Discoverketab dastani کتاب داستانیداستان خیاط - قسمت اول
داستان خیاط - قسمت اول

داستان خیاط - قسمت اول

Update: 2022-06-177
Share

Description

یک شب زمستونی، اتوبوس توقف میکنه و زن جوان شیک پوشی از میون مه به آرومی بیرون میاد. زن یک چرخ خیاطی که روی اون کلمه سینگر با رنگ طلایی نوشته شده بود، در دست داره. اون با دیدن شهر، تمام خاطرات بچگیش و بوی خونی که کف کتابخونه ریخته بود رو به یاد میاره. گروهبان به سمت مسافر میاد و میگه: تیلی دانیج؟ اوه خدای من. کسی میدونه که تو برگشتی؟ تیلی میگه: نه. ولی همه به زودی و به وقتش میفهمن.

*

اولین قسمت از دوگانه ی خلاصه کتاب داستان خیاط


کتاب داستان خیاط یکی از بهترین رمان های برگزیده ی استرالیایی و روایتی از عشق و انتقامه

Comments (3)

Mehrbanou

طفلی مالی

Sep 11th
Reply

maryam kavyani

داستان جالبیه ، جای حساس قطع کردی ☺️ بی صبرانه منتظر بقیه داستانم ☺️

Jun 17th
Reply (1)
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

داستان خیاط - قسمت اول

داستان خیاط - قسمت اول