ویس و رامین
Description
بدون شک نام ویس و رامین را شنیدهاید، اما آیا میدانستید که ویس و رامین کتابی بود که خواندنش برای جوانها ممنوع بود؟
در اپیزود امروز از چنل قصه گو سراغ داستان کتابی رفتهایم که خواندنش برای جوانها ممنوع بود. داستان و ماجرایی جادویی و البته عاشقانه که فخرالدین اسعد گرگانی شاعر نامدار ایرانی به بهترین شکا ممکن آن را سروده است. البته این مجموعه به عنوان یکی از ممنوعهترین آثار عاشاقانه ایرانی هیچوقت با اقبال و استقبال عموم همراه نشد چون پر از نکات ممنوعه و تابوشکن در آن است.
داستان ویس و رامین داستانی عاشقانه است که اتفاقات در دوران اشکانی روایت میشود و در آن یک عروس عاشق برادرشوهر خود میشود و همین موضوع برای خوانندگان در سال های بعد از سروده شدن این مجموعه تابویی بزرگ بود. همین تابو بودن اتفاقات درون مجموعه ویس و رامین باعث میشود که این مجموعه با استقبال روبرو نشود و به عنوان کتابی که خواندنش برای جوانها ممنوع بود، شناخته شود.
البته این موارد چیزی از زیبایی و اعجب انگیز بودن ویس و رامین کم نمی کند و نمونه این اثر را حتی در ادبیات غرب هم داریم که به احتمال زیاد از همین مجموعه الهام گرفته شدهاند.
-------------------------
نسخه تصویری این اپیزود را در یوتیوب قصهگو ببینید
-------------------------
برای شنیدن داستان ویس و رامین با ما همراه باشید
Support this podcast at — https://redcircle.com/ghesegoo/donations
























چه قدر جالب بود. ممنون از شما.صدای گرم و دلنشینی دارید.
از این راوی گری بهتری نمیشد ممنون
سرزمین کهن ما چقدر از استوره و داستان غنی هست، چقدر حیف که بعد از این همه سال الان دارم این داستان ها رو میشنوم. 🍁
داستان جالبی بود تا بحال به گوشم نخورده بود خسته نباشید👏👏
سلام ممنون از قصه گویی و صدای بینظیرتون در مورد واژه اشکفت ما جنوب استان فارس زندگی میکنیم منطقه لارستان و زبانمون «اَچُمی» هست ما هم میگیم «اِشکَت» و همون معنای غار رو داره
چقدر قشنگ بود چقدر حیف که آناکارنینا رو قبل از این خوندم چرا داستان خودمون رو نشنیده بودم
سلام ممنون بابت داستانهای قشنگی ک میزارید مرضیه جان ما در زبان لری اشکفت رو بعنوان غار میدونیم یا شکافی که در دل کوه ایجاد شده و هم معنی و هم تلفظی که کردین کاملا درست بود 😍
در کل رامین شخصیت تاکسیکی داشت مثلا اگر جوانمرد واقعی بود با زن برادرش رابطه جنسی برقرار نمیکرد. ویس هم ناپخته بود بسیار عاشق بود ولی اواخر داستان انگار لم شاه موبد دستش میاد. ولییی شاه موبد واقعا بنظرم خیلی مظلوم و ساده بود، زود عصبانی میشد و زود میبخشید، بزرگترین اشتباهش زور کردن عشقش به دختری نوجوان بود و اگر واقعا ظالم بود اینقدر هی رامین و ویس رو نمیبخشید و بعد هر بخشش توقع درست شدن اوضاع رو نداشت و کلا در دم به رسم ادم های اونزمان میکشتشون و یا اینکه به کل یکی رو تبعید یا زندانی میکرد
عالی
از این داستان میشه یه سریال پنج فصلی دراورد. در کل پهنه ایران قدیم حکم نتفلیکس رو داشته، اینقدر که داستان های طولانی عاشقانه زیادی داریم
عالی بود ممنون از شما
درود چه داستان جذابی بهبه حال رامین رو خریدارم که رفت با گل عشق و صفا بعدش پشیمون شد و عاشقانهشون ادامه پیدا کرد شاه موبد هم حال عجیبی داشت درسش این بود که عشق زوری نمیشه بمونید برامون
سلامخیلی تشکر بابت قسمت جدید