Discoverخوانش غزل های سعدی25- اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
25- اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

25- اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

Update: 2023-05-152
Share

Description

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب


که را مجال نظر بر جمال میمونت

بدین صفت که تو دل می‌بری ورای حجاب


درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی

کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب


به موی تافته پای دلم فروبستی

چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب


تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب


اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب


دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب


کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی

تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب


اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است

گرت معاونتی دست می‌دهد دریاب


اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست

همی‌کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب


تو باز دعوی پرهیز می‌کنی سعدی

که دل به کس ندهم کُلُّ مُدِّعٍ کَذّاب


Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

25- اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

25- اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب