Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 722,389Played: 30,513,776Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
237 Episodes
Reverse
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۳۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به آب روشن می عارفی طهارت کرد علیالصباح که ميخانه را زيارت کرد همين که ساغر زرين خور نهان (کردند) گرديد هلال عيد به دور قدح اشارت کرد خوشا نماز و نياز کسی که از سر درد به آب ديده و خون جگر طهارت کرد امام خواجه که بودش سر نماز دراز به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد بیا به میکده و وضع قرب و جاهم بیناگر چه چشم به ما زاهد از حقارت کرددلم ز حلقه زلفش به جان خريد آشوب چه سود ديد ندانم که اين تجارت کرد اگر امام جماعت (بخواهدش) طلب کند امروز خبر دهيد که حافظ به می طهارت کردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود meybaha@gmail.comغزل نمره ۱۳۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبيا که ترک فلک خوان روزه غارت کردهلال عيد به دور قدح اشارت کردثواب روزه و حج قبول آن کس (یافت) بردکه خاک ميکدهی عشق را زيارت کردمُقام اصلی ما گوشهی خرابات استخداش خير دهاد آن که اين عمارت کردبهای بادهی چون لعل چيست؟ جوهر عقلبيا که سود کسی برد کاين تجارت کردنماز در خم آن ابروان محرابیکسی کند که به خون جگر طهارت کردفغان که نرگس جماش شيخ شهر امروزنظر به دردکشان از سر حقارت کردبه روی يار نظر کن ز ديده منت دارکه کارديده نظر از سر بصارت کرد(که دیده کار همه از سر بصارت کرد)حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظاگر چه صنعت بسيار در عبارت کردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۳۰مفاعیلن مفاعیلن فعولنسحر بلبل حکايت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چهها کرد از آن رنگ رخم خون در دل (انداخت) افتاد وز آن (وز این) گلشن به خارم مبتلا کرد غلام همت آن نازنينم که کار خير بی روی و ريا کرد من از بيگانگان ديگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم خطا بود ور از دلبر وفا جستم جفا کرد خوشش باد آن نسيم صبحگاهیکه درد شبنشينان را دوا کرد نقاب گل کشيد و زلف سنبل گرهبند قبای غنچه وا کرد به هر سو بلبل (بیدل) عاشق در افغان تنعم از (زان) ميان باد صبا کرد بشارت بر به کوی میفروشان که حافظ توبه از زهد ريا کرد وفا از خواجگان شهر با من کمال دولت و دين بوالوفا کردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر نه باده غم دل ز ياد ما ببرد نهيب حادثه بنياد ما ز جا ببرد اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر چگونه کشتی از اين ورطهی بلا ببرد؟طبيب عشق منم باده (خور) ده که اين معجون فراغت آرد و انديشهی خطا ببرد فغان که با همهکس غايبانه باخت فلک که کس (کسی) نبود که دستی از اين دغا ببرد گذار بر ظلمات است خضر راهی (جو) کو مباد کآتش (این خاک) محرومی آب ما ببرد دل ضعيفم از آن میکشد به طرف چمن که جان ز مرگ به بيماری (همراهی، تیماری، غمخواری، دلداری) صبا ببرد بسوخت حافظ و کس حال او به يار نگفت مگر نسيم پيامی خدای را ببردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلننيست در شهر نگاری که دل ما ببرد بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد کو حريفی کش سرمست که پيش کرمش عاشق سوختهدل نام تمنا ببرد باغبانا ز خزان بیخبرت میبينم آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد رهزن دهر نخفتهست مشو ايمن از او اگر امروز نبردهست که (به) فردا ببرد در خيال اين همه لعبت به هوس میبازم بو که صاحبنظری نام تماشا ببرد علم و فضلی که به چل سال (به دست آوردم) دلم جمع آورد ترسم آن نرگس مستانه به يغما ببرد بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر (سحر با معجزه پهلو نزند فارغ باش)سامری کيست که دست از يد بيضا ببرد جام مينایی می سد ره تنگدلیست منه از دست که سيل غمت از جا ببرد راه عشق ار چه کمينگاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد حافظ از جان طلبد غمزه مستانه يار خانه از غير بپرداز و بهل تا ببردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۷مفتعلن فاعلات و مفتعلن فعروشنی طلعت تو ماه ندارد پيش تو گل رونق گياه ندارد گوشهی ابروی توست منزل جانم خوشتر از اين گوشه پادشاه ندارد تا چه کند با رخ تو دود دل من آينه دانی که تاب آه ندارد شوخی نرگس نگر که پيش تو بشکفت چشمدريده ادب نگاه ندارد ديدم و آن چشم دلسيه که تو داریجانب هيچ آشنا نگاه ندارد رطل گرانم ده ای مريد خرابات شادی شيخی که خانقاه ندارد خون خور و خامش نشين که آن دل نازک طاقت فرياد دادخواه ندارد گو برو و آستين به خون جگر شویهر که در اين آستانه راه ندارد نی من تنها کشم تطاول زلفت کيست که او داغ آن سياه ندارد حافظ اگر سجدهی تو کرد مکن عيب (حافظ اگر سجده کرد پیش تو شاید)کافر عشق ای صنم گناه نداردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۶مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتنجان بی جمال جانان ميل جهان نداردهر کس که اين ندارد حقا که آن (جان) نداردبا هيچ کس نشانی زان دلستان نديدميا من خبر ندارم يا او نشان نداردهر شبنمی در اين ره صد بحر آتشين استدردا که اين معما شرح و بيان نداردسرمنزل فراغت (قناعت) نتوان ز دست دادنای ساروان فروکش کاين ره کران نداردچنگ خميدهقامت میخواندت به عشرتبشنو که پند پيران هيچت زيان نداردای دل طريق رندی از محتسب بياموزمست است و در حق او کس اين گمان ندارداحوال گنج قارون کايام داد بر باددر گوش دل (گل) فروخوان تا زر نهان ندارد(با غنچه بازگویید تا زر نهان ندارد)گر خود رقيب شمع است اسرار از او بپوشانکان شوخ سربريده بند زبان نداردکس در جهان ندارد يک بنده همچو حافظزيرا که چون تو شاهی کس در جهان نداردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنشاهد آن نيست که مویی و ميانی دارد بندهی طلعت آن باش که آنی دارد شيوهی حور و پری گر چه (خوب و) لطيف است ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد چشمهی چشم مرا ای گل خندان درياب که به اميد تو خوش آب روانی دارد گوی خوبی که برد از تو که خورشيد آنجا نه (نی)سواریست که در دست عنانی دارد دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد خم ابروی تو در صنعت تيراندازیبرده از دست هر آن کس که کمانی دارد(دست بردهست ز هر کس که کمانی دارد)در ره عشق نشد کس به يقين محرم راز هر کسی بر حَسَب فکر (فهم) گمانی دارد با خراباتنشينان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد مرغ زيرک نزند در چمنش پردهسرای هر بهاری که به دنباله خزانی دارد مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش کلک ما نيز زبانی و بيانی داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنآن که از سنبل او غاليه تابی دارد باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد از سر کشته خود میگذری (میگذرد) همچون باد چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد ماه خورشيدنمايش ز پس پردهی زلف آفتابیست که در پيش سحابی داردآب حيوان اگر اين (آن) است که دارد لب دوست روشن است اين که خضر بهره سرابی دارد چشم من کرد به هر گوشه روان سيل سرشک تا سهی سرو تو را تازهتر (به) آبی دارد چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر ترک مستی است مگر ميل کبابی داردغمزهی شوخ تو خونم به خطا میريزد فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد جان بيمار مرا نيست ز تو روی سوال ای خوش آن خسته که از دوست جوابی داردکی کند سوی دل خستهی حافظ نظری چشم مستش (مستت) که به هر گوشه خرابی داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنمطرب عشق، عجب ساز و نوایی داردنقش هر نغمه (پرده، زخمه) که زد، راه به جایی داردعالم از نالهی عشاق مبادا خالیکه خوش آهنگ و فرحبخش (نوایی، صدایی) هوایی داردپير دردیکش ما گر چه ندارد زر و زورخوش عطابخش و خطاپوش خدایی داردمحترم دار دلم کاين مگس قندپرستتا هواخواه (هوادار، هواگیر) تو شد فر همایی دارداز عدالت نبود دور گرش پرسد حالپادشاهی که به همسايه گدایی دارداشک خونين بنمودم به طبيبان گفتنددرد عشق است و جگرسوز دوایی داردستم از غمزه مياموز که در مذهب عشقهر عمل اجری و هر کرده جزایی داردنغز گفت آن بت ترسابچه (بادهفروش) بادهپرستشادی روی کسی خور که صفایی داردخسروا حافظ درگاهنشين فاتحه خواندو از زبان تو تمنای دعایی داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن هر آن که جانب اهل خدا (وفا) نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست(ز درد دوست نگویم حدیث، جز با دوست) که آشنا سخن آشنا نگه دارد دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد گرت هواست که معشوق نگسلد (پیوند) پيمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد صبا بر (در) آن سر (خم) زلف ار دل مرا بينی ز روی لطف بگويش که جا نگه دارد چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت(نگه نداشت دل ما و جای رنجش نیست) ز دست بنده چه خيزد خدا نگه دارد سر و زر و دل و جانم فدای آن (محبوب) ياری که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد غبار راه گذارت کجاست تا حافظ به يادگار نسيم صبا نگه داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۱مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلنهر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين داردسعادت همدم او گشت و دولت همنشين داردحريم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل استکسی آن آستان بوسد که جان در آستين دارددهان تنگ شيرينت مگر ملک (مُهر) سليمان استکه نقش خاتم لعلش جهان زير نگين داردلب لعل و خط مشکين چو آنش هست و اينش هست(لب لعل و خط مشکین چو آنش نیست جانش نیست)بنازم دلبر خود را که حسنش آن و اين داردبه خواری منگر ای منعم ضعيفان و نحيفان راکه صدر مجلس عشرت (عزت) گدای (فقیر) رهنشين داردچو بر روی زمين باشی توانايی غنيمت دانکه دوران ناتوانیها بسی زير زمين داردبلاگردان جان و تن دعای مستمندان استکه بيند خير از آن خرمن که ننگ از خوشهچين داردصبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبانکه صد جمشيد و کيخسرو غلام کمترين داردو گر گويد نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلسبگوييدش که سلطان هم گدای (سلطانی گدایی) همنشين داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۲۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بتی دارم که گرد گل ز سنبل سايهبان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد غبار خط بپوشانيد (نپوشانید) خورشيد رخش يا رب بقای (حیات) جاودانش ده که حسن جاودان دارد چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که اين دريا چه موج خون فشان دارد ز چشمت جان نشايد (نخواهم) برد کز هر سو که میبينم کمين از گوشهای کردهست و تير اندر کمان دارد چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق به غماز صبا گويد که راز ما نهان دارد بيفشان جرعهای بر خاک و حال اهل (شوکت پرس) دل بشنو که از جمشيد و کيخسرو فراوان داستان دارد چو در رويت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل که بر گل اعتمادی نيست گر حسن جهان دارد خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس که می با ديگری خوردهست و با من سر گران دارد به فتراکم اگر بندی خدا را زود صيدم کن که آفتهاست در تاخير و طالب را زيان دارد ز سرو قد دلجويت مکن محروم چشمم را بدين (برین) سرچشمهاش بنشان که خوش آبی روان دارد ز خوف هجرم ايمن کن اگر اميد آن داری که از چشم بدانديشان خدايت در امان دارد چه عذر بخت خود (خواهم) گويم که آن عيار شهرآشوب به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن دلی که غيبنمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد به خط و خال گدايان مده خزانهی دل به دست شاهوشی ده که محترم دارد نه هر درخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که اين قدم دارد رسيد موسم آن کز طرب چو نرگس مست نهد به پای قدح هر که شش درم دارد زر از بهای می اکنون چو گل دريغ مدار که عقل کل به صدت عيب متهم دارد ز سر غيب کس آگاه نيست قصه مخوان کدام محرم دل ره در اين حرم دارد دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد مراد دل ز که پرسم که نيست دلداریکه جلوهی نظر و شيوهی کرم دارد ز جيب خرقهی حافظ چه طرف بتوان بست که ما صمد طلبيديم و او صنم داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۸مفعول و مفاعلن فعولنآن کس که به دست جام دارد سلطانی جم مدام دارد آبی که خضر حيات از او يافت (آبی که حیات خضر از آن است)در ميکده جو که جام دارد سررشتهی جان به جام بگذار کاين رشته از او نظام دارد ما و می و زاهدان و تقوا تا يار سر کدام دارد بيرون ز لب تو ساقيا نيست در دور کسی که کام دارد نرگس همه شيوههای مستیاز چشم خوشت به وام دارد ذکر رخ و زلف تو (دل من) دلم راوردیست که صبح و شام دارد بر سينهی ريش دردمندان لعلت نمکی تمام دارد در چاه (زنخ) ذقن چو حافظ ای جان حسن تو دو صد غلام داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۷فعلات و فاعلاتن فعلات و فاعلاتندل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد سر ما فرو نيايد به کمان ابروی کس که درون گوشهگيران ز جهان فراغ دارد ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم تو سياه کمبها بين که چه در دماغ دارد به چمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله به نديم شاه ماند که به کف اياغ دارد شب ظلمت و بيابان به کجا توان رسيدن (شب تیره چون سر آرم ره پیچپیچ زلفش)مگر آن که شمع رويت به رهم چراغ دارد من و شمع صبحگاهی سزد ار به (خود) هم بگرييم که بسوختيم و از ما بت ما فراغ دارد سزدم چو ابر بهمن که بر اين چمن بگريم طربآشيان بلبل بنگر که زاغ دارد سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ که نه خاطر تماشا نه هوای باغ داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدودmeybaha@gmail.comکسی که حسنِ خط دوست در نظر دارد محقق است که او حاصل بصر دارد چو خامه در ره (در خط) فرمان او سر طاعت نهادهايم مگر او به تيغ بردارد کسي به وصل تو چون شمع يافت پروانه که زير تيغ تو هر دم سری دگر دارد به پای بوس تو دست کسی رسيد که او چو آستانه برين در هميشه سر دارد ز زهد خشک ملولم کجاست بادهی ناب که بوی باده مدامم دماغ تر دارد ز باده هيچت اگر نيست اين نه بس که تو را دمی ز وسوسه عقل بیخبر دارد؟ کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد به عزم ميکده اکنون ره (سر) سفر دارد دل شکستهی حافظ به خاک خواهد برد چو لاله داغ هوایی که بر جگر داردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۵مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد شب صحبت غنيمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی ليل و نهار آرد عماریدار ليلی را که مهد ماه در حکم است خدایا در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد بهار عمر خواه ای دل وگرنه اين چمن هر سال چو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد خدا را چون دل ريشم قراری بست با زلفت بفرما لعل نوشين را که زودش (حالش) با قرار آرد در اين باغ (ار) از خدا خواهد دگر پيرانهسر حافظ نشيند بر لب جویی و سروی در کنار آردSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنهمای اوج (برج) سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد حبابوار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد شبی که ماه مراد از افق (طلوع کند) شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد؟ به بارگاه تو چون باد را نباشد بار کی اتفاق مجال سلام ما افتد(ملوک را چو ره خاکبوس آن در نیستکی التفات به حال سلام ما افتد)چو جان فدای لبت شد خيال میبستم که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد خيال زلف تو گفتا که جان وسيله مساز کز اين شکار فراوان به دام ما افتد به نااميدی از اين در مرو بزن فالیبود که قرعهی دولت به نام ما افتد ز خاک کوی تو هر (دم) گه که دم زند حافظ نسيم گلشن جان در مشام ما افتدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۱۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانبنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد که تاب من به جهان طرهی فلانی داد دلم خزانهی اسرار بود و دست قضا درش ببست و کليدش به دلستانی داد شکستهوار به درگاهت آمدم که طبيب به موميایی لطف توام نشانی داد تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش که دست دادش و ياری ناتوانی داد برو معالجهی خود کن ای نصيحتگو شراب و شاهد شيرين که را زيانی داد گذشت بر من مسکين و با رقيبان گفت دريغ حافظ مسکين من چه جانی دادSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
United States
اين چند تا بيت از غزل ١٥١١ (مخصوصا بيت آخراخيلي به دل من نشستن: خزان گر باغ و بستان را بسوزد بخنداند جهان را نوبهارم جهان گوید که بازآ ای بهاران که از ظلم خزان صد داغ دارم بگردان ساقیا جام خزانی که از عشق بهار اندر خمارم * بگردان ساقيا جام خزاني …. كه از عشق بهار اندر خمارم
بابا حالمون بهم خورد لعنت بهت چرا آنقدر چندشی
درود استاد جانم خدایی این انصافه من این موقع گوش کنم واویلا چقدر دلم براتون تنگگگگگگگ شده بود💚🙏 تولد حضرت مولانای جان را تبریک میگویم ❤️
سلام هر روز صبحمو با گوش دادن به شما شروع میکنم🙂😍ممنون از وقتی ک برامون میزارین خیلی خیلی ارزشمنده❤️
ما هم دوست داریم
وای وای نگفتم که امروز چقدر جذاب تبلیغ کبریت توکلی رو گفتین🤩 یه لحظه حسودیم شد به کل دَم و دستگاه کارخانه توکلی😀 خوشبحال توکلی جان🥰
در رابطه با پند تائو : وابستگی از نیاز به دیگری برای پُر کردن خلأها و ترس ها است. درون فرد نیازمند میگوید من برای رفع تنهایی ام، تسکین رنج ها تنش جنسی و...... بخش هایی از تو را میخواهم که به نیازم پاسخ بدهد. . دلبستگی نتیجه شناخت عمیق و درک متقابل است. درون فرد علاقه مند میگوید تویی که شناخته ام را عمیقاً و با تمام وجود دوست دارم.
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین آنجا بیا ما را ببین کاینجا سبکبار آمدم مولانا عشق ❤️
مرسی فرزان جان ❤️
الان مهر ۱۴۰۳ هست و من این اپیزود رو گوش کردم، هر قسمت این پادکست جوری که وارد یک واقعیت نهفته میشی، مرسی جناب رنجبر
وااای خدااا😂😂😂 تا حالا مهمونی ای که نرفتم انقد بهم خوش نگذشته بود😂
چه قشنگ میشه که درد رو بشناسی، درد رو بفهمی ، و نمازی از سر درد بخونی، نه از بیم دوزخ ، نه در طمع بهشت. اینروزها که قدم گذاشتیم در راه درد شناسی، و دستمون توی دست تو و جناب حافظه ، از بودن و وجود داشتن خیلی سرخوشم، شکرگزارم که هستی و هستیم.🌻
فرزین رنجبر عزیز ای کاش برگردی به سبک و سیاق قبلیت، و دوباره برامون از آثار اروین یالوم یا روانشناسان دیگه بگی، من هنوز تشنه روان درمانی اگزیستانسیال هستم، با تموم شدن اون قسمت از اپیزودها ناراحت شدم، ولی تو روان درمانی اگزیستانسیال یاد گرفتم لحظه رو زندگی کنم و نگران فردا نباشم خیلی دوست دارم، تو بینظیری، به امید دیدار، من به تو مدیونم و اگر کمکی حقوقی از من بخواهی، مشتاقانه وظیفه خودم میدونم در کنارت باشم
نمیدونم چرا یک دفعه چنین تصمیمی گرفتید در هر صورت من به شما مدیونم تا آخر عمر، و قصد دارم و دوست دارم دوباره بشینم کتاب روان درمانی اگزیستانسیال رو با صدای شما یکبار دیگه از اول گوش بدم، به همه هم توصیه می کنم گوشبدن، من استاد دانشگاه هستم و حقوق تدریس میکنم، به همه ی دانشجویانم هم رواق رو توصیه کردم، و چقدر عالی گفتید که همانطور که اگر سرما خوردگی را نادیده بگیرید تبدیل به ذات الریه میشه و نمیشه دیگه ذات الریه را خودت درمان کنی، روان نژندی ها رو هم اگر نادیده بگیری دیگه نمیشه خودت درمانش کنی
سلام و عرض ارادت و احترام فرزین رنجبر عزیز، الان که این کامنت رو میزارم، بیش از یک سال است که با رواق آشنا شدم، و تمام کتاب روان درمانی اگزیستانسیال اثر اروین یالوم رو با صدای شما گوشدادم، صمیمانه بهترین و با محبت ترین تقدیر ها و تشکرات خودم را تقدیم میکنم، واقعا ممنونم ازت، خیلی بی نظیر بودی، خیلی عالی بودی، تابحال پادکستی به این عالی و شیوایی گوش نکرده بودم، و الان که این کامنت را میگزارم، رسیدم به اپیزودی که شما تصمیم گرفتید شعر را بخوانید و تفسیر کنید، ادامه کامنت بعدی
زندگی به حالت عادی بر نمی گرده🙂 ولی عادت می کنی جانم.. و چه تلخ است قصه ی عادت...
امروزم هفت، هفت بود!🩵 حال دلتون خوش...
آخخخخخ آخخخخخخ یاد خاطرات کافه گودو رفتنم در دوران سربازی افتادم با لباس دوران آموزشی سربازی، سال ۱۳۸۴ ، افتادم که با دختری دوست بودم و میرفتیم به آن کافه و معاشرت و عاشقی ....
اداهاتونم می خریم ما شنوندگان پادکست اهل بریز و بپاشیم آقای رنجبر🙋🏻♀️
سلام و درود با اولین بارون پاییزی که از دیشب داره میباره🌧🍂🌧🍂🥹 دو روز بدون صدای سخن عشق سخت گذشت، دلتنگی به حد اعلا رسید