Discoverمصطفی ملکیان | Mostafa Malekian (official)
مصطفی ملکیان | Mostafa Malekian (official)
Author: مؤسّسهیِ فرهنگیِ فرزانه
Subscribed: 10,555Played: 638,181Subscribe
Share
© کلیهیِ حقوقِ این صفحه متعلق به مؤسسهیِ چهرهیِ فرزانهیِ روز است. استفاده از محتوای این صفحه با ذکر منبع بلامانع است.
Description
مدیریت محتوای این صفحه بر عهدهیِ مؤسسهیِ فرهنگی فرزانه، مرجع رسمی نشر آثار استاد مصطفی ملکیان، است
272 Episodes
Reverse
پیچیده و دشوار حرف زدن در فرهنگ ما برای اظهار فضل صورت میگیردراسل میگفت برای اینکه عمیق باشیم لازم نیست دشوار گو باشیماگر شما چیزی را فهمیده باشید میتوانید به زبان ساده بیان کنید
پاسخ مصطفی ملکیان به سوالی راجع به علل موفقیتاش در رسیدن به توفیقات علمی
گفتوگوی جمعی با مصطفی ملکیان ۱۴۰۳ بوکلند ارم شیراز یکم اردیبهشت
سخنرانیِ ملکیان در گرامیداشتِ روزِ سعدی فروردین ۱۴۰۳، بوکلند شیرازمال
ای سرو بلندِ قامت دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستدر پای لطافت تو میرادهر سرو سهی که بر لب جوستنازک بدنی که مینگنجددر زیر قبا چو غنچه در پوستمه پاره به بام اگر برآیدکه فرق کند که ماه یا اوست؟آن خرمن گل نه گل که باغ استنه باغ ارم که باغ مینوستآن گوی مُعَنْبَرست در جَیب؟یا بوی دهان عنبرین بوست؟در حلقهٔ صَولَجان زلفشبیچاره دل اوفتاده چون گوستمیسوزد و همچنان هوادارمیمیرد و همچنان دعاگوستخون دل عاشقان مشتاقدر گردن دیدهٔ بلاجوستمن بندهٔ لعبتان سیمینکاخر دل آدمی نه از روستبسیار ملامتم بکردندکاندر پی او مرو که بدخوستای سختدلان سستپیماناین شرط وفا بوَد که بیدوست بنشینم و صبر پیش گیرم؟ دنبالهٔ کار خویش گیرم؟در عهد تو ای نگار دلبندبس عهد که بشکنند و سوگنددیگر نرود به هیچ مطلوبخاطر که گرفت با تو پیونداز پیشِ تو راه رفتنم نیستهمچون مگس از برابر قندعشق آمد و رسم عقل برداشتشوق آمد و بیخ صبر برکنددر هیچ زمانهای نزادهستمادر به جمال، چون تو فرزندباد است نصیحت رفیقانواندوه فراق کوه الوندمن نیستم ار کسی دگر هستاز دوست به یاد دوست خرسنداین جور که میبریم تا کی؟وین صبر که میکنیم تا چند؟چون مرغ به طَمْع دانه در دامچون گرگ به بوی دنبه در بندافتادم و مصلحت چنین بودبی بند نگیرد آدمی پندمستوجب این و بیش از اینمباشد که چو مردم خردمند بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمامروز جفا نمیکند کسدر شهر مگر تو میکنی بسدر دام تو عاشقان گرفتاردر بند تو دوستان مُحَبَّسیا مُحْرِقَتي بِنارِ خَدٍّمِنْ جَمْرَتِهَا السِّراجَ تَقْبَسصبحی که مشام جان عشاقخوشبوی کند إِذا تَنَفَّسأَسْتَقْبِلُهُ وَ إِنْ تَوَلّیٰأَسْتَأنِسُهُ وَ إِنْ تَعَبَّساندام تو خود حریر چین استدیگر چه کنی قبای اطلس؟من در همه قولها فصیحمدر وصف شمایل تو أَخْرَسجان در قدمت کنم ولیکنترسم ننهی تو پای بر خسای صاحب حسن در وفا کوشکاین حسن وفا نکرد با کسآخر به زکات تندرستیفریاد دل شکستگان رسمِنبعد مکن چنان کز این پیشورنه به خدا که من از این پس بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمگفتار خوش و لبان باریکما أَطْیبَ فاکِ جَلَّ باریکاز روی تو ماه آسمان راشرم آمد و شد هلال باریکیا قاتِلَتي بِسَیْفِ لَحْظٍواللّهِ قَتَلْتِنی بِهاتِیکاز بهر خدا، که مالکان، جورچندین نکنند بر مَمالیکشاید که به پادشه بگویندترک تو بریخت خون تاجیکدانی که چه شب گذشت بر من؟لایأتِ بمثلها أَعادیکبا اینهمه گر حیات باشدهم روز شود شبان تاریکفیالجمله نماند صبر و آرامکم تَزْجُرُنی و کم أُداریکدردا که به خیره عمر بگذشتای دل تو مرا نمیگذاری ک بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمچشمی که نظر نگه نداردبس فتنه که با سر دل آردآهوی کمند زلف خوبانخود را به هلاک میسپاردفریاد ز دست نقش، فریادو آن دست که نقش مینگاردهرجا که مُوَلَّهی چو فرهادشیرین صفتی برو گماردکس بار مشاهدت نچیندتا تخم مجاهدت نکاردنالیدن عاشقان دلسوزناپخته مَجاز میشماردعیبش مکنید هوشمندانگر سوخته خرمنی بزاردخاری چه بود به پای مشتاق؟تیغیش بِران که سر نخاردحاجت به در کسیست ما راکاو حاجت کس نمیگزاردای سرو بلندِ قامت دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستدر پای لطافت تو میرادهر سرو سهی که بر لب جوستنازک بدنی که مینگنجددر زیر قبا چو غنچه در پوستمه پاره به بام اگر برآیدکه فرق کند که ماه یا اوست؟آن خرمن گل نه گل که باغ استنه باغ ارم که باغ مینوستآن گوی مُعَنْبَرست در جَیب؟یا بوی دهان عنبرین بوست؟در حلقهٔ صَولَجان زلفشبیچاره دل اوفتاده چون گوستمیسوزد و همچنان هوادارمیمیرد و همچنان دعاگوستخون دل عاشقان مشتاقدر گردن دیدهٔ بلاجوستمن بندهٔ لعبتان سیمینکاخر دل آدمی نه از روستبسیار ملامتم بکردندکاندر پی او مرو که بدخوستای سختدلان سستپیماناین شرط وفا بوَد که بیدوست بنشینم و صبر پیش گیرم؟ دنبالهٔ کار خویش گیرم؟در عهد تو ای نگار دلبندبس عهد که بشکنند و سوگنددیگر نرود به هیچ مطلوبخاطر که گرفت با تو پیونداز پیشِ تو راه رفتنم نیستهمچون مگس از برابر قندعشق آمد و رسم عقل برداشتشوق آمد و بیخ صبر برکنددر هیچ زمانهای نزادهستمادر به جمال، چون تو فرزندباد است نصیحت رفیقانواندوه فراق کوه الوندمن نیستم ار کسی دگر هستاز دوست به یاد دوست خرسنداین جور که میبریم تا کی؟وین صبر که میکنیم تا چند؟چون مرغ به طَمْع دانه در دامچون گرگ به بوی دنبه در بندافتادم و مصلحت چنین بودبی بند نگیرد آدمی پندمستوجب این و بیش از اینمباشد که چو مردم خردمند بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمامروز جفا نمیکند کسدر شهر مگر تو میکنی بسدر دام تو عاشقان گرفتاردر بند تو دوستان مُحَبَّسیا مُحْرِقَتي بِنارِ خَدٍّمِنْ جَمْرَتِهَا السِّراجَ تَقْبَسصبحی که مشام جان عشاقخوشبوی کند إِذا تَنَفَّسأَسْتَقْبِلُهُ وَ إِنْ تَوَلّیٰأَسْتَأنِسُهُ وَ إِنْ تَعَبَّساندام تو خود حریر چین استدیگر چه کنی قبای اطلس؟من در همه قولها فصیحمدر وصف شمایل تو أَخْرَسجان در قدمت کنم ولیکنترسم ننهی تو پای بر خسای صاحب حسن در وفا کوشکاین حسن وفا نکرد با کسآخر به زکات تندرستیفریاد دل شکستگان رسمِنبعد مکن چنان کز این پیشورنه به خدا که من از این پس بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمگفتار خوش و لبان باریکما أَطْیبَ فاکِ جَلَّ باریکاز روی تو ماه آسمان راشرم آمد و شد هلال باریکیا قاتِلَتي بِسَیْفِ لَحْظٍواللّهِ قَتَلْتِنی بِهاتِیکاز بهر خدا، که مالکان، جورچندین نکنند بر مَمالیکشاید که به پادشه بگویندترک تو بریخت خون تاجیکدانی که چه شب گذشت بر من؟لایأتِ بمثلها أَعادیکبا اینهمه گر حیات باشدهم روز شود شبان تاریکفیالجمله نماند صبر و آرامکم تَزْجُرُنی و کم أُداریکدردا که به خیره عمر بگذشتای دل تو مرا نمیگذاری ک بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمچشمی که نظر نگه نداردبس فتنه که با سر دل آردآهوی کمند زلف خوبانخود را به هلاک میسپاردفریاد ز دست نقش، فریادو آن دست که نقش مینگاردهرجا که مُوَلَّهی چو فرهادشیرین صفتی برو گماردکس بار مشاهدت نچیندتا تخم مجاهدت نکاردنالیدن عاشقان دلسوزناپخته مَجاز میشماردعیبش مکنید هوشمندانگر سوخته خرمنی بزاردخاری چه بود به پای مشتاق؟تیغیش بِران که سر نخاردحاجت به در کسیست ما راکاو حاجت کس نمیگزاردگویند برو ز پیش جورشمن میروم او نمیگذاردمن خود نه به اختیار خویشمگر دست ز دامنم بدارد بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمبعد از طلب تو در سرم نیستغیر از تو به خاطر اندرم نیستره میندهی که پیشت آیموز پیش تو ره که بگذرم نیستمن مرغ زبون دام اُنسمهرچند که میکَشی پَرم نیستگر چون تو پری در آدمیزادگویند که هست، باورم نیستمهر از همه خلق برگرفتمجز یاد تو در تصورم نیستگویند بکوش تا بیابیمیکوشم و بخت یاورم نیستقِسمی که مرا نیافریدندگر جهد کنم میسرم نیستای کاش مرا نظر نبودیچون حَظّ نظر برابرم نیستفکرم به همه جهان بگردیدوز گوشهٔ صبر بهترم نیستبا بخت، جدل نمیتوان کرداکنون که طریق دیگرم نیست بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمای دل نه هزار عهد کردی؟کاندر طلب هوا نگردی؟کس را چه گنه؟ تو خویشتن رابر تیغ زدی و زخم خُوردیدیدی که چگونه حاصل آمداز دعوی عشق رویزردی؟یا دل بنهی به جور و بیدادیا قصهٔ عشق درنوردیای سیمتنِ سیاهگیسوکز فکر سرم سپید کردیبسیار سیه، سپید کردهستدوران سپهر لاجوردیصلح است میان کفر و اسلامبا ما تو هنوز در نبردیسر بیش گران مکن، که کردیماقرار به بندگی و خَردیبا درد توام خوشست ازیراکهم دردی و هم دوای دردیگفتی که صبور باش، هیهاتدل موضع صبر بود و بردیهم چاره تحمل است و تسلیمورنه به کدام جهد و مردی!؟ بنشینم و صبر پیش گیرم؟ دنبالهٔ کار خویش گیرم؟بگذشت و نگه نکرد با مندر پای کشان، ز کبر دامندو نرگسِ مستِ نیمخوابشدر پیش و به حسرت از قفا منای قبلهٔ دوستان مشتاقگر با همه آن کنی که با منبسیار کسان که جان شیریندر پای تو ریزد اولا منگفتم که شکایتی بخوانماز دست تو پیش پادشا منکاین سختدلی و سستمهریجرم از طرف تو بود یا من؟دیدم که نه شرط مهربانیستگر بانگ برآرم از جفا منگر سر برود فدای پایتدست از تو نمیکنم رها منجز وصل توام حرام باداحاجت که بخواهم از خدا منگویندم ازو نظر بپرهیزپرهیز ندانم از قضا منهرگز نشنیدهای که یاریبییار صبور بود تا منای سرو بلندِ قامت دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستدر پای لطافت تو میرادهر سرو سهی که بر لب جوستنازک بدنی که مینگنجددر زیر قبا چو غنچه در پوستمه پاره به بام اگر برآیدکه فرق کند که ماه یا اوست؟آن خرمن گل نه گل که باغ استنه باغ ارم که باغ مینوستآن گوی مُعَنْبَرست در جَیب؟یا بوی دهان عنبرین بوست؟در حلقهٔ صَولَجان زلفشبیچاره دل اوفتاده چون گوستمیسوزد و همچنان هوادارمیمیرد و همچنان دعاگوستخون دل عاشقان مشتاقدر گردن دیدهٔ بلاجوستمن بندهٔ لعبتان سیمینکاخر دل آدمی نه از روستبسیار ملامتم بکردندکاندر پی او مرو که بدخوستای سختدلان سستپیماناین شرط وفا بوَد که بیدوست بنشینم و صبر پیش گیرم؟ دنبالهٔ کار خویش گیرم؟در عهد تو ای نگار دلبندبس عهد که بشکنند و سوگنددیگر نرود به هیچ مطلوبخاطر که گرفت با تو پیونداز پیشِ تو راه رفتنم نیستهمچون مگس از برابر قندعشق آمد و رسم عقل برداشتشوق آمد و بیخ صبر برکنددر هیچ زمانهای نزادهستمادر به جمال، چون تو فرزندباد است نصیحت رفیقانواندوه فراق کوه الوندمن نیستم ار کسی دگر هستاز دوست به یاد دوست خرسنداین جور که میبریم تا کی؟وین صبر که میکنیم تا چند؟چون مرغ به طَمْع دانه در دامچون گرگ به بوی دنبه در بندافتادم و مصلحت چنین بودبی بند نگیرد آدمی پندمستوجب این و بیش از اینمباشد که چو مردم خردمند بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمامروز جفا نمیکند کسدر شهر مگر تو میکنی بسدر دام تو عاشقان گرفتاردر بند تو دوستان مُحَبَّسیا مُحْرِقَتي بِنارِ خَدٍّمِنْ جَمْرَتِهَا السِّراجَ تَقْبَسصبحی که مشام جان عشاقخوشبوی کند إِذا تَنَفَّسأَسْتَقْبِلُهُ وَ إِنْ تَوَلّیٰأَسْتَأنِسُهُ وَ إِنْ تَعَبَّساندام تو خود حریر چین استدیگر چه کنی قبای اطلس؟من در همه قولها فصیحمدر وصف شمایل تو أَخْرَسجان در قدمت کنم ولیکنترسم ننهی تو پای بر خسای صاحب حسن در وفا کوشکاین حسن وفا نکرد با کسآخر به زکات تندرستیفریاد دل شکستگان رسمِنبعد مکن چنان کز این پیشورنه به خدا که من از این پس بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمگفتار خوش و لبان باریکما أَطْیبَ فاکِ جَلَّ باریکاز روی تو ماه آسمان راشرم آمد و شد هلال باریکیا قاتِلَتي بِسَیْفِ لَحْظٍواللّهِ قَتَلْتِنی بِهاتِیکاز بهر خدا، که مالکان، جورچندین نکنند بر مَمالیکشاید که به پادشه بگویندترک تو بریخت خون تاجیکدانی که چه شب گذشت بر من؟لایأتِ بمثلها أَعادیکبا اینهمه گر حیات باشدهم روز شود شبان تاریکفیالجمله نماند صبر و آرامکم تَزْجُرُنی و کم أُداریکدردا که به خیره عمر بگذشتای دل تو مرا نمیگذاری ک بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمچشمی که نظر نگه نداردبس فتنه که با سر دل آردآهوی کمند زلف خوبانخود را به هلاک میسپاردفریاد ز دست نقش، فریادو آن دست که نقش مینگاردهرجا که مُوَلَّهی چو فرهادشیرین صفتی برو گماردکس بار مشاهدت نچیندتا تخم مجاهدت نکاردنالیدن عاشقان دلسوزناپخته مَجاز میشماردعیبش مکنید هوشمندانگر سوخته خرمنی بزاردخاری چه بود به پای مشتاق؟تیغیش بِران که سر نخاردحاجت به در کسیست ما راکاو حاجت کس نمیگزاردگویند برو ز پیش جورشمن میروم او نمیگذاردمن خود نه به اختیار خویشمگر دست ز دامنم بدارد بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرمبعد از طلب تو در سرم نیستغیر از تو به خاطر اندرم نیستره میندهی که پیشت آیموز پیش تو ره که بگذرم نیستمن مرغ زبون دام اُنسمهرچند که میکَشی پَرم نیستگر چون تو پری در آدمیزادگویند که هست، باورم نیستمهر از همه خلق برگرفتمجز یاد تو در تصورم نیستگویند بکوش تا بیابیمیکوشم و بخت یاورم نیستقِسمی که مرا نیافریدندگر جهد کنم میسرم نیستای کاش مرا نظر نبودیچون حَظّ نظر برابرم نیستفکرم
سخنان مصطفی ملکیان در مراسم رونمایی از تصحیح مثنوی استاد محمدعلی موحدپیرامون مولانا و استفادهای که میتوان از آثار او کرد
برشی از سخنرانی «ارتباط صلح درون و صلح بیرون از نظرگاه مولانا» مصطفی ملکیانراهکار مولانا برای از بین بردن خودشیفتگی و خودخواهی طبق داستان قاضی در دفتر دوم مثنوی انسان صادق میداند که هیچ چیز از آن خودش نیست باید در قبال مسائل مختلف پیشداوریهای مثبت و منفی را کنار گذاشت تا علم انسان بدون جهتگیریهای مختلف ثمر بدهدداشتن صداقت مقدم بر علم و دانش است
معرفی کتاب بخش چهارمبهار ۱۴۰۳
معرفی کتاب بخش سومبهار ۱۴۰۳
معرفی کتاب بخش دوم
تبریک سال نومعرفی کتاب بخش اول
سخنرانی مصطفی ملکیان در افتتاحیه کتابفروشی فرهنگان پاسدارانشانزدهم اسفند ۱۴۰۲
دفتر اجتماعی اقتصادی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها با همکاری موسسه فرزانهموضوع: دین و نابرابریهاسخنران مصطفی ملکیان سهشنبه ۱۵ اسفند
سخنرانیِ مصطفی ملکیان در نشست رونمایی از کتاب «اِزرا پاوند: آتشفشان تنها» 📆 یکشنبه ۱۳ اسفند ١۴٠۲، ساعت ۱۷فرهنگان فرشته
نشستِ بررسیِ کتابِ «زیستن در روزگار سخت»مصطفی ملکیان و دکتر محمدمهدی اردبیلی پانزدهم اسفند ۱۴۰۲، رسانه آثاروما
سخنرانیِ مصطفی ملکیان به مناسبت روز جهانی زن هشتم مارسبا عنوانِ«زنانگی در اجتماع، فرهنگ و معنویت»📆 زمان: جمعه ۱۸ اسفند
نشست نقدوبررسی کتاب تاریخ فلسفهی اخلاقبا حضور مصطفی ملکیان، محسن جوادی و سیدمحمدحسین صالحیزمان: شنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۲مرکز فرهنگی شهر کتاب
چهره خدا در آبگیر خِرَدسخنرانیِ مصطفی ملکیاندر نشست نقد و بررسی ترجمهی «جامع علم کلام» اثر توماس آکوینیشنبه ۱۲ اسفند ١۴٠۲، بوکلند مارکیز
نشستِ نقد و بررسی کتابِ «تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه»همراه با پرسش و پاسخ هفت اسفند ۱۴۰۲شهر کتاب مرکزی
برشی از درسگفتار مصطفی ملکیان
کاش کیفیت بهتری از این سخنرانی ها را منتشر میکردید. واقعا واضح نیستند
شر اگر حاکم شد می شود هنجار
یک حکومت بدهکارند احتمالا
آیا زیستن در زمان حال لذت بخش هست؟
ما کلا به هیچ کس امید نداریم
ما همه بیماریم
👌🏿👌🏾👌🏽👌🏼👌🏻
درود. 24 مسئه ی وجودی انسان رو خود استاد در موردش صحبت کردند؟ کجا میشه گوش داد با چه عنوانی؟
❤️
👍
این بزرگترین ظلم به دانش آموزان است
ما همه نظریه پردازیم. بده مکه. ولی نکته دقیقی است ما کلا از تجربه و آزمایش فراری هستیم
ما سنت سهله و سمحه داریم
👍
یه چیزهایی میدونستن که الان بهش رسیدیم
ساده ها همیشه زیباست ولی زیباها همیشه ساده نیستن. عموم و خصوص مطلق یا من وجه؟
حقوق برابر یعنی تکالیف برابر.الان که سه جنس رو هم رد کردیم نزدیک ۲۰ -۳۰ جنس داریم
ما کلا بی توجهیم
اونا چی؟
آگاهی افزایی