42 آزمون تسلیم - در همین حین – در مزرعه
Update: 2022-03-0452
Description
کتاب صوتی آزمونِ تسلیم
نویسنده: مایکل سینگر
مترجم و راوی: کتایون زند
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
درود بر شما خانم کتایون عزیزم و همه دوستان.امیدوارم که هرکجا که هستید خوب و تندرست باشید در پاسخ به پرسش شما باید بگم حوالی ده سال پیش بود که حس کردم زندگیم دچار یکنواختی شدید شده و شرایط موجود منو دچار خفقان کرده بود و اینو زمانی که به دست نوشته هام نگاه کردم متوجه شدم که زندگی که من میخوام این نیست و نباید به این رویه ادامه بدم ، ازون موقع خوب یادمه که مسیرم عوض شد اگرچه کند بودم و لاک پشتی اما در مسیر آگاهی و من کی هستم و بدنبال چرایی خودم در این دنیا بودم و همچنان در این مسیر هستم و آگاهتر و روشن تر از پیش.. ازون سال به بعد جریان زندگی آدم ها ، کتاب ها و اتفاقاتی زیادی رو واسم به ارمغان آورد که الان شاکر هرکدوم از اونها هستم و حتی شاکر اون روزهای یکنواخت خودم هستم که منو متوجه خودم کرد. از شما و همه دوستان کمال تشکر رو دارم که تجربیاتشون رو با ما به اشتراک میذارن تا متوجه بشیم که همه ی ما در ، درد و عشق مشترکیم و همدل..
حافظ میگه هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند خوب این که کمی ترسناکه ... که اگه مقرب بشیم قراره درد بکشیم بلا سراغمون بیاد ؟ و چه زیبا مولانا میگه کان بلا دفع بلاهای بزرگ / وان زیان منع زیانهای سترگ گاهی در مسیر راه رو گم میکنیم و لازمه از بلایی بزرگ (غرق شدن در نفس و ایگو) نجات پیدا کنیم ... اونجاست که برای دفع بلای بزرگ ، بلایی کوچک سراغمون میاد و درد ما رو بیدار میکنه و قسمت شیرینش درمان این درده ... هر کجا دردی ، دوا آنجا رود ... دواش رهایی از زنجیر نفسه ... با هر بلا رهاتر میشیم ...
دقیقا ده سال پیش ، توی همین فصل بود که تصمیم گرفتم از خونه ای که با خوانواده ، در اون با رفاه کامل و ارامش زندگی میکردم بدون هیچ دلیل محکم و یا بهتره بگم تقریبا بی دلیل بیرون بیام ، این تصمیم شروع یک راه پر فراز و نشیب بود و اصلا فکر نمیکردم تا به امروز ادامه پیدا کنه. الان بعد از گذشت این سالها که به گذشته نگاه میکنم شگفت زده میشم ، نکته ی جالب توجهی که به ذهنم میرسه اینه که توی سالهای پیش ، وقتی با درخواست خوانواده برای ازدواج و تشکیل خوانواده رو به رو میشدم جوابی رو میدادم که العانی که به اون جواب نگاه میکنم متعجب میشم و جواب : زندگی این نیست که بیای تولید مثل کنی و بری. البته اون موقع ها زندگی واقعی رو توی رفاه سطحی بسیار بالا میدیدم :) با وجود اینکه در نا آگاهی کامل بودم ولی سبک زندگی و پذیرش مذهب اطرافیان رو به هیچ عنوان نمیپذیرفتم. اگر این ده سال رو بخوام به دوران تاریک زندگیم تشبیه کنم ،فکر میکنم کم لطفی کردم البته سختی هایی رو متحمل شدم که یادمه یکی از دوستام میگفت من یک ساعت ام نمیتونم جای تو باشم :) چون از بیست سالگی شروع کردم به نوع دیگری زندگی رو تجربه کردن مثلا ده روز بع