سی و ششم | مترسک
Description
شدی عین اون پرندهای که پرواز میکنه اما اوج نمیگیره... عین اون پرندهای که دیگه واسش فرقی نمیکنه چه آسمونی بالا سرش باشه و چه زمینی زیر بال و پرش...
منم شدم همون کشاورزی که روزا از پشت پنجرهی کلبه به آسمون نگاه میکنه تا پیدات کنه... ببینه کجایی... ببینه هنوز داری اون بالا پرواز میکنی یا نه...
شدم عین همون مترسکی که خوشحاله از اینکه ازش نمیترسی... همون مترسک طردشدهی مزرعه که برخلاف بقیهی مترسکها، رو به آسمون نگاه میکنه تا تو رو پیدا کنه...
تو چی؟ از اون بالا چند تا مترسک میبینی که دارن نگات میکنن؟ کدومشون عین من سرشون بالاست؟
کدوم مزرعه واست قشنگتره؟ اشکال نداره... بگو بهم... من خیلی وقته به نبودنت عادت کردم، بگو بهم...
نکنه از اون بالا من معلوم نباشم؟ ها؟
- ✏️نویسنده: امیرعلی مهاجری
- 🎙گوینده: علی ولیانی
- 🎨طراحی پوستر: فریما رئوفی
- ✨تهیه و تولید توسط استودیو نووُ
- 📻پخش اختصاصی از رادیو تاسیان
- 🎛️طراحی و میکس صدا توسط رضا کریمیان
- 📻پخش اختصاصی از رادیو تاسیان
"رادیو تاسیان را در شنوتو گوش دهید و دنبال کنید. اسپانسر این اپیزود، رادیو تاسیان شنوتو است. شنوتو، بزرگترین پلتفرم پادکست و کتاب صوتی ایران."
مردی با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند که نمیداند چگونه به آغوش بکشد مترسکی است که گنجشکهای من را فریب داده…!
(شدم عین همون مترسکی که خوشحاله از اینکه ازش نمی ترسی .. همون مترسک طرد شده مزرعه که بر خلاف بقیه مترسک ها به آسمون نگاه میکنه تا تورو پیدا کنه.) سبز بمونید🌱💓
چقدر آرامش بخش و زیبا بود سپاس از شما🙏🏻
داستان اپیزود ها مثل شعری هست که قافیه اش رو یادت نمیاد ولی میخوای برای کسی تعریف کنی. بیشتر یک شعر ادبی بود تا تا یک متن ساده. عالی بود و تیم رادیو تاسیان هیچ وقت تاسیان نشه
..
"من تنها مترسک این مزرعه م که با لبخند به همه جا نگاه میکنه چون همه جا دنبال توعه..چون همه جا تو رو میبینه..(":
«نکنه از اون بالا من معلوم نباشم...!»