شهریار | خلوتِ انس
Description
▨ نام شعر: خلوتِ انس
▨ شاعر: استاد شهریار
▨ با صدای: استاد شهریار
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیرم و خواهش ِدل؛ خلوت ِاُنسی که در آنجا
جز زبان ِمن و گوش ِدل ِجانانه نباشد
گل و ریحان بهارست و دل آن نیست که در وی
یاد ری نشکُفد و قصهی ریحانه نباشد
رگی از دل بگشاییم؛ که این حقّهی خونین
چه اناری که در او خندهی یک دانه نباشد
شمع ِقندیل ِفلک خواهم و شبهای زمستان
شاهدی هم که به غم، وحشی و بیگانه نباشد
خانهای خلوت و ییلاقی و دور از کس و ناکس
که صدایی به جز از سوسک در آن خانه نباشد
شب ِتعطیلی و امنیت و جمعیت ِخاطر
هم به دل وسوسهی مسجد و میخانه نباشد
ماه از شیشهی در تافته و روزنه بسته
شمع هم گوشه گرفتست که پروانه نباشد
باد در پنجرهها عربده سر داده به سوزی
که برون کردن ِسر، جرات ِدیوانه نباشد
پشت بر پشتی و دل فارغ و لم داده به کرسی
نشئهها تخت ولی ساقی و پیمانه نباشد
نشئهای خاطرهانگیز که در سینه بجوشد
یاد ِیاری که چون او گنج به ویرانه نباشد
گوش خوابانده به من، با دهن ِباز، حریفی
که به شیرینی او شاهد ِ فرزانه نباشد
ابروان جنگلی و چشم قلندر وَش ِما را
خلسه در چنته ولی خواب در انبانه نباشد
نقد ِسودای محبت که زه بیمایگی آنجا
بیع ِ باغ ِبغل و بوسهی بیعانه نباشد
الغرض؛ ساز ِسخن باشد و دمساز و دگر هیچ
لب ِمن باشد و جز گوش به کاشانه نباشد
تا من آن سوز ِغم ِعشق به سازی کنم آغاز
که به شبگیری او نالهی مستانه نباشد
سرگذشتیست مرا تالی افسانه ولیکن
این حقیقت به سرم آمده، افسانه نباشد
کمک ِحافظه هم شرط کن آن حاشیه آری
گیسو افشان نتوان کردن اگر شانه نباشد
پنبه در گوش ِمصاحب کنم از روده درازی
چه کند پیر ِجهان دیده که پر چانه نباشد
▨
سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به