Discoverچگونه یک معلم زنده بماند؟
چگونه یک معلم زنده بماند؟

چگونه یک معلم زنده بماند؟

Author: چگونه یک معلم زنده بماند؟

Subscribed: 318Played: 2,563
Share

Description

معلمی؛ زیستن در میان مردمان و آموختن با مردمان

مریم ترابی هستم؛ علاقه‌مند به کار در حوزه آموزش معلمان.
کارشناسی مشاوره
دانشجوی ارشد روانشناسی تربیتی

در این پادکست با مروری بر زندگی جبار باغچه‌بان، معلمی مبارز و ارزشمند کار خود را آغاز می‌کنیم.
11 Episodes
Reverse
خطبه‌ی امام حسین(ع) پس از ورود به کربلا:«اما بعد، برای ما آن پیش آمده که می‌بینید. همانا دنیا دگرگون شده و زشتی آن آشکار گردیده و نیکی آن پشت کرده و از آن باقی نمانده جز اندکی، همانند اندکی [آب] که ته ظرفی باقی بماند، و زندگی‌ای پر از خواری در چراگاهی پر سنگلاخ. آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل باز داشته نمی‌شود؟ در این هنگام شایسته است که مؤمن به دیدار پروردگار رغبت کند.همانا من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستم‌پیشگان را جز سختی و رنج نمی‌بینم.مردم بندگان دنیایند، و دین، بازیچه‌ای بر سر زبان آن‌هاست؛ تا زمانی که زندگی‌شان بچرخد، حول دین می‌گردند، اما چون به بلاها آزموده شوند دینداران اندکند.»[از نیایش های اوست:]خداوندا! هر کس در پیِ پناهی است و تو پناه منی، و هر کس در پیِ دل‌آرامی است و تو دل‌آرام منی.خداوندا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و نیایشم را بشنو و دعایم را اجابت نما، و بازگشت‌گاه و اقامت‌گاه مرا نزد خود قرار ده. (فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص ۸۵۲)
بخشی از سخنان امام حسین(ع) در مِنا - در روزگار معاویه لینک دفترچه نهضت عاشورا
قسمت نهم (آخر) - سفر به شیراز، سفر به تهران و سفر از این دنیامراتوبی سببینیستی .به راستیصلت کدام قصیده ایای غزل؟ستاره باران جواب کدام سلامیبه آفتاباز دریچه ی تاریک؟کلام از نگاه تو شکل می بندد .خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی !پس پشت مردمکانتفریاد کدام زندانی ستکه آزادی رابه لبان برآماسیدهگل سرخی پرتاب میکند؟ورنهاین ستاره بازیحاشاچیزی بدهکار آفتاب نیست .نگاه از صدای تو ایمن می شود .چه مومنانه نام مرا آواز می کنی !و دلتکبوتر آشتی ست ،در خون تپیدهبه بام تلخ .با این همهچه بالاچه بلندپرواز میکنی !شاملو
قسمت هشتم: باغچه‌ی اطفال و افتتاح مدرسه‌ی کر و لال‌هااین پادکست را به تمامی معلمان مبارز ایران تقدیم می‌کنم.امیدوارم الهام‌بخش بسیاری از ما باشد.و امیدوارم صبوری کنید و تا آخر بشنوید.به‌خصوص ماجرای مدرسه‌ی کر و لال‌ها و مسائلی که جبار باغچه‌بان با آن روبروست.به تماشا سوگند،و به آغاز کلام،و به پرواز کبوتر از ذهن،واژه‌ای در قفس است.در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی استکه رسولان همه از تابش آن، خیره شدند. پی گوهر باشید.لحظه‌ها را به چراگاه رسالت برید.و من آنان را به صدای قدم پیکبشارت دادم.زیر بیدی بودیم.برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم،گفتم:«چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می خواهید؟»می‌شنیدم که به هم می‌گفتند:«سِحر می‌داند، سِحر»سر هر کوه رسولی دیدندابرِ انکار به دوش آوردند.باد را نازل کردیمتا کلاه از سرشان بردارد.خانه‌هاشان پر داوودی بود،چشم‌شان را بستیم. دست‌شان را نرساندیم به سرشاخه‌ی هوش.جیب‌شان را پُر عادت کردیم.خواب‌شان را به صدای سفر آينه‌ها آشفتیم.سهراب سپهری
قسمت هفتم: مدرسه‌ احمدیه و انتقال به تبریزبه امید رسیدن به تبریز و یافتن دوست یا خویشی که بتواند ما را پناه دهد راه افتادیم، اما نتوانستیم از مرند دورتر برویم. من با خانواده‌ام به خرابه‌های بیرون شهر پناه بردیم و زندگی جدیدمان را در آن خرابه‌ها شروع کردیم.#جبار_باغچه‌بان
قسمت ششم: روزنه‌ی امیددر همان روزها از حُسنِ تصادف یکی پیدا شد که با کمک و راهنمایی او نزد دکتر حسین‌قلی‌خان صفی‌زاده که یگانه طبیب آن‌جا بود بروم. وقتی ایشان مرا دیدند و از سوابقم مطلع شدند، خصوصاً از نظر این‌که معلم بودم بسیار شاد شدند. در آن روزگار پر آشوب آموزگاران هر یک به گوشه‌ای فرار کرده و مدارس از هم پاشیده شده بود. همان‌طور که وجود یک طبیب در آن محیط غنیمت بود، من هم از نظر آموزش و تأسیس یک دبستان و گردآوری کودکان از کوچه و بازار، نعمت باارزش و غیرمنتظره‌ای بودم.#جبار_باغچه‌بان
قسمت پنجم: جنگ و فرارهمان‌طور که پیش‌تر گفته شد در سال 1905 میلادی، ارامنه و مسلمان‌های قفقاز، با فتنه‌انگیزی دولت وقت روسیه، به جان هم افتاده بودند. مسلمان، ارمنی را نجس، ارمنی هم مسلمان را منفور می‌دانست. تعصبات مذهبیِ هر دو گروه به شدت برانگیخته شده و سرزمین قفقاز را تبدیل به جهنمی کرده بود که همه می‌خواستند از آن فرار کنند.همسایه از همسایه در امان نبود. کشتارهای بی‌رحمانه‌ای صورت می‌گرفت. در این جنگ و گریزها، قصبات و دهات، گاه به دست ارامنه و گاهی به دست مسلمانان می‌افتاد. مردم با اسب و قاطر یا گاری و حتی پای پیاده فرار می‌کردند و به کشورهای هم‌جوار ـ ایران و ترکیه ـ پناهنده می‌شدند. در این فرارها عده‌ای از سرما و گرسنگی و بسیاری هم از بیماری حصبه و ناخوشی‌های دیگر، در راه تلف می‌شدند.#جبار_باغچه‌بان
قسمت چهارم: تمرین خویشتن‌داریوقتی از محیط بی‌خبری و سادگی و تنگ خانه پا به جامعه‌ی پرهیاهو گذاشتم حال نابینایی داشتم که در کوهستان پرسنگلاخی رهایم کرده باشند. راه و رسم با مردم را نمی‌دانستم. بی‌صداقتی و بی‌عدالتی و خودپرستی محیط مرا خرد می‌کرد. حالت شدید عصبی پیدا می‌کردم و نمی‌توانستم با مردم مدارا کنم و این برخلاف آرزویم بود. زیرا می‌خواستم آدمی بردبار و نرمخو باشم و نبودم. از این ضعف خود در رنج بودم و پِیِ چاره می‌گشتم. مشکلم را با مردمان بسیاری درمیان می‌گذاشتم و هر کس چیزی می‌گفت.#جبار_باغچه‌بان#خویشتن‌داری
قسمت سوم: افتادن به زندان و آشنا شدن با وارطاندر سال 1905 میلادی ارمنی‌ها و مسلمان‌های قفقاز ـ با فتنه‌انگیزی دولت وقت روسیه ـ به جان هم افتاده بودند و اغتشاش شدیدی در آن مناطق ایجاد شده بود. مسلمان، ارمنی را نجس، ارمنی هم مسلمان را منفور می‌دانست. تعصبات مذهبیِ هر دو گروه به شدت برانگیخته شده و سرزمین قفقاز را تبدیل به جهنمی کرده بود که همه می‌خواستند از آن فرار کنند.در این زد و خوردها من هم که مسلمانی متعصب و جوان ساده و چشم و گوش‌بسته‌ای بیش نبودم، شرکت می‌کردم. یک روز هم در یکی از این درگیری‌ها گرفتار شده و به زندان افتادم.#جبار_باغچه‌بان
قسمت دوم: کودکیجد من «رضا» از اهالی تبریز بود. پدرم «عسگر» نام داشت و در شهر «ایروان» با شغل معماری و قنادی زندگی می‌کرد. من در سال 1264 شمسی در شهر «ایروان» متولد شدم و جبار عسگرزاده نام گرفتم. تحصیلات من با اصول قدیمی و در مساجد بوده است و در پانزده سالگی، با مختصر سواد بی‌ارزشی که داشتم مجبور به ترک تحصیل شدم.#جبار_باغچه‌بان
قسمت اول: جبار باغچه‌بان کیست؟جبار باغچه‌بان، یکی از مجاهدانِ بزرگِ تاریخِ آموزش و پروشِ ایران است. او در عرصه‌های مختلف، متعهدانه و خلاقانه به مبارزه پرداخت و تحولات بسیاری در عرصه‌ی تعلیم و تربیت ایجاد کرد. با این همه، به دلایل متعدد و تأسف‌آور، امروزه برای عموم مردم و حتی فعالانِ عرصه‌ی آموزش، فردی ناشناخته است. گذشته از تلاش‌های او در زمینه‌ی آموزش و پرورش، وی زندگی‌ای پرفراز و نشیب و بسیار الهام‌بخش دارد؛ چنان که سرگذشتِ او را می‌توان یک دوره‌ی کاملِ آموزشِ زندگی تلقی کرد.#جبار_باغچه‌بان
Comments (29)

m_vaziri

یکی از افتخارات ایران هستن ایشون سپاس از تلاش شما👍🏻❤️

Jan 7th
Reply

Marzieh Bayat

بسیار عالی 🌸

Oct 3rd
Reply

Marzieh Bayat

اپیزود های نگهبان گل ها فوق العاده زیبا و آموزنده برای معلمین است ، از شما بابت تهیه زندگی نامه مرحوم باغچه بان تشکر میکنم 💕🌸

Oct 3rd
Reply (1)

nila

چقدر زیبا و الهام بخش بود. سپاس گزارم (〃^ー^〃) ایشون با تن و روح زخمی همواره ادامه داد و درخشید...✨️

Aug 15th
Reply

Puriya Soltani

چقدر با داستان این ستاره اشک ریختم چقدر یاد گرفتم واقعا انسان الهام بخشی هستند آیا ممکن است همچین انسان و معلمی شد؟ امیدوارم جهان از همچین انسان های زیبایی پر بشه

Aug 7th
Reply

Puriya Soltani

چقدر داستان تأثیرگذاری داره این انسان ممنون بابت به اشتراک گذاریش

Aug 7th
Reply

fatemeh yadegari

بسیار عالی ممنون از وقتی که گذاشتید با توجه به اینکه خودمم آموزگار هستم امیدوارم بعد از این به گونه ای متفاوت تر وظیفه و رسالت خودم رو انجام بدم.⚘

Aug 6th
Reply

N_z

👌🏻

Jul 17th
Reply

sahar__alizadeh

هیچ وقت فکر نمی کردم ساعت ۵ صبح برای اقای باغچه‌بان عزیز گریه کنم! خدا رحمتشون کنه. امیدوارم من هم شبیه ایشون یک معلم تاثیرگذار باشم. ممنون از لطف شما برای معرفی انسان بزرگی همچون اقای باغچه‌بان به ما.❤️⭐️🦋

May 24th
Reply (2)

Zahra Karimzade

😇🥰خداقوت

Feb 22nd
Reply

Zahra Karimzade

امیدوارم کار قشنگتون ادامه بدین خیلی خیلی اپیزودهای زندگی باغچه بان مفید بودممنونم😍

Feb 22nd
Reply (1)

Malih Dehghan

روح شون شاد.. چه کار خوبی کردید از این مورد بزرگ برامون گفتید،ممنون

Jul 24th
Reply (1)

mohsen fakhary

بابت زحمتی که برای ساختن این اپیزودها کشیدید خیلی متشکرم

Jun 28th
Reply (1)

mohsen fakhary

خدا رحمتش کنه عجب انسان بزرگی بوده

Jun 28th
Reply

maryam

خدا قوت خیلی عالی بود 👏👏👏 یک روزه همه قسمتاشو گوش دادم از بس قشنگ و شنیدنی بود .

Jun 17th
Reply (2)

mohsen fakhary

خیلی خوب بود منتظر قسمت‌های بعدی هستیم

May 14th
Reply (1)

Mohsen Bahrami

سلام وقتتون بخیر. من این پادکست را ادر دومین روز از ز نوروز امسال ز اینستاگرام کوش گرفتم. واقعاً روحم زنده شد. خیلی انگیزه بخش بود... جبار در اواخر عمر خود به طور خستگی ناپذیر کار می کرد و می نوشت... و خیلی از قطعات دیگرش برام امیدبخش بود... مرا زنده کنید تا شما را زنده کنم...

Mar 22nd
Reply (3)