Discoverخط سفید جاده
خط سفید جاده

خط سفید جاده

Author: Mohammad Tajeran محمد تاجران

Subscribed: 1,057Played: 56,185
Share

Description

این پادکست، سفرنامه من، محمد تاجران، از سفر دور دنیا با دوچرخه‌ام است.

گزارش های یک سایکل‌توریست که سالهاست داره دورنیا سفر میکنه و درخت میکاره و با کودکان در مورد اهمیت درختان صحبت میکنه.

طبیعت‌دوستی که عاشق محیط‌زیسته خودش در حال آموختن و آموختن و آموختنه و تازه داره سفر کردن رو بعد از ۸۴۰۰۰ کیلومتر و ۵۴ تا کشور و کاشتن ۳۰۰ درخت در ۱۰۰ مدرسه مختلف دنیا یاد میگیره.

وبسایت : www.weneedtrees.com
توییتر : www.twitter.com/tajeran
اینستاگرام : www.instagram.com/mohammad.tajeran
دستنوشته ها : https://bikaraneha.blogspot.com/
پی پال : https://www.paypal.com/paypalme/mohammadtajeran
قهوه ای که مهمون میشه کرد www.coffeete.ir/MohammadTajeran
****************************************************
.بی انتهائی جاده همیشه مرا مجذوب خود ساخته است
انتهای غریبی که بر امتداد جاده استوار است چنان مرا به به خود میکشد که همچنان خواهان رفتنم .... رفتن رفتن به بی انتهائی جاده و این آغاز سفر است
بازتاب نور بر نشانه های راهنما آنان را نمایان میسازد . لحظه ای نور خاموش می گردد
.همه جا سیاه است . سیاه سیاه و دیگر هیچ نشانه ای دیده نمیگردد
از کنار روستائی گذر میکنیم
چراغهای خانه ها روشن است ایوانهای رو به جاده شان با نوری که از میان آنها آویزان است از دور نمایان است
سفره ای نانی وحضوری گرم
اما من فقط امشب آن را دیده ام ودیگر نیز نخواهم دید
باز تاریکی و سیاهی شب و بازتاب نور بر نشانه ها
خطوطی پیوسته که گاهی ونقطع می گردند امتداد راه است . پیوسته و گاهی منقطع
...گوئی در آن دور دستها خطوط دیگر همیشه پیوسته اند . اما آنجا که دیگر جاده ای نیست راهی نیست نشانه ای نیست خطی نیست
انتهای جاده میپیچد و در دل کوه گم میشود و من همچنان در حرکتم در امتداد جاده
***********************************
372 Episodes
Reverse
گزارش رو از مسیر پیاده روی لَگوتوره در الچالتن  در پاتوگونیا تقدیمتون می کنم .اینجا دل پاتوگونیا ست جایی که تمام زیبایی‌های معروفش وجود داره .دارم از کمپ به سمت الچالتن قدم میزنم تا بعد برگردم ریه گایدو پیش دوچرخه م .بعد از گزارش قبلی می خواستم تا الچالتن هیچ هایک (سفر با ماشینهای گذری) کنم .مسیر کمتر از پونصد کیلومتر بود و لی کم تردد ....
بعد از آخرین شبی که در پارک ملی لوس آلرسس بودم به شهری به اسم اِسکِل رسیدم ،وقتی به اسکل رسیدم چون بیشتر از دوهفته توی چادر بودم .دلم میخواست به هتل برم و تخت و دوش آب گرم مفصل داشته باشم و قیمتها در این قسمت‌های توریستی آرژانتین خیلی بالاست . هتلی توجهم رو جلب کرد و جلوش ایستادم و وقتی قیمت رو پرسیدم خیلی مناسب بود ....
این گزارش روهم از توی چادرم تقدیمتون می کنم ، داشتم حساب میکردم دیدم هجده نوزده روز هست که هرشب توی چادر خوابیدم و اتاق وتختی نبوده و چه خوب ...بعد از اینکه از خونه ی خاویر بیرون اومدم و به سمت البورسون حرکت کردم ،مسافتی که داشتم بیشتر از یک روز بود و خودم هم به چند دلیل دوست داشتم که کمی آهسته تر برم و توقف‌های بیشتری داشته باشم ....
کنار یه دریاچه خیلی زیبا در آرژانتین نزدیک باریلوچه گزارش می کنم ،اینجا از زیبایی در وصف نمی گنجه .آماده هستم ولی برای رفتن دودل هستم .بعد از گزارش وقتی به سمت جاده رودا د سیکلاگوس راه افتادم این مسیر پر از دریاچه ست و بسیار زیباست ولی هیچ محلی برای خرید و جود نداره و اینترنت وتلفن آنتن نداره ...
از کنار یه دریاچه فوق‌العاده زیبا در کنار چادر گزارش رو تقدیمتون می کنم .بعد از گزارش قبلی ،اونروز اومدم کنار جاده که منتظر ماشین باشم . تا ساعت ده ،ده و بیست دقیقه منتظر بودم و تصمیم گرفتم تا دوازده منتظر بودم و اگر موفق نشدم راه بیفتم و برم .رفتم کنار پمپ بنزین که بطری آبم رو پر کنم و برم و راه بیفتم ...
زارش رو از شهر کوچکی به اسم کارمنسا تقدیمتون می کنم . دیروز همه ی روز اینجا منتظر ماشین بودم ولی گیرم نیومد و کنار پارک کوچکی که بود چادر زدم و صبح صبحانه خوردم تا بعد از اینکه گزارش رو پر کنم دوباره برم کنار جاده منتظر ماشین بشم ..
از کنار رودخونه ای تو شهر سن رافائل گزارش می کنم .داستان چند روز گذشته بامزه و عجیب بود که چون گزارش پر نکردم مقداریش از دست رفت ولی خلاصه ای از اون رو براتون تعریف می کنم .از شهری که آخرین گزارش رو دادم قرار بود دوستم رامین که بوینس آیرس زندگی می کنه بیاد و چند روزی با هم سفر کنیم. رامین اومد و ده یازده روزی با من بود بماند که یه بار همدیگر رو گم کردیم ..
" در کاری که بهش عشق می ورزی استمرار داشته باش "جلوی چادرم توی هوای فوق العاده دل انگیزی در آفتاب نشسته م . درگزارش قبلی براتون گفتم که دو نفر دوچرخه سوار دیدم ؛ لولا اسپانیایی بود و ویدنی نیوزلندی و دو روز بود با هم همسفر شده بودن ، همدیگر رو که دیدیم ‌بخشی از مسیر رو باهم بودیم .بعد از گزارش قبلی که به کافایاته رسیدم اونها به من پیام دادن که هاستل خوبی پیدا کردن 
توی چادرم نشسته م در دره ای به نام کِبرادا لاس چانکاس (Quebrada de las Conchas) . اینجا کوههای رنگی شبیه قشم داره ، منتظرهستم که هوا گرمتر بشه تا دوش بگیرم و راه بیفتم . در گزارش قبلی گفتم که با سانتیاگو روی گردنه ای بودم ،صبح که خواستم راه بیفتم ،خانواده ای از من خواسته بودن پیش اونها ، در سالتا برم ..‌.
گزارش رو از بالای گردنه ای به نام سنتا لورنا تقدیمتون می کنم جایی در جاده شماره نه آرژانین به سمت سالتو .بیش از یکماه در بویتس آیرس موندم ولی هنوز تکلیف ویزای اوروگوئه من مشخص نشده بود و نمی تونستم بیشتر اونجا بمونم . تصمیم گرفتم که هیچهایک کنم تا خودم رو به خوخوی برسونم ....
توی یه کافه پشت پنجره نشسته م واز آفتاب زمستان لذت می برم . آخرین بعد از ظهری هست که تو بوینس آیرس هستم .چون توقفم طولانی شده بود تصمیم گرفتم به جای اینکه اینجا منتظر ویزا بمونم برای دیدن ایشوآیا برم و تنها گزینه هواپیما بود و امکانش برام نبود 
این گزارش رو از بوینس آیرس تقدیمتون می کنم .سه هفته هست که اینجام و برای ویزاها و کارهای مربوط بهشون مجبورم منتظر بمونم .گزارش قبلی تا قبل شروع چالش بود.بعد از اون ، ساعت بین یازده تا یازده ونیم صبح که چالش چهل و هشت ساعته رو شروع کردم ....
بعد از مدتی تاخیر این گزارش رو از بوینس آیرس تقدیمتون می کنم . پشت پنجره ی اتاقی که خیلی دوستش دارم هستم و احتمالا در گزارش بعدی برسم که براتون درمورد اینکه چرا اینجا هستم حرف بزنم .آخرین گزارش جایی بود که تو پارک ملی بودم که قرار بود یک شب بمونم ولی دوشب موندم ... .
جلوی چادرم کنار جاده نشسته م و بخاطر سرما خودمو تو کیسه خواب پیچیده م و منتظرم خورشید طلوع کنه ...در ادامه گزارش قبل ...وقتی به نوکن اومدوم گوستاوو و مارسلا رو دیدم که تو برنامه کایاکی که تو شیلی شرکت کرده بودم باهاشون آشناشده بودم و براتون از چند روز خوشایندی که گذروندم صحبت می کنم .
ساعت نه صبحه و خورشید تازه طلوع کرده، بخاطر سرما خودمو ای کیسه خواب پیچیده م و منتظرم گرم بشم تا صبحونه بخورم و راه بیفتم . در ادامه گزارش قبل که تو خونه اولگا و رائول پر شد ،براتون از آشناییم با این دونفر صحبت می کنم و اینکه چطور یه دوستی و محبت عمیق شکل می گیره ....
روی تخت ، توی یک اتاق زیر شیروونی هستم ، فضای گرم و صمیمی و خونه زن وشوهری هست که در گزارشی قبلی گفتم توی راه دیدمشون .بعد از گزارش قبلی که راه افتادم مسیر فوق العاده زیبایی رو باید امتداد می دادم تا به جاده باریلوچه به نوکن می رسیدم و قصد داشتم در مسیر جاده اصلی مواد غذایی تهیه کنم ....
توی چادر کنار یه رودخونه ی زیبا نشسته م ،هوا خیلی خیلی سرده ،اینجا ساعت نه تازه خورشید طلوع می کنه ،الان ساعت ده و نیمه ولی هنوز آفتاب گرم نشده و هنوز نمهای روی چادر یخ زده هستن باید یک ساعتی صبر کنم قراره هوا گرمتر بشه و به دوازده درجه برسه ....
توی چادرم ،تو هوای ابری گرفته ی سرد تقریبا زیر صفر نشسته م . دیروز از جاییکه که کمپ زده بودم به سمت جایی که توی نقشه تصور میکردم شهر باشه به راه افتادم‌ ،مسیر بسیار زیبا بود و مرتب برای عکاسی توقف می کردم
کنار رود خانه ای در پارک ملی nahuel huapi در شمال شهر باریلوچه هستم .بعد از گزارش قبلی که یک روز بارونی بود فرداش هوا ابری ولی بدون بارشی داشتم و چون می خواستم شب پیش دوستانم به باریلوچه برم ، دغدغه خشک کردن چادر رو نداشتم وسایلم رو جمع کردم و در مسیر خیلی زیبایی راه افتادم ....
عد از گزارش قبلی جایی که کنار دریاچه چادر زده بودم ،۱۶۰ کیلومتر تا مرز آرژانتین راه داشتم و چون سر بالایی زیاد تو مسیرم وجود داشت و نمی خواستم شب به مرز برسم اینطور برنامه ریزی کردم که سه روزی که هوا آفتابی بود، دو روز ۶۵ کیلومتری و یه روز ۳۰ کیلومتری برای رد شدن از گردنه پربرف کاردینال ساموره داشته باشم 
loading
Comments (357)

AaMaaN AaBDiiDe

🤍🫂💙

Nov 29th
Reply

abolfazl bsk

بهترینه

Nov 25th
Reply

abolfazl bsk

عالی، شروع کردم از اول همرو گوش بدم انشاالله

Nov 25th
Reply

abolfazl bsk

عالی، سپاس ❤️

Nov 24th
Reply

abolfazl bsk

خیلی عالی، سپاس بابت پادکست خوب و اشتراک گذاری لحظات فوق العاده

Nov 24th
Reply

کتاب صوتی

همه ی اون آدما باید تو رو نادیده میگرفتن تا اون اصل کاری فرصتش نسوزه......

Nov 22nd
Reply

asra✨

لذت بردم👌🏻 همراه با رنگ کردن دیوار اتاقم دیدم و آره منم دارم کیفیت زیستنم رو بیشتر میکنم با همین رنگ کردن که حالم بهتر باشه

Nov 18th
Reply

abolfazl bsk

خداقوت، ممنون

Nov 18th
Reply

کتاب صوتی

محمد تاجران این بغض ها رو از یاد نبر ،دقیقه ۹🙌

Nov 14th
Reply (1)

Ehsun

همیشه در حرکت و امتداد مسیرت باشی محمد جان ❤️

Nov 13th
Reply

elham deldar

سلام محمد تاجران عزیز. اینقدر قشنگ توضیح میدید که حس کردم تمام لحظاتش رو اونجا بودم و من چون خودم این صحنه ها بسیار آزرده خاطرم میکنه کاملا حسش کردم. نمیدونم چرا وقتی بچه داره باز هم به روی خودشون نیاوردن شاید چون دیگه کاری نمیتونستن انجام بدن و کاری بود که شده بود . نمیدونم من جای اون آدما نیستم. ولی خب این اتفاق خیلی زیاد در همه جای دنیا احتمالا به کرات رخ میده و ما بی خبریم😔

Nov 13th
Reply (1)

Dental labo mehr

سلام. اون لحظه که بغض آمد تو صدات موقع تعریف کردن شکار باردار

Nov 12th
Reply

omidreza ebrahimi

زنده باشی

Nov 11th
Reply

Morteza Firoozi

آفرین برشما

Nov 9th
Reply

Morteza Firoozi

خیلی عالی

Oct 31st
Reply

Morteza Firoozi

خیلی جذاب بود

Oct 31st
Reply

AaMaaN AaBDiiDe

💙🫂🤍

Oct 30th
Reply

AaMaaN AaBDiiDe

💙🫂🤍

Oct 30th
Reply

AaMaaN AaBDiiDe

💙🫂🤍

Oct 30th
Reply

AaMaaN AaBDiiDe

💙🫂🤍

Oct 30th
Reply