فکری فقیر و بهطورکلی عامی است، زیرا آدمی در این جهان انتخابی چندان ندارد، جز اینکه میان تنهایی و فرومایگی یکی را برگزیند.»
من در حاشیۀ این سطرها تأملات و یادداشتهایی دارم که در جرعۀ سیوهشتم به شرح دقایقی که خواهید شنید، خدمت شما تقدیم میکنم.
منابع:
- کتاب در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۲ و ۴۴
تقدیم از: حسام ایپکچی
خُم اول: حکمت زندگی – آرتور شوپنهاور
این اپیزود را همچنین میتوانید در سایت مِی | شنوتو بشنوید.
@Mey_podcast | ©️ @Ensanak
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
وااای آقامون شوپن هاور عالی بود😂😂😂😂
شکل تنهایی در روزگار تکنولوژی با زمانی که شوپنهاور میزیسته خیلی متفاوت شده، بین بعضی مفاهیم قرن گذشته و دنیای امروز ارتباط برقرار کردند عملن امکان نداره، این چیزیه که اغلب در آموزشهای فلسفی نادیده گرفته میشه
سلام و احترام خدمت همپیالهای های عزیز🌹 پدیدهای وجود داره به نام پدیدهی تاسمانی که واقعا تأمل برانگیزه! تاسمانی یه جزیره توی جنوب استرالیاست که توسط دریانورد هلندی به نام آبل تاسمان کشف شده... وقتی این جزیره کشف میشه، انسان شناسا و زیست شناسا تحقیقات گستردهای میکنند و متوجه میشن که تا 14 هزار سال پیش این جزیره به خشکی اصلی یعنی استرالیا متصل بوده اما آب بالا میاد و این ارتباط قطع میشه و یجورایی این جزیره قرنطینه میشه... داستانِ این جزیره خیلی جالبه و اگر تونستید سرچ کنید... اما مطلب اصلی، راجع به مقالهی بسیار تأمل برانگیز دیگهست که از داستانهای این جزیره ایدهش برداشته شده و به موضوع این اپیزود هم مرتبطه، عنوان مقاله: Sociality influences cultural complexity 2014 ساده و خلاصه قسمت کوچکی از این تحقیق رو بیان میکنم: صد نفر از دانشجویان یک دانشگاه رو انتخاب میکنند و به دو گروه 50 نفره تقسیم میکنند: 1⃣ گروهِ اول: قرار بر این بوده هر نفر یک چیزی رو یاد بگیره و به نفر بعد از خودش یاد بده و این کار تا ده نسل ادامه پیدا کنه یعنی: نفر اول به نفر دوم یاد بده، نفر دوم به نفر سوم تاااا
بنظر من ساده ترین شکل بیان برای تفاوت تنهایی مد نظر، در دو مفهوم منیت و فردیت امکان پذیر هست. تصویر پشت این مفهوم همون ایده دیکتاتور های دوره های تاریخ و امروزه. یعنی وجود آلفای قالب و سلطه جو در نوک هرم طبقه بندی. از کجا میاد؟ از دو ریشه اصلی، ریشه نزدیک تر به ما بر میگرده به مطالعه شامپانزهها و تحلیل شناختی رفتاری نظریه تکامل و کتاب منشا انواع داروین. تصویری که از میمون طی چند مرحله به انسان راست قامت رسیده. این تصویر کاملا اشتباه و یه انحراف بزرگ در شناخت انسان رقم زده. اما ریشه اصلی برمی گرده به نقطه ای که مفهوم پروردگار از دنیای ذهن خارج شده و در واقعیت به خدای خالق (متشخص) تبدیل شده. این به هیچ عنوان معنای دروغین یا عدم وجود مفهوم خدای خالق نیست، بلکه تغییر از مفهومی درونی و ساخت تصویر بیرونی ازون مفهوم هست. که بزرگترین انحراف در تمام تاریخ بشری است و تمام پیچیدگی های امروز از این ریشه بوجود آمده. اما توصیف این مفهوم چیزی که بخاطرش باید یک مجموعه منظم از چندین زاویه در قالب کتاب ارایه بشه و تصویر درستی ایجاد کنه، و برای توضیح اون باید کتاب تموم بشه و بتونم کامل ارایه بدم.
کیفیت صدای چندتا اپیزود آخر زیاد جالب نیست
تنهایی... من تنهایی را در مواجهه به خودم دیدم، وقتی خودم را مرور می کنم بیشتر میفهممش و اتفاقا در کنار دیگرانی ولی تنهایی...یادش بخیر ۲سال پیش چقدر رواق و روانشناسی اگزیستانسیال گوش می دادم و یجایی از فشار زیاد بریدم، و به اپیزود های انسانک روی اوردم، واقعیت های زندگی و با جمله زیبای شما با عمقی کمی بیشتر بدلم مینشیند. سپاس جناب ایپکچی عزیز، پایدار بمانید
به نظرم تنهایی میتونه نسبت من با من باشه ....
آقای ایپکچی بی شک شما از فیلسوفان و رستگاران عصر حاضر هستید .
اینکه بگیم تنها یا فرومایه درواقع داریم یه قاعده رو استفاده میکنیم و پیروی از قواعد به قول خود شوپنهاور نوعی چلمنیسمه:) یجورایی انگار خودش به حرفای خودش پایبند نیست!
به زعم من منظور شوپنهاور از تنهایی یا فرومایگی این است که انسان اگر به همنشینی درونی برسد دیگر احساس نیاز به همنشین و محرک بیرونی نمی کند، و اینجاست که برای رفع تنهایی به هر معاشرتی تن نمیدهد ،زیرا که در خلوت خویش بدون هیچ محرک خارجی لذت میبرد. من فکر میکنم انسان اگر به خودشکوفایی برسد ،تنهایی برایش سعادت است.
ممنون از انتشار این اپیزود . چشم براه بودیم 🌹 در ضمن چه خوب میشه اگر در انسانک اپیزودی رو به ادب تنهایی بین فردی اختصاص بدی و تجربه ی زیسته ی خودت رو با ما در میان بگذاری قطعا میتونه راهگشا باشه برای شاگردانت که من با افتخار یکی از اونها هستم
چیزی که من فهمیدم اینه که انسانی که از تنهاییش فرار کنه و چسبه ب غیر آدمیه که به درد معاشرت نخواهد خورد حتی نمیشه روش حساب باز کرد به نوعی باید بلد باشیم از تنهاییمون بهره ببریم و منظور من فراغت نیست منظور من تنهایی هست که به خودمون افکارمون و احساسمون بیاندیشیم در نهایت هم آره همه تنهاییم و قرار نیست تنهایی همدیگرو پر کنیم قرار هست تنهایی هامون رو کنار هم تاب بیاریم
ببینید منم تاحدودی باشوپنهاور هم عقیده ام.من اگه خلوت تنهایی خودمونداشتم نمیتونستم سه هزارساعت پادکست گوش بدم یا کتابهای متعددرو ورق بزنم ، تفکرکنم،تحقیق وبررسی کنم و ... بودن درجمع خوبه ولی زیادیش باعث هدررفت فرصتهای طلایی برای مداقه واندیشیدن میشه. البته بودن در اجتماع کسانی که حرفت رومیفهمند وبه اندازه تو به بحث وگفتگوی سازنده واقفند،ایده ال و یه نوع مدینه ی فاضله است.انشالا نصیبمون بشه.
تنهایی بین فردی را به دو گروه تقسیم کرده اند: 1-حس تنهایی 2-وضعیت تنهایی شخص با بودن در جمعی باز هم ممکن است دچار حس تنهایی شود. برای مثال در پارتی زمانی که جمعی در کنار شخص درحال شادی هستند ولی شخص مد نظر نتواند با کسی ارتباط برقرار کند. در این مثال شخص در وضعیت تنهایی نیست ولی حس تنهایی به او دست می دهد. در مقابل ممکن است شخصی در سلول انفرادی باشد ولی بداند کسی یا کسانی هستد که او را دوست دارند و به او فکر میکنند. در این حالت شخص در وضعیت تنهاییست ولی احساس تنهایی نمیکند. نظر بنده در این لحظه چنین است که عدم تحمل وضعیت تنهایی در حالی که حس تنهایی ندارید قابل مذمترین حالت است.
بیش باد از شما انسانهایی که باعث رشد خرد جمعی میشوید