مرکب شیطان
Update: 2024-05-24
31
Description
نمیشه اسمشو بشنوی و هیچ حسی بهش نداشته باشی. نمیشه هیچ خاطره خوب یا بدی ازش نداشته باشی.
برای خیلیامون یادآور کودکی و بازی لذته برای خیلیای دیگه حسرت و رنج نداشتن و زخم زمین خوردن.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
In Channel
منهمدوستدارمدنیاروباسرعتدوچرخهببینم
دلم تنگ است برای کودکیام، برای آن دوست کودکی، همبازیام. با هم سوار بر دوچرخه، میزدیم رکاب با تمام سرعت. کوچه پسکوچهها را فتح میکردیم، خندههایمان در باد میپیچید. بیخیال از هر غم و غصه، فقط شور زندگی در ما میجوشید. یادش بخیر آن روزهای بیتکرار، که دنیا در نگاهمان آبی بود. کاش میشد برگشت به آن دوران، به آن حس رهایی و بیتابی
سه سال پیش به مادر خانمم در سن ۶۱ سالگی دوچرخه سواری یاد دادیم و یکی از آرزوهاشون برآورده شد و چقدر علاقه مند هنوز استفاده میکنن.
یادم باشه یه بار مفصصصل قصه تصادفم روی دوچرخه با یه موتوری توی ۷ سالگی رو تعریف کنم. 🤐😥😛
این متنارو خودت مینویسی؟ دمت گرم دختر🤍
خیلی ممنون. جالب بود.
کودکی دوران قشنگی بود که زود گذشت 🌠
از این قشنگ تر نمیشد درباره اش حرف زد
قسمت مورد علاقهام. 👍
اون جایی که گفتی قدیمیا به دوچرخه میگفتن مرکب شیطان، یاد این افتادم که بچگیم یکی بهم گفت که بچگیهای خودش بهش گفتن هرکی شب سوت بزنه، خود شیطان توی تاریکی میاد سروقتش. اون وقت من فقط واسه همین سوت زدن یاد گرفتم ببینم چطور میشه 😁 احتمالا اگه توی اون دوره زندگی میکردم، زود میرفتم سراغ دوچرخهسواری 😅 توی دورهی خودمون که خیلی دوچرخهم رو دوست دارم.
چقدر دلنشین بود🥹
اونجا که گفتی او رفته من اینجا به جای او درد میکشم نتونستم گریه نکنم دمت گرم دختر😿🩷
خیلی باحال بود که نظام نامه رو دادی ایت الله طالقانی خوند
وای که چقدر کیف میداد از صبح تا شب تو کوچه بودیم و شب به زور میومدیم خونه😍
یادش بخیر ،چقدر باهاش میرفتم خرید واسه مامانم.یه سبد سفید جلوش نصب کرده بودم وکلی کیف میکردم
بابای من گواهینامه ی دوچرخه داره😂
با اقایی ک میگفتن دوچرخه مدیتیشنه خیلی موافقم. تو بچگی دوچرخه سواری برامون تفریح بود ولی الان برام بریدنه بریدن از خیلی حسا و رها شدنه. تمرکز کنی ب راه و بری بری بری ...
بچه بودیم برا چرخاش توپکایی وصل میکردیم موقع حرکت صدا میداد رنگی رنگی🤩
و برام خیلی بامزه بود کاور این اپیزود.عین خودم بود😃.
همین الان پادکستو گوش دادم.خیلی ب فکر رفتم.باورم نمیشد این دو چرخه انقد تاثیر و خاطره تو زندگیم داشته باشه. دوچرخه ای که با برادرم اشتراکی استفاده کردیم. دوچرخه ای ک بعد ازدواج و بعد دوتا بچه تهیه کردم و سالها تو انباری موند و بخاطر حرعایی ک شاید بگن نتوسنتم برونم اما یه روزی همت کردم و باهاش رفتم دور دور. بعدش ی بدن درد بدی داشتم تو تنم ولی برام شیرین بود ک من تونستم بعد سالها کَلَمو بدم ب باد و بیخیال خیلی چیزا نیم ساعت برای خودم باشم.