Discoverهزارداستان Hazardastan
هزارداستان
Hazardastan
Claim Ownership

هزارداستان Hazardastan

Author: Mehran mantashi

Subscribed: 6,800Played: 1,004,678
Share

Description

https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan
معرفی
پادکست #هزارداستان
این پادکست حاوی کتابهای صوتی،نمایشنامه های رادیویی،نمایش تک نفره،تله تاتر،داستان های کوتاه وبلند در ژانرهای متفاوت از بزرگان عرصه نویسندگی می باشد .محتوای موجود در این پادکست، صرفنظر از مواضع سیاسی و ایدئولوژیک آنها جمع‌آوری وانتشار داده میشود.این پادکست صرفا جهت دسترسی رایگان فارسی زبانان به منابع مطالعاتی در سرار دنیا شکل گرفته است .اگر مورد علاقتان بود لطفاً به دیگران هم معرفی کنید
با تشکر فراوان مهران منتشی
پادکست شما، پادکست #هزارداستان
« تبلیغات پذیرفته نمیشود»
1936 Episodes
Reverse
کتاب با پیر بلخ نوشته استاد محمد جعفر مصفا ست.این کتاب به بررسی گوشه ای از افکار بلند حضرت مولانا جلال الدین رومی بلخی (مولوی) می پردازد و با اشاره به ابیات و داستان های مثنوی، سعی در تبیین پایه های فکری مولانا دارد.اشعار مولانا خصوصا مثنوی معنوی پر است از اشارات و سمبل ها. در پس داستان های به ظاهر عامیانه مثنوی دریایی از معنی نهفته است. استاد مصفا در این کتاب با نثری ساده و روان خواننده را با دنیای پر رمز و راز مولوی آشنا می کند. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
کتاب با پیر بلخ نوشته استاد محمد جعفر مصفا ست.این کتاب به بررسی گوشه ای از افکار بلند حضرت مولانا جلال الدین رومی بلخی (مولوی) می پردازد و با اشاره به ابیات و داستان های مثنوی، سعی در تبیین پایه های فکری مولانا دارد.اشعار مولانا خصوصا مثنوی معنوی پر است از اشارات و سمبل ها. در پس داستان های به ظاهر عامیانه مثنوی دریایی از معنی نهفته است. استاد مصفا در این کتاب با نثری ساده و روان خواننده را با دنیای پر رمز و راز مولوی آشنا می کند. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
کتاب با پیر بلخ نوشته استاد محمد جعفر مصفا ست.این کتاب به بررسی گوشه ای از افکار بلند حضرت مولانا جلال الدین رومی بلخی (مولوی) می پردازد و با اشاره به ابیات و داستان های مثنوی، سعی در تبیین پایه های فکری مولانا دارد.اشعار مولانا خصوصا مثنوی معنوی پر است از اشارات و سمبل ها. در پس داستان های به ظاهر عامیانه مثنوی دریایی از معنی نهفته است. استاد مصفا در این کتاب با نثری ساده و روان خواننده را با دنیای پر رمز و راز مولوی آشنا می کند. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
کتاب صوتی اعترافات ژان ژاک روسو-   کتاب اعترافات، که روسو گاه از آن با عنوان خاطرات یاد می کند، همه رویدادهای زندگی او را از کودکی تا سال های پایانی عمر، با ذکر جزئیات، در بر می گیرد. اما این کتاب بیش از آنکه به نقل اعمال و افعال او در موقعیت های گوناگون زندگی اش بپردازد و شرح حوادثی باشد که از سر گذرانده است،داستان احساسات و اندیشه های اوست. روسو در این کتاب روح خود را عریان به خوانندگانش نشان میدهد، بی هیچ پرده پوشی به عیب ها و خطاهایش اعتراف می کند و می گوید که در گیرودار حوادث چه ضعف هایی داشته و چه اشتباهاتی از او سر زده که مایه شرمساری اش شده است.همچنین از عشق بی پایانش به طبیعت، که با دل و جانش درآمیخته بود، به تفصیل سخن می گوید. پس از آنکه به فرمان سنای ژنو از جزیره سن پی یر رانده شد، به انگلستان رفت و در خانه ای که هیوم فیلسوف در اختیارش نهاده بود سکونت گزید. اما او که از مدت ها پیش سلامت خود را از دست داده بود و علاوه بر آن، به بیماری سوءظن نیز مبتلا شده بود در هیچ جا احساس امنیت نمی کرد. نه در انگلستان ( ۱۷۶۶ ) ، نه در نرماندی در نزد شاهزاده دوکنتی( ۱۷۶۷ ) ، و نه در لیون، مونکن و دوفینه. در هیچ جا آسوده خاطر نبود. سرانجام، در ۱۷۷۰، پس از آنکه اجازه بازگشت به پاریس را به او دادند، به آن شهر بازگشت و باقی عمر را در آنجا، در تنگدستی و تنهایی به سر برد. از آن پس، از کسانی که به دیدارش می آمدند روی پوشاند، حرفه رونویسی نت های موسیقی را از سر گرفت و به نوشتن خاطراتش، که آن را از ۱۷۶۵ آغاز کرده بود، ادامه داد. در آخرین سال های عمر، چون بهبودی نسبی در زندگی اش پدیدار شد و به آرامش بیشتری دست یافت، خاطراتش را با نوشتن خیالبافی های یک تنهاگرد کامل کرد. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
کتاب صوتی اعترافات ژان ژاک روسو-   کتاب اعترافات، که روسو گاه از آن با عنوان خاطرات یاد می کند، همه رویدادهای زندگی او را از کودکی تا سال های پایانی عمر، با ذکر جزئیات، در بر می گیرد. اما این کتاب بیش از آنکه به نقل اعمال و افعال او در موقعیت های گوناگون زندگی اش بپردازد و شرح حوادثی باشد که از سر گذرانده است،داستان احساسات و اندیشه های اوست. روسو در این کتاب روح خود را عریان به خوانندگانش نشان میدهد، بی هیچ پرده پوشی به عیب ها و خطاهایش اعتراف می کند و می گوید که در گیرودار حوادث چه ضعف هایی داشته و چه اشتباهاتی از او سر زده که مایه شرمساری اش شده است.همچنین از عشق بی پایانش به طبیعت، که با دل و جانش درآمیخته بود، به تفصیل سخن می گوید. پس از آنکه به فرمان سنای ژنو از جزیره سن پی یر رانده شد، به انگلستان رفت و در خانه ای که هیوم فیلسوف در اختیارش نهاده بود سکونت گزید. اما او که از مدت ها پیش سلامت خود را از دست داده بود و علاوه بر آن، به بیماری سوءظن نیز مبتلا شده بود در هیچ جا احساس امنیت نمی کرد. نه در انگلستان ( ۱۷۶۶ ) ، نه در نرماندی در نزد شاهزاده دوکنتی( ۱۷۶۷ ) ، و نه در لیون، مونکن و دوفینه. در هیچ جا آسوده خاطر نبود. سرانجام، در ۱۷۷۰، پس از آنکه اجازه بازگشت به پاریس را به او دادند، به آن شهر بازگشت و باقی عمر را در آنجا، در تنگدستی و تنهایی به سر برد. از آن پس، از کسانی که به دیدارش می آمدند روی پوشاند، حرفه رونویسی نت های موسیقی را از سر گرفت و به نوشتن خاطراتش، که آن را از ۱۷۶۵ آغاز کرده بود، ادامه داد. در آخرین سال های عمر، چون بهبودی نسبی در زندگی اش پدیدار شد و به آرامش بیشتری دست یافت، خاطراتش را با نوشتن خیالبافی های یک تنهاگرد کامل کرد. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
کتاب صوتی اعترافات ژان ژاک روسو-   کتاب اعترافات، که روسو گاه از آن با عنوان خاطرات یاد می کند، همه رویدادهای زندگی او را از کودکی تا سال های پایانی عمر، با ذکر جزئیات، در بر می گیرد. اما این کتاب بیش از آنکه به نقل اعمال و افعال او در موقعیت های گوناگون زندگی اش بپردازد و شرح حوادثی باشد که از سر گذرانده است،داستان احساسات و اندیشه های اوست. روسو در این کتاب روح خود را عریان به خوانندگانش نشان میدهد، بی هیچ پرده پوشی به عیب ها و خطاهایش اعتراف می کند و می گوید که در گیرودار حوادث چه ضعف هایی داشته و چه اشتباهاتی از او سر زده که مایه شرمساری اش شده است.همچنین از عشق بی پایانش به طبیعت، که با دل و جانش درآمیخته بود، به تفصیل سخن می گوید. پس از آنکه به فرمان سنای ژنو از جزیره سن پی یر رانده شد، به انگلستان رفت و در خانه ای که هیوم فیلسوف در اختیارش نهاده بود سکونت گزید. اما او که از مدت ها پیش سلامت خود را از دست داده بود و علاوه بر آن، به بیماری سوءظن نیز مبتلا شده بود در هیچ جا احساس امنیت نمی کرد. نه در انگلستان ( ۱۷۶۶ ) ، نه در نرماندی در نزد شاهزاده دوکنتی( ۱۷۶۷ ) ، و نه در لیون، مونکن و دوفینه. در هیچ جا آسوده خاطر نبود. سرانجام، در ۱۷۷۰، پس از آنکه اجازه بازگشت به پاریس را به او دادند، به آن شهر بازگشت و باقی عمر را در آنجا، در تنگدستی و تنهایی به سر برد. از آن پس، از کسانی که به دیدارش می آمدند روی پوشاند، حرفه رونویسی نت های موسیقی را از سر گرفت و به نوشتن خاطراتش، که آن را از ۱۷۶۵ آغاز کرده بود، ادامه داد. در آخرین سال های عمر، چون بهبودی نسبی در زندگی اش پدیدار شد و به آرامش بیشتری دست یافت، خاطراتش را با نوشتن خیالبافی های یک تنهاگرد کامل کرد. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
کتاب صوتی اعترافات ژان ژاک روسو-   کتاب اعترافات، که روسو گاه از آن با عنوان خاطرات یاد می کند، همه رویدادهای زندگی او را از کودکی تا سال های پایانی عمر، با ذکر جزئیات، در بر می گیرد. اما این کتاب بیش از آنکه به نقل اعمال و افعال او در موقعیت های گوناگون زندگی اش بپردازد و شرح حوادثی باشد که از سر گذرانده است،داستان احساسات و اندیشه های اوست. روسو در این کتاب روح خود را عریان به خوانندگانش نشان میدهد، بی هیچ پرده پوشی به عیب ها و خطاهایش اعتراف می کند و می گوید که در گیرودار حوادث چه ضعف هایی داشته و چه اشتباهاتی از او سر زده که مایه شرمساری اش شده است.همچنین از عشق بی پایانش به طبیعت، که با دل و جانش درآمیخته بود، به تفصیل سخن می گوید. پس از آنکه به فرمان سنای ژنو از جزیره سن پی یر رانده شد، به انگلستان رفت و در خانه ای که هیوم فیلسوف در اختیارش نهاده بود سکونت گزید. اما او که از مدت ها پیش سلامت خود را از دست داده بود و علاوه بر آن، به بیماری سوءظن نیز مبتلا شده بود در هیچ جا احساس امنیت نمی کرد. نه در انگلستان ( ۱۷۶۶ ) ، نه در نرماندی در نزد شاهزاده دوکنتی( ۱۷۶۷ ) ، و نه در لیون، مونکن و دوفینه. در هیچ جا آسوده خاطر نبود. سرانجام، در ۱۷۷۰، پس از آنکه اجازه بازگشت به پاریس را به او دادند، به آن شهر بازگشت و باقی عمر را در آنجا، در تنگدستی و تنهایی به سر برد. از آن پس، از کسانی که به دیدارش می آمدند روی پوشاند، حرفه رونویسی نت های موسیقی را از سر گرفت و به نوشتن خاطراتش، که آن را از ۱۷۶۵ آغاز کرده بود، ادامه داد. در آخرین سال های عمر، چون بهبودی نسبی در زندگی اش پدیدار شد و به آرامش بیشتری دست یافت، خاطراتش را با نوشتن خیالبافی های یک تنهاگرد کامل کرد. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
📙دارالمجانین ✍️ سید محمد علی جمالزاده 🎙گویش: ح. پرهام دارالمجانین نوشته سید محمدعلی جمال‌زاده ( ۱۳۷۶-۱۲۷۰) نویسنده و مترجم ایرانی است. منتقدان جمالزاده را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی می‌دانند. «دارالمجانین»، در سال ۱۳۱۹ در تهران منتشر شد. یکی از قهرمانان این کتاب دیوانه‌ای است به نام هدایتعلی‌خان که در دارالمجانین اسمش را «مسیو» گذاشته‌اند. انتشار این کتاب، چهار یا پنج سال پس از چاپ «بوف کور»، بحث و جنجال بسیاری در محافل ادبی تهران به‌پا کرد. جمالزاده در داستان خود کنایه و تعریض بسیاری به «بوف کور» صادق هدایت زده است. داستان در مورد پسرک یتیمی است که در خانه عموی ثروتمند و خسیس‌اش زندگی می‌کند و عاشق دختر او بلقیس می‌شود؛ اما عمو پسر را از خانه می‌راند. در این بین ماجراهایی اتفاق می‌افتد که پسر ترجیح می‌دهد خودش را به دیوانگی بزند تا در دیوانه‌خانه بستری شود. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
📙دارالمجانین ✍️ سید محمد علی جمالزاده 🎙گویش: ح. پرهام دارالمجانین نوشته سید محمدعلی جمال‌زاده ( ۱۳۷۶-۱۲۷۰) نویسنده و مترجم ایرانی است. منتقدان جمالزاده را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی می‌دانند. «دارالمجانین»، در سال ۱۳۱۹ در تهران منتشر شد. یکی از قهرمانان این کتاب دیوانه‌ای است به نام هدایتعلی‌خان که در دارالمجانین اسمش را «مسیو» گذاشته‌اند. انتشار این کتاب، چهار یا پنج سال پس از چاپ «بوف کور»، بحث و جنجال بسیاری در محافل ادبی تهران به‌پا کرد. جمالزاده در داستان خود کنایه و تعریض بسیاری به «بوف کور» صادق هدایت زده است. داستان در مورد پسرک یتیمی است که در خانه عموی ثروتمند و خسیس‌اش زندگی می‌کند و عاشق دختر او بلقیس می‌شود؛ اما عمو پسر را از خانه می‌راند. در این بین ماجراهایی اتفاق می‌افتد که پسر ترجیح می‌دهد خودش را به دیوانگی بزند تا در دیوانه‌خانه بستری شود. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
عنوان اصلی  (⁠The Gadfly⁠) اثری از لیلیان اتل وینیچ (⁠Ethel Lilian Voynich⁠) لیلیان اتل وینیچ از رمان نویسان مشهور ایرلندی است. رمان خرمگس در سال 1897 در آمریکا و چند ماه بعد در بریتانیا منتشر شد. در جامعه شناسی اصطلاح خرمگس  به شخصی گفته می شود که ایده ها و روال عادی اجتماع را به نقد کشیده و مانند یک خرمگس اسب بی حال و ناتوان جامعه را به حرکت وامی دارد. در تاریخ، سقراط اولین فردی بود که از این اصطلاح استفاده کرد و خود را خرمگس اجتماع نامید. شخصیت اصلی رمان فردی به نام آرتور بورتون است. داستان در کشو ایتالیا می گذرد. دقیقا در دهه 1840 که ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار داشت. کتاب خرمگس در مورد سازمان "ایتالیای جوان" است که ژوزف مازینی  در سال 1831 پایه گذاری کرد. بعد از آغاز به کار این سازمان، مرد در مناطق مختلف ایتالیا دست به شورش می زدند. آرتور بورتون سرگروه جنبش جوانان بود و پدر مونتالی دشمن اصلی او به شمار می رفت. آرتور در جوانی فکر می کرد که کلیسا راهنمای مردم است، ولی پس از مدتی متوجه اشتباه خود شد. در این رمان رابطه ای تراژیک بین آرتور و دختر مورد علاقه اش «جما» رخ می دهد. این کتاب در واقع داستانی است با مضامین عشق و شجاعت، بیداری ، ایمان و دگرگونی. چهره خرمگس از درخشان ترین چهره های یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان به شمار می رود. این کتاب تا کنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و چندین اقتباس سینمایی از آن شده است.در بخشی از این کتاب می خوانیم :"آرتور مشتی دیگر از کاسه گلهای دیژیتال را کند و در حالی که چشم به زمین دوخته بود گفت : پدر،جریان به این ترتیب بود : در پاییز گذشته،هنگامی که خود را برای امتحانات ورودی آماده می کردم،ناگزیر با دانشجویان زیادی آشنا شدم ،یادتان هست؟باری،بعضی از آنان با من شروع به صحبت درباره ...همه این مطلب کردند کتابهایی نیز به من دادند،ولی من توجه زیادی به آن مطالب نداشتم همیشه می خواستم نزد مادر به خانه باز گردم .می دانید او در این خانه دوزخی تنها به سرمی برد،و فقط زبان جولیا برای کشتنش کافی بود .بعد در زمستان هنگامی که سخت بیمار شد دیگر دانشجویان و کتابها را از یاد بردم .و سپس همانطور که می دانید دیگر آمدن به پیزا را ترک گفتم.اگر آن مطالب در خاطرم بود با مادر در میان می گذاشتم. آنها را به کلی از یاد برده بودم. و بعد فهمیدم که مادر در شرف مرگ است- می دانید،تقریبا به طور مداوم تا آخرین لحظه در کنارش بودم. اغلب شبها بیدار می ماندم - جما وارن روزها می آمد تا من بتوانم بخوابم .باری، در آن شبهای طولانی بود که به فکر کتابها و آنچه که دانشجویان می گفتند افتادم .با خود فکر می کردم که آیا حق با آنهاست و یا نظر مسیح چیست." --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
عنوان اصلی  (⁠The Gadfly⁠) اثری از لیلیان اتل وینیچ (⁠Ethel Lilian Voynich⁠) لیلیان اتل وینیچ از رمان نویسان مشهور ایرلندی است. رمان خرمگس در سال 1897 در آمریکا و چند ماه بعد در بریتانیا منتشر شد. در جامعه شناسی اصطلاح خرمگس  به شخصی گفته می شود که ایده ها و روال عادی اجتماع را به نقد کشیده و مانند یک خرمگس اسب بی حال و ناتوان جامعه را به حرکت وامی دارد. در تاریخ، سقراط اولین فردی بود که از این اصطلاح استفاده کرد و خود را خرمگس اجتماع نامید. شخصیت اصلی رمان فردی به نام آرتور بورتون است. داستان در کشو ایتالیا می گذرد. دقیقا در دهه 1840 که ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار داشت. کتاب خرمگس در مورد سازمان "ایتالیای جوان" است که ژوزف مازینی  در سال 1831 پایه گذاری کرد. بعد از آغاز به کار این سازمان، مرد در مناطق مختلف ایتالیا دست به شورش می زدند. آرتور بورتون سرگروه جنبش جوانان بود و پدر مونتالی دشمن اصلی او به شمار می رفت. آرتور در جوانی فکر می کرد که کلیسا راهنمای مردم است، ولی پس از مدتی متوجه اشتباه خود شد. در این رمان رابطه ای تراژیک بین آرتور و دختر مورد علاقه اش «جما» رخ می دهد. این کتاب در واقع داستانی است با مضامین عشق و شجاعت، بیداری ، ایمان و دگرگونی. چهره خرمگس از درخشان ترین چهره های یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان به شمار می رود. این کتاب تا کنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و چندین اقتباس سینمایی از آن شده است.در بخشی از این کتاب می خوانیم :"آرتور مشتی دیگر از کاسه گلهای دیژیتال را کند و در حالی که چشم به زمین دوخته بود گفت : پدر،جریان به این ترتیب بود : در پاییز گذشته،هنگامی که خود را برای امتحانات ورودی آماده می کردم،ناگزیر با دانشجویان زیادی آشنا شدم ،یادتان هست؟باری،بعضی از آنان با من شروع به صحبت درباره ...همه این مطلب کردند کتابهایی نیز به من دادند،ولی من توجه زیادی به آن مطالب نداشتم همیشه می خواستم نزد مادر به خانه باز گردم .می دانید او در این خانه دوزخی تنها به سرمی برد،و فقط زبان جولیا برای کشتنش کافی بود .بعد در زمستان هنگامی که سخت بیمار شد دیگر دانشجویان و کتابها را از یاد بردم .و سپس همانطور که می دانید دیگر آمدن به پیزا را ترک گفتم.اگر آن مطالب در خاطرم بود با مادر در میان می گذاشتم. آنها را به کلی از یاد برده بودم. و بعد فهمیدم که مادر در شرف مرگ است- می دانید،تقریبا به طور مداوم تا آخرین لحظه در کنارش بودم. اغلب شبها بیدار می ماندم - جما وارن روزها می آمد تا من بتوانم بخوابم .باری، در آن شبهای طولانی بود که به فکر کتابها و آنچه که دانشجویان می گفتند افتادم .با خود فکر می کردم که آیا حق با آنهاست و یا نظر مسیح چیست." --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
عنوان اصلی  (⁠The Gadfly⁠) اثری از لیلیان اتل وینیچ (⁠Ethel Lilian Voynich⁠) لیلیان اتل وینیچ از رمان نویسان مشهور ایرلندی است. رمان خرمگس در سال 1897 در آمریکا و چند ماه بعد در بریتانیا منتشر شد. در جامعه شناسی اصطلاح خرمگس  به شخصی گفته می شود که ایده ها و روال عادی اجتماع را به نقد کشیده و مانند یک خرمگس اسب بی حال و ناتوان جامعه را به حرکت وامی دارد. در تاریخ، سقراط اولین فردی بود که از این اصطلاح استفاده کرد و خود را خرمگس اجتماع نامید. شخصیت اصلی رمان فردی به نام آرتور بورتون است. داستان در کشو ایتالیا می گذرد. دقیقا در دهه 1840 که ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار داشت. کتاب خرمگس در مورد سازمان "ایتالیای جوان" است که ژوزف مازینی  در سال 1831 پایه گذاری کرد. بعد از آغاز به کار این سازمان، مرد در مناطق مختلف ایتالیا دست به شورش می زدند. آرتور بورتون سرگروه جنبش جوانان بود و پدر مونتالی دشمن اصلی او به شمار می رفت. آرتور در جوانی فکر می کرد که کلیسا راهنمای مردم است، ولی پس از مدتی متوجه اشتباه خود شد. در این رمان رابطه ای تراژیک بین آرتور و دختر مورد علاقه اش «جما» رخ می دهد. این کتاب در واقع داستانی است با مضامین عشق و شجاعت، بیداری ، ایمان و دگرگونی. چهره خرمگس از درخشان ترین چهره های یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان به شمار می رود. این کتاب تا کنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و چندین اقتباس سینمایی از آن شده است.در بخشی از این کتاب می خوانیم :"آرتور مشتی دیگر از کاسه گلهای دیژیتال را کند و در حالی که چشم به زمین دوخته بود گفت : پدر،جریان به این ترتیب بود : در پاییز گذشته،هنگامی که خود را برای امتحانات ورودی آماده می کردم،ناگزیر با دانشجویان زیادی آشنا شدم ،یادتان هست؟باری،بعضی از آنان با من شروع به صحبت درباره ...همه این مطلب کردند کتابهایی نیز به من دادند،ولی من توجه زیادی به آن مطالب نداشتم همیشه می خواستم نزد مادر به خانه باز گردم .می دانید او در این خانه دوزخی تنها به سرمی برد،و فقط زبان جولیا برای کشتنش کافی بود .بعد در زمستان هنگامی که سخت بیمار شد دیگر دانشجویان و کتابها را از یاد بردم .و سپس همانطور که می دانید دیگر آمدن به پیزا را ترک گفتم.اگر آن مطالب در خاطرم بود با مادر در میان می گذاشتم. آنها را به کلی از یاد برده بودم. و بعد فهمیدم که مادر در شرف مرگ است- می دانید،تقریبا به طور مداوم تا آخرین لحظه در کنارش بودم. اغلب شبها بیدار می ماندم - جما وارن روزها می آمد تا من بتوانم بخوابم .باری، در آن شبهای طولانی بود که به فکر کتابها و آنچه که دانشجویان می گفتند افتادم .با خود فکر می کردم که آیا حق با آنهاست و یا نظر مسیح چیست." --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
عنوان اصلی  (⁠The Gadfly⁠) اثری از لیلیان اتل وینیچ (⁠Ethel Lilian Voynich⁠) لیلیان اتل وینیچ از رمان نویسان مشهور ایرلندی است. رمان خرمگس در سال 1897 در آمریکا و چند ماه بعد در بریتانیا منتشر شد. در جامعه شناسی اصطلاح خرمگس  به شخصی گفته می شود که ایده ها و روال عادی اجتماع را به نقد کشیده و مانند یک خرمگس اسب بی حال و ناتوان جامعه را به حرکت وامی دارد. در تاریخ، سقراط اولین فردی بود که از این اصطلاح استفاده کرد و خود را خرمگس اجتماع نامید. شخصیت اصلی رمان فردی به نام آرتور بورتون است. داستان در کشو ایتالیا می گذرد. دقیقا در دهه 1840 که ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار داشت. کتاب خرمگس در مورد سازمان "ایتالیای جوان" است که ژوزف مازینی  در سال 1831 پایه گذاری کرد. بعد از آغاز به کار این سازمان، مرد در مناطق مختلف ایتالیا دست به شورش می زدند. آرتور بورتون سرگروه جنبش جوانان بود و پدر مونتالی دشمن اصلی او به شمار می رفت. آرتور در جوانی فکر می کرد که کلیسا راهنمای مردم است، ولی پس از مدتی متوجه اشتباه خود شد. در این رمان رابطه ای تراژیک بین آرتور و دختر مورد علاقه اش «جما» رخ می دهد. این کتاب در واقع داستانی است با مضامین عشق و شجاعت، بیداری ، ایمان و دگرگونی. چهره خرمگس از درخشان ترین چهره های یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان به شمار می رود. این کتاب تا کنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و چندین اقتباس سینمایی از آن شده است.در بخشی از این کتاب می خوانیم :"آرتور مشتی دیگر از کاسه گلهای دیژیتال را کند و در حالی که چشم به زمین دوخته بود گفت : پدر،جریان به این ترتیب بود : در پاییز گذشته،هنگامی که خود را برای امتحانات ورودی آماده می کردم،ناگزیر با دانشجویان زیادی آشنا شدم ،یادتان هست؟باری،بعضی از آنان با من شروع به صحبت درباره ...همه این مطلب کردند کتابهایی نیز به من دادند،ولی من توجه زیادی به آن مطالب نداشتم همیشه می خواستم نزد مادر به خانه باز گردم .می دانید او در این خانه دوزخی تنها به سرمی برد،و فقط زبان جولیا برای کشتنش کافی بود .بعد در زمستان هنگامی که سخت بیمار شد دیگر دانشجویان و کتابها را از یاد بردم .و سپس همانطور که می دانید دیگر آمدن به پیزا را ترک گفتم.اگر آن مطالب در خاطرم بود با مادر در میان می گذاشتم. آنها را به کلی از یاد برده بودم. و بعد فهمیدم که مادر در شرف مرگ است- می دانید،تقریبا به طور مداوم تا آخرین لحظه در کنارش بودم. اغلب شبها بیدار می ماندم - جما وارن روزها می آمد تا من بتوانم بخوابم .باری، در آن شبهای طولانی بود که به فکر کتابها و آنچه که دانشجویان می گفتند افتادم .با خود فکر می کردم که آیا حق با آنهاست و یا نظر مسیح چیست." --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
عنوان اصلی  (The Gadfly) اثری از لیلیان اتل وینیچ (Ethel Lilian Voynich) لیلیان اتل وینیچ از رمان نویسان مشهور ایرلندی است. رمان خرمگس در سال 1897 در آمریکا و چند ماه بعد در بریتانیا منتشر شد. در جامعه شناسی اصطلاح خرمگس  به شخصی گفته می شود که ایده ها و روال عادی اجتماع را به نقد کشیده و مانند یک خرمگس اسب بی حال و ناتوان جامعه را به حرکت وامی دارد. در تاریخ، سقراط اولین فردی بود که از این اصطلاح استفاده کرد و خود را خرمگس اجتماع نامید. شخصیت اصلی رمان فردی به نام آرتور بورتون است. داستان در کشو ایتالیا می گذرد. دقیقا در دهه 1840 که ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار داشت. کتاب خرمگس در مورد سازمان "ایتالیای جوان" است که ژوزف مازینی  در سال 1831 پایه گذاری کرد. بعد از آغاز به کار این سازمان، مرد در مناطق مختلف ایتالیا دست به شورش می زدند. آرتور بورتون سرگروه جنبش جوانان بود و پدر مونتالی دشمن اصلی او به شمار می رفت. آرتور در جوانی فکر می کرد که کلیسا راهنمای مردم است، ولی پس از مدتی متوجه اشتباه خود شد. در این رمان رابطه ای تراژیک بین آرتور و دختر مورد علاقه اش «جما» رخ می دهد. این کتاب در واقع داستانی است با مضامین عشق و شجاعت، بیداری ، ایمان و دگرگونی. چهره خرمگس از درخشان ترین چهره های یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان به شمار می رود. این کتاب تا کنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و چندین اقتباس سینمایی از آن شده است.در بخشی از این کتاب می خوانیم :"آرتور مشتی دیگر از کاسه گلهای دیژیتال را کند و در حالی که چشم به زمین دوخته بود گفت : پدر،جریان به این ترتیب بود : در پاییز گذشته،هنگامی که خود را برای امتحانات ورودی آماده می کردم،ناگزیر با دانشجویان زیادی آشنا شدم ،یادتان هست؟باری،بعضی از آنان با من شروع به صحبت درباره ...همه این مطلب کردند کتابهایی نیز به من دادند،ولی من توجه زیادی به آن مطالب نداشتم همیشه می خواستم نزد مادر به خانه باز گردم .می دانید او در این خانه دوزخی تنها به سرمی برد،و فقط زبان جولیا برای کشتنش کافی بود .بعد در زمستان هنگامی که سخت بیمار شد دیگر دانشجویان و کتابها را از یاد بردم .و سپس همانطور که می دانید دیگر آمدن به پیزا را ترک گفتم.اگر آن مطالب در خاطرم بود با مادر در میان می گذاشتم. آنها را به کلی از یاد برده بودم. و بعد فهمیدم که مادر در شرف مرگ است- می دانید،تقریبا به طور مداوم تا آخرین لحظه در کنارش بودم. اغلب شبها بیدار می ماندم - جما وارن روزها می آمد تا من بتوانم بخوابم .باری، در آن شبهای طولانی بود که به فکر کتابها و آنچه که دانشجویان می گفتند افتادم .با خود فکر می کردم که آیا حق با آنهاست و یا نظر مسیح چیست." --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
قدیم به تمامی همسران #خاورانزندگی ما همسران خاوران شباهتهای بسیار با زندگی نادژدا ( به روسی یعنی امید) ماندلشتام دارد. ما نیز چون او دهه‌ها دادخواه عزیزانمان هستیم. اوسیپ در گورهای جمعی کنار اردوگاه کولیما به خاک داده شد و عزیزان ما نیز در گورهای جمعی خاوران.مواجه او با فقدان همسرش و نحوه دادخواهی او درس‌های بزرگی برای ما دارد. کاغذ به مثابه‌ی مدرک جرم! از آن‌جا که نوشتن اشعار ماندلشتام بر روی کاغذ، سندی برای محکومیت و اعلام جرم علیه او تلقی می‌شد، ناژدا ماندلشتام سعی می‌کرد اشعار و نوشته‌های ماندلشتام و آنا آخماتووا را به ذهن بسپارد و حفظ کند. چرا که در آن زمان تنها یک برگه کاغذ می‌توانست سرنوشت آن‌ها را تغییر دهد. او حتی سعی میکرد آهنگ اشعار ماندلشتام را که خود او می‌گفت، چون زمزمه‌ای در گوشش بشنود و از بر کند. زنان بسیاری مثل من وجود دارند که سالیان متمادی شب‌ها بیدار مانده‌اند تا واژه‌های شوهران مرده‌شان را بارها و بارها تکرار کنند. دوست دارم زنی را یادآور بشوم که نمی‌توانم نامش را ذکر کنم؛ زیرا هنوز زنده است. در ۱۹۳۷ روزنامه‌ها حملات تندی به شوهرش، که مقام بلندمرتبه‌ای بود، کردند. او در خانه نشست تا ماموران بیایند و بازداشتش کنند. او شب‌هنگام نامه‌ی بلند بالایی خطاب به کمیته مرکزی نوشت و از همسرش خواست آن را کلمه‌به‌کلمه به خاطر بسپارد. پس از اعدام این مرد، همسرش بیست سال را در زندان و اردوگاه‌های کار اجباری سپری کرد. زمانی که زن سرانجام بازگشت، نامه‌ی همسرش را به روی کاغذ آورد و آن را به کمیته‌ی مرکزی تحویل داد؛ امیدوارم این نامه در آن‌جا ناپدید نشود. “نادژدا “همسر “اوسیپ ماندلشتام “ ۸۱ سال عمر کرد که ۱۹ سال آن همسر او بود و ۴۲ سال بیوه‌اش. بیوه بزرگترین شاعر شوروی هویتی بس عظیم بود و تعداد آنها در دهه ۳۰ و ۴۰ آنقدر زیاد بود که می‌توانستند اتحادیه صنفی بزنند. هویت “نادژدا” با دو شاعر پیوند داشت، همسرش و “آنا آخماتوا”. زبان شعری این دو شاعر وامدار نثر عالی روسی در نیمه دوم قرن ۱۹ بود .”آخماتوا “همیشه می‌گفت که بیشتر شخصیتهای داستایوفسکی قهرمانان پا به‌ سن گذاشته پوشکین‌ هستند. “نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانه‌ای می‌زیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد. ********** نادژدا “معتقد است رنج موجب اعتلا هنر نمی‌شود. این سفسطه‌ی زشتی است. رنج کور می‌کند، کر می‌کند، ویران می‌کند. “اوسیپ “ پیش از انقلاب هم شاعر بزرگی بود و “آنا “و “مارینا تسوتایوا” هم بدون این همه رنج شاعرانی می‌بودند که حال هستند. هویت “نادژدا “را فرهنگ تشکیل داده بود. او سعی کرد که اشعار “اوسیپ “را زنده نگه دارد نه خاطره او را . او ۴۲ سال بیوه شعرهای او بود نه خود او، اگرچه که او را عاشقانه دوست داشت. این عشق نخبه گرایانه فقط در بستر فرهنگ تحقق می یابد نه رختخواب. او در آخر عمرش “اوسیپ” را بیشتر از روز عروسی‌اش دوست داشت و علت محذوب شدن خواننده به کتابش هم همین است. بوالقاسم لاهوتی و ماندلشتام ابوالقاسم لاهوتی، شاعر ایرانی دوره رضاشاه، پس از این‎‌که به عثمانی گریخت، به شوروی مهاجرت کرد و در آن‌جا به گفتن شعر به زبان فارسی ادامه داد. لاهوتی در سلسله‌مراتب «اتحادیه‌ی نویسندگان شوروی» تدریجا تا آن‌جا پیش رفت که معاون این اتحادیه شد که منصب بسیار مهمی بود. در واقع آدم‌های بزرگی مثل ⁠پاسترناک⁠ و ⁠شولوخوف⁠ و… وضعیت امور زندگی و معیشتی‌شان زیردست لاهوتی بود. لاهوتی رابطه بسیار خوبی هم با ماندلشتام داشت تا آن‌جا که به سراغ وی می‌رود و به او پیشنهاد می‌کند که شعری در وصف رژیم بگوید تا بلکه مشکلاتش با رژیم حل شود. ماندلشتام به حرف او گوش می‌کند و شعر را می‌نویسد اما نهایتا دردی از دردهای ماندلشتام را دوا نمی‌کند. نادژدا ماندلشتام در کتابش از خیلی ها بد گفته اما شاید ابوالقاسم لاهوتی تنها کسی‌ست که وی به خوبی از او یاد کرده و لقب «شاعر مهربان ایرانی» را روی او گذاشته است. لاهوتی بعدا در تاجیکستان وزیر فرهنگ شد و حتی حالا هم چهره محبوبی به شمار می رود. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
قدیم به تمامی همسران #خاورانزندگی ما همسران خاوران شباهتهای بسیار با زندگی نادژدا ( به روسی یعنی امید) ماندلشتام دارد. ما نیز چون او دهه‌ها دادخواه عزیزانمان هستیم. اوسیپ در گورهای جمعی کنار اردوگاه کولیما به خاک داده شد و عزیزان ما نیز در گورهای جمعی خاوران.مواجه او با فقدان همسرش و نحوه دادخواهی او درس‌های بزرگی برای ما دارد. کاغذ به مثابه‌ی مدرک جرم! از آن‌جا که نوشتن اشعار ماندلشتام بر روی کاغذ، سندی برای محکومیت و اعلام جرم علیه او تلقی می‌شد، ناژدا ماندلشتام سعی می‌کرد اشعار و نوشته‌های ماندلشتام و آنا آخماتووا را به ذهن بسپارد و حفظ کند. چرا که در آن زمان تنها یک برگه کاغذ می‌توانست سرنوشت آن‌ها را تغییر دهد. او حتی سعی میکرد آهنگ اشعار ماندلشتام را که خود او می‌گفت، چون زمزمه‌ای در گوشش بشنود و از بر کند. زنان بسیاری مثل من وجود دارند که سالیان متمادی شب‌ها بیدار مانده‌اند تا واژه‌های شوهران مرده‌شان را بارها و بارها تکرار کنند. دوست دارم زنی را یادآور بشوم که نمی‌توانم نامش را ذکر کنم؛ زیرا هنوز زنده است. در ۱۹۳۷ روزنامه‌ها حملات تندی به شوهرش، که مقام بلندمرتبه‌ای بود، کردند. او در خانه نشست تا ماموران بیایند و بازداشتش کنند. او شب‌هنگام نامه‌ی بلند بالایی خطاب به کمیته مرکزی نوشت و از همسرش خواست آن را کلمه‌به‌کلمه به خاطر بسپارد. پس از اعدام این مرد، همسرش بیست سال را در زندان و اردوگاه‌های کار اجباری سپری کرد. زمانی که زن سرانجام بازگشت، نامه‌ی همسرش را به روی کاغذ آورد و آن را به کمیته‌ی مرکزی تحویل داد؛ امیدوارم این نامه در آن‌جا ناپدید نشود. “نادژدا “همسر “اوسیپ ماندلشتام “ ۸۱ سال عمر کرد که ۱۹ سال آن همسر او بود و ۴۲ سال بیوه‌اش. بیوه بزرگترین شاعر شوروی هویتی بس عظیم بود و تعداد آنها در دهه ۳۰ و ۴۰ آنقدر زیاد بود که می‌توانستند اتحادیه صنفی بزنند. هویت “نادژدا” با دو شاعر پیوند داشت، همسرش و “آنا آخماتوا”. زبان شعری این دو شاعر وامدار نثر عالی روسی در نیمه دوم قرن ۱۹ بود .”آخماتوا “همیشه می‌گفت که بیشتر شخصیتهای داستایوفسکی قهرمانان پا به‌ سن گذاشته پوشکین‌ هستند. “نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانه‌ای می‌زیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد. ********** نادژدا “معتقد است رنج موجب اعتلا هنر نمی‌شود. این سفسطه‌ی زشتی است. رنج کور می‌کند، کر می‌کند، ویران می‌کند. “اوسیپ “ پیش از انقلاب هم شاعر بزرگی بود و “آنا “و “مارینا تسوتایوا” هم بدون این همه رنج شاعرانی می‌بودند که حال هستند. هویت “نادژدا “را فرهنگ تشکیل داده بود. او سعی کرد که اشعار “اوسیپ “را زنده نگه دارد نه خاطره او را . او ۴۲ سال بیوه شعرهای او بود نه خود او، اگرچه که او را عاشقانه دوست داشت. این عشق نخبه گرایانه فقط در بستر فرهنگ تحقق می یابد نه رختخواب. او در آخر عمرش “اوسیپ” را بیشتر از روز عروسی‌اش دوست داشت و علت محذوب شدن خواننده به کتابش هم همین است. بوالقاسم لاهوتی و ماندلشتام ابوالقاسم لاهوتی، شاعر ایرانی دوره رضاشاه، پس از این‎‌که به عثمانی گریخت، به شوروی مهاجرت کرد و در آن‌جا به گفتن شعر به زبان فارسی ادامه داد. لاهوتی در سلسله‌مراتب «اتحادیه‌ی نویسندگان شوروی» تدریجا تا آن‌جا پیش رفت که معاون این اتحادیه شد که منصب بسیار مهمی بود. در واقع آدم‌های بزرگی مثل ⁠پاسترناک⁠ و ⁠شولوخوف⁠ و… وضعیت امور زندگی و معیشتی‌شان زیردست لاهوتی بود. لاهوتی رابطه بسیار خوبی هم با ماندلشتام داشت تا آن‌جا که به سراغ وی می‌رود و به او پیشنهاد می‌کند که شعری در وصف رژیم بگوید تا بلکه مشکلاتش با رژیم حل شود. ماندلشتام به حرف او گوش می‌کند و شعر را می‌نویسد اما نهایتا دردی از دردهای ماندلشتام را دوا نمی‌کند. نادژدا ماندلشتام در کتابش از خیلی ها بد گفته اما شاید ابوالقاسم لاهوتی تنها کسی‌ست که وی به خوبی از او یاد کرده و لقب «شاعر مهربان ایرانی» را روی او گذاشته است. لاهوتی بعدا در تاجیکستان وزیر فرهنگ شد و حتی حالا هم چهره محبوبی به شمار می رود. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
قدیم به تمامی همسران #خاورانزندگی ما همسران خاوران شباهتهای بسیار با زندگی نادژدا ( به روسی یعنی امید) ماندلشتام دارد. ما نیز چون او دهه‌ها دادخواه عزیزانمان هستیم. اوسیپ در گورهای جمعی کنار اردوگاه کولیما به خاک داده شد و عزیزان ما نیز در گورهای جمعی خاوران.مواجه او با فقدان همسرش و نحوه دادخواهی او درس‌های بزرگی برای ما دارد. کاغذ به مثابه‌ی مدرک جرم! از آن‌جا که نوشتن اشعار ماندلشتام بر روی کاغذ، سندی برای محکومیت و اعلام جرم علیه او تلقی می‌شد، ناژدا ماندلشتام سعی می‌کرد اشعار و نوشته‌های ماندلشتام و آنا آخماتووا را به ذهن بسپارد و حفظ کند. چرا که در آن زمان تنها یک برگه کاغذ می‌توانست سرنوشت آن‌ها را تغییر دهد. او حتی سعی میکرد آهنگ اشعار ماندلشتام را که خود او می‌گفت، چون زمزمه‌ای در گوشش بشنود و از بر کند. زنان بسیاری مثل من وجود دارند که سالیان متمادی شب‌ها بیدار مانده‌اند تا واژه‌های شوهران مرده‌شان را بارها و بارها تکرار کنند. دوست دارم زنی را یادآور بشوم که نمی‌توانم نامش را ذکر کنم؛ زیرا هنوز زنده است. در ۱۹۳۷ روزنامه‌ها حملات تندی به شوهرش، که مقام بلندمرتبه‌ای بود، کردند. او در خانه نشست تا ماموران بیایند و بازداشتش کنند. او شب‌هنگام نامه‌ی بلند بالایی خطاب به کمیته مرکزی نوشت و از همسرش خواست آن را کلمه‌به‌کلمه به خاطر بسپارد. پس از اعدام این مرد، همسرش بیست سال را در زندان و اردوگاه‌های کار اجباری سپری کرد. زمانی که زن سرانجام بازگشت، نامه‌ی همسرش را به روی کاغذ آورد و آن را به کمیته‌ی مرکزی تحویل داد؛ امیدوارم این نامه در آن‌جا ناپدید نشود. “نادژدا “همسر “اوسیپ ماندلشتام “ ۸۱ سال عمر کرد که ۱۹ سال آن همسر او بود و ۴۲ سال بیوه‌اش. بیوه بزرگترین شاعر شوروی هویتی بس عظیم بود و تعداد آنها در دهه ۳۰ و ۴۰ آنقدر زیاد بود که می‌توانستند اتحادیه صنفی بزنند. هویت “نادژدا” با دو شاعر پیوند داشت، همسرش و “آنا آخماتوا”. زبان شعری این دو شاعر وامدار نثر عالی روسی در نیمه دوم قرن ۱۹ بود .”آخماتوا “همیشه می‌گفت که بیشتر شخصیتهای داستایوفسکی قهرمانان پا به‌ سن گذاشته پوشکین‌ هستند. “نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانه‌ای می‌زیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد. ********** نادژدا “معتقد است رنج موجب اعتلا هنر نمی‌شود. این سفسطه‌ی زشتی است. رنج کور می‌کند، کر می‌کند، ویران می‌کند. “اوسیپ “ پیش از انقلاب هم شاعر بزرگی بود و “آنا “و “مارینا تسوتایوا” هم بدون این همه رنج شاعرانی می‌بودند که حال هستند. هویت “نادژدا “را فرهنگ تشکیل داده بود. او سعی کرد که اشعار “اوسیپ “را زنده نگه دارد نه خاطره او را . او ۴۲ سال بیوه شعرهای او بود نه خود او، اگرچه که او را عاشقانه دوست داشت. این عشق نخبه گرایانه فقط در بستر فرهنگ تحقق می یابد نه رختخواب. او در آخر عمرش “اوسیپ” را بیشتر از روز عروسی‌اش دوست داشت و علت محذوب شدن خواننده به کتابش هم همین است. بوالقاسم لاهوتی و ماندلشتام ابوالقاسم لاهوتی، شاعر ایرانی دوره رضاشاه، پس از این‎‌که به عثمانی گریخت، به شوروی مهاجرت کرد و در آن‌جا به گفتن شعر به زبان فارسی ادامه داد. لاهوتی در سلسله‌مراتب «اتحادیه‌ی نویسندگان شوروی» تدریجا تا آن‌جا پیش رفت که معاون این اتحادیه شد که منصب بسیار مهمی بود. در واقع آدم‌های بزرگی مثل ⁠پاسترناک⁠ و ⁠شولوخوف⁠ و… وضعیت امور زندگی و معیشتی‌شان زیردست لاهوتی بود. لاهوتی رابطه بسیار خوبی هم با ماندلشتام داشت تا آن‌جا که به سراغ وی می‌رود و به او پیشنهاد می‌کند که شعری در وصف رژیم بگوید تا بلکه مشکلاتش با رژیم حل شود. ماندلشتام به حرف او گوش می‌کند و شعر را می‌نویسد اما نهایتا دردی از دردهای ماندلشتام را دوا نمی‌کند. نادژدا ماندلشتام در کتابش از خیلی ها بد گفته اما شاید ابوالقاسم لاهوتی تنها کسی‌ست که وی به خوبی از او یاد کرده و لقب «شاعر مهربان ایرانی» را روی او گذاشته است. لاهوتی بعدا در تاجیکستان وزیر فرهنگ شد و حتی حالا هم چهره محبوبی به شمار می رود. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
قدیم به تمامی همسران #خاورانزندگی ما همسران خاوران شباهتهای بسیار با زندگی نادژدا ( به روسی یعنی امید) ماندلشتام دارد. ما نیز چون او دهه‌ها دادخواه عزیزانمان هستیم. اوسیپ در گورهای جمعی کنار اردوگاه کولیما به خاک داده شد و عزیزان ما نیز در گورهای جمعی خاوران.مواجه او با فقدان همسرش و نحوه دادخواهی او درس‌های بزرگی برای ما دارد. کاغذ به مثابه‌ی مدرک جرم! از آن‌جا که نوشتن اشعار ماندلشتام بر روی کاغذ، سندی برای محکومیت و اعلام جرم علیه او تلقی می‌شد، ناژدا ماندلشتام سعی می‌کرد اشعار و نوشته‌های ماندلشتام و آنا آخماتووا را به ذهن بسپارد و حفظ کند. چرا که در آن زمان تنها یک برگه کاغذ می‌توانست سرنوشت آن‌ها را تغییر دهد. او حتی سعی میکرد آهنگ اشعار ماندلشتام را که خود او می‌گفت، چون زمزمه‌ای در گوشش بشنود و از بر کند. زنان بسیاری مثل من وجود دارند که سالیان متمادی شب‌ها بیدار مانده‌اند تا واژه‌های شوهران مرده‌شان را بارها و بارها تکرار کنند. دوست دارم زنی را یادآور بشوم که نمی‌توانم نامش را ذکر کنم؛ زیرا هنوز زنده است. در ۱۹۳۷ روزنامه‌ها حملات تندی به شوهرش، که مقام بلندمرتبه‌ای بود، کردند. او در خانه نشست تا ماموران بیایند و بازداشتش کنند. او شب‌هنگام نامه‌ی بلند بالایی خطاب به کمیته مرکزی نوشت و از همسرش خواست آن را کلمه‌به‌کلمه به خاطر بسپارد. پس از اعدام این مرد، همسرش بیست سال را در زندان و اردوگاه‌های کار اجباری سپری کرد. زمانی که زن سرانجام بازگشت، نامه‌ی همسرش را به روی کاغذ آورد و آن را به کمیته‌ی مرکزی تحویل داد؛ امیدوارم این نامه در آن‌جا ناپدید نشود. “نادژدا “همسر “اوسیپ ماندلشتام “ ۸۱ سال عمر کرد که ۱۹ سال آن همسر او بود و ۴۲ سال بیوه‌اش. بیوه بزرگترین شاعر شوروی هویتی بس عظیم بود و تعداد آنها در دهه ۳۰ و ۴۰ آنقدر زیاد بود که می‌توانستند اتحادیه صنفی بزنند. هویت “نادژدا” با دو شاعر پیوند داشت، همسرش و “آنا آخماتوا”. زبان شعری این دو شاعر وامدار نثر عالی روسی در نیمه دوم قرن ۱۹ بود .”آخماتوا “همیشه می‌گفت که بیشتر شخصیتهای داستایوفسکی قهرمانان پا به‌ سن گذاشته پوشکین‌ هستند. “نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانه‌ای می‌زیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد. ********** نادژدا “معتقد است رنج موجب اعتلا هنر نمی‌شود. این سفسطه‌ی زشتی است. رنج کور می‌کند، کر می‌کند، ویران می‌کند. “اوسیپ “ پیش از انقلاب هم شاعر بزرگی بود و “آنا “و “مارینا تسوتایوا” هم بدون این همه رنج شاعرانی می‌بودند که حال هستند. هویت “نادژدا “را فرهنگ تشکیل داده بود. او سعی کرد که اشعار “اوسیپ “را زنده نگه دارد نه خاطره او را . او ۴۲ سال بیوه شعرهای او بود نه خود او، اگرچه که او را عاشقانه دوست داشت. این عشق نخبه گرایانه فقط در بستر فرهنگ تحقق می یابد نه رختخواب. او در آخر عمرش “اوسیپ” را بیشتر از روز عروسی‌اش دوست داشت و علت محذوب شدن خواننده به کتابش هم همین است. بوالقاسم لاهوتی و ماندلشتام ابوالقاسم لاهوتی، شاعر ایرانی دوره رضاشاه، پس از این‎‌که به عثمانی گریخت، به شوروی مهاجرت کرد و در آن‌جا به گفتن شعر به زبان فارسی ادامه داد. لاهوتی در سلسله‌مراتب «اتحادیه‌ی نویسندگان شوروی» تدریجا تا آن‌جا پیش رفت که معاون این اتحادیه شد که منصب بسیار مهمی بود. در واقع آدم‌های بزرگی مثل ⁠پاسترناک⁠ و ⁠شولوخوف⁠ و… وضعیت امور زندگی و معیشتی‌شان زیردست لاهوتی بود. لاهوتی رابطه بسیار خوبی هم با ماندلشتام داشت تا آن‌جا که به سراغ وی می‌رود و به او پیشنهاد می‌کند که شعری در وصف رژیم بگوید تا بلکه مشکلاتش با رژیم حل شود. ماندلشتام به حرف او گوش می‌کند و شعر را می‌نویسد اما نهایتا دردی از دردهای ماندلشتام را دوا نمی‌کند. نادژدا ماندلشتام در کتابش از خیلی ها بد گفته اما شاید ابوالقاسم لاهوتی تنها کسی‌ست که وی به خوبی از او یاد کرده و لقب «شاعر مهربان ایرانی» را روی او گذاشته است. لاهوتی بعدا در تاجیکستان وزیر فرهنگ شد و حتی حالا هم چهره محبوبی به شمار می رود. --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
loading
Comments (1523)

سیدرضا ربانی

کتابی که به توصیه ساواک برای بدنام کردن این گروه نوشته شده چقدر می‌تونه مستند باشه؟

Apr 18th
Reply (1)

Ali Nazari

پلی نمیشه

Apr 17th
Reply (1)

RadioY

سلام من یاسرم میزبان پادکست رادیو وای. تو رادیو وای فیلم خوب کتاب خوب و موسیقی خوب معرفی میشه. و در هر اپیزود به یه موضوع جالب پیرامونمون پرداخته میشه. پیشنهاد میکنم برای خوب شدن حال دلتون حتما رادیو وای رو بشنوین. https://castbox.fm/ch/4961737

Apr 15th
Reply (2)

RadioY

سلام من یاسرم میزبان پادکست رادیو وای. تو رادیو وای فیلم خوب کتاب خوب و موسیقی خوب معرفی میشه. و در هر اپیزود به یه موضوع جالب پیرامونمون پرداخته میشه. پیشنهاد میکنم برای خوب شدن حال دلتون حتما رادیو وای رو بشنوین. https://castbox.fm/ch/4961737

Apr 15th
Reply

Hemid Behrami

با سلام قسمت دوم ماشالا خان در دربار هارون الرشید اشتباه اپلود شده انگار کتاب دیگری است

Apr 14th
Reply (1)

Ms.K

صدای گوینده ها فوقدالعاده قشنگ است و بسیار حرفه ای و بدون غلط و با تلفظ درست می‌خوانند. بهترین کیفیت اجرا . خسته نباشید . 🥰🥰🥰🥰

Apr 14th
Reply

mehrdad sky

هیچ کدوم ازاپیزود ها پخش نمیشه😔

Apr 13th
Reply (2)

Mahgoon

غمگین بود

Apr 13th
Reply

Ms.K

خوب

Apr 9th
Reply

Safoora

یعنی باید از این رمان سوال طرح کنند، هر صفحه ش رو بذارن، بپرسن در این "سودا" یعنی چه!!! یعنی هر جا یه معنی ای میده. مترجم فقط یه دونه سودا بلد بوده😑 هوس و شهوت و خیال و ارزو و میل و دیوانگی و جنون و هزار تا چیز مختلف رو ترجمه کرده سودا.

Apr 8th
Reply

اقا بیوک

دم شما گرم. یاد بچگیم افتادم اردیبهشت ۴۰۲

Apr 5th
Reply (1)

DnixA

من دو سالی هست عضو چنلتون هستم (اکانت قبلیم رو از دست دادم متاسفانه و این اکانت جدید من هست ) میخواستم ازتون بینهایت تشکر کنم که انقدر کتابهای جالب رو برای ما آپلود میکنید واقعا متشکرم و تاجایی که میتونم به دوستام شما رو معرفی میکنم ❤️🙏🏻

Apr 4th
Reply (1)

اقا بیوک

سپاسگزارم فرورددین ۴۰۳

Apr 4th
Reply

Mahgoon

چرا یهویی بعد ۱ ساعت و ۳۱ دقیقه داستان عوض شد؟

Apr 4th
Reply

اقا بیوک

ممنونم عالی هستین میرطاهرمظلومی واقعن هنرمنده قدری هستن فروردین ۴۰۳

Apr 1st
Reply

اقا بیوک

چقدر این عالیه فروردین ۴۰۳

Mar 30th
Reply (1)

Saeed Khakpaki

آفرین اجرا خوانش بدون ایراد سپاسگذاریم

Mar 30th
Reply

Saeed Khakpaki

عیدتان مبارک

Mar 29th
Reply (2)

Saeed Khakpaki

دوبار گوش کردم اجرا عالی بود کتاب هم پرمحتوا سپاسگذارم

Mar 26th
Reply

Saeed Khakpaki

کتاب خوبی بود چندین بار خواندم هر دفعه یک چیز جدید یاد میگیرم

Mar 25th
Reply
Download from Google Play
Download from App Store