مامان و معنی زندگی (اروین د یالوم)- بخش 6 صفحه 315 تا 330
Update: 2022-04-0998
Description
مامان و معنی زندگی
اروین د یالوم
خوانش سجاد دشتی
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
بین کتاب های دیالوم وقتی نیچه گریست بهترین کتاب هستش
سلام بر خواننده بسیار هنرمند.... راستی یالوم در این کتاب چقدر از اوجش فاصله دارد....
متاهل نبود ارنست؟
چرا اینقدر عجیب و تخیلی بود
این داستان ارنست و آرتمیس خعلی باحال بود ممنون از خوانش و صدای دلنشینتون
👏🏾👏🏾👏🏾
درود. بسیار عالی بود. من این کتاب رو خیلی وقت پیش خریده بودم ولی نمیرسیدم بخونم.
آخر کتاب و دوست نداشتم ... کسی میدونه جریان چیه که انقد اسم دکتر مارشال و دکتر ارنست لش تکرار میشه؟؟ تو همه کتابای یالوم هست
چقدر خوب بود..ممنون از خوانش عالی و بینظیرتون
⚘️🙏
بسیار سالها به سر خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود این پنج روزه مهلت ایام، آدمی بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟ ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو همین ماجرا رود دامن کشان که میرود امروز بر زمین فردا غبار کالبدش در هوا رود خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم مانند سرمهدان که در او توتیا رود دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاست چون میرود هر آینه بگذار تا رود این است حال تن که تو بینی به زیر خاک تا جان نازنین که بر آید کجا رود بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست سعدی مگر به سایهٔ لطف خدا رود یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
بسی تیر و وی ماه و اردیبهشت بیاید که ما خاک باشیم و خشت
لذتبخش بود ممنون
چقدرمکالمه ی بین ارنست و میرجش تامل برانگیز بود 👌 برای مرگ چیزی جز تفاله نگه نداریم.
چی شد؟ چرا آخرش اینقدر تخیلی شد؟😮 گربه از خواب اومد بیرون؟!!!
سلام. من شنیدن این کتاب رو امروز به پایان رسوندم. سپاس از زحمات جناب دشتی بزرگوار.
خوانشتون خیلی دلنشین بود و نوشته های یالوم که دیگه مشخصه عالی بودنش فقط اینکه شِق تلفظ درستش بود🙄
ناراحتم که تموم شد 😿 به شدت مورد علاقم بود 😻
به نظرم داستان آخر اشاره ی خوبی به انسان هایی که زندگیشونه به بیهودگی سپری میکنن، میکنه. یا اینکه اینقدر در تردید زندگی میکنن تا زندگیشون تباه بشه یا اینقدر پوچ که زندگیشونو با حسد و به فکر نابودی زندگی دیگران، نابود بشه. انسانها یک جون دارن و باید تفاله خودشونو تقدیم مرگ کنن و هیچ حسرتی و زندگی نکرده ای رو تقدیمش نکنن. خوب و با کیفیت زندگی کنیم و حتی برای انسان های زخم خورده ی دیگه ای که انسانیت رو فراموش کردن آرزو های خوب کنیم...قطعا دل سنگ هم نرم خواهد شد. از این کتاب لذت بردم هرچند اولش خیلی فشار عصبی بهم وارد کرد اما خوشحالم که ادامه دادم و واقعا لذت بردم.
چرا وسط داستان روانشناسش عوض شد؟ چرا یهو اینطوری تموم شد🙄