شاهد نابینا
Description
نویسنده: آروپ کومار دوتار
راوی: فاطمه اسحاق تبار
رامو ، از نعمت بینایی محروم است، اما حواس دیگر او بسیار قویتر از دیگر مردم است. روزی که او در خانه است، ناگهان صدای پاهایی را از بیرون می شنود. صداها مربوط به سه جفت پا بود که به آرامی از پلّهها بالا میآمدند و ظاهراً خیلی معمولی بودند. رامو صدای یکی از آنها را تشخیص داد که متعلّق به آقای گوپالان، مستأجر طبقه بالا بود؛ ولی دو صدای دیگر برایش تازگی داشت و اوّلین باری بود که آنها را میشنید. گوشش را تیز کرد تا صداها را خوب به خاطر بسپارد و بشناسد. هر دو، مرد بودند. صدای پای یکی از آنها سنگین بود. رامو پیش خود او را مردی قدبلند و سنگین وزن مجسّم کرد. قدمهایش محکم و با فاصله بودند؛ یعنی اینکه او مردی عضلانی بود. قدمهای مرد دوم سبک و سریع و تند بود و رامو فهمید که او باید مردی کوتاه قد و لاغر و سبکپا باشد.
آن سه نفر داشتند درباره کار باهم حرف میزدند و رامو میتوانست صدایشان را به وضوح بشنود؛ ولی نمیفهمید آنها درباره چه موضوعی صحبت میکنند.
چیزی در صدای آنها کنجکاوی رامو را تحریک میکرد. او میتوانست حالت صداها را تشخیص دهد؛ همانطور که دیگران از حالت صورت و طرز بیان دیگران این کار را میکنند و ....
مثل فیلماشون تخیلی بود 😅
بیخود و بیجهت چرا انقدر وسطش موزیک هندی پخش میشد🤐
داستان جالبی بود ، هم متن و هم خوانش عالی بود ،و من مرتب هیجان را حس میکردم
🌺😍
درود عالی بود هم داستان هم گوینده داستان دمتون گرم منتظر اینجور داستانهای جذاب و گیرا هستم 🙏🌷🌷👍