روایت نهم : حسنا قسمت اول
Update: 2024-11-26
58
Description
من هم تنها بودم هم احساس تنهایی می کردم
شنیدن این روایت می تواند در پیشگیری از خودکشی اثرگذار باشد و به کسانی که این افکار را دارند کمک کند تا به راه حل های دیگر فکر کنند
آدرس صفحه اینستاگرام پادکست دلژین: https://www.instagram.com/deljien?igsh=cmV2M3E2cnJrbWJo
شنیدن این روایت می تواند در پیشگیری از خودکشی اثرگذار باشد و به کسانی که این افکار را دارند کمک کند تا به راه حل های دیگر فکر کنند
آدرس صفحه اینستاگرام پادکست دلژین: https://www.instagram.com/deljien?igsh=cmV2M3E2cnJrbWJo
In Channel
حسنا جان برو سمت تئاتر ، استعدادشو داری
حسنا جان مشکلات زیادی داره. انتظارات و توقعاتی داره که به دلیل رفتارهای نامناسب والدین از یک طرف و بعد عدم رشد خودش از طرف دیگه باعث بروز این مشکلات تو وزندگیش شده. به ویژ] عدم ارتباط مناسب با مادرش باعث این عدم رشد شده. مادری که برای رویاهای خودش داشته می جنگیده و از زندگی که جامعه بهش تحمیل کرده یعنی ازدواج رضایت نداشته و حتی آمادگی نداشته. اولین قدم برای حسنا پذیرش احساسات پدر و مادرش هست تا بتونه احساسات خودش رو هم بپذیره.
داستان حسنا رو رد میکنم ، نحوه بیانش بیشتر شبیه فیلمه تا داستان. امیدوارم ناراحت نباشه و همیشه موفق باشه .
بیشتر اینکه بخوان تجربیات تلخ و تعریف کنن انکار اومده بودن خاطرات خوششونو بگن، هیچ چیز خیلی سختی راجب این خاطرات وجود نداشت تقریبا همه ما این احساسات و خاطرات و تجربه کردیم
بچه همیشه طلبکار!!!
فکر می کنی پدرت دلیل محکمی برای خیانت داشته؟ نه گرامی
کلاس اول ، نمره ی دیکته ات کم میشد تقصیر تو نبود، پدر و مادرت با تو دیکته کار نمی کردن ؟؟؟؟؟تازه باهات دعوا هم می کردن ؟؟؟؟ چقدر پدر و مادر بی مسئولیتی داشتی دختر!!!
چرا پدر و مادرت اینقدر بچه هاشون رو تنها می گذاشتن؟ کجا می رفتن؟
چقدر حسنا اتفاق های زندگی اش رو حماسی میکنه این چیزهایی که تعریف میکنه یه برش از زندگی همه ی دهه 60 و 70 هاست نود درصد ماها تنهایی و درک نشدن و دعوا شدن تو مدرسه و تحقیر شدن و گوش شنوای پدرومادر بودن رو داشتیم دیگه اینقدر مظلوم نمایی نداره
دوران کودکیت رو کاملا درک کردم منم ترس از تنهایی داشتم و هنوزم دارم ، تمام زندگیم نگران اطرافیانم بودم تا خودم ، نگران از دست دادن عزیزانم بودم و هستم هنوز، خاطرات مدرست مشابه من بود خیلی وقت بود این خاطرات رو فراموش کردم بودم و باز برام یادآوری شد
واااااااااااااای چقدر سختی کشیدی تو...!😂 چقدر بار رو دوشت بوده چه چیزایی رو بهت تحمیل کردن! توقع داشتن تو زیر سفره ای جمع کنی و پهن کنی! مامانت ننشسته همینجوری تو خونه که تو وقتی میای ازت استقبال کنن!!!!یاللعجب! تا حالا ندیده بودم یه بزرگسال(۲۵سال!!!!) اینجوری عین بچه های پنج ساله انقدر از خودش سرشار باشه!یعنی در واقع سرریز شده! چه لحن صحبت و صدای بچگانه ای هم داره!حداقل پادکست زهرارو همینجا گوش بده راه دورم نرو...همین پادکست زهرا و اون خانمی که سر راه گذاشته بودنش گوش بده ببین به چی میگن سختی!
بیاینشون برای من جذاب نبود حتی گاهی آزاردهنده هم بود متاسفانه چون انگار انرژی بیش از حد و الکی و نمایشی داشتند
30 دقیقه گوش کردم اما با احترام باید بگم خیلی داستان رو کش دادید ترجیحم اینه داستان حسنای عزیز رو گوش ندم چون تا اینجاش فقط خاطرات کودکی رو تعریف کرد💜
اولین کامنتم تو چقدر منی ……
محشر ی
سلام حسنا عالیییییییییییی اولین پیام توی این دوسال این برنامه وقتی اول پادکست ازت تعریف کردن باور نکردن تا الان
من یکم حس شخصیت خودشیفته رو میگیرم، ولی در عین حال خوشحالم برات که جنگیدی و میجنگی برای خواستههات!
ممنونم از حسنا بابت روایت ش یه سوال برام ایجاد شد چرا نسبت به مادرش خشم بیشتری داری تا پدرت؟دوست دارم یه روانکاو به سوالم جواب بده آیا حسنا عقده الکترال داره؟
این خانم فکر میکنه همه باید کارو زندگیشونو ول کنن کنارش باشن از مادرش هم زیادی طلبکارها دختر خوب تو خود کشی کنی با این قضایا بقیه چکار باید بکنن
خیلی تو قصه به جای روایت داستان،هنر روایت گری نشون داده شده،یه جاهایی باید توضیح و دیتیل داد ولی نه انقد