DiscoverMan Ta Unja - من تا اونجا
Claim Ownership
Man Ta Unja - من تا اونجا
Author: Moein & Mehdi
Subscribed: 30Played: 594Subscribe
Share
© 2023 Man Ta Unja - من تا اونجا
Description
این یک صدا، دیدگاه و تجربه ی خام و اصیل است.
پادکست "من تا اونجا" با انگیزهای شخصی و برای دل خودمان شروع شده است. هدف از این پادکست، یک نگاه هفتگی به اتفاقات زندگی و تعهد به مسیری است که در آن قرار داریم. ما معتقدیم این تجربه هفتگی ما را بیدار و هوشیار نگه میدارد و مانع از گم شدن در مسیر زندگی میشود. از طرف دیگر، میخواهیم به دیگران نشان دهیم که موفقیت نه یک داستان حماسی و ابرقهرمانی و پر از هیجان، بلکه در اکثر مواقع یک روایت روزمره و معمولی است. ما دغدغه های خرد و داستان های به ظاهر کسل کننده ای را به اشتراک می گذاریم که در خلوت دل و ذهن ما آدمها پوسیده است و هیچ وقت به زبان نیامده.
امیدواریم که بتوانیم گوش شنوایی را سرگرم کنیم تاثیر گذار باشیم و رابطه ای پایدار و صمیمی ایجاد کنیم.
50 Episodes
Reverse
🥳🤩راستی تولد مهدی مبارک 🎂🎉آدمیم دیگه. واسه همه پیش می یاد. یه موقعهایی کارها روی هم تلمبار میشن و اضطراب و احساس گناه می زنه بالا و اونقدر از فکر و احساسهای منفی پر میشیم که نه میتونیم بفهمیمش، نه فرار کنیم. انگار منجمد میشیم. همهی احتمالات قفل میشن و تنها کاری که می تونیم بکنیم اینه که تو تخت دراز بکشیم و تو فکر به خودمون بپیچیم. ولی واقعا چاره چیه؟یه راهش اینه که خیلی عصبانی، با یه کمربند بیوفتیم به جون خودمون، بد حرف بزنیم، خودمون رو سرزنش کنیم. یه راه دیگش شاید این باشه که یه خرده نر...
این هفته کنسول خریدن معین بهونه ای میشه تا ما یادی کنیم از کودک درونمون که دلش پر از حسرت هایی هست که هنوز برطرف نشدن. حسرتهایی که به ریشههامون، یعنی خانواده و کشورمون برمیگردن و خیلی ناخودآگاه تو خیلی از تصمیمهامون تاثیر میذارن.ولی خودمونیم این کودکی از دست رفته با همهی اون محرومیتهاش یه حس خاصی داشت که تو بزرگسالی جاش خالیه. انگار الان، دوباره حسرت همون بچگی رو میخوریم تا دوباره فارغ از همه چی، خیلی بی دغدغه، فقط برای بازی و لذت بردن بشین بازی کنیم.تو این قسمت ما دنبال این محرومیت دور...
🥳🤩راستی تولد معین مبارک 🎂🎉تو راستای قدردانی از بهتر شدن حال و روزمون، از استرس و فشاری حرف می زنیم که کم کم داره از دوشمون برداشته میشه. فشاری که نه تنها ما رو به جلو هل نمیده، بلکه ما رو متوقف میکنه و حتی تو سرمون میکوبه تا درجا بزنیم. جالبه که ریشه ی این فشار خیلی جاها درونیه و از باورهای زاویه دار و عزت نفس پایین و احساسهای دردناک سرکوب شدمون نشات میگیره.ما سرنخ همین کلمه فشار رو میگیریم و به جاهای جالبی میرسیم. با ما همراه باشید
تو این قسمت برمیگردیم به یه سال پیش، وقتی که معین اولین قرارشو با یه دختر تو آمستردام داشت و مقایسهاش می کنیم با آخرین قرارش که همین چند شب پیش اتفاق افتاد. رفتن سرهقرار واسه خیلی از ما ترس و اضطراب به همراه داره. ترسی که ریشهاش رو میشه در قبول شدن و دوست داشته شدن در نگاه دیگری پیدا کرد. حالا اگه این وسط خودمون هم، خودمون رو دوست نداشته باشیم این ترس بیشتر شعله ور میشه، اونقدر زیاد که ما تماسمون رو با لحظه و خود واقعیمون از دست میدیم و غرق در فکرهای منفی و وسواسی میشیم. این تر...
ما تو این قسمت در مورد اولین تجربهی معین از کلاس رقص سالسا حرف می زنیم.رقصهای اجتماعی بیشتر از قردادن و تکون دادن باسن، واسه ما یک تجربهی اجتماعی هستن که تو اون میتونیم با آدمهای جدید، بخصوص جنس مخالف ارتباط برقرار کنیم. این رقصها این فرصت رو بهمون میدن که بدون هیچ بهونه ای به یه دختر نزدیک بشیم و بهمون یاد میدن که این نزدیکی رو بدون جنسی کردنش حفظ کنیم و نقش مردونه رو تو یه رقص هماهنگ تمرین کنیم.ما از حال و هوامون تو این فضا میگیم. با ما همراه باشید.
گاهی وقتها دوباره گم میشیم. خیلی ناامید از خودمون میپرسیم که آیا این مسیر دور ارزش رفتنش رو داره؟ از یه طرف خسته ایم از این همه انرژی و توجهی که روی بهتر کردن زندگی و رشد خودمون صرف می کنیم. از طرف دیگه، نمی تونیم درد زخمهای به ظاهر کهنهای رو انکار کنیم که ما رو از تجربهی کامل و لذتبخش زندگی روزمره دور میکنه. ما کمکم داریم با بالا و پایین مسیر آشنا میشیم و میخوایم بفهمیم که چطور شروع حس کردن و درد کشیدن میتونه شروع بهتر شدن و رشد کردن باشه. با ما همراه باشید....
معین تو این قسمت از بالا و پایینهای مسیر پول درآوردن و استقلال مالیش میگه. اون از پروژهای حرف میزنه که نقشی محوری تو ورودش به دنیای برنامه نویسی داشته.معین از دو احساس یاد میکنه:حس منتی که باباش برای خرید یه جفت کفش رو سرش میذاشت و حس غرور و افتخاری که خانوادش بعد از گرفتن اولین حقوقش بهش داشتن. ما تو این قسمت همهی اتفاقهایی رو دنبال می کنیم که این دو حس رو تو زندگی معین به هم وصل کردهاند.مسیرساده ای نبوده، با ما همراه باشید...
ما تو این قسمت از احساس آشنایی میگیم که خیلی وقت ها دستکم گرفته میشه: احساس شرم!مهدی شرم رو پررنگ ترین هیجان زندگیش میدونه. اون تو تمام دوران بچگیش به دنبال پنهان کردن زندگی پایین شهریش و بابای معتادش بوده و حتی هنوز هم تعلقش رو به یک خانوادهی فقیر و بی سواد انکارمی کنه. ما به خودمون می یایم و می بینیم که این احساس حتی به دوران بزرگسالی و زندگی اروپاییمون هم سرایت کرده و سعی می کنیم تا تاثیرشو روی روابط اجتماعیمون هم بررسی کنیم. ما می خوایم تا با احساس دردناک کوچک بودن و ناکافی بو...
مهدی از روز اول تو شرکت جدیدش و مواجهاش با یک ترس قدیمی میگه:با همهی ورودی های جدید شرکت دور یک میز نشسته بودیم. قرار شد هر کسی به نوبت خودشو معرفی کنه. شروع کردم به ترسیدن و لرزیدن. هرچی به نوبت من نزدیکتر میشد این اضطراب رو بیشتر احساس میکردم. من همیشه با معرفی خودم مشکل داشتم.واقعا چرا ما با این سوال ساده اینقدر کلنجار میریم؟شاید به خاطر اینکه خودمون رو نمیشناسیم؟یا با خودمون راحت نیستیم و از ابراز خودمون شرم داریم؟ شاید واقعا چیزی تو زندگیمون نداریم تا درموردش حرف بزنیم؟با ما همراه با...
معین تونست تا سه هفتهی متوالی روی انجام یک پروژه متمرکز بمونه💪🎉 اون میگه من همونی بودم که نمی دونستم از توی منوی کافه چی سفارش بدم ولی با مصصم بودن تونستم خیلی راحت از این گیجی و گمراهی عبور کنم.خیلی مسخرهاس که ما تا الان اهداف مشخصی نداشتیم و برای دنبال کردنشون مصمم نبودیم. شاید تا الان به حس درونی خودمون توجه نمیکردیم؟ شاید اهدافمون واقعا واسه خودمون نبوده و اونا رو از بقیه قرض گرفته بودیم؟ شایدم وقتی سختی های مسیر رو میدیدیم، زود دلسرد میشدیم و از پیگیریشون فاصله می گرفتیم؟این گفتگو م...
این هفته دوره آزمایشی معین با شرکت جدیدش تموم شد و قراردادش دائمی شد. این قسمت رو معین با قدردانیش از این موضوع شروع می کنه.در ادامه ما یادی می کنیم از دوران بگایی بیکار شدنمون، از همین چند ماه پیش که داشتیم از کشور اخراج میشدیم. ما یک نفس راحت میکشیم که اون دوران فشار رو پشتسر گذاشتیم. از آرامش جدید قدردانیم و بررسی می کنیم که این چطور این احساس امنیت تونسته زیربنای زندگی کاری و اجتماعیمون بشه.با ما همراه باشید ما مثل همیشه سعی کرده ایم که صمیمی و شفاف و بدون سانسور صحبت کنیم.
کم کم داریم متوجه میشیم که مثبت نگری و قدردانی چقدر میتونه توی زندگیمون تاثیر داشته باشه و ذهنیتمون رو نسبت به همه چیز عوض کنه. از بهتر کردن روابط اجتماعی گرفته تا بالا بردن کیفیت زندگی و سلامت بیشتر روان. توی این اپیزود درباره مسیری که برای سلامتی روان طی کردیم صحبت میکنیم و همچنین کلی از قدردانی میگیم و روش هایی که باهاش میشه قدردانی رو تمرین کرد.
برگشتیم با یک اپیزود جدید و کلی داستان درباره اتفاقایی که افتاد. این سه هفته اخیر اپیزودی نداشتیم و به دلایل مختلف عقب میافتاد ولی مهم اینه برگشتیم و با قدرت ادامه میدیم. توی این اپیزود به آنچه گذشت میپردازیم و داستان هایی که پیش اومد رو تعریف میکنیم. درمورد کار، فستیوال، تجربه هوک آپ و این صحبتا خلاصه
توی این اپیزود درباره کلی موضوع مهم و مرتبط به هم صحبت شد که حال ندارم بنویسم. گاهی وقتا هدف هایی انتخاب میکنیم که ته دلمون میدونیم هیچوقت نمیخوایم بهش برسیم یا نمیتونیم بهش برسیم و برای همین انتخاب میشن. این اپیزود درباره تمام کلید واژه هاییه که میتونن باعث بشن ما با خودمون این کار رو بکنیم
خیلی وقتا ی فرصتهایی از جلوی پامون رد میشسه صرفا به خاطر اینکه حس میکنیم اماده نیستیم. معلوم هم نیست چقدر باید بگذره تا آمادهی استفاده از فرصت بشیم. فرصتهایی که گاهی همیشه هستن و ما صرفا نمیبینیمشون چون حس میکنیم آماده نیستیم. یا شاید کافی نیستیم. توی این اپیزود حول این محور صحبت میکنیم
به شمارهی اپیزودها که نگاه میکنیم گاهی حیرت میکنیم از اینکه ی تکانهی ساده تونسته شروع بشه و تا اینجا ادامه پیدا کنه. توی این اپیزود دور هم جمع شدیم که درباره خود پادکست صحبت کنیم. ببینیم کجاست، کجا داره میره و چه چیزایی باید آماده کنیم تا پیشرفت کنه و شنوندههای خودش رو داشته باشه
بعد شروع کار جدید این حس رو دارم که ی سفر جدید رو دارم شروع میکنم در زمینهی رشد فنی و حرفهای شخصی، در این اپیزود از فضای روانی که باهاش احاطه شدم حرف میزنم و اینکه بودنم توی این محیط چه حسی بهم منتقل میکنه
بحث کار و ارتباط اجتماعی یجورایی از دغدغههای دائمی همه ماست. گاهی به کاری که دوستش داریم نرسیدیم و گاهی جوری که دوست داریم توی موقعیتهای اجتماعی رفتار نمیکنیم. باید بدونیم توی این موضوع تنها نیستیم ضعفهامون رو به عنوان یک چیز همیشگی نبینیم. ضعفها عضو هویت ما نیستن و میتونن حل بشن. توی این اپیزود حول این محور میچرخیم
بالاخره بعد چند اپیزود جستجوی کار قرارداد امضا شد و یک نفس راحت کشیدیم. توی این اپیزود دربارهی همین تجربه صحبت میکنیم و یکم هم میپردازیم به اینکه در آینده میخوایم چیکار بکنیم و دورنمای زندگی چه شکلیه
بالاخره بعد از چند تا اپیزود جستجوی کار تونستم با خبر خوب برگردم. وقتی به اپیزودای قبل گوش دادم واقعا حس خوبی از این دارم که این مسیر رو به صورت پادکست ثبت کردیم. این یکی از بالا و پایینهایی هست که توی زندگی هممون پیش میاد و شاید وقتی پیش میاد اکثرا میریم توی لاک خودمون و درباره تجربهامون حرف نمیزنیم. این پادکست یک راه خوب برای ابراز این تجربههای مشترکه
52:20 makes sense