من سه شنبه ها نمیمیرم

<p>این رمان، زندگی بازندۀ شمارۀ یک رو روایت میکنه</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">این یارو یه تیکه می­گه: من همش مونده به یادم</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">شبم آروم نمی­گیره؛ خوب یه روز می­بره آدم</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">یه روزی که مثل هر روز، یه روزی مثل همیشه</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">می­بینی ای دل غافل دیگه هیج جوری نمی­شه</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">با خودت کنار بیای و سرت و شیره بمالی</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">نفست داره می­گیره توی این خونۀ خالی </p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">بغلت می­کنه کم­کم سینۀ سنگی دیوار </p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">پا می­شی خرد و کلافه دنبال پات سیگار</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">یه خیال دور مبهم همه رو هوایی کرده</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">این خیال یا تپانچه، این که اصلاً خود درده</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">باورت نمی­شه قلبت که یه عمره سنگ و سربه</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">وقتی می­شکنه دوباره بی­حیا شه مث گربه</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">دیگه از شب و ستاره انتظارت بی­دلیله</p><p class="ql-align-justify ql-direction-rtl">خودتی و خاطراتت مث پروانه تو پیله </p><p><br></p>

E31

سلام دوستان!بعد از مدتها یک بار دیگه سلام به همه تون!سرتون رو درد نمی یارم. فکر میکنم «من برگشتم...!؟»هنوز بیش از 70 قسمت دیگه از داستان رامین باقی مونده. تا این جا دیدیم که بعد از گندهای فراوان تشریفش رو برد کانادااگه هنوز براتون جذابه بقیه اش رو گوش کنیدقربون همتون برمبازندۀ شمارۀ یک

11-09
32:47

E30

اعتراف میکنم همیشه از این قسمت داستان متنفر بودم. شاید این همه معطل کردن هم بخاطر همین ترس لعنتی بود. از وقتی به قسمت نزدیک شدم دست و دلم به کار نمی رفت ولی بالاخره که چی؟ باید انجامش می دادماز ترس تلخی زیادش تو یه عالمه موسیقی پیچیدمش!!!زخم ها هیچ وقت خوب نمی شن!!!سعی کنید زخمی نشید

01-04
47:28

E29

بطالتی ست سخت و چشم دردیده این تنفس در میان هم آغوشی حال با ماضی و مضارعگاه این جیغی از سر لذت می کشد و گاه آن نعره از نفرت.جانی ندارمنه این که اتفاق تازه ای افتاده باشد همه چیز مثل همه وقت در همه جا همه گوه است!!!نمی دانم چرا زبانم مو درآورده!!!!؟شاید چون بی انقطاع می خوانم:آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم!

12-07
38:21

E 28

ای...ای مث من تک و تنها!کاش بفهمی!کاش متوجه بشی پشت هر ظاهری، باطنی وجود داره!

10-25
43:49

E 27

سفر اصلا کلمه نیست! یه تفنگ به خصوصه!اختراع آدما نیست. یه مد بیخود و لوسهسفرت یعنی که باشم میون یه دسته کوسهاختلالی تو روند عاشقانۀ یه بوسه!از طرف کرونا به خاطر تاخیر و البته صدای داغون ازتون عذرخواهی می کنمبیماری کمی دل نازکم کرده!

10-14
45:36

E26

دست هایم را در باغچه می کارمسبز خواهم شدمی دانممی دانممی دامچقدر عجیبه این زندگیو البته شوخامیدوارم جنبه اش هم زیاد باشهراستی حوصله داشتید یه سری به صفحۀ من توی وبسایت(حامی باش) بزنیداون جا می تونید به دلخواه به این پادکست کمک مالی بکنید.رقمش خیلی مهم نیستولی شما با هر مبلغی می تونید کاری بکنید که این پادکست حداقل یک روز در دید باشهپس هر مبلغی مهمههمین دیگه

10-04
46:39

E25

سلامبازم مدرسه ام دیر شد!!!!چی می تونم بگم به جز عذرخواهی ولی باور کنید خیلی سرم شلوغه خیلیوسط جنگم! از هر طرف داره مییاداین اپیزود تقدیم میشه به «تو» که عزیزترینی!!!آره دقیقاً به خودتبه تو!

09-14
37:24

E24

هر کاری رو اگه سر وقت انجام ندی؛ بی مزه می شه!مثل یه استکان چایی معرکه که شب تا صبح مونده باشه!یکی می گفت خدا نکنه زندگی کردن برات تبدیل به عادت بشهاز سر عادت نفس بکشی، غذا بخوری، بخوابی و...نه در برابر چشمی. نه غایب از نظرینه یاد میکنی از من. نه می روی از یاد.دمت گرم و سرت خوش باد.

09-06
40:56

E23

سلامعرض ادب و احترام دارم به محضر شما دوستان عزیز همراهتلاش میکنم اگر دوباره سقف آسمون نریزه و یه مصیبت جدید نازل نشهاز اپیزود بعد به صورت مرتب هر سه شنبه در خدمتتون باشمدر مورد تعدا اپیزودهای این پادکست هم پرسیده بودید که باید عرض کنم فعلا صد اپیزود تقسیم بندی کردمولی چون هنوز بوی الرحمن نمی دم شاید بیشتر هم بشه

08-30
33:17

E22

سلام و عرض ادب و احترامامروز ابراهیم گلستان مرد!!مجموعه «تولدی دیگر» از فروغ، بیانگر عشق دیوانه وار او به ابراهیم گلستان است.ابراهیم گلستان آخرین جلقۀ ارتباط بین ایران و دوران طلایی فرهنگ در دهه های سی تا شصت بود.سفر به سلامت آقای گلستان

08-23
43:49

E21

سلام واقعا برای انتشار این اپیزود تا لحظه آخر دچار تردید بودم.این اپیزود حاوی قسمت بزرگی از زخم های روح و روان نویسنده است. زخم هایی که قرار بود مدتها پیش بزرگ بشه و یادش بره!! اما متاسفانه هیچ ثانیه ای از اون خاطرات لعنتی نه تنها فراموش نشده بلکه حتی کمرنگ هم نشده.پیش از گوش کردن به این اپیزود؛ لطفا، خواهشاً التماس می کنم!!!اگر اعصاب ندارید بچه دار نشیداگر همسرتون رو دوست ندارید بچه دار نشیداگر پول ندارید بچه دار نشیدنکنید!!!یک زخم متحرک بر روی زمین رها نکنید!برای اطلاع عرض می کنم. جاهایی از این اپیزود به عمد ویرایش نشده

08-16
46:20

E20

نیستینبودینخواهی بود هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندماندوه بزرگی ست چه باشی چه نباشی

08-04
39:38

E19

این اپیزود با افتخار تقدیم می شود به یکی از وفادارترین شنوندگان این پادکستخانم her black blood باعث افتخار من است. لطف کنید و این همراهی را به هیچ دلیلی از من دریغ نکنیدسپاسگزارم.

07-29
39:00

E18

این اپیزود تقدیم می شود به مریم عزیز!!!!تنها کسی که نبودن رامین به چشمش اومد.امیدوارم حالت خوب و خوش باشه مریم عزیز!!!

07-19
43:52

E17

از بی نظمی پیش اومده عذرخواهی می کنمگاهی روزها این قدر طولانی می شن که می بینی برای هیچیتأکید می کنم برای هیچی وقت نداری

07-02
34:17

E16

زمان، در «پارک هوایی» متوقف شده بود. هیچ چیز از بیست سال قبل تغییر نکرده بود. تنها نشانۀ گذشت زمان، خوردگی نیمکت­های سیمانی و تعداد بیشتر یادگاری­های روی تنۀ درختای اوکالیپتوس بود. انگار در این مدت سگ سیاه افسردگی هر وقت فرصت می­کرده یه سری به این پارک خلوت و نکبتی می­زده و نیکمت­ها رو گله­ به ­گله گازگاز می­کرده و بعد از سر بی­ حوصلگی با خریت پرزوری، روی تنۀ درختا مزخرف می­ نوشته که: خط نوشتم که خر کند خنده!!! جالبه که حتی بنگی­ های پارک هم همونا بودن حالا گیرم بی­ دندون­ تر و ریقونه­ تر از بیست سال پیش. «زمان» خیلی بی­رحمه! انگار خودش انتخاب می­کنه که برای کی بدوه و کنار کی قدم بزنه. وای به­ حال کسی که بهش گیر بده؛ می­شه عینهو «یوسین بولت» روی تردمیل. با چنان سرعتی می­دوه که می­تونی توی آیینه با چشمای خودت ردپاهاش رو توی سر و صورتت ببینی. 

06-20
39:48

E15

تو در جریان این عشق خیلی ضرر کردی من از روزی که بخوای حقت رو پس بگیری می­ترسم. حتی اگه هیچ وقت ازم دلزده نشی؛ یه روزی، یه وقتی که نتایج تصمیم احساسیت بهت فشار می­یاره با خودت می­گی: چرا چنین حماقتی کردم؟ من با هزینۀ این عشق می­تونستم موقعیت­های بهتر و باکیفیت­تری داشته باشم. «رامین»! زندگی واقعی با فیلم­های هالیوود و قصه­ های مامان­بزرگ تفاوت داره. ته قصه­ ها همیشه به ما گفتن: شاهزاده و دختر مورد علاقه­ اش عمری با خوبی و خوشی با هم زندگی کردن! هیچ کس به ما نگفته یعنی واقعاً شاهزاده هیچ وقت از خودش نپرسیده ارزشش رو داشت؟ از دست­ دادن زندگی راحت در مقابل داشتن دختر رویاهام؟ اگر برای من به اندازۀ عشق یک جوون نسبت به دختر همسایه که چیزی از بقیۀ دختر هم سر نداره هزینه می­کردی؛ خیالم راحت بود که توی پستی و بلندی­های زندگی احساس نمی­کنی سرت کلاه رفته؛ امّا عشق تو واقعاً غیرطبیعیه! چرا نمی­گی گورپدرش و خودت و راحت نمی­کنی؟ چشماتو باز کن «رامین» من یه انسانم. مثل همۀ هفت میلیارد انسان دیگه! چه چیز خاصی در وجود من هست که ارزش این همه تحقیر و مصیبت رو داشته باشه

06-11
46:40

E14

از پشت دیواری که درخت­ های «مورد» درست کرده بودن؛ دیدمش. یه پاشو به دیوار زده بود و داشت سیگار می­ کشید. بشکه­ ای که جلوی لاین به عنوان سطل زباله گذاشته بودن، از کمر دولا شده بود. انگار باز یکی از پسرهای همسایه سویچ ماشین باباش رو کش رفته بود و کوبیده بود بهش. تا حالا چند بار شهرداری مجبور شده بود بخاطر شیرین­کاری جوجه خروسای عشق شوماخر، جلوی دوست­ دختراشون بشکه­ های مخصوص زباله رو عوض کنه. می ­دونستم «مهدی» سیگار می­ کشه ولی همیشه یه جای خلوت پیدا می­ کرد. اون شب اما بدون هیچ ترس و نگرانی با هر پک، نصف سیگار رو دود می­کرد. آتیش سیگار توی تاریکی شب می ­لرزید. یه ماشین از پیچ خیابون رد شد. نور چراغش پردۀ سیاه رو از روی رامین کنار زد. خون از بین انگشتاش شره می­ کرد روی پیراهنش. صورتش منجمد شده بود. ترسناک بود! شبیه نارگیلا «سرندی­پیتی».

06-05
45:43

E13

در اندیشه­ های تمامیت­ خواه، هر رفتاری که به گونه ­ای باعث لذت بشه در زمرۀ گناهان قرار گرفته. چرا که اونا به خوبی می­ دونن هیچ انسانی وجود نداره که حداقل یک بار به حکم غریزه به لذایذ ممنوعه، نپرداخته یا حداقل فکر برخورداری از این لذت ­ها ذهنشو مشغول نکرده باشه. تفکر و داوری رفتارها در سکوت یکی از اصلی ­ترین آموزه ­های ایدئولوژی ­ها برای نوع بشره. اونا اطمینان دارن هر انسانی با بررسی و کاوش دقیق امیال و رفتارهاش، حداقل یک مورد لغزش یا میل به لغزش در دامان لذایذ ممنوعه رو می­ تونه در بین رفتارهای خودش کشف بکنه. حالا فقط کافیه غرایز طبیعی انسان به چنان هیولاهایی تبدیل بشن که قاضی وجدان بتونه با کوبیدن مداوم اون­ها بر سر شخصیت انسانی قربانی اونو تبدیل به موجودی فرسوده بکنه که در تمام عمر تلاش می­کنه از شر چیزی که واقعاً «هست» خلاص بشه.

05-30
40:07

E12

چرا همیشه به من که می ­رسه منطق سادۀ سریال­ ها و رمان­ های لعنتیتون جاش رو به پیچیدگی ­های سرگیجه­ آور زندگی واقعی می ­ده؟ «ریحانه» منو دوست داشت؟ خوب به من چه؟ من که اونو دوست نداشتم. هیچ وقت در تمام سال ­هایی که دوست نزدیک «ریما» بود و توی خونۀ ما رفت ­وآمد داشت یا به عنوان همسایۀ دیواربه ­دیوار توی شهرک هوایی می ­دیدمش بهش نگفتم دوستش دارم! آره می ­دونم! گاهی باهاش لاس زدم یا شاید بعضی وقتا سعی کردم روش تأثیر بذارم اما لعنت به همتون! کدوم شما که دارید قضاوتم می ­کنید حاضرید لاس­ زدن با دختر شیرینی مثل «ریحانه» رو از دست بدید؟

05-21
49:03

Ehsan .,.

🔥

11-14 Reply

RadioY

سلام من یاسرم میزبان پادکست رادیو وای. تو رادیو وای فیلم خوب کتاب خوب و موسیقی خوب معرفی میشه. و در هر اپیزود به یه موضوع جالب پیرامونمون پرداخته میشه. پیشنهاد میکنم برای خوب شدن حال دلتون حتما رادیو وای رو بشنوین. https://castbox.fm/ch/4961737

10-13 Reply

Farnaz Habibi

عالی عالی عالی شما هم خودتون هم صداتون و هم خنده اتون مثل چسب ۱ ۲ ۳ به جان و دل میشینه . همیشه دل و چشماتون با هم بخنده و چقدر با داشتن افراد باسوادی مثل شما که باعث افتخار سرزمینمون ایران هستند دلتون شاد لبتون خندون و عشق در زندگیتون جاری . برقرار و سالم باشید و کلی قدردانی برای زحمتی که میکشید .

07-21 Reply

Parsa Ghasminezhad

عالی عالی عالی عالی

05-08 Reply

Farnaz Bidgoli

سلام چرا اپیزود جدید نمیزارید خیلی وقت منتظرتونیم 😇🌹

03-14 Reply

03-09

02-20

12-10

12-05

12-01

11-09

10-29

10-29

10-26

10-26

10-22

10-15

10-14

10-14

10-14

Recommend Channels