خبر همان روز در همه ی شهر پیچید ، بایگان اول امرنتزیانو پارونتزینی دم مرگ خواسته بود که پیرهن سیاه تنش کنند. تازگی داشت بعد از آنهمه سالی که از برپایی رژیم میگذشت هنوز به فکر هیچکس نرسیده بود که چنین چیزی بخواهد. چیزی که بعد به شدت رواج پیدا کرد. (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
طرفهای ده صبح همه ی اهل کوچه پوسترلا از مرگ پارونتزینی باخبر شده بودند. گفته میشد که شب سکته کرده . فورتوناتا کنار مرده ماند و تارسیلا و کامیلا دوندگی اداری لازم برای کفن و دفن را شروع کردند. همه جا به آنها تسلیت می گفتند و دستشان را میفشردند اما(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
چنبن بود زندگی امرنتزیانو پارونتزینی، آسوده مثل موشی در انبار غله در دورانی که دنیا داشت دیوانه میشد جنگ ها و فاجعه ها در حال تدارک بود. و همین صورت هم در پنا دیوارهای خانه تتامانتزی سالها بی اعتنا به آن همه فاجعه زندگی میکرد. حادثه جنگ که گذشته از زخمش او را دچار ذات الجنب هم کرد، شاید از مرگ در میدان جنگ نجاتش داد اما اختلال کوچکی را در قلبش باقی گذاشت که احتمالا ناشی از ترس یا تقلاهای شب حادثه بود. و بدون آنکه خودش متوجه شود در او مانده بود.(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
زندگی سه خواهر تتامانتزی در خانه و بیرون به توازن کامل رسیده بود. کشیش ها آنها را از یاد برده یا فقط از دور زیر نظر داشتند و از مقامات روی خوش میدیدند . به نظرشان می امد که وضعشان مطمئن باشد به خصوص تارسیلا و کامیلا . مطمئن هم بود، علیرغم بدگویی هایی که درباره شان بالا می گرفت و می گفتند که سه زن جادوگرند و یک کارمند دولت را شکار کرده اند و در خانه اسیر نگه می دارند و به او تخم مرغ و عسل و شیرینی و گوشت مرغ می خورانند.با شرابهای ممتازی که زیر زمین خانه تتامانتزی مرحوم پر است. (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
همه چیز با نظم و آرامش پیش می رفت، کشیش ارشد که سه نفر از فعال ترین اعضای انجمن های خیریه ی کلیسایی را از دست داده بود جانشین های مناسبی برای هر سه پیدا کرد. کتابخانه سنت اورسلا به یک راهبه هفتاد ساله سپرده شد. اداره انجمن سنت پانکراتسیو را همسر یک کارخانه دار به عهده گرفت و وظایف دیگر را میان چند خانم سرشناس کاتولیگ تقسیم کردند. این همه جابجایی سمت نشان دهنده ی اهمیتی بود که سه خواهر در فعالیت های کلیسایی داشتند و از طرف دیگر شایعاتی را تائید می کرد که(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
پائولینو بعد از آنکه از کشیش ارشد شنید که بهتر است از ازدواجی که طرحش را ریخته و بیعانه اش را هم مفصل گرفته منصرف بشود تصمیم گرفت براستی به فرانسه برود و به حرفه ی قدیمی اش بپردازد. با نگرانی شدید از اقدامات قانونی و شخصی که طلبکارانش بدون شک شروع می کردند بهتر دید ناپدید بشود و با یک حرکت، هم فکر شکست عشقی هم تعهدات مالی اش را از سر باز کند. اما(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
تا قبل از برگشتن امرنتزیانو و فورتوناتا از آلبیسولا جانشین تارسیلا در کتابخانه تعیین شده بود. راحت توانست در خانه به همه بقوبلاند که دیگر از آن کار خسته شده بود. برای خواهر هایش هم فعالیت های مختلف کلیسایی سنگین میشد. و هر چه بیشتر با زندگی شان در خانه ناسازگاری پیدا میکرد در نتیجه آنها هم آن فعالیت ها را یکی پس از دیگری کنار می گذاشتند. (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
تارسیلا بعد از پانزده روز از لب دریا مثل یک دهاتی با چهره آفتاب سوخته برگشت. با دیدن خواهرهایش درجا فهمید که صدای ماجرا در نیامده و کشیش ارشد سکوت کرده بود. فردای آنروز متوجه شد که دکان پائولینو بسته است بعد از پرس و جویی معلوم شد که (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
برای تارسیلا موهبت بزرگی بود که پارونتزینی آن شب به دیدنش نیامد. نوبت او بود اما ظاهرا گرما شوهر خواهرش را به این فکر می انداخت که خودش را کمتر خسته کند. به این ترتیب توانست همه شب را غلت زنان با این فکر به صبح برساند که پیامدهای ماجرا چه خواهد شد؟ تصمیم گرفت که (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
پائولینو منتاستی یکی از بزهای گر ناحیه که هر دو کشیش خوب میشناختندش با چشم های بسته و صورت کبود افتاده بود و به نظر نمی آمد زنده باشد. دو کشیش درجا برگشتند و نفس باخته پا به فرار گذاشتند. تجسم اینکه حادثه چطور پیش آمده بود برایشان راحت بود اما فورا متوجه شدند که به همان راحتی نمیشد آن را برای دیگران و به خصوص پلیس توضیح داد.(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
کشیش ارشد بعد از سه روزی که نامه ای بی امضا در جیبش بود هنوز هیچ چیز تازه ای دستگیرش نشده بود. چند نفری از زنان سنت پانکراتسیو و به خصوص یکی را که در میدان سنت اورسلا می نشست را زیرکانه به حرف کشید. صبح دوشنبه ساعت هشت وقتی که دختر خادم کلیسا کتابخانه را آب و جارو می کرد آنجا رفت و محل را از نظر گذراند. از همه تحقیقاتش فقط این را فهمید که تارسیلا بعد از ظهر پنجشنبه هم به کتابخانه می رفت. و دو ساعتی در را به روی خودش می بست و کار می کرد. نامه ی ناشناس بوی تهمت می داد اما اثبات درستی یا نادرستی اش چنان کار راحتی بود که نمی شد امتحانش نکرد. فکر چنان رسوایی ای کشیش را خیلی نگران می کرد(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
عقد ازدواج پارونتزینی - تتامانتزی را کشیش ارشد صبح زود در کلیسای کوچک سنت کارلو در حومه ی شهر با تعداد کمی مهمان برگزار کرد. خواهرهای فورتوناتا، رئیس اداره ی امرنتزیانو و چند خویشاوند دهاتی اش به سرکردگی شوهر خواهرش که معاون بخشدار بود. به دنبالش ناهاری زیر آلاچیق رستوران کانته وریا داده شد و عروس و داماد را ماشینی از جمعیت جدا کرد و به میلان برد و آنجا سوار قطار رم شدند. با بلیط تقریبا مجانی که دولت برای ازدیاد نسل به همه تازه ازدواج کرده ها هدیه میداد. پانزده روز بعد برگشتند ولی ...(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
بهار زودتر از هر سال به دریاچه آمد روزها به وضوح بلندتر میشد. پائولینو که طرف های ظهر برای لذت آفتاب به اسکله می رفت از روی لبه سنگی خم میشد و مدت های طولانی به آب زلال چشم میدوخت که با لرزش موج های ریز ریزش دیواره ی کناره را نوازش می کرد.ولی(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
تا قبل از عید میلاد پارونتزینی تاریخ عروسی را تعیین کرده بود.چتد روزی قبل از عید پاک وسط های ماه آپریل . در این حال تارسبلا و پائولینو بعد از ظهر پنجشنبه را وقت ثابت دیدارهایشان کردند. روزی بود که که کتابخانه تعطیل بود و تارسیلا طرف ساعت چهار آنجا می رفت ، در را از تو می بست و در باغچه را برای پائولینو باز میکرد. در سکوت به اتاق نمازخانه سابق میرفتند و خودشان را روی کاناپه بی پایه می انداختند با تب و تاب تکرار صحنه ای که(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
فکر و خیال آن شب که محرک اصلی اش مقابله خصمانه با انتخابی بود که صورت گرفته بود عزم تارسیلا را جزم کرد و همان صبح فردا با پائولینو برای ساعت سه قرار گذاشت. با خودش میگفت حتی اگر کارم هرزگی باشد بهشان نشان میدهم که من چجور مردی را میتوانم ببرم به خانه. پارونتزینی سگ کیست؟ پارونتزینی باید کفش های او را پاک کند. اما بعد از ظهر (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
سالهایی بود که در لوئینو و خیلی جاهای دیگر تازه قرن نوزدهم با تاخیر بسیار به آخر می رسید زمان گالیبالدی در چیزها و عادتها تداوم پیدا کرده بود.داخل حیاط ها و باغچه ها تازه پنجاه سال و حتی بیشتر راکد مانده و پاره هایی از قرن هفدهم و هجدهم هنوز زنده با خودش نگه داشته بود.اما(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
تدارک ظهر یکشنبه در خانه تتامانتزی جو بی سابقه ای برقرار کرد.اولین بار بود که برای ناهار مهمان می آمد.سه خواهر حتی این سوال را هم پیش نکشیدند که مردم درباره شان چه فکری میکردند.دیگر بدون ترس به ماجرا پیش میرفتند و خودشان را به دست بادی سپرده بودند که کشتی شان را به سمت ساحل های ناشناخته میبرد. پارونتزینی با دسته گلی با سه رنگ گل آمد(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
صبح فردا سه خواهر باغچه را وارسی کردند هیچ نشانه ای دیده نشد غیر از ته سیگاری در گلخانه که تارسیلا تنهایی پیدا کرد و با نوک پایی آن را پشت گلدانها انداخت. روز درازی بود که بی خواتبی شب قبل و هوای نفس گیری که به نظر می آمد همه باغچه را گرفته باشد سنگین ترش هم میکرد.انگار که شیطان واقعا از آنجا گذشته و پشت سرش ابری از گوگرد و قیر باقی گذاشته بود. فورتوناتا ساعت پنج به کتابخانه رفت(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
اول همه تارسیلا از سر میز بلند شد گذشته از نگرانی های دو خواهرش دغدغه دیگری هم داشت. پائولینو که در نظرش مثل سایه شومی روی دیوار بلند خانه می پلکید .که سالیان سالیان رخنه ناپذیر مانده بود. دیواری که دیگر با ورود تقریبا مشروع پارونتزینی و به زودی با شبیخون شیطان در ساعتی که معلوم نبود حرمتش شکسته میشد. (رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
روز بعد پارونتزینی به نیایش جماعت آمده و پای ستون همیشگی ایستاده بود. وقت رد شدن سه خواهر بفهمی نفهمی سری تکان داد و با کمال احترام به مکان مقدس نگاهش را پایین انداخت . بلافاصله بعد از ناهار تدارک شروع شد. کامیلا از بقیه بیشتر فعالیت می کرد انگار بدیهی بود که بایگان اول برای او می آمد. در حالی که کامیلا سرگرم کار بود تارسیلا به باغچه رفت تا قدمی بزند. بی قرار بود، بعد از یک عمر زندگی به شیوه ای که انگار هیچ مردی در دنیا وجود نداشت در عرض فقط یک هفته دو مرد آمده بودند و در خانه اش را میزدند یکی روز و یکی(رمان "تقسیم" اثری از پیرو کیارا)شما رو به شنیدن یه داستان جذاب توام با طنز دعوت میکنیم..مطمئن باشید که از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد(این داستان به دوستان زیر 18 سال توصیه نمیشه)
Sara Eslami
عالی بود دمتون گرم از کارهای جدیدتون مارو بی خبر نزارید
جز از کل بدون سانسور
بیا. ببین کاراتو!!!! کامنت دادی، برگشتم:)
zohrek
امرنتزیانو چه کردی با خواهرهای تتامانتزی،چه کردی با خودت...😅 مرسی از خوانش عالی و گیرای این طنز تلخ😊
Leila Dehghani
سلام خیلی دیر به دیر اپیزوت میذارید لطفا زودتر
Amin Norouzi
اهنگ اول میگه کتاب کومونیست بازیه ، در نتیجه وقت نمیرارم حتی اگه واقعا کومونیست بازی نباشه