Discoverری‌را | Riraفصل2، قسمت3: میراث
فصل2، قسمت3: میراث

فصل2، قسمت3: میراث

Update: 2025-05-1653
Share

Description

ری‌را: پادکست شعر معاصر؛ هر قسمت با محوریت یک شعر|

فصل دو، قسمت سه: «میراث» از مهدی اخوان ثالث|

سازنده‌ی پادکست: سامان جواهریان|

موسیقی: گروه پرسونا|

حمایت مالی از ری‌را از خارج ایران 

صفحه‌ی گروه پرسونا

 

منابع:

«صدای حیرت بیدار: گفت‌وگوهای مهدی اخوان ثالث»، جمع‌آوری مرتضی کاخی، انتشارات زمستان.

«حالات و مقامات م. امید»، محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن.

 

«میراث»

مهدی اخوان ثالث

از کتاب «آخر شاهنامه»


پوستيني كهنه دارم من،

يادگاري ژنده پير از روزگاراني غبارآلود.

سالخوردي جاودان‌مانند.

مانده ميراث از نياكانم مرا، اين روزگارآلود.


جز پدرم آيا كسي را مي شناسم من

كز نياكانم سخن گفتم؟

نزد آن قومي كه ذرات شرف در خانه‌ي خونشان

كرده جا را بهر هر چيز دگر، حتي براي آدميت، تنگ،

خنده دارد از نياكاني سخن گفتن، كه من گفتم.

جز پدرم آري

من نياي ديگري نشناختم هرگز.

نيز او چون من سخن مي‌گفت.

همچنين دنبال كن تا آن پدر جدم،

كاندر اخم جنگلي، خميازه‌ي كوهي

روز و شب مي‌گشت ، يا مي‌خفت.


اين دبير گيج و گول و كوردل: تاريخ،

تا مذهب دفترش را گاهگه مي‌خواست

با پريشان سرگذشتي از نياكانم بيالايد

رعشه مي‌افتادش اندر دست.

در بنان درفشانش كلك شيرين‌سلك مي لرزيد.

حبرش اندر محبر پرليقه چون سنگ سيه مي‌بست.

زانكه فرياد امير عادلي چون رعد بر مي‌خاست:

«هان، كجايي ، اي عموي مهربان! بنويس.

ماه نو را دوش ما، با چاكران، در نيمه شب ديديم.

ماديان سرخ‌يال ما سه كرت تا سحر زاييد

در كدامين عهد بوده‌ست اينچنين، يا آنچنان، بنويس.»


ليك هيچت غم مباد از اين

اي عموي مهربان، تاريخ!

پوستيني كهنه دارم من كه مي‌گويد

از نياكانم برايم داستان، تاريخ


من يقين دارم كه در رگهاي من خون رسولي يا امامي نيست

نيز خون هيچ خان و پادشاهي نيست.

وين نديم ژنده پيرم دوش با من گفت

كاندرين بي فخر بودنها گناهي نيست.

پوستيني كهنه دارم من

سالخوردي جاودان‌مانند

مرده‌ريگي داستانگوي از نياكانم، كه شب تا روز

گويدم چون و نگويد چند.


سالها زين پيشتر در ساحل پر حاصل جيحون

بس پدرم از جان و دل كوشيد

تا مگر كاين پوستين را نو كند بنياد

او چنين مي‌گفت و بودش ياد:

- «داشت كم‌كم شبكلاه و جبه‌ي من نوترك مي‌شد،

كشتگاهم برگ و بر مي‌داد.

ناگهان توفان خشمي باشكوه و سرخگون برخاست.

من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد.

تا گشودم چشم، ديدم تشنه‌لب بر ساحل خشك كشفرودم،

پوستين كهنه‌ي ديرينه‌ام با من.

اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز؛

هم بدان سان كز ازل بودم.»


باز او ماند و سه پستان و گل زوفا؛

باز او ماند و سكنگور و سيه‌دانه.

و آن بآيين حجره زاراني

كانچه بيني در كتاب تحفه‌ي هندي،

هر يكي خوابيده او را در يكي خانه.


روز رحلت پوستينش را به ما بخشيد.

ما پس از او پنج تن بوديم

من بسان كاروانسالارشان بودم

-كاروانسالار ره‌نشناس-

اوفتان و خيزان،

تا بدين غايت كه بيني، راه پيموديم.


سالها زين پيشتر من نيز

خواستم كاين پوستين را نو كنم بنياد

با هزاران آستين‌چركين ديگر بركشيدم از جگر فرياد:

- «اين مباد! آن باد!»

ناگهان توفان بيرحمي سيه برخاست...


پوستيني كهنه دارم من

يادگار از روزگاراني غبارآلود

مانده ميراث از نياكانم مرا، اين روزگارآلود.

هاي، فرزندم!

بشنو و هشدار

بعد من اين سالخورد جاودان‌مانند

با بر و دوش تو دارد كار.

ليك هيچت غم مباد از اين

كو، كدامين جبه‌ي زربفت رنگين مي‌شناسي تو

كز مرقع پوستين كهنه‌ي من پاكتر باشد؟

با كدامين خلعتش آيا بدل سازم

كه‌م نه در سودا ضرر باشد؟

آي دختر جان!

همچنانش پاك و دور از رقعه‌ي آلودگان مي‌دار.


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Comments (16)

Mot

واقعا پادکستاتون برای منی که هیچ وقت با شعر نو ارتباط برقرار نمیکردم بسیار دلنشینه بی صبرانه منتظر اپیزودای دیگه هم هستیممممم؛))))

Nov 27th
Reply

محسن پوررمضانی

یکی از شعرهای محبوب دوران نوجووانی‌ام بود و خیلی دوستش داشتم. به خصوص اون بخشی که می‌گه «من یقین دارم که در رگ‌های من...» رو حفظ بودم. حس خوبی داشت که در این بی‌فخر بودن‌ها گناهی نبود. خوانش و تفسیرت هم خیلی قشنگ بود. دمت گرم از این وقت و انرژی‌ای که می‌ذاری. 🙏🏼🌿

Nov 25th
Reply (2)

فاطمه ماله میر قزوینی

آقا بخدا چشم‌ما ب در خشک میشه تا اپیزود جدیدتون بیاد

Sep 29th
Reply

tme_tem

مرد حسابی وقتی فصل 2 رو شروع کردی تا آخر برو دیگه نه اینکه 5ماه بگذره کلا3 اپیزود

Sep 24th
Reply

Soli

❤️❤️✨🙏

Aug 28th
Reply

Ali Hariri

عالی بود. ممنونم

Jun 14th
Reply

a sh

ممنون به خاطر این پادکست ... امیدوارم تا سال‌های طولانی ادامه پیدا کنه. و ما هم باشیم تا بشنویم.🌹🙏🏻

Jun 10th
Reply (1)

H.M

سلام شعر بسیار زیبایی بود ممنون🌸

May 22nd
Reply

fatemeh rafee

چقدر این سری لحن و گفتارتون جذاب و صمیمی‌تر بود.

May 19th
Reply

zahra havaei

سلام . شعر قشنگی بود .. ممنون از شما

May 18th
Reply

shayan

آقا درود . فعالیتت واقعا کمه

May 17th
Reply

mohamad amini

من مغازه عطاری دارم اسمشو ری را گذاشتم برای مغازه یکم سنگینه تاحالا یکنفر فهمیده یعنی چی

May 16th
Reply

tooticathoot

♥️✨

May 16th
Reply
loading
00:00
00:00
1.0x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

فصل2، قسمت3: میراث

فصل2، قسمت3: میراث