خونمون | قسمت آخر
Update: 2024-02-26
148
Description
خونمون | قسمت آخر
نويسندگان: امیرحسین عسگری، امیرنیرزاده
صدابازیگران : امیرحسین عسگری، مهدی آقایی ،امیرنیرزاده، آزیتا حمزه، محبوبه طهانی، و مهرنوش شیخی
حامی مالی پلتفرم اکوموسیقی و پادکست
تدوينگر : سروش ارجمندی
عکاس : علی ماهوریان
طراحی عکس : محمد تحصیلداری
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
In Channel
























عالی خیلی خوب بود
- اگر لحظه آخر بامداد با صدای در و امجد که داشت راجع به دسته کلید جاموندش روی در داد و بیداد میکرد بیدار میشد هم جالب بود... - مگه امجد و مستوفی رابطه نداشتن چطور دو هفته ازش هیچ خبری نگرفته بود؟!!!
دخترای آرت و هنرمند خیلی لطیف و مهربون و مودب و با لِوِل هستن اصلا این مدلی نیستن ک توی این داستان کاراکترایز شده 👎🏻 البته من بایولوژیستم هنرمند نیستم حرفم در دفاع دخترای آرتیست بود
آقا من یه سوال دارم اگه پرویز با خانوم مستوفی دوست بوده و کلید داشته چطو تو این دو هفته نرفته بهش سر بزنه ؟؟
سلام خسته نباشید اگه اجازه بدین فقط مسائلی که اذیتم کرد و بگم اول دیالگ ها بود که به نظرم اگزجره بودن که مصنوعیش میکرد بعد داستان بود مثلا شوهر اون نقاشه معلوم نشد چی شد راوی یه اشاره کرد که اگه گریه نکنه از داخل میمیره اونم اروم اروم که نمیدونم جزای گناهش این بوده یا نه موضوع بعدی اینکه درسته بازیگرا سعی میکردن استرس و ترس و نشون بدن ولی خوده دیالگا اصلا مناسب اتفاقات نبود بعد از کشتن زنه دامپزشک خیلی همه چی معمولی بود اصلا حس یه قتل پ توی حرفا معلوم نبود
داستان خیلی باحالی بود دیالوگا باحال بود عامیانه و روزمره بود.خسته نباشید.
داستان خیلی باحالی بود دیالوگا باحال بود عامیانه و روزمره بود.خسته نباشید.
زن اینقد عقده ای بازیا برا چیه بدبخت بامداد 😂🗿
این سم رو کجا خریدید اخه مگه میشه خدایی چطور توونستید این ادمها رو این اتفاقها رو وای فکرشو میکنم لحظه لحظه کلمه کلمه چه انرژی میخواد آقا واقعا خسته نباشید در حال گوش دادن دارم مینویسم یعنی مغزم واسه هضم کلمات هنگ کرده
آقا من ازون موقع به هر همسایه ای میگم بذار لامپ اشپزخونه رو عوض کنم قبول نمیکنه....حالا چی میشه؟😬
خوب بود!! اما یکم واقعی تر باشه جذابتره و اینکه یه تناقضی متوجه شدم یه جا آزیتا اشاره کرد به تک دختر بودنش در صورتیکه جای دیگه میگفت خواهرش میخواد بیاد خونش
سلام و خدا قوت این داستان رو گوش کردم خوب بود اون ماجرای امجدی و خانم مستوفی خیلی شوکه ام کرد. ولی از مارال و بهرنگ انتظارشو داشتم. بهرنگ به چیزی که شایسته اش بود نرسید که. دزدی کرده بود مدرک هم گرفته بود تازه. همین که مارال رو از دست داد یعنی فقط؟, این که بامداد سرنوشتش شد مثل خانم مستوفی دردناک بود. اون بیچاره فقط یه نه گفته بود. این سرنوشت شاید بیشتر حق بهرنگ بود تا بامداد...
خداقوت همه چی عالی بود ، واقعا اتاقک جز بهترین پادکستاییه که گوش دادم مخصوصا خونمون که واقعا فوق العاده بود خسته نباشید🌱
حیف که تمام شد
با سلام عرض خسته نباشید آقا من شدیدا طرفدار فیلم ترسناکم و کلا اپیزودهای قبلی را شب موقع خواب گوش میکردم با لبخند اخطار های اولیه امیرحسین خان را گوش میکردم و میگفتم حالا اینقدرها هم که میگه ترسناک نیست. آقا این اپیزود تموم شد دیشب ۲ صبح فریک زده بودم تو خونه صدای حرکت ویلچر خانم موستوفی میشنیدم تو خونه 🤣 با احترام فراوان
محتوا کاملا پوچ و بیمایه!! یاد رمانهای م مودبپور افتادم دوران دبیرستان! برای شروع پادکستتون اپیزودهای بدی انتخاب کردم ⭕️
مستوفی در قاب تلویزیون😃یکم بیشتر فیلم و سریال ترسناک ببینین میتونین خیلی بهتر و قوی تر باشین بی شک، بازم ممنون
شما از مستوفی میترسید ولی بنظر من پرویز از همه ترسناک تر بود😂
سلام خسته نباشید نقدی که به این داستان داشتم اینه که شما از هر ابزاری که داشتید استفاده کردید که یه چیز ترسناک روایت کنید به تعمدانه ترین شکل ممکن.حتما نباید اتفاقات ماورایی و تخیلی مارو بترسونن.
عالی 👌 خسته نباشید 💐💐