شعر | با صدای شاعر

شعرهای معاصر ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید ــــــــــــــ♬ــــــــــــــ برای شنیدن شعرها به تفکیک شاعر، در ساندکلاد ما، بخش پلی‌لیست‌‌ها را ببنید. برای دانلود شعرها، در تلگرام ما عضو شوید. 🔁 لینک کانال تلگرام https://t.me/schahrouzk 🔁لینک ساندکلاد https://soundcloud.com/shah-rouz

بیژن الهی | دو قطبِ یک رخوت

▨ شعر: دو قطبِ یک رخوت▨ شاعر: بیژن الهی▨ با صدای: شهروز ♪ پالایش و تنظیم: شهروز─────♪ ─────می‌مانی وچُرتی کوتاهبا آبی‌ی دخترانه‌ی بدقولی‌ها. ـدر گُلخانه‌ی سایه دارکه دَم کرده‌ست.و نورِ چشمکه پُشتِ شیشه‌ها را روشننگاه می‌دارد، ـکه تو نمی‌آید.▨از کتاب «دیدن»، انتشارات بیدگل، صفحه‌ی۵۳ سروده شده به سال ۱۳۴۹ ───────♪ ───────بیژن الهی جز شاعرانی است که متاسفانه هیچ قطعه ای با صدای خودش در دست نیست. از سویی جایگاه مهم او در شعر مدرن ایران، غیرقابل‌انکار است. به همین دلیل بر آن شدم تا تعدادی از آثار این شاعر را با صدای خودم اجرا کنم، تا جای او و شعرهایش، در بین شاعران معاصر خالی نماند

10-29
01:28

شهیار قنبری | دوباره‌ها

▨ نام شعر (ترانه): دوباره‌ها (ساعت عاشق شدن)▨ شاعر: شهیار قنبری▨ با صدای: شهیار قنبری♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــدوباره ماهی ِ سرخ، دوباره آبی ِ آبدوباره عیدی من؛ غزلای تُرد ِ نابدوباره دستای تو سفره‌ی هفت سین ِ منوقت ِ تحویل ِ بهار، ساعت ِعاشق شدندوباره مادربزرگ رخت ِ نو سوزن زدهتخم‌مرغ ِ رنگی هم از قفس در اومدهساز ِ پُر ناز ِ تو کو؟ نُت به نُت از ما بگواز ترانه چکّه کُن در بهار ِ شست و شودوباره لمس ِ علفِ، عطر ِ زاییدن ِ گلدوباره رنگین‌کمون روی ِ تنهایی ِ پلدوباره قایم‌موشک سر ِ چارراه ِ شلوغدوباره عید دیدنی از غزل‌های فروغقصه‌ی دوباره‌ها، سکه‌ای به نام ِ مادوباره شهزاده‌ای عاشق ِمرد ِ گداما باید دوباره بچگی کنیمسبزی بهارو زندگی کنیم

10-24
02:46

یغما نیشابوری | چه آتشی است مگر

▨ نام شعر: چه آتشی است مگر▨ شاعر: حیدر یغما (متخلص به یغمای نیشابوری)▨ با صدای: یغما نیشابوری♬ موسیقی: کیهان کلهر♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــچه آتشی است مگر در درونِ پُر مَحَن‌امکه جان خلق بسوزد ز گرمیِ سخنمچه شد که آن همه شوق ِ گل و گلستان‌ها خرابه‌ها شد و چون مرغ ِ شب‌گزین وطنمبزرگِ مجلس وعظم؛ کجاست دستارم؟امیر ِ محفل ِ علمم، دریده‌پیرهنمرمیده چرخ به ویرانم و نمی‌گویدکه من به بزم ادیبان امیرِ انجمنمکنم ز دام ِ جهان میل ِ بر گذر یغماولی فسوس که پابند ِریسمان ِ تنم

10-19
04:18

مهدی فرجی | عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن

▨ نام شعر: عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن▨ شاعر: مهدی فرجی▨ با صدای: مهدی فرجی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــاین مست‌های بی‌سروپا را جواب کنامشب شبِ من است، مرا انتخاب کنمهمانِ من تمامی این‌ها و پای منقلیان و چای مشتریان را حساب کنتمثال شاعرانه‌ی درویش را بکَنعکس مرا به سینه‌ی دیوار قاب کنهی قهوه‌چی! ستاره به قلیان من بریزجای زغال، روشنش از آفتاب کنانگورهای تازه‌ی عشقی که داشتمدر خمره‌های کهنه بخوابان، شراب کناز خون آهوان بده ظرفی که تشنه‌امماهیچه‌ی فرشته برایم کباب کناز نشئه خلسه‌ای بده، از سُکر جرعه‌ایافیون و می بیار، بساز و خراب کندستم تهی است هر چه برایم گذاشتیبا خنده‌های مشتریانت حساب کن▨مهدی فرجی

10-14
03:21

اردلان سرفراز | شانه‌هایت | با صدای شاعر

▨ نام شعر (ترانه): شانه‌هایت▨ شاعر: اردلان سرفراز▨ با صدای: اردلان سرفراز▨ موسیقی پس‌زمینه: قطعه‌ی «مدار اول» از حسام ناصری و میلاد محمدی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــﺳﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ‌های ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ می‌گذارمﻋﻘﺪﻩ‌ی ﺩﻝ ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ‌ی ﺑﯽ‌ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﻡﺍﺯ ﻏﻢ ِ ﻧﺎﻣﺮﺩﻣﯽ‌ﻫﺎ، ﺑﻐﺾ‌ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ برای گریه کردن دوست دارمﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ برای گریه کردن دوست دارمﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ِﻣﻦ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻻﯾﺶ ِ ﺗﻦﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻦ، ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﻋﺸﻖ ﺻﺪﻫﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺩﺍﺭﺩ، دست ِ تو آیینه‌دارشﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ‌ی ﺁﯾﻨﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺩﺭ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﭼﺸﻢ ِ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻗﺼﻪ‌ﻫﺎ و ﮔﻔﺘﮕﻮهاﺳﺖﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺬﺑﻪ‌ی ﻣﺤﺮﺍﺏ ِ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡدر هوای دیدنت یک عمر در چلّه نشستمﭼﻠّﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺪﻡ ِ ﻋﺸﻘﺖ ﺷﮑﺴﺘﻦ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺑﻐﺾ ِ ﺳﺮﮔﺮﺩاﻥ ِ ﺍَﺑﺮﻡ، ﻗﻠّﻪ‌ی ﺁﺭﺍﻣﺸﻢ توﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡدوست دارمعمق ِ چشمان ِتو؛ این دریای شفاف ِ غزل رابی‌نیاز از این زبان ِ لال ِ گفتن، دوست دارمﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡدوست دارم▨شاعر: اردلان سرفرازآهنگساز: فرید زلاندتنظیم کننده: منوچهر چشم‌آذرخواننده: هایده

10-14
04:58

رهی معیری | آتش خاموش

▨ (نام شعر: آتش خاموش (نه دل مفتون دلبندی▨ شاعر: رهی معیری▨ با صدای: رهی معیری♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــنه دل مفتون ِ دلبندی، نه جان مدهوش ِ دلخواهینه بر مژگان من اشکی، نه بر لب‌های من آهینه جان ِ بی‌نصیبم را پیامی از دلارامینه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهینیابد محفلم گرمی؛ نه از شمعی نه از جمعیندارد خاطرم اُلفت؛ نه با مهری نه با ماهیبه دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزیبه بخت ِ واژگون باشد اگر خندان شوم گاهیکیم من؟ آرزو گم کرده‌ای تنها و سرگرداننه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهیگهی افتان و خیزان چون غباری در بیابانیگهی خاموش و حیران چون نگاهی بر نظرگاهیرهی تا چند سوزم در دل ِ شب‌ها چو کوکب‌هابه اقبال ِ شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

10-09
02:53

لایق شیرعلی | غم‌هات مبارک باد

▨ نام شعر: غم هات مبارک باد▨ شاعر: لایق شیرعلی▨ با صدای: لایق شیرعلی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر تاب و تبت بینم، بی‌خوابِ شبت بینمهر لحظه و هر ساعت، حالِ عجبت بینمدارا شده‌ای ای دل، غم‌هات مبارک باد!از سنگ شرر خواهی، از یار نظر خواهیاز موی مدد جویی، از عشق اثر خواهیبینا شده‌ای ای دل، پیدات مبارک باد!لبریز هوس‌هایی، سرشار تمناییدر سینه نمی‌گنجی از شوق دل‌آراییاحیا شده‌ای ای دل، احیات مبارک باد!‌پهنای جهان گردی، پیدا و نهان گردی،گه سبزه‌صفت رقصی، گه برگ خزان گردی«عاشق شده‌ای ای دل صودات مبارک باد»طغیان دگر داری، جولان دگر داریسر می‌زنی بر سینه، طوفان دگر داریدریا شده‌ای ای دل، دریات مبارک باد!گه حال من آموزی، گه در غمِ خود سوزیگه شعله زنی پیچان، تا هستی‌ام افروزیزیبا شده‌ای ای دل، دنیات مبارک باد!▨لایق شیرعلیДар тобу табат бинам, бехоби шабат бинам,Ҳар лаҳзаву ҳар соат ҳоли аҷабат бинам,Доро шудаӣ, эй дил, ғамҳот муборак бод!Аз санг шарар хоҳӣ, аз ёр назар хоҳӣ,Аз мӯй мадад ҷӯйӣ, аз ишқ асар хоҳӣ,Бино шудаӣ, эй дил, пайдот муборак бод!Лабрези ҳавасҳоӣ, саршори таманноӣ,Дар сина намегунҷӣ аз шавқи дилорое,Эҳё шудаӣ, эй дил, эҳёт муборак бод!Паҳнои ҷаҳон гардӣ, пайдову ниҳон гардӣ,Гаҳ сабзасифат рақсӣ, гаҳ барги хазон гардӣ,«Ошиқ шудаӣ, эй дил, савдот муборак бод!»Туғёни дигар дорӣ, ҷавлони дигар дорӣ,Сар мезанӣ дар сина, тӯфони дигар дорӣ,Дарё шудаӣ, эй дил, дарёт муборак бод!Гаҳ ҳоли ман омӯзӣ, гаҳ дар ғами худ сӯзӣ,Гаҳ шӯъла занӣ печон, то ҳастиям афрӯзӣ,Зебо шудаӣ, эй дил, дунёт муборак бод!▨Лоиқ Шеръалӣ

10-04
03:14

شمس لنگرودی | تبعیدی خویش

▨ نام شعر: تبعیدی خویش▨ شاعر: شمس لنگرودی▨ با صدای: شمس لنگرودی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــدوستان منانگار حرف‌هایتان شنود می‌شوداز شادی نگوییداز آرامش نگوییدسرنوشتتان را باد بر شن‌های کویر می‌نویسد که سرگردانیتان پایانی نداردآیا جهنم نامِ دیگر این جهان نیست؟و زندان نامِ دیگرِ قلبِ من؟بچه‌های عزیزچشم‌های بی‌پناه شما کافیستکه گلوله‌ها گریان به کارخانه‌ی خود برگردندو سربازخانه‌هابدل به مغازه‌ی اسباب‌بازی شوندقلب نازکتاندریاچه‌ی اشک استو یگانه پناهِ شماپیراهنِ مادران شمادوستانمانببخشید ما راما تبعیدی خویشیمو در تن خود غریبیم▨شمس لنگرودی

09-30
02:14

فروغ فرخزاد | پری ِ کوچک ِ غمگین

▨ نام قطعه: پری کوچک غمگین▨ شاعر: فروغ فرخزاد▨ با صدای: فروغ فرخزاد▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــدر اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ستدلِ منکه به اندازه‌ی یک عشق استبه بهانه‌های ساده‌ی خوشبختیِ خود می‌نگردبه زوال زیبای گل‌ها در گلدانبه نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌ی‌مان کاشته‌ایو به آواز قناری‌هاکه به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانندآه سهم من این استسهم من این استسهم من...آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیردسهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک‌ستو به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتنسهم من گردش حزن آلودی در باغِ خاطره‌هاستو در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید"دست‌هایت رادوست می‌دارم"...{من} پریِ کوچکِ غمگینی رامی‌شناسم که در اعماق اقیانوسی مَسکن داردو دلش را در یک نی لبکِ چوبین {چوبی}می‌نوازد آرام، آرامپریِ کوچکِ غمگینیکه شب از یک بوسه می‌میردو سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد▨فروغ فرخزادــــــــــــــــپی‌نوشت اول: این قطعه گردانه‌ای است که تنها شامل برخی از بندهای شعر «تولدی دیگر» است که به انتخاب من تنظیم شده.پی‌نوشت دوم: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخه‌ی چاپ شده در کتاب، تفاوت‌هایی دارد. شکل مکتوب شعر‌، در داخل آکولاد {} آمده است.

09-29
03:15

رضا براهنی | دف

▨ شعر: دف▨ شاعر: رضا براهنی▨ با صدای: رضا براهنی▨ موسیقی ها از مجید آهنگر و نبیل یوسف شریداوی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــتقدیم نامه‌ی شاعر: به آیدین آغداشلوـــــــــــــــــدف را بزن! بزن! كه دفيدن به زير ماه در اين نيمه شب، شبدفماه‌هافرياد فاتحانه‌ی ارواحِ های‌های و هلهله در تندري ست كه مي‌آيدآری، بِدف! تلالوِ فرياد در حوادث شيرين، دفيدنی ست كهمي‌خواهد فرهاددف را بِدف! كه تندرِ آينده از حقيقت آن دايره، دميده، دمان استو نيز دمان‌تر باد!دف در دفِ تنيده و، مه در مهِ رميده، خدا را بِدف! به دف روحِآسمان، به دف روحِ من بِدف!شب، بعد از اين سكوت نخواهد ديدمن، بعد از اين شب توفانیتا صد هزار سال نخواهم خفتشب را بِدف! دفيدنِ صدها هزار دف!مهتاب رابا روح من بِدف! دف خود را رها نكن، تو را به لذت اين لحظهمی‌دهم قسم، دفِ خود را رهانكن!ای كردِ روح!گيسو بلند!قيقاج‌چشم!ابرو كشيده سوي معجزه‌ها، معجرِ هوس!خشخاش‌چشم!خورشيدلب!دزدِ هزار آتش، ای قاف! اي قهقهِ گدازه‌ی مس در تب طلا،دفدفدفِ تنورِ تنم را بدف! دف خودرا رها نكن!سياره‌هایَ دفدر باغ‌های چلچله می‌كوبنددفدفددفددفاز اين قلمچون چشم توخون می‌چكددفدفددفيك زن كه در سواحل پولاد می‌دويدفرياد زد: خدا، خدا، خدا تو چرا آسمان تهران را از ياد برده‌ای؟دف صورت طلايی ماه تمام را از آسمان به زن ايثار كرددفدفددفددفدفدفددفددفدفدفددفددفمحبوب من!ای آسمان!زنمردِ روح!راز ترنج!خشخاش‌چشم!دفدفدفِ تنور تنم را بِدف!ای كردِ روح!كركوك را به صولت فرياد خود بكوب،بر كوه قاف!دفدفددفدفدفددفسيمرغ جان، بِدف! دفِ البرز را بدف! دفينه ي ارواحِ سنگ را بيدار كن! البرز را بيدار كن!دفدفددفدفدفددفددفارواحِ سنگ گشته‌ی اجداد خواب را بيدار كن!سيمرغ جان!بيداد كن!دفدفددفدفدفددفددفدفدفددفددفددفدفوقتي كه بر صحاریِ ياقوتیدفدفد فست كه می‌كوبدطالع شويد بر من و بر شانه‌های من،ای سينه‌های دف!دفدفدفست كه می‌كوبدانگشتِ ارغوانبا مشتی ازعطر و عسلدفدفدفستدفدفدفست كه می‌كوبدمن ساحلمامواجدفدفدفست كه می‌كوبدخاكمسمِ ستوردفدفدفست كه می‌كوبدروح قديم قونيه در زير خاك، آتش گرفته، قونيه بر شانه‌های خاك،چون ارغوان و لالهدميده‌ستدفدفدفست كه می‌كوبدبر قونيهآه اي جوان!ای اُرموي!ای روحِ دم زدن!دفدفدفست كه می‌كوبدبر مولویبر دشت‌های شادِ برشته نوشته استتبريز،شمس راای ارموی!اي بابِل جوان زبان‌های اولينروح قديم قونيه در زير خاك، آتش گرفته، قونيه بر شانه‌های خاك،چون ارغوان و لالهدميده‌ستدفدفدفست كه می‌كوبدبر قونيهباد از كمركش سبلان می‌زند اريب و، به درياچه‌ای كه بر آن قومماد اتراق كرده است، فرومی‌ريزددفدفدفست كه می‌كوبدخورشيدي از سهندِ سحرخيز می‌زند چشمك، بر قله‌های منتظركوه ماد، به الوندزرتشت شرق‌های كهن در ميان ماستدفدفدفست كه می‌كوبدبر بام‌های ماشير شتربر بام ظهرشطحِ شراببر قامت زباندفدفدفست كه می‌كوبددريایِ زنبق است كه بر پشت بام مابيتوته می‌كنددفدفدفست كه می‌كوبدروی هدفدفدفدفست كه می‌كوبددفدفدفستدفدفدفستدفدفدفست كه می‌كوبدآه، ای جوان! اجازه بده تا ببوسمت!آن حنجرهبوسيدنی ستای ارغوان!آه، ای جوان!مشتِ عسل!عطر و عسل!بوسيدني!ای حنجرهای ارغوان!دفماهِ من به د‌ور جهان چرخ می‌زنددر پشت دفماهِ تمامماهِ تمامماهِ تمامدفدفدفست كه می‌كوبداشك و عسل!رطلِ شراب!ای آبشار!دفماهِ من به دور جهان چرخ می‌زنددفماهِ منزنمردِ منروی هدف!روی هدف!دف را بزن! بزن! كه دفيدن به زير ماه در اين نيمه شب، شبِزرتشت شرق‌های كهن در ميان مافريادِ فاتحانه ارواحِ های‌های و هلهله در تندری ست كه می‌آيددفماهِ من به دور جهان چرخ می‌زنددف‌های نور، هاله‌ی سياره‌های سراز آسمانِ حيرت گردن‌هااز شانه‌های شاد تجلی‌هاسر می‌پردسر می‌جهدسر رادف می‌زنددف راسر مي‌زندشمشير دفدفست كه سرهای خلق رااز بيخ می‌زندسر می‌زنددف می‌زندآه، ای جوان!ای ارغوان!آن حنجرهبوسيدنی ست!بوسيدنی!سر می‌زنی!شمشير دفدفست كه سرهای خلق رااز بيخ می‌زنددف می‌زنی؟سر می‌زنی؟گردنكشانِ سرخ جدا از سرگردنكشانِ معجزه، در راه‌های دوررنگين كمانِ حيرتِ دفدفدفست كه می‌كوبد رابا خويش ميبرنددر رهگذار باد، هزاران ستاره نيزدفدفدفست كه می‌كوبد رافرياد می‌زنندآنك ستاره‌ها همه سياره‌های سرسياله‌ی طراوتی از شيوه‌های دف، دفدفدفست كه می‌كوبد،می‌بارددف مثل مخملی ست كه با سحرشسياره‌های عاشق و شيدا راپوشانده استدورت بگردم، اِی دفِ ديوانه، اِی دفِ ديوانه، دفدفِ ديوانه، اِی ی یی . . .▨۱۹ فروردين ۶۸ تهراناولین شعر از کتاب خطاب به پروانه ها، صفحه ۹

09-24
11:43

گروس عبدالملکیان | بر سیم‌های برق

▨ نام شعر: بر سیم‌های برق▨ شاعر: گروس عبدالملکیان▨ با صدای: گروس عبدالملکیان▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــو امروزآن‌قدر شفافیمکه قاتلان درون‌مان پیداستو دریای شهرمانچنان خسته‌ستکه عنکبوتو بر موج‌هایش تار می‌بنددکاشکسی این مارها راعصا کندو کاش آن‌که استخوان‌هایم را می‌جَويدشعرهایم را از بر نبود.▨زنبورها را مجبور کرده‌ایماز گل‌هاى سمّیعسل بیاورند.و گنجشکی که سال‌هابر سیم برق نشستهاز شاخه‌ی درخت می‌ترسد.با من بگوچگونه بخندموقتی که دور لب‌هایم را مین‌گذاری کرده‌اندماکاشفان کوچه‌های بن‌بستیمحرف‌های خسته‌ای داریماین بارپیامبری بفرستکه تنها گوش کند▨ گروس عبدالملکیاناز دفتر سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند

09-17
02:46

شهیار قنبری | هجرت

▨ نام شعر (ترانه): هجرت▨ شاعر: شهیار قنبری▨ با صدای: شهیار قنبری♬ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــ(ما)با سقوط دستای تودر تنم چیزی فرو ریختهجرتت اوج ِ صدامواز فراز ِ شاخه آویختای زلالِ سبزِ جاریجای خوب ِ غسل ِ تعمیدبی تو باید مُرد و پژمردزیر ِ خاک ِ باغچه پوسیدفصلی که من با تو ما شدفصل ِ سبز ِ خواهش ِ برگفصلی ما بی تو من شدفصل ِ خاکستریِ مرگتو بگو جز تو کدوم رودناجی ِ لب‌تشنگی بود؟جز تو آغوش ِ کدوم باغسایه‌گاه ِ خستگی بودبی تو باید، بی تو بایدتا نفس دارم ببارممن برای گریه کردنشونه هاتو کم میآرم چشم تو با هق‌هق منبا شکستن آشنا نیستاین شکستن بی‌صدا بودهر صدایی که صدا نیستای رفیق ِ ناخوشی‌هااین خوشی باید بمیرهجز تو همراهی ندارمتا شب از من پس بگیرهبا تو بدرود ای مسافرهجرت تو بی خطر بادپُر تپش باشه دلی کهخون به رگ‌های تنم دادفصلی که من باتو ما شدفصل سبز خواهش برگفصلی که ما بی تو من شدفصل خاکستری مرگ

09-12
03:54

شفیعی کدکنی | زندگی‌نامه‌‌ی شقایق

▨ نام شعر: زندگی‌نامه‌ی شقایق - شماره ۱▨ شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی▨ با صدای: محمدرضا شفیعی کدکنی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــزندگی‌نامه‌ی شقایقچیست؟رایت خون به دوش وقت سحرنغمه‌ای عاشقانه بر لبِ بادزندگی را سپرده در رهِ عشقبه کفِ باد وهرچه بادا باد▨ محمدرضا شفیعی کدکنیمتخلص به میم سرشکاز مجموعه شعر از بودن و سرودن

09-09
01:56

احمدرضا احمدی | در طراوت و نابودی حادثه

▨ نام شعر: در طراوت و نابودی حادثه▨ شاعر: احمدرضا احمدی▨ با صدای: احمدرضا احمدی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــ با اطمینان می‌فهمیدم چرا رنج، بوسه می‌شدگفتگوی جهاتِ شمال و جنوب کافی نبود تا عشق را دشنام دهمشب همان‌قدر پهناور بود، که درخت از شدت سرما، از من لباس بخواهدکه من چشمان را کامل کنمکه خواب را، خفته در یک سطرِ باران، ببینم.کدام خطر جنگ بود که من هر روز سردتر، در یک لبخند تکرار می‌شدم؟من، وفادار به سرنوشت میلیون‌ها انسان نبودمکه نه من آن‌ها را در خواب دیده بودمو نه آن‌ها مرا در بیداری.در دل می‌گفتم:لباس نو که پوشیدم، قفل را که با عطر گشودممیان قلب‌ها فرق نخواهم نهادرسوایی را کفن خواهم کردو لبخند را آن‌قدر ادامه خواهم دادتا قلبم سرنوشت همهٔ قلب‌ها باشد.طبل من کجا بود؟صدای فرتوتِ من بوسه می‌خواستبوسه می‌خواست تا شفا را، از بیماری‌های کاملِ بهار بیاوردو من، حتی در خطرناک‌ترین دروغ‌ها، خویش را باور می‌کردمحس من متون غم‌انگیزِ خطرناکی بود که از من، تنها، حرفه می‌خواستمن از میان جمعیت، خودم را بدست می‌آورمخودم را انتخاب می‌کردمتا شفا یابم.می‌خواستم مؤدبانه گریبانِ یک عطر، یک پروانه، یک کلیدو یک گاوآهن را بگیرمتا این وظایفِ هولناکِ صبح و شب رابه آن‌هاتلقین کنمو در باران مرخص شوم.اما عقیده‌ام گمنام بودآخرین حرفم از تقدیر بیم داشتو عمرم-بی‌اغراق-کفافِ مرا نمی‌داد.در را آهسته بستمخود را در درگاه کاشتمتوقعات باکرهٔ من شباهتی به سال‌ها و روزها نداشت.اکنون قدرت و حکمرانیِ منفقر لبخندی در طراوت و نابودی حادثه است.▨احمدرضا احمدیاز دفتر شعر «وقت خوب مصائب»

09-06
04:44

یدالله رویایی | دلتنگی‌ها ۱۶

▨ شعر: دلتنگی‌ها ۱۶▨ شاعر: یدالله رویایی▨ با صدای: یدالله رویایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر گفتگوی مافنجان تو كوهستانی‌ستوقتی كه به بوسه‌های تو نما می‌بخشدوقتی كه بوسه‌های ما نما می‌گیرندچشمان تو روح هندسی‌شان رادر كوهستان پنهان می‌سازندچشمان تو روح هندسی دارندوقتی كه فنجان تو كوهستانی‌ستو بوسه كه از كنار دست چپ تومی‌افتدمی‌افتد در دهان راست مندر گفتگوی ما-آن دم كه نگاه صخره در نگاه پَر-می‌مانداو ضلع مربع پریدن رامی‌داند▨شعر شماره ۱۶ از مجموعه دلتنگی‌هاشامل شعرهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶چاپ اول: ۱۳۴۶ــــــــــــــــــــتذکر اول: در نسخه‌های چاپ بعد از انقلاب، کلمه‌ی «بوسه» در تمام طول شعر، به کلمه‌ی «واژه» سانسور شده است. طبیعتا این نسخه چون خوانش خود شاعر است، نسخه‌ی بدون سانسور است.تذکر دوم: شماره شعرها ممکن است در چاپ های مختلف، متفاوت باشد. شماره‌گذاری ما بر طبق چاپ اول کتاب است. اما در کتاب ِ «مجموعه آثار یدالله رویایی» انتشارات نگاه، چاپ اول، به دلیل سانسور، این شعر شماره ۱۵ است

09-03
02:02

ملک‌الشعرا بهار | دماوندیه ۲ | صدای ارژنگ آقاجری

▨ نام شعر: ای دیو سپید پای در بند (قصیده‌ی دماوندیه ۲)▨ شاعر: ملک الشعرا بهار▨ با صدای: ارژنگ آقاجری https://soundcloud.com/arjanga▨ عکس پوستر: مجید قهرودی https://x.com/Majidxfuture/status/1956692847094022464/photo/1▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــای دیوِ سپیدِ پای در بندای گنبدِ گیتی ای دماونداز سیم به سر، یکی کله‌خودز آهن به میان یکی کمربندتا چشم بشر نبیندت رویبنهفته به ابر چهرِ دلبندتا وارهی از دمِ ستورانوین مردم نحس دیومانندبا شیرِ سپهر بسته پیمانبا اخترِ سعد کرده پیوندچون گشت زمین ز جور گردونسرد و سیه و خموش و آوندبنواخت ز خشم بر فلک مشتآن مشت تویی تو، ای دماوندتو مشتِ درشتِ روزگاریاز گردش قرن‌ها پس‌افکندای مشتِ زمین بر آسمان شوبر ری بنواز ضربتی چندنی نی تو نه مشت روزگاریای کوه، نیَم ز گفته خرسندتو قلبِ فسرده‌ی زمینیاز درد ورم نموده یک‌ چندتا درد و ورم فرو نشیندکافور بر آن ضماد کردندشو منفجر ای دلِ زمانهوان آتش خود نهفته مپسندخامش منشین سخن همی گویافسرده مباش خوش همی‌خندپنهان مکن آتش درون رازین سوخته‌جان شنو یکی پندگر آتش دل نهفته داریسوزد جانَت، به جانْت سوگندبر ژرف دهانت سخت بندیبر بسته سپهرِ نیو پُر فَندمن بندِ دهانت برگشایمور بگشایند بندم از بنداز آتش دل برون فرستمبرقی که بسوزد آن دهان بندمن این کنم و بود که آیدنزدیک تو این عمل خوشایندآزاد شوی و بر خروشیماننده‌ی دیو جسته از بندهرّای تو افکَنَد زلازلاز نیشابور تا نهاوندوز برق تنوره‌ات بتابدز البرز اشعه تا به الوندای مادرِ سرسپید بشنواین پندِ سیاه‌بخت فرزندبرکش ز سر این سپید معجربنشین به یکی کبود اورندبگرای چو اژدهای گرزه‌بخروش چو شرزه شیر ارغندترکیبی ساز بی‌مماثلمعجونی ساز بی‌هماننداز نار و سعیر و گاز و گوگرداز دود و حمیم و بخره و گنداز آتش آه خلق مظلومو از شعله‌ی کیفر خداوندابری بفرست بر سر ریبارانش زهول و بیم و آفندبشکن در دوزخ و برون ریزبادافرهِ کفرِ کافری چندزانگونه که بر مدینه‌ی عادصرصر شرر عدم پراکندچونان که بشارسان «‌پُمپی‌»‌ولکان‌ اجلِ معلق افکندبفکن ز پی این اساس تزویربگسل ز هم این نژاد و پیوندبرکن ز بن این بنا که بایداز ریشه بنای ظلم برکندزین بی‌خردانِ سفله بستاندادِ دلِ مردم خردمند▨ ملک‌الشعرا بهار۱۳۰۱ تهران ـــــــــتوضیح شاعر: این شعر در سال ۱۳۰۱ شمسی گفته شد. در این سال به تحریک بیگانگان هرج‌ومرج قلمی و اجتماعی و هتاکی و آزار وطن‌خواهان و سستی کار دولت مرکزی بروز کرده بود - این قصیده در زیر آن معانی در تهران گفته شده و پایتخت هدف شاعر قرار گرفته است

09-01
06:15

سیاوش کسرایی | رقص ایرانی

▨ نام شعر: رقصِ ایرانی▨ شاعر: سیاوش کسرایی▨ با صدای: سیاوش کسرایی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــ در پوستر، سیاوش کسرایی را می‌بینید به همراه دخترش بی‌بی______چو گل‌های سپید صبحگاهیدر آغوش سیاهیشکوفا شوبه پا برخیز و پیراهن رها کنگره از گیسوانِ خفته واکنفریبا شوگریزا شوچو عطرِ نغمه کز چنگم تراودبتاب آرام و در ابرِ هوا شوبه انگشتان سَرِ گیسو نگه دارنگه در چشم من بگذار و بردارفروکش کننیایش کنبلورِ بازوان بَربند و واکندوپا بر هم بزن، پایی رها کنبپر، پرواز کن، دیوانگی کنز جمع آشنا بیگانگی کنچو دودِ شمعِ شب از شعله برخیزگریزِ گیسوان بر بادها ریزبپردازبپرهیزچو رقصِ سایه‌ها در روشنی شوچو پایِ روشنی در سایه‌ها روگهی زنگی بر انگشتی بیاویزنوا و نغمه‌ای با هم بیامیزدلاراممیارامگهی بردار چنگیبه هر دروازه رو کنسر هر رهگذاری جستجو کنبه هر راهی، نگاهیبه هر سنگی، درنگیبرقص و شهر را پُر های‌وهو کنبه بَر دامن بگیر و یک سبد کنستاره دانه‌چین کننیک و بد کننظر بر آسمان سوی خدا کندعا کنندیدی گر خدا را؛ بیا آهنگِ ما کنمن‌ات می‌پویم از پای فتادهمن‌ات می‌پایم اندر جامِ بادهتو برخیزتو بگریزبرقص آشفته بر تارِ ربابمشدی چون مست و بی‌تابچو گل‌هایی که می‌لغزند بر آبپریشان شو بر امواجِ شرابم▨سیاوش کسراییسوم اردیبهشت ۱۳۳۲از دفتر شعر آواـــــــــــــــــــــــ پی‌نوشت: متن فوق از روی صدای شاعر پیاده شده و با نسخهٔ چاپ شدهٔ شعر، کم و بیشی‌هایی دارد.

08-30
03:59

مشفق کاشانی | غمِ دل

▨ نام شعر: غم ِ دل▨ شاعر: مشفق کاشانی▨ با صدای: مشفق کاشانی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگره خورده چون نی، نوا در گلویم‌که با جان بنالم که با دل بمویمنیستانی از ناله در سینه دارم‌جدا از نیستان، نواخوان ِ اویمغباری نشسته به هر رهگذارم‌غریبی پر افشانده بر خاک ِ کویمحبابی تهی‌مانده از خود، بر آبم‌غریقی به گرداب ِ حیرت فرویمنه دستی که از آستینی بر آرم‌نه پایی که بر آستانی بپویمنه آهی که بر آسمانی بر آرم‌نه اشکی که زَنگار از دل بشویمدر این وَرطه از خویشتن ناگزیرم‌بر این لُجّه، افتاده از های و هویمگذشت از سرم آب؛ این سرگذشتم‌شده نقش بر آب این آرزویماگر دامنش روزی آید به دستم‌غم ِ دل بگویم، غم ِدل بگویم▨عباس کی‌منش مشهور به مشفق کاشانی متخلص به مشفق

08-27
02:59

هوشنگ چالنگی | وقت باریدن

▨ نام شعر: وقت باریدن▨ شاعر: هوشنگ چالنگی▨ با صدای: هوشنگ چالنگی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــوقت باریدن باران ای دوستهرکسی تنهاستتوی تنهاییپسری را باران شاعر کرددختری را گریاند.پشت این پنجره من می‌شنومریزش بارانتنهایی را می‌خوانَدریزش بارانتنهایی را می‌گویدوقت باریدن باران بودکه کسی را از از مرز باد با خود آوردوقت باریدن باران بودکه جوانی لاغر ظاهر شد در کوچهو زنی نادم شدوقت باریدن باران بود.▨ هوشنگ چالنگی

08-26
01:44

دکتر مهدی حمیدی شیرازی | نامه‌ای به دخترم

▨ نام شعر: نامه ای به دخترم▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــاز تهران به نیویورکــــــــــــــــــنازنین، ای سپیدیِ روزمواپسین شادیِ شب‌افروزمای ز یک لحظه اشتباهِ پدرچون پدر، غرق در گناهِ پدربی‌گنه‌تفته ز آتشِ هستیداده کفارّهٔ دمی مستیاز که نالم، که دشمنِ تو منماهرمن کیست؟ من خود اهرمنمما همه کشتگانِ یک نفسیمدر قفس‌ماندگانِ یک هوسیماز بنِ خاک تا برِ افلاکخاک بر فرق هرکه آمد، خاکخرّما کشورا که آن عدم استنه در آن شام، نه سپیده‌دم استچند در بندِ این ریا بودنکه نبودن به است یا بودن؟گفت دانا که «بود» رنج‌کشی‌ستکاهشِ رنج، لذّت است و خوشی استهر که را در بلایِ بود شکی‌ستخوب‌وبدناشناخته محکی‌ستگر کسی بنگرد به باریکی هست کمبودِ نور، تاریکینور و ظلمت چو تار و پود نیَندناخوشی و خوشی، دو بود نیَندناخوشی‌ها همه ز هستی‌هاستدردِ هستی خمارِ مستی‌هاستگر مرا پایِ این خمار نبوددستِ تو در دهانِ مار نبودور گناهی مرا به عالم نیستگر همین یک گنه بوَد کم نیستچه گناهی بتر ز کاشتن است؟زرد کردن ز تشنه‌داشتن است؟گر نه دانسته‌ای و نه دانیاینْت گفتارهای یزدانیخلقِ حوا و آدمِ شیدارمزِ پنهان و قصهٔ پیدامعنیِ آن نکویِ زشت‌شدهچون شده خلق، از بهشت شدهمعنیِ گول‌خورده و تفتهچون به خود آمده ز خود رفتهاز بلندی خزیده زی پستییعنی؛ از نیستی سوی هستیگندمی داده دردِ کاستنشیعنی؛ آتش کشیده خواستنشمن تو را میلِ کاستن دادمهستی و دردِ خواستن دادماز حریم نهانی‌ات کندمدر ضمیرِ جهانَت افکندمعینِ شیطان شدم به راه‌بریراندمت از بهشتِ بی‌خبری▨دکتر مهدی حمیدی شیرازیبیست‌ودوم اسفند ۱۳۴۴ - تهرانــــــــــپی‌نوشت: این شعر بسیار طولانی‌تر است و شاعر تنها ابیاتی از آن را به انتخاب خود دکلمه کرده است.

08-24
06:47

Reza Tamjidi

این چه چرت و پرتی بود خدااااا اخه دف دفد دف

10-22 Reply

masud

عالی شعر صدا مکث خوانش👍👍👍

09-13 Reply

masud

افسوس از این شاعر که قدرش رو ندونستن

09-13 Reply

masud

واقعا شعر یعنی این یادشان گرامی

09-13 Reply

شهریار درطلوعی

سلام به دوستِ دست‌ودلباز ِ گرامی شهروزِ نازنین علیرضا آذر که از شعرای جوان مطلوبم هستن جایی گفتن: (شاعر اگر ربّ‌ِ غزل‌خوانی‌است عاقبتش "نصرت رحمانی است حضرت تنهای بهم ریخته خون و عطش را به هم آمیخته) پیشنهاد میکنم شعرِ خشخاش از نصرت رحمانی و "آلبوم" از علیرضا آذر را در صفحه بگذارید اولی را که حتماً میشناسید(در عطر گرم آفتاب دشت‌های شرق...) آلبوم هم به عنوان اجتماعی‌ترین شعر آذر برای من عزیز است،امیدوارم نشنیده باشید که به عنوان هدیه‌‌ای از من به یادتان بماند🤗🤭 ارادتمند:شهریار دُر

09-12 Reply

09-06

09-05

08-24

08-15

08-07

07-23

07-22

07-20

07-13

07-08

07-03

07-02

07-02

06-03

06-03

Recommend Channels